درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه جزیه گرفتن از اهل کتاب
بحث ما در باره اهل کتاب است و ما قبلاً گفتیم که آنها با پرداخت «جزیه» آزادند که دردین خود باقی بمانند، در اینجا یک مسئله مطرح است که چرا جزیه بدهند؟
جوابش این است که وقتی جزیه دادند وذمه شدند، همانطور که دولت اسلامی از مسلمانان دفاع میکند،همان دولت اسلامی از آنها نیز دفاع میکند، یعنی از جان، مال، عرض و ناموس شان دفاع میکند، همانطور که باید ارزاق عمومی را برای مسلمانان آماده کند، برای آنها هم باید آمده کند،همانطور که باید بهداشت و درمان را برای مسلمانان آماده کند، باید برای آنها هم آماده کند، در حقیقت در بهره داری از دولت اسلامی، مسلمان و اهل کتاب یکسانند، ولذا نمیشود که آنها از مواهب دولت اسلامی بهره مند بشوند، اما چیزی را برای دولت اسلامی نپردازند، در حالی که مسلمانان بیشتر میپردازند، چون مسلمانان به عناوین مخلتف (مانند زکات، خمس، صدقات و امثالش) مبلغی را میپردازند.
بنابراین، آنچه را که مسلمانان به دولت اسلامی میپردازند، بیشتر از آن است که اهل ذمه به حکومت اسلامی میدهند.
در «واقع» منفعت در برای یک هزینه است، آنها (یهودیها و نصاری) از همه مزایای حکومت اسلامی برخوردارند، قهراً در مقابل این بر خورداریها باید یک چیزی بنام جزیه را هم بپردازند.
علاوه براین، مسلمانان جهاد میروند و کشته میدهند و حال آنکه آنها (یهودیها و مسیحیها) کمتر در جهاد شرکت میکنند، تمام فداکاریها مال سربازان اسلام است و از آنها خیلی اندک و کم است، و عجیب این است که پیغمبر اسلام وقتی برای «اهل کتاب» جزیه معین میکرد، أحد الأمرین بود، یا سرانه یا تابع زمین، فرض کنید:دویست نفربودند و هر نفر سالانه (در آن زمان) دوازده دینار یا دوازده درهم بدهد، اگر سالانه باشد، از زمین و کشاورزی چیزی نمیگرفت، و اگر جزیه بر زمین باشد، از سران چیزی نمیگیرد، اینهم یکی از مظاهر عدالت اسلامی است.
به بیان دیگر: حکومت اسلامی در حقیقت از دو نظر مسئله عدالت را در حق آنها رعایت میکرد:
اولاً؛ آنها را در تمام مزایا (مانند بهداشت، درمان و سایر چیزها با مسلمانان شریک میکرد.
ثانیاً؛ مبلغی را که آنها میدهند به مراتب کمتر از آن است که مسلمانان میدهند.
ثالثاً؛ آنها جزیه را یا علی الأرض یا علی الرؤوس میدادند،یعنی یا سرانه یا بر زمین.
بنابراین، در گرفتن جزیه از اهل کتاب هیچگونه اشکالی وجود ندارد، واینکه پیغمبر اکرم دوازده درهم گرفت، این عمل،عمل تعبدی نیست که حتماً باید دوازده دینار را بگیرد، بلکه تابع مکنت آنهاست، اگر واقعاً قدرت آنها بیشتر است، بیشتر بدهند، اگر کمتر است، کمتر بدهند، بعضی از جاها که عمل پیغمبر اکرم جنبه تعبدی ندارد، و به اصطلاح ثابت نیست، این موارد است، در اینجا تابع مکنت است، در آن زمان مکنت همین بوده، پیغمبر اکرم همین را گرفته، اما اگر مکنت بیشتر باشد یا کمتر باشد، حاکم اسلامی مسلماً بیشتر خواهد گرفت.
أخذ الجزیة و مصارفهاربما یتصور أنّ الجزیة ضربیة (مالیات) مجحفة (ظالمانه) بالنسبة إلی أهل الکتاب سواء أکانت مفروضة علی النفوس، أم علی الأراضی، و لکن ذلک تصور خاطئ، لأنّ المسلمین أیضاً فرضت علیهم ضرائب مالیة کالزکاة و الخمس و الکفارات، و غیرها، مع أنّ المسلمین یشارکون فی الجهاد دون أهل الکتاب و هم یُضَحُّون (فداکاری) بنفسهم و نفیسهم دون الآخرین، مع أنّ الضریبة المأخوذ من أهل الکتاب تُصرَفُ فی مصالحهم و توقیر أسباب الحیاة لهم و حفظهم و الدفاع عنهم، إلی غیر ذلک من الأمور، و لیس هذا أمراً یوصف بالإجحاف.
بقی أن نعرف أنّ الإسلام فرض علی أهل الکتاب – بعد الغلبة علیهم- دفع ضریبة تسمّی بالجزیة، و هی – کما سبق – بمنزلة الضریبة الّتی تؤخذ من المسلمین تحت عناوین مختلفة من الزکاة و الخمس وسائر الصدقات لتصرف فی شئون الدولة الإسلامیة، و لکن لا تؤخذ الجزیة من المعتوه (مغمی علیه) و لا من المغلوب علی عقله (سفیه)، و لا الصبیان و لا النساء، لأنّ الجزیة إنّما هی فی مقابل الدخل تقریباً، عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« جَرَتِ السُّنَّةُ أَنْ لَا تُؤْخَذَ الْجِزْيَةُ مِنَ الْمَعْتُوهِ وَ لَا مِنَ الْمَغْلُوبِ عَلَيْهِ عَقْلُهُ»[1] .
شرائط ذمهیکی از شرائط ذمه این است که نباید علیه مسلمانان کاری انجام بدهند، و نه علیه کسانی که با مسلمانان پیمان بستهاند، در واقع حرکت شان حرکت موذیانه و مضرّانه علیه اسلام و مسلمین نباشد، ثانیاً باید احکام اسلام را در ظاهر محترم بشمارند، یعنی حق ندارند که زنان شان سر برهنه در خیابان ها ظاهر شوند و بیایند، و همچنین حق ندارند که آشکارا و علنی ربا بگیرند، ثالثاً باید جزیه بدهند، البته این شرائط، شرائط مادر است، در درجه اول نباید حرکتی علیه اسلام و مسلمانان انجام بدهند، در درجه دوم نباید با قوانین اسلام علناً مخالفت کنند، ثالثاً باید جزیه بدهند و از جزیه دادن نباید سرپیچی کنند و امتناع بورزند.
اما حاکم اسلامی میتواند طبق « شرائط زمان» شرطی را کم یا اضافه کند، زمان و مکان در اینجا مؤثر است، اینکه میگو یند زمان و مکان در استنباط احکام موثر است، یک موردش همین جاست، این نوع مسائل تحت ضابط نمیتواند بیاید به گونهای که نه کم شود از آن ضابطه و نه زیاد، تحت چنین ضابطهای نمیآید.
اما سه تای اول ضابطه خوبی است، یعنی اینکه علیه اسلام و مسلمانان حرکتی انجام ندهند، قوانین اسلام را در ظاهر محترم بشمارند، ثالثاً جزیه بدهند، اما کم کردن یا زیاد کردن شرائط دیگر بستگی به شرائط زمان دارد.
فی شرائط الذمةالشرائط المقوّمة للذمّة التی تنتفی بانتفاء واحدة منها ثلاثة:
1: أن لا یفعلوا ما ینافی الأمان مثل العزم علی حرب المسلمین أو إمداد المشرکین و التواطئ معهم ضد مصالح الإسلام و المسلمین.
یعنی اینکه حرکت موذیانه و مضرّانه علیه اسلام و مسلمین انجام ندهند.
2: أن یلتزموا بأن تجری علیهم أحکام المسلمین بمعنی وجوب قبولهم لما یحکم به المسلمون من أداء حق أو ترک محرّم، و المراد من الأحکام هی الأحکام الاجتماعیة و الجزائیة کجلدهم إذا زنوا و قطع أیدهیم إذا سرقوا و ما شابه ذلک.
نباید علناً شراب بخورند و هکذا نباید آشکارا و علناً گوشت خنزیر را بخورند.
3: قبول دفع الجزیة
فهذه الشروط الثلاثة تعتبر من من مقوّمات الذمّة، و أمّا غیر ذلک من الشروط، فإنّما یجب العمل بها من جانبهم إذا اشترطت فی عقد الذمّة»[2]
ولی الختام إنّ أهل الکتاب هم الیهود و النصاری و المجوس، و یکفی فی ذلک ما روی عن أبی عبد الله ع:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ:
« سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَجُوسِ أَ كَانَ لَهُمْ نَبِيٌّ فَقَالَ نَعَمْ أَ مَا بَلَغَكَ كِتَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ أَسْلِمُوا وَ إِلَّا نَابَذْتُكُمْ بِحَرْبٍ فَكَتَبُوا إِلَى النَّبِيِّ ص- أَنْ خُذْ مِنَّا الْجِزْيَةَ وَ دَعْنَا عَلَى عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ فَكَتَبَ إِلَيْهِمُ النَّبِيُّ ص إِنِّي لَسْتُ آخُذُ الْجِزْيَةَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَكَتَبُوا إِلَيْهِ يُرِيدُونَ بِذَلِكَ تَكْذِيبَهُ زَعَمْتَ أَنَّكَ لَا تَأْخُذُ الْجِزْيَةَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ ثُمَّ أَخَذْتَ الْجِزْيَةَ مِنْ مَجُوسِ هَجَرَ[3] فَكَتَبَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ الْمَجُوسَ كَانَ لَهُمْ نَبِيٌّ فَقَتَلُوهُ وَ كِتَابٌ أَحْرَقُوهُ أَتَاهُمْ نَبِيُّهُمْ بِكِتَابِهِمْ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ جِلْدِ ثَوْرٍ»[4] .
سابقاً در جلد حیوان مطالب را مینوشتند، در هر حال فعلاً با مجوس معامله اهل کتاب میشود.
الآیة الثالثة«يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ »[5]
ترجمه: اي پيامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنم است؛ و چه بد سرنوشتي دارند!
معنای مفردات آیه1: «جَاهِد»، من الجهاد و هو استفراغ الوسع فی مدافعة (دفع) العدو.
2: «اغْلُظْ»، من الغلظة و هی الخشونة و الشدة فی المعاملة.
مفسرین در تفسیر این آیه دچار مشکل شدهاند و آن این که پیغمبر اکرم (ص) با مشرکین جهاد کرده اما با منافقین ابداً جهاد نکرده است، پس چطور قرآن میفرماید: «يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ» بعداً میفرماید: «وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ» شدت عمل به آنها انجام بده و جایگاه آنها جنهم است و بد جایگاه است؟
در اینجا ما باید به معنای الفاظ در عصر پیغمبر اکرم(ص) بر گردیم، یکی از شرائط مفسرین قرآن کریم این است که در تفسیر الفاظ قرآن تحت تاثیر زمان قرار نگیرند، بلکه بر گردند به عصر نزول قرآن و ببینند که در آن عصر و زمان جهاد چه معنی داشته است، در عصر و زمان ما، هر موقع بگویند جهاد، از کلمه جهاد قتال و جنگ را میفهمیم، ولی در عصر رسول خدا (ص) جهاد به معنی سعی و کوشش در هدایت مردم به کار میرفته، یعنی کوشش کن شر این ها را کم کن، البته در کفار معلوم است که اگر ایمان آوردند که چه بهتر، اما نسبت به منافقین باید پیغمبر اکرم (ص) با آنها طبق شرائط رفتار کند، گاهی به چهره آنها بخندد، مماشات کند، گاهی از اوقات شدت عمل به خرج بدهد، و گاهی از اوقات آنها را مذمت کند.
بنابراین، اگر جهاد به معنی قتال و جنگ باشد، قهراً اشکال وارد است، اما جهاد به معنی سعی و کوشش باشد، البته مصداقش در کفار یا ایمان آوردن است یا کشته شدن ، اما نسبت به منافقین طبق سنت پیغمبر اکرم (ص) هرگز منافقین را قتل عام نکرد، با آنکه منافقین نقشه ترور پیغمبر اکرم (ص) را در جنگ تبوک ریخته بودند، هنگامی که پیغمبر (ص) از تبوک بر میگشت، در آن عقبه (گردنه) دوازده نفر از منافقین کمین کرده بودند که شتر پیغمبر اکرم را رم بدهند و پیغمبر سقوط کند و به شهادت برسد، جبرئیل پیغمبر اکرم (ص) را خبر داد، پیغمبر اکرم (ص) به آنکس که شتر آن حضرت را میراند (یعنی حذیفة بن یمان)، فرمود نهیب بزن به کسانی که پشت سر ما هستند، و حذیفة بن یمان همه آن دوازده نفر را (که میخواستند شتر پیغمبر را رم بدهند و حضرت را به شهادت برسانند) شناخت که چه کسانی هستند.
بعد از این قضیه، بعد از پیغمبر اکرم هرکس که میمرد و از دنیا میرفت، حتماً باید حذیفة بن یمان شهادت بدهند که این جزء منافقین نبوده تا خلفا بر او نماز بخوانند، با این که منافقین تا این حد علیه اسلام و پیغمبر کار کردند، یعنی میخواستند شتر آن حضرت را رم بدهند و ایشان را به شهادت برسانند، باز پیغمبر اکرم (ص) با آنها رفتار ملائم داشت، البته گاهی شدت عمل به خرج میداد و گاهی هم رفتار ملائم با آنها داشت.
بنابراین، اشکال بر این آیه مبارکه وارد نیست، چون جهاد در زمان ما، غیر از جهاد در زمان پیغمبر اکرم بوده، جهاد در آن زمان به معنی سعی و کوشش بوده، منتها سعی و کوشش در هر زمان، با زمان دیگر فرق میکند.
ما هو المراد من جهاد المنافقینأمّا الأوّل: فقوله: «يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ» و قد دلّ التاریخ علی أنّ النبی (ص) لم یقاتل المنافقین، بل تعامل معهم معاملة المسلمین، فعلی هذا فأرید بالجهاد معناه الوسیع، أی السعی فی طریق دفع العدوّ، أمّا الکفّار، فبالتبلیغ و الإرشاد، فإن لم ینفع فالقتال، أمّا المنافقون فببذل الجهد فی مقاومتهم حسب اقتضاء المصلحة، فتارة المصلحة تقتضی البشاشة فی الوجه، و أخری الوعظ باللسان، و ثالثة العبوس فی الوجه إلی غیر ذلک من مراتب المصلحة الّتی ترکت إلی النبی (ص) و کون الجهاد مستعملاً فی الجهاد بالسیف فهو من مصادیق الجهاد، و إلّا فالجهاد بمعنی السعی و له طرق مختلفة.
یقول السیّد الطباطبائی:« ربما یسبق إلی الذهن أنّ المراد بجهادهم، مطلق ما تقتضیه المصلحة من بذل غایة الجهد فی مقاومتهم، فإن اقتضت المصلحة هجر وا و لم یخالطوا و لم یعاشروا، و إن اقتضت أخرجوا و شرّدوا إلی غیر الأرض أو قتلوا إذا أخذ علیهم الرّدة، أو غیر ذلک»[6]
بنابراین، مانع ندارد که جهاد با هردوطائفه (کفار و منافقین) باشد، اما متد، روش و شیوه جهاد با همدیگر فرق داشته باشد.
آنگاه خداوند منان در باره آنها میفرماید: «وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ» ، نمیفرماید: واقتلهم، سپس آینده آنها را بیان میکند و میفرماید: « وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ »
ثمّ إنّ من ألطف التعابیر فی طریق نشر الدعوة الإسلامیة، التعبیر بالجهاد دون القتال، و هذا یشعر بأنّ الغایة هی السعی فی إصلاح المجتمع و أنّ القتال من باب أخر الدواء الکیّ.
الثانی:أعنی قوله: «وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ» أی عاملهم بالغلظة و الشدّة حسب سوء حالهم فلا یقاتلون إلّا إذا أظهروا الکفر البواح بالردّة، و قد روی عن ابن عباس فی تفسیر الآیة أنّه قال: جهاد الکفر بالسیف و جهاد المنافقین باللسان»[7]
و أمّا الثالث: أعنی أنّ « وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ».