< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

همانطور که قبلاً بیان گردید، مقاربت و نزدیکی با زن در حال حیض حرام و غیر جایز است، منتها بحث در این است که بعد از حصول نقاء و قبل از اغتسال، مقاربت و نزدیکی جایز می‌شود یا نه؟

به بیان روشن تر، آیا مجرد حصول نقاء، سبب جواز مقاربت و نزدیکی می‌شود یا علاوه بر حصول نقاء، چیز‌های دیگر نیز لازم است؟

گفتیم در این مسأله چند قول وجود دارد:

1: برخی گفته‌اند علاوه حصول نقاء، محل (فرج) را هم باید بشوید.

2: برخی گفته‌اند، علاوه بر حصول نقاء، هم باید غسل بکند و هم نماز بخواند.

3: عده‌ای گفته‌اند مع فقد الماء تیمم کند و حتماً باید نماز هم بخواند.

ولی ما گفتیم که در مسئله سه دسته روایات داریم:

الف؛ یک دسته می‌گویند: همین مقدار که نقاء حاصل شد، کافی است و نزدیکی جایز می‌شود.

ب؛ تنها نقاء کافی نیست، بلکه علاوه بر نقاء، باید غسل هم بکند، یعنی اگر غسل نکند، مقاربت و نزدیکی جایز نمی‌شود.

د؛‌ بعد از نقاء، شستن محل کافی است، یعنی وقتی نقاء حاصل شد، باید محل (فرج) هم را بشوید و زائد برآن (شستن فرج) چیز دیگری لازم نیست.

ولذا لازم است که این روایات را نگاه کنیم و ببینیم که آیا قابل جمع هستند و یا قابل جمع نیستند.

پس بعضی از روایات می‌گوید همین مقداری که زن از حیض پاک شد، مر‌د می‌تواند با مقاربت و نزدیکی کند، در این زمینه سه روایت داریم، البته می‌گویند که اگر غسل کند بهتر است، اما می‌فرماید (غسل) لازم نیست، دو روایت داریم که می‌گویند تا غسل نکرده، نباید نزدیکی کند، باید بین دو دسته روایت جمع کنیم.

خلاصه مطلب اینکه: سه روایت می‌گوید صرف نقاء کافی است، یعنی اغتسال لازم نیست، منتها اگر غسل کند بهتر است (أحبّ إلیّ).

اما دو روایت دیگر می‌گویند، صرف نقاء کافی نیست، بلکه حتماً باید غسل هم کند، یعنی بدون غسل نمی‌ تواند نزدیکی کند، دو روایت دیگر می‌گویند همین مقدار که محل را بشوید کافی است، اینجاست که فقیه باید بین این روایات جمع کند.

روایات مُرَخِّضة

روایات ثلاثه که می‌گویند صرف نقاء کافی است عبارتند از:

1: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ ابْنَيِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

« إِذَا انْقَطَعَ الدَّمُ وَ لَمْ تَغْتَسِلْ فَلْيَأْتِهَا زَوْجُهَا إِنْ شَاءَ»[1]

2: وَ عَنْهُ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ وَ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَمَّنْ سَمِعَهُ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع فِي الْمَرْأَةِ إِذَا طَهُرَتْ مِنَ الْحَيْضِ وَ لَمْ تَمَسَّ الْمَاءَ فَلَا يَقَعْ عَلَيْهَا زَوْجُهَا حَتَّى تَغْتَسِلَ وَ إِنْ فَعَلَ فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ قَالَ تَمَسُّ الْمَاءَ أَحَبُّ إِلَيَّ»[2]

3: وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: « سَأَلْتُهُ عَنِ الْحَائِضِ تَرَى الطُّهْرَ أَ يَقَعُ بِهَا زَوْجُهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ قَالَ لَا بَأْسَ وَ بَعْدَ الْغُسْلِ أَحَبُّ إِلَي‌»[3]

این سه روایت در حقیقت روایات مُرخِّصه هستند، سه روایتند و روایت ها هم قابل عمل می‌باشند، سند‌های شان هم چندان اشکال ندارد، چون اصحاب به روایات آنها عمل می‌کنند.

روایاتی که صرف نقاء را کافی نمی‌دانند

در مقابل این روایات، دو روایت داریم که می‌گویند بعد از حصول نقاء، حتماً باید غسل کنند.

1: وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ الْأَحْمَرِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ كَانَتْ طَامِثاً فَرَأَتِ الطُّهْرَ أَ يَقَعُ عَلَيْهَا زَوْجُهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ قَالَ لَا حَتَّى تَغْتَسِلَ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ حَاضَتْ فِي السَّفَرِ ثُمَّ طَهُرَتْ فَلَمْ تَجِدْ مَاءً يَوْماً وَ اثْنَيْنِ أَ يَحِلُّ لِزَوْجِهَا أَنْ يُجَامِعَهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ قَالَ لَا يَصْلُحُ حَتَّى تَغْتَسِل‌»[4]

2: وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

« قُلْتُ لَهُ الْمَرْأَةُ تَحْرُمُ عَلَيْهَا الصَّلَاةُ ثُمَّ تَطْهُرُ فَتَوَضَّأُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَغْتَسِلَ أَ فَلِزَوْجِهَا أَنْ يَأْتِيَهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ قَالَ لَا حَتَّى تَغْتَسِل»[5]

جمع بین روایات متعارض

باید بین این دو طائفه روایات جمع کینم، چون جای طرح نیست، البته در خود روایات داریم که غسل کردن بعد حصول « نقاء» مستحب است. چطور؟ چون در طایفه اولی گفت: « قالَ لَا بَأْسَ وَ بَعْدَ الْغُسْلِ أَحَبُّ إِلَي‌» کلمه «أَحَبُّ إِلَي‌» بهترین قرینه براستحباب اغتسال است.

بنابراین، روایات ناهیه را حمل بر کراهت می‌کنیم، پس هردو طایفه از روایات را را توانستیم جمع کنیم،‌در حقیقت شاهد در همان طائفه اولی است، چون در طایفه اولی می‌فرماید: « وَ بَعْدَ الْغُسْلِ أَحَبُّ إِلَي‌» این خود قرینه است که نواهی وارده در این احادیث، نواهی کراهتی است.

طایفه سوم روایات

ولی یک طائفه سوم هم داریم که می‌گویند شستن محل، یعنی فرج کافی است.

 

1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْمَرْأَةِ يَنْقَطِعُ عَنْهَا الدَّمُ دَمُ الْحَيْضِ فِي آخِرِ أَيَّامِهَا قَالَ إِذَا أَصَابَ زَوْجَهَا شَبَقٌ فَلْيَأْمُرْهَا فَلْتَغْسِلْ فَرْجَهَا ثُمَّ يَمَسُّهَا إِنْ شَاءَ قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِل‌»[6] .

2: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: « سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنْ رَجُلٍ يَكُونُ مَعَهُ أَهْلُهُ فِي السَّفَرِ فَلَا يَجِدُ الْمَاءَ يَأْتِي أَهْلَهُ فَقَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ يَفْعَلَ ذَلِكَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ شَبِقاً أَوْ يَخَافَ عَلَى نَفْسِه‌»[7]

بنابراین، این روایات، روایات مفصِّله‌اند ، مرحوم صدوق بر این روایات مفصِّله عمل کرده است و آن اینکه اگر واقعاً زوج حالت شبقی دارد، به این معنی که اگر مقاربت و نزدیکی نکند ممکن است به حرام بیفتد، در این صورت چنانچه محل را با آب تطهیر کند، مقاربت و نزدیکی اشکال ندارد.

آیا ما می‌توانیم با این طائفه سوم، آن طائفه اولی را مقید کنیم، طائفه اولی که می‌گفتند:« قبل أن تغتسل» اشکال ندارد، بگوییم: بله،« قبل أن تغتسل» اشکال ندارد، مشروط به اینکه محل را بشوید، اما یک قید دارد و قیدش این است که زوج حالت شبقی داشته باشد، یعنی صبر برای او کار مشکلی باشد.

مرحوم صاحب جواهر نسبت به این مطلب اظهار بی عقیدتی می‌کند و می‌گوید: اولاً شبقی در کار نیست، چه شبقی، فقط یک چند روزی فاصله افتاده، شبق در جایی است که یکماه،‌دو ماه و سه ماه زن و مرد از هم جدا باشند (نه در جایی که چند روز مختصر از همسرش نتواند بهره کامل بگیرد ).

ما عرض می‌کنیم که مرحوم صاحب جواهر از دوران جوانی بی اطلاع است، بله، در دوران پیری حق با ایشان است، اما در اول جوانی ممکن است در ظرف چند روز هم این حالت (یعنی حالت شبق) برای یک جوان رخ بدهد.

«و علی أیّ حال» بعید نیست که ما به این روایات عمل کنیم و بگوییم، تا محل را پاک نکرده، حق نزدیکی را ندارد، خصوصاً که آیه مباکه فرمود: « فَإِذَا تَطَهَّرْنَ» لا اقل این آیه مبارکه ما را وادار می‌ کند که علاوه بر پاکی، باید یک کاری را انجام داد، غسل را گفتیم واجب نیست، نسبت به وضو هم روایت نداریم، پس ممکن است آیه مبارکه ناظر به این باشد که باید موضع را پاک کند.

بنابراین، در رسائل عملیه و در مقام فتوا باید ‌ بنویسیم که احوط این است که بعد نقاء و پاک شدن، موضع (فرج) را تطهیر کند و با شستن «فرج» نزدیکی اشکال ندارد.

فخرجنا بالنتیجة التالیة: أنّ الأحوط لو لم یکن الأقوی، لزوم غَسلِ المحل (الفرج) و تطهیره قبل النقاء.

 

حکم المشرک فی الذکر الحکیم

البته مدت‌هاست که فقهای ما در باره پاک بودن و نجس بودن اهل کتاب بحث می‌کنند، ولی بحث ما فعلاً‌ در بار اهل کتاب نیست، بحث ما در باره مشرکین است، چون اهل کتاب برای خودش یک بحث جداگانه‌ای لازم دارد.

 

توضیح مطلب

باید توجه داشت که کافر بردو قسم است:

الف؛ کافرِ مشرک.

ب؛ کافرِ اهل کتاب.

این دو کافر با همدیگر فرق دارند ولذا در آیه مبارکه با «واو» عاطفه به همدیگر عطف شده‌اند.

« لَمْ يكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيهُمُ الْبَينَةُ»[8] در این آیه شریفه، مشرکین را بر اهل کتاب عطف نموده است.

کافران از اهل کتاب و مشرکان (مي‌گفتند:) دست از آيين خود برنمي‌دارند تا دليل روشني براي آنها بيايد.

پس ما دو قسم کافر داریم، کافرِ مشرک و کافرِ اهل کتاب، کافرِاهل کتاب، مانند: یهود، ‌نصاری و مجوس (مجوس هم حکم اهل کتاب را دارند).

پرسش

ممکن است کسی بگوید که نصارا نیز کافرِ مشرک است، حتی شرک آنها بالاتر از شرک مشرکین عصر جاهلیت است، چون مشرکین جاهلیت خدا را واحد می‌دانستند، منتها در ربوبیت مشرک بودند، ‌اما اهل کتاب مانند نصارا شرک شان در خودِ خداست، معتقدند ثالثُ ثلاثه، حتی می‌گویند: المسیح هو الله المتجسم، پس چطور شما مسیحی‌ها را از مشرکین جدا کردید؟

پاسخ

حق با مستشکل است، منتها ما اصطلاح قرآنی را می‌خوانیم، چون قرآن اهل کتاب را از مشرک جدا کرده و آنها را دو سنخ و دو نوع دانسته است، ‌اما اینکه شرک اهل کتاب بالاتر از شرک مشرکین می‌باشد،‌آن یک مسئله دیگری است.

خلاصه مطلب اینکه: من نیز معتقدم که شرک اهل کتاب، گاهی بالاتر است، ‌اما قرآن این دوتا را از هم جدا کرده است و فرموده: « لَمْ يكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيهُمُ الْبَينَةُ * * رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً ** فِيهَا كُتُبٌ قَيمَةٌ **وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَينَةُ ** وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيمَةِ».

بحث ما فعلاً در باره مشرکین است و مشرکین نیز بر دو گروه و بر دو قسمند:

1: مشرک در ربوبیت.

2: مشرک در عبادت.

غالباً مشرکین عصر رسالت، در ربوبیت مشرک بودند، ربوبیت چیست؟ ربوبیت غیر از خالقیت است،‌ در خالقیت همه شان موحد بودند. چطور؟ چون قرآن می‌فرماید: « وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يؤْفَكُونَ» [9]

در آیه دیگر می‌فرماید: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ»

در خالقیت موحد بودند، شرک شان در ربوبیت بود، «ربوبیت» یعنی کارگردانی، چرخ هستی را گرداندن، به این می‌گویند ربوبیت، مشرکین عصر رسالت در ربوبیت مشرک بودند و قرآن در این زمینه می‌فرماید: « وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ»[10] آنان غير از خدا معبوداني براي خويش برگزيدند به اين اميد که ياري شوند!

خیال می‌کردند که پیروزی در جنگ مال همین هبل و بت‌هاست.

در آیه دیگر می‌فرماید: «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيكُونُوا لَهُمْ عِزًّا»[11]

و آنان غير از خدا، معبوداني را براي خود برگزيدند تا مايه عزتشان باشد! (چه پندار خامي!)

خیال می‌کردند که عزت در دست همین بت‌هاست.

بنابراین، مشرکین عصر رسالت،‌ مشرک بودند در ربوبیت، نه در خالقیت.

یکی از اشتباهات وهابیت – با اینکه مدعی عربیت هستند – این است که خالقیت را با ربوبیت یکی گرفته‌اند، هر موقع می‌گویند ربوبیت، آن را به خالقیت معنی می‌کنند و حال آنکه خالقیت غیر از ربوبیت است، زیرا «ربوبیت» به معنی گردانندگی است، «ربّ البیت» به کسی می‌گویند که خانه را می‌چرخاند، و همچنین «ربّ الضیعه» به کسی می‌ گویند که مزرعه را می‌چرخاند، «ربّ الدّابه» به کسی می‌گویند علف و آبِ دابه و سایر کار‌های دابه را انجام می‌دهد. بنابراین،‌ خالقیت غیر از ربوبیت است، متاسفانه با اینکه اینها (وهابی‌ها) خود شان عرب هستند، درعین حال ‌بین رب و بین خالقیت فرق نگذاشته‌اند، و حال آنکه «ربّ» به معنای صاحب است، صاحب‌« شیئ» مسئول زندگی آن شیئ است، «خالق» به معنای آفرینشگری است.

مسلّماً کسانی که در خالقیت مشرکند، مشرک در عبادت نیز می‌باشند، زیرا شرک در‌عبادت از شاخه‌های شرک در ربوبیت است، این مطالبی که بیان می‌کنم، همه‌اش رد وهابیت است، چون وهابیت عرب‌ها فقط مشرک در عبادت بودند، و حال آنکه این گونه نبوده است، بلکه شرک در عبادت آنها، شاخه از شرک در ربوبیت بوده، یعنی ‌مادامی که برای بت ها مقامی قائل نشوند، هرگز آنها را عبادت نمی‌کنند، عبادت بت، فرع ربوبیت بوده است.

« وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ»«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيكُونُوا لَهُمْ عِزًّا»

بنابراین، ‌مشرک بر دو قسم است نه قسم واحد، مشرک در ربوبیت و مشرک در عبادت.

وهابی‌ها می‌گویند تمام مشرکین عصر رسالت در ربوبیت موحد بودند، یعنی در خالقیت، اصلاً ربوبیت را نادیده می‌گیرند، می‌گویند فقط شرک آنها در پرستش بوده، ‌بنابراین، ‌همه مسلمانان (غیر از وهابی‌ها ) همگی مشرک‌اند، چون آنان رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) را عبادت می‌کنند. چطور؟ چون از آنان حاجت طلبی می‌کنند، در و دیوا آنان را می‌بوسند و این خودش یکنوع عبادت است.

ولی وهابی‌ها از اول تا آخر اشتباه می‌کنند، چون آنها (مشرکین عصر رسالت) موحد در خالقیت بودند،‌دوتا آیه را به عنوان شاهد خواندم، مشرک در ربوبیت بودند، باز دوتا آیه را به عنوان خواندم، ضمناً مشرک در عبادت هم بودند، اصولاً شرک در عبادت، جدا از شرک در ربوبیت نیست.

آیا مشرکین نجس هستند؟

حال که این مطالب فهمیده شد، بحث ما در این است که مشرک - خواه مشرک در ربوبیت و خواه مشرک در عبادت - نجس است یا نه؟

من معتقدم که آیه مبارکه دلالت بر نجاست آنها می‌کند.

قرآن کریم می‌فرماید: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[12]

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! مشرکان ناپاکند؛ پس نبايد بعد از امسال، نزديک مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر مي‌ترسيد، خداوند هرگاه بخواهد، شما را به کرمش بي‌نياز مي‌سازد؛ (و از راه ديگر جبران مي‌کند؛) خداوند دانا و حکيم است.

معنای لغات و مفردات آیه مبارکه تا 24 باز نگری شد.

نخست باید مفردات و لغات آیه مبارکه را معنی کنیم و ببینیم نجس به چه معنی است، اگر نَجِس – بفتح النون و کسر الجیم - بخوانیم اسم فاعل می‌شود، البته صفت مشبهه، گاهی به آن می‌ گویند اسم فاعل، اگر نَجَس – به فتح النون و فتح الجیم - بخوانیم مصدر می‌شود.

قال الفیومی: « نَجِس – بالکسر – اسم فاعل، و – بالفتح – وصف بالمصدر، یقال: نجس الشیء، نجساً فهو نجس من باب تعب، إذا کان قذراً غیر نظیف»[13]

و قال الراغب: « النجاسة: القذارة و ذلک ضربان:

ضرب یدرک بالحاسّة.و ضرب یدرک با لبصیرة.

و الثانی وصف الله تعالی به المشرکین، فقال: « إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» و یقال: نجسه أی جعله نجساً»[14]

«قذارت» دو جور و دو قسم است، ‌گاهی با چشم دیده می‌شود، مثل بول غائط، گاهی با بصر دیده نمی‌شود، با بصیرت دیده می‌شود، ‌مشرکین نجس هستند لا بالبصر، بل بالبصیرة.

«وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً» اگر از فقر بترسید، خداوند شما را غنی می‌کند، این جمله چه ارتباطی با جمله ما قبلش دارد؟ تناسبش این است که وقتی امیر المؤمنان (ع) در سال نهم هجرت و در روز عرفه یا روز منی آیه مبارکه «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» را خواند و فرمودند مشرکین حق ندارند وارد مسجد بشوند، مؤمنین ضعیف الایمان نگران شدند و گفتند تجارت ما از بین رفت، مشرکین اگر در مکه نیایند، همه ما در فقر و فلاکت زندگی خواهیم کرد، خداوند می‌فرماید از فقر نترسید چون او(خدا) شما را از بی نیاز خواهد کرد. « وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ».

العیلة: الفقر، یقال: عال یعیل إذا افتقر، قال الشاعر:

وَ مَا یَدرِی الفَقِیرُ مَتی غِناهُ      وَ مَا یَدرِی الغَنیُّ متی یَعِیلُ.

روی المفسّرون فی شأن نزول الآیة أنّ‌علیّاً (ع) نادی فی سنة تسع من الهجرة و قال:

لا یَحُجَّنَّ بعد هذا العام مشرک ثم صار ذلک ثقیلاً علی المسلمین، فإنّ منع المشرکین عن الحجّ یوجب ضرراً اقتصادیّاً فی تجارة أهل مکه، فجاء الوحی الإلهی یُؤَمِّنُهُم بقوله: « وَإِنْ خِفْتُمْ عَيلَةً» أی فقراً و حاجةً، و کانوا قد خافوا انقطاع المُتاجَرة بمنع المشرکین من دخول الحرم « فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» أی فسوف یغنیکم الله من جهة أخری، إن شاء أن یغنیکم، بأن یرغّب الناس من أهل الآفاق فی حمل المیرة[15] إلیکم، رحمة منه و نعمة علیکم»[16]

تا اینجا لغات آیه را معنی کردیم، فردا ببینیم آیا دلالت دارد بر نجاست مشرک، مشرکی که از نظر ظاهری خیلی هم تمیز است و ظاهر آراسته دارد و هروز هم حمام می‌رود و به خودش عطر می‌زند، آیا این نجس است یا نه؟ در جلسه آینده بحث می‌کنیم.


[15] المیرة: الطعام الذی یدخره الإنسان، میره، به معنای طعامی است که انسان آن را ذخیره می‌کند، مانند گندم، جو، ‌عدس و امثالش.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo