درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
« الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ»[1]
ترجمه: کساني که اموال خود را در راه خدا انفاق ميکنند، سپس به دنبال انفاقي که کردهاند، منت نميگذارند و آزاري نميرسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ و نه ترسي دارند، و نه غمگين ميشوند.
جمله:« الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى» مبتداست، خبرش هم عبارت است از جمله:« لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ»
المفرداتالمنّ: أن یتطاول المعطی علی من أعطاه بأن یقول: «ألم أعطک» أو «ألم أحسن إلیک» کل ذلک استطالة علیه، و أمّا الأذی فهو واضح.
این آیه مبارکه، با آیهای که بعدا میخوانیم ارتباط تنگاتنگ دارد، این آیه وظیفه مومنین رابیان میکند و میفرماید مؤمنین کسانی هستند که اگر انفاق کردند، به دنبالش دو کار را انجام نمیدهند:
الف؛ یکی اینکه بر سر طرف منت نمیگذارند، یعنی نمیگویند که من به شما پول دادم،« الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا»
ب؛«وَلَا أَذًى» با زبان شان هم طرف را اذیت نمیکنند، بلکه با چهره باز و گشاده به فقرا و مساکین کمک میکنند، پاداش چنین مومنینی در نزد خداست، یعنی خدا پاداش آنها را میدهد و حال آنکه نه ترسي دارند، و نه غمگين ميشوند. «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ».
آنگاه میفرماید: «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِي حَلِيمٌ»[2]
ترجمه: گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونتهاي آنها)، از بخششي که آزاري به دنبال آن باشد، بهتر است؛ و خداوند، بينياز و بردبار است.
یُرشِدُ سبحانه – فی هذه الآیة – المعوزین (إی من لا یستطیع الانفاق ) بأن یردّوا الفقراء إذا سألوهم بأحد الطریقین:
1؛«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» کأن یتلطّفُوا بالکلام فی ردّ السائلین و الاعتذار منهم و الدعاء لهم
2؛ «وَمَغْفِرَةٌ» لما یصدر منهم من إلحاف أو إزعاج فی المسألة، فالمواجة بهاتین الصورتین « خَيرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يتْبَعُهَا أَذًى»
و علی کلّ حال فَالمُغنی هو الله سبحانه، کما یقول:« وَاللَّهُ غَنِي» أی یُغنی السائل من سعته، و لکنّه لأجل مصالحکم فی الدنیا و الآخرة استقرضکم فی الصدقة و إعطاء السائل، « حَلِيمٌ» فعلیکم یا عباد الله بالحلم و الغفران لما یبدر من السائل.
چون گاهی بعضی از سائلها اگر به طلب خود نرسیدند و طرف چیزی به او نداد، بد زبانی میکنند و حرفهای نا مناسب میزنند ولذا انسانِ مومن باید در مقابل بدگویی آنها خویشتن داری کند.
اگر انسان چیزی ندارد که به فقیر بدهد، لا اقل با زبان خوش به او بگوید ببخشید من فعلاً قادر به کمک کردن شما نیستم، (انشاء الله) اگر چیزی دستم آمد، خدمت شما میرسم، این بهتر از آن است که به او (فقیر) یک میلیون تومان بدهد، اما پشت سرش منت بگذارد و با زبان اذیتش کند.
پرسشفرق آیه اول با آیه دوم چیست؟
پاسخآیه اول راجع به مومنینی است که به فقیر کمک میکنند، اما آیه دوم در باره مومنینی است که چیزی ندارند تا به فقیر بدهند، آیه اول مربوط به واجدین است، آیه دوم مربوط است به فاقدین، یعنی مومنین بر دو دستهاند، گاهی وجه و مال دارند و کمک هم میکنند، اما باید به دنبالش منت نگذارند، دسته دوم راجع به مومنینی هستند که چیزی ندارند تا به فقرا بدهند، اینها باید با زبان شیرین و خوش با فقرا بر خورد کنند، زبان شیرین بهتر از این است که به فقیر کمک کنند، اما به دنبالش او را اذیت کنند و منت بگذارند.
پس هردو آیه مربوط شد به مومنین، در اولی باید مبلغی را بدهند، منتها به دنبالش اذیت و منت نباشد، اما آیه دوم راجع به مومنینی است که چیزی ندارند، قرآن میفرماید حال ک چیزی ندارید و دست شما از مال دنیا خالی است، لا اقل با زبان شیرین و روی خوش فقرا را از خود برانید.
المنع عن إتباع الانفاق بالمنّ و الأذی
قال سبحانه:«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي ينْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يقْدِرُونَ عَلَى شَيءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»[3]
ترجمه: اي کساني که ايمان آوردهايد! بخششهاي خود را با منت و آزار، باطل نسازيد! همانند کسي که مال خود را براي نشان دادن به مردم، انفاق ميکند؛ و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نميآورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگي است که بر آن، (قشر نازکي از) خاک باشد؛ (و بذرهايي در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشويد،) و آن را صاف (و خالي از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاري که انجام دادهاند، چيزي به دست نميآورند؛ و خداوند، جمعيت کافران را هدايت نميکند.
المفردات1: رئاء: من الرؤیة، و سمّی المرائی بذلک کأنّه یفعل لِیُری عمله لغیره
2: صفوان: الحجر الأملس (سنگِ صاف)
3: وابل: مطر عظیم القطر شدید الوقع الذی یزیل التراب
4: صلداً: أی صلباً أملس
این آیه مبارکه در باره کسانی است که انفاق میکنند، اما پشت سر انفاق منت میگذارند و اذیت میکنند، قرآن مجید میفرماید کسانی که به فقرا و مساکین کمک میکنند و انفاق مینمایند و به دنبال آن منت میگذارند و اذیت میکنند، اینها در واقع عمل شان عمل باطل است، یعنی در روز قیامت ازاین عمل خود اصلاً نتیجه نمیگیرند، بعد قرآن مجید یک مثلی را میزند که خیلی مثل عجیب است و آن مثل این است که اگر یک سنگ صافی باشد و آنهم به مقدار یک هکتار، روی آن یک وجب خاک بریزند، زارع و دهقانی هم (به خیال اینکه این خاک عمیق است و زیرش سنگی نیست) بیاید روی آن گندم بپاشد، بعداً یک باران درشتی بیاید، به گونهای که خاک و دانه را با خودش ببرد، در اینجاست که سنگ بالا میآید و خود را نشان میدهد، همانطور که زارع از پاشیدن تخم و زراعت خود نتیجه نمیگیرد، آن کسی که انفاق میکند و به دنبالش منت میگذارد و طرف را اذیت میکند، از این انفاق خود اصلاً نتیجه نمیگیرد.
سوالدر قرآن کریم در حدود پنچاه و پنج مثل آمده که من در باره مثلهای قرآن یک کتاب مستقل نوشتمام بنام:«الأمثال فی القرآن الکریم» مثل به چیزی میگویند که در یک جریان و پیشامدی، کسی یک کلمه را میگوید و بعداً این کلمه بارها تکرار میشود و در اثر تکرار میشود: مثل، مانند این مثل معروف: «فی الصّیف ضیّعتِ اللبن» یعنی در تابستان شیر را ضایع کردی (باتوجه که به کسره تاء، معلوم میشود که خطاب به مرأة و زن است نه مرد، یعنی مخاطب زن است)
اگر زنی در تابستان که موقع شیر است، شیر را ضایع کند، قهراً در زمستان نمیتواند روغن یا پنیر و ماست داشته باشد، این را در یک جریانی گفتهاند و آن اینکه یک زنی فرصت را از دست داد، بعداً بدبخت شد، گفتند: «فی الصّیف ضیّعتِ اللبن»
مثل به چیزی میگویند که در یک جریانی یک جملهای گفته میشود، بعداً تکرار میشود، آنقدر تکرار میشود که میشود:« مَثل» و حال آنکه مثلهای قرآن این گونه نیست، بلکه خداوند ابتدا اینها را گفته است، یعنی این چنین نبوده که قبلاً گفته بشود و سپس تکرار بشود و بشود:« مثل»، پس چرا میگویند امثال القرآن و حال آنکه شرط مثل، گفتن یک جمله در یک حادثه است، تکرارش در مشابه است، به آن میگویند: مثل، و حال آنکه مثلهای قرآن واجد این شرط نیست؟
جواب
جوابش این است که مثل در قرآن، غیر از مَثل در عرف است، مثل در قرآن به معنای توصیف است، مثل به معنای وصف است، دلیل ما براین مطلب این آیه مبارکه است:« إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا»[4] میگویند اینکه از پیغمبر تبعیت میکنید، «نعوذ بالله» این (پیغمبر) مسحور است، قرآن به دنبالش میفرماید:« انْظُرْ كَيفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا»[5] أی أنظر کیف وصفوک.
بنابراین، مَثل در قرآن، غیر از مثل در عرف است، مثل در عرف همان است که بیان کردیم، اما مثل در قرآن، به معنای اوصاف است، تمام مثلهای قرآن از قبیل اوصاف است،«ما نحن فیه» نیز از همین قبیل است.
«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي ينْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يقْدِرُونَ عَلَى شَيءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»در جلسه گذشته عرض کردم که فرق است بین مکتب اسلام و بین مکتب مادیها، در مکتب مادیها نمره را به عمل میدهند، یعنی اینکه عمل خوب باشد، مثل اینکه شخص یک بیمارستان بسازد، نیت و قصد مهم نیست، اما در اسلام دو چیز مهم است، هم عمل باید زیبا باشد و هم سرچشمه عمل (که نیت است) باید خوب باشد.
فرق این آیه با حبط عمل چیست؟بعضی از اعمال داریم که حبط میشود، مثلاً افرادی پنجاه سال عمل خیر انجام داده و در طاعت زندگی کرده، یک مرتبه مرتد شده، فرقش با این مثل چیست؟
جوابدر «احباط» شخص و عامل ثواب دارد، بعداً ثواب را از بین میبرد، آدمی که پنجاه سال مؤمن است و مسلمان، یک مرتبه کسروی و امثال کسروی میشود،این آدم ثواب در نامه اعمالش بوده، منتها عمل بد که ارتداد باشد، ثواب را از پروندهاش پاک کرد، اما در اینجا از همان اول، این آدم فاقد ثواب است، یعنی ثوابی اصلاً گیرش نیامده تا اینکه از بین برود ولذا این مسئله بدتر از احباط است، چون در احباط ثوابی است، یعنی شخص به مدت پنجاه سال نماز خوانده و عبادت نموده و بندگی خدا را انجام داده، بعداً روی یک مشت خیالات مرتد میشود، اعمال ثوابش از بین میرود، اما در اینجا از همان اول ثوابی عایدش نمیشود تا از بین برود.
ثمّ إنّ الإبطال فی الآیة غیر الحبط، فإنّ معنی الحبط هو إبطال العمل السیء، الثواب المکتوب المفروض، و هذا کالکفر إذا ارتدّ المسلم فیحبط عمله، و أمّا المقام فلیس من هذا القبیل، و ذلک لأنّ ترتبّ الثواب علی الانفاق مشروط من أوّل الأمر بعدم صدوره عن ریاء أو عدم متابعته بالمنّ و الأذی فی المستقبل، فإذا تابع عمله بأحدهما فلم یأت بالواجب أو المستحب علی النحو المطلوب، فلا یکون هناک ثواب حتی یزیله المنّ و الأذی.
و أمّا استخدام کلمة الإبطال، فیکفی فی ذلک وجود المقتضی للأجر و هو الإنفاق، و لا یتوقّف علی تحقق الأجر و مفروضیته علی الله بالنسبة إلی العبد.
اینکه کلمه ابطال را به کار برده، به اعتبار مقتضی است، یعنی این عمل اقتضای ثواب را داشته، بخاطر همین اقتضا میگوید: «لَا تُبْطِلُوا » و الا در واقع ابطال نیست، یعنی چیزی نیست تا آن را باطل کند، اگر میگوید: «لَا تُبْطِلُوا » در حقیقت میخواهد بفرماید که مقتضی برای ثواب بوده و عمل را هم انجام داده، منتها سمعه و ریا و هکذا منت و اذیت جلوی آن را گرفته است، مثل اینکه کسی، نماز را از اول تا اخر بخواند، اما در رکعت آخر حدثی از او صادر بشود، «ما نحن فیه» از آن قبیل است ولذا میگویند:« ابطل صلاته».
پس ابطال دراینجا به اعتبار وجود مقتضی است.
ثمّ إنّ المانّ (منت گذار) و المؤذی بعد الإنفاق أشبه بعمل المرائی، و الجامع بین الجمیع عدم انتفاعهم من انفاقهم غیر أنّ المرائی یفتقد قصد القربة، و المانّ و المؤذی یفتقدان شرط القبول.
بنابراین، این سه طائفه با همدیگر فرق دارند، آدمی که از اول مرائی است، اصلاً شرط صحت را بجا نیاورده، اما آدمی که قصد قربت کرد و بعداً اذیت کرد، این شرط صحت را دارا بوده، اما شرط قبول را دارا نیست.
ثمّ إنّ الآیة ختمت بقوله:« وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» و هی ناظرة إلی المرائی الذی مرّ و صفه فی قوله تعالی:« وَلَا يؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ»