درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
در جلسه گذشته آیه مبارکه را معنی کردیم و گفتیم عنوان سفر و عنوان مرض موضوعیت ندارد، بلکه طریقند برای فقدان ماء یا اضرار ماء، اما ازکلام صاحب تفسیر «المنار» که از استادش ( شیخ محمد عبده رئیس الأظهر) نقل میکند، مثل اینکه آنها میگویند این دو عنوان (سفر و مرض) موضوعیت دارند، به این معنی که چنانچه انسان مسافر شد حتی اگر آب هم داشته باشد، میتواند تیمم کند، یا اگر انسان مریض شد حتی اگر آب برایش مضر هم نباشد، میتواند تیمم کند.
دلیل صاحب تفسیر المنار و استادشدلیلی که براین مطلب میآورند این است که خداوند متعال برای مسافر و مریض یکنوع تسهیلاتی قائل شده، به دلیل اینکه چهار رکعت را در سفر دو رکعت کرده، حتی جمع بین الصلاتین را در سفر اجازه داده.
البته آنها (هل سنت) جمع بین صلاتین را در غیر سفر جایز نمیدانند، ولی در سفر خلاق متعال به عنوان تسهیل بر مسافر اجازه داده که نماز ظهر و عصر را با هم بخوانند، با توجه به اینکه در سفر سخت است که انسان وضو بگیرد یا آدم مریض سخت است که وضو بگیرد، بخاطر این جهاتی که عرض شد، شرع مقدس از آدم مسافر وضو را برداشته، و هکذا از آدم مریض وضو و غسل را برداشته، ولذا آنان میتوانند با تمکن از آب، تیمم کنند.
سپس میگوید من از علمای اسلام تعجب میکنم که چرا تا کنون به این نکته توجه نکردهاند، نکته کدام است؟ نکته این است که اگر میزان فقدان آب است، چرا مسافر را گفته، چرا مریض گفته، اگر میزان فقدان ماء و اضرار آب است، دیگر لازم نیست که عنوان مسافر و عنوان مریض را بگوید، شما می گویید اگر مسافر آب دارد، باید وضو بگیرد، اگر آب ندارد، باید تیمم کند، اگر این چنین است، پس مسافر با حاضر فرق ندارد، پس معلوم میشود که شرع مقدس نسبت به این دو عنوان یکنوع موضوعیت قائل شده و الا کار لغوی است، یعنی اگر واقعاً مسافر با حاضر یکسان است، مریض هم با غیر مریض یکسان است، داعی ندارد که این دو عنوان را بگوید و مرتکب کار لغو بشود، برای اینکه شرع مقدس کار لغو را انجام ندهد، باید بگوییم عنوان مسافر موضوعیت دارد، عنوان مریض نیز موضوعیت دارد، با تمکن از آب تیممم کنند، به ضرس قاطع این حرف را میزند و میگوید: «لصیانة کلام الشارع عن الغو»، باید بگوییم که این دو عنوان (سفر و مرض) موضوعیت دارد و الا آوردن این دو عنوان (در حالی که با غیر مسافر و مریض با غیر مریض یکساننند) لغو است. آنگاه جناب عبده میگوید من بیست و پنج تفسیر را مطالعه کردم، چیزی که مشکل مرا حل کند پیدا نکردم، شاگردش هم میگوید من موقع نوشتن تفسیر استاد، فقط به یک تفسیر مراجعه کردم، یعنی تفسیر روح المعانی، دیدم که ایشان هم میگوید این آیه از معضلات است.
پاسخ استاد سبحانی از گفتار صاحب تفسیر المنارما در جواب عرض میکنیم که این آیه مبارکه از معضلات نیست و لغویت نیز لازم نمیآید، چرا شرع مقدس این دو عنوان (سفر و مرض) راگفته و حال آنکه این دو عنوان موضوعیت ندارد؟ نکتهاش این است که غالباً سفرها با فقدان آب ملازم بوده، خصوصاً سفرهای آن زمان که در بیابان ها بوده، و غالباً مرض ملازم با اضرار آب است، البته گاهی ممکن است که آب ضرر نداشته باشد، چون غالباً این دو عنوان غالباً ملازم با فقدان ماء و آب است (فقدان آب به معنای اعم، یعنی یا اصلاً آب نباشد یا اینکه آب باشد، اما ضرر داشته باشد) شرع مقدس آن را بیان فرموده بدون اینکه لغویت لازم بیاید.
علاوه براین؛ اگر ما بگوییم این دو عنوان (سفر و مرض) موضوعیت دارند، مسافر باید مطلقا تیمم کند، مریض مطلقا تیمم کند، خواه آب داشته باشد یا نداشته باشد، آب برایش ضرر داشته باشد یا ضرر نداشته باشد، پس قید به دوتا میخورد « أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» این دوتا در حضر است نه در سفر، و در حضر خیلی کم اتفاق میافتد که انسان فاقد ماء باشد و مصداق « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» قرار بگیرد، چون انسان غالباً در حضر واجد ماء و آب است، اگر ما بگوییم آن دو عنوان موضوعیت دارند و جمله شرطیه را فقط به دوتای اخیر بزنیم و قید آن دوتا بگیریم،« یلزم کون القید وارداً مورد النادر» انسان مسلّماً در خانه خودش واجد ماء و آب است (نه فاقد ماء).
فتوی شاذّةإن صاحب المنار تبعاً لأستاذه الشیخ عبده ذهبا إلی أنّ للسفر و المرض تأثیراً مستقلاً فی العدول إلی التّیمّم حتی و لو وجدا الماء و لم یکن استعماله حرجیاً،و إلیک نصّ کلامهما:
«إنّ حکم المریض و المسافر إذا أرادا الصلاة کحکم المحدث حدثاً أصغر، أو ملامس النساء ولم یجدا الماءء، فعلی کلّ هؤلاء التیمّم، و أنّ الآیة واضحة المعنی تقتضی أنّ التیمّم فی السفر جائز ولو مع وجود الماء، ثم استظهرا بأنّه سبحانه رخّص السفر الذی منه قصر الصلاة و جمعها و إباحة الفطر فی رمضان، فهل یستنکر مع هذا أنّ یُرَخِّصَ للمسافر فی ترک الغُسلِ و الوضوء و هما دون الصلاة و الصیام فی نظر الدین.أو لیس من المجرّب أنّ الوضوء و الغسل یشُقّانِ علی المسافر الواجد للماء فی زماننا هذا، فکیف فی الزمان السابق الذی کان السفر علی ظهور الإبل فی مفاوز الحجاز و جبالها... إلی أن قال: إنّ من عجب العجاب غفلة جماهیر الفقهاء عن هذه الرخصة الصریحة فی عبارة القرآن، و احتمال ربط قوله تعالی: « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» بقوله: «وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ» بعید، بل ممنوع کما تقدّم علی أنّهم لا یقولون به فی المرضی، لأنّ اشتراط فقد الماء فی حقّهم لا فائدة له، لأنّ الأصحّاء و الحاضرین مثلهم فیکون ذکرها لغواً، یتنزّه عنه القرآن»[1]
یلاحظ علیه بوجهین:الأوّل: أنّ القید راجع إلی الجمیع، و ما ذکره من أنّ لازمه کون ذکر کلّ من عنوانی السفر و المرض أمراً لغواً، مدفوع، لما عرفت من أنّ تخصیصهما بالذکر لأجل أنّ الغالب علی حالتی السفر و المرض فقدان الماء فی المسافر و الحرج أو الضرر فی المریض، بخلاف الحاضر و المُصِحّ، إذ یتوفر الماء عند الحاضر، و لا یتحرّج المصحّ من استعمال الماء.
اشکال دوم، گفتیم اگر قید را به چهار تا نزنیم و فقط به دوتای اخیر بزنیم، حمل مطلق بر فرد نادر میشود که انسان در خانهاش باشد و آب نداشته باشد.
الثانی: أنّ تخصیص قوله: « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» بالأخیرین، یلازم – کما مرّ – حمله علی الفرد النادر، لأنّ فقدان الماء عند المجیئ من الغائط، أو الملامس فی وطنه قلیل جدّاً، بخلاف إرجاعه إلی الجمیع، فقد عرفت أنّ فقدان الماء فی الأوّلین أمر غالبی خصوصاً فی الأسفار فی الأزمان السابقة حیث یُسافِرُون بالإبل و یقطعون الصحاری و المفاوز.
و حاصل الکلام: أنّ الأستاذ و التلمیذ مع ذکائهما خلطا بین أمرین و قالا: إنّ السفر سبب للرخصة کالمرض، و الحال أنّهما أمارة لفقد الماء أو کون استعماله حرجیاً.
ثمّ إنّ صاحب المنار نقل عن أستاذه أنّه قد راجع خمسة و عشرین تفسیراً رجاء أن یجد فیها قولاً لا تکلّف فیه، لکن صاحب المنار قال: « أنا لم أراجع عند کتابة تفسیرها إلّا روح المعانی و هو آخر التفاسیر المتداولة تألیفاً و صاحبه واسع الإطلاع، فإذا به یقول: الآیة من معضلات القرآن»[2]
أقول: نحن نوافق صاحب المنار فی أنّ الآیة لیست من معضلات القرآن، لکن فهم الآیة و استنباط الأحکام رهن التدبّر فی الآیة، و أنّ ذکر عنوانین: المریض و المسافر الأوّلین لغلبة فقد الماء علیهما دون المصحّ و الحاضر.
کیفیت تیممبحث ما در وضو تمام شد، اینک نوبت تیّمم رسیده و میخواهیم این فراز از آیه را معنی و تفسیر کنیم « فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ » همانطور که قبلا نیز بیان شد، تیمّم به معنای قصد است «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ». حرف «باء» در «بِوُجُوهِكُمْ» برای تبعیض است، از این رو معلوم میشود که در مسح لازم نیست همه صورت را مسح کنیم، بلکه باید برخی از صورت را مسح کرد، اگر حرف «باء» در آیه مبارکه نبود، باید میگفتیم از قُصاص شعر تا چانه همه را خاک مال کنیم، اما میگوید: «بِوُجُوهِكُمْ» یعنی بعضی از صورت را باید مسح کنید نه همه صورت را، آن بعض کدام است؟ آن را سنت معنی کرده است، سنت میگوید:ما یک جبهه داریم و یک جبین، غالباً افراد خیال می کنند که اینها مترادفند، جبهه به معنای پیشانی است و مقابل را میگویند، جبین به معنای ناصیه است که در واقع «جبهه» بین الجبینین واقع شده است، جبین آخرین نقطه ابرو را تا منبت موی سر را شامل است، به این قسمت جبین میگویند (فالجبهة واقعة بین الجبینین) پس باید جبهه را مسح کنیم، جبینین را هم باید مسح کنیم تا سر بینی.
پس معلوم میشود که آیه مبارکه میفرماید: «بِوُجُوهِكُمْ» یعنی بعض وجوهکم، اما این «بعض» مجمل است، اینجاست که سراغ سنت میرویم، سنت چنین معنی کرده و میگوید: از منبت شعر مسح کنید تا جبین، یعنی تا انتهای انف و بینی، از کلام امام صادق (ع) همانطور که از مسح سر استفاده کردیم، در تیمم نیز استفاده کردیم، اگر حرف «باء» در آیه مبارکه نبود، باید همه صورت را خاک مالی میکردیم (کما اینکه برخی از اهل سنت به همین معتقدند).
الرابع: کیفیة التیمّمهو أن یضرب یدیه علی الصعید، ثمّ یمسح الجبهة بهما من قصاص الشعر إلی طرف أنفه، ثمّ یمسح ظاهر الکفّین، و قیل باستیعاب مسح الوجه و الذراعین، و الأوّل أظهر»[3]
وجه کونه (الأوّل) أظهر أنّه تعالی عبّر بالمسح المتعدّی بالباء، فقال: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ » فدلّ ذلک علی أنّ المعتمد فی التیمّم هو مسح بعض العضوی الغسل فی الوضوء، أعنی: بعض الوجه و بعض الید إلی المرفق، فینطبق علی ما ورد من طرق أئمة أهل البیت (ع) من تحدید الممسوح بالوجه ما بین الجبینین[4] و الممسوح بالید بما دون الزند منها. و أمّا أنّه هل تکفی ضربة واحدة علی الصعید، أو لا؟ فهذا علی عاتق السنّة فی الفقه الشریف، و ظاهر الکتاب کفایة الواحدة.
اما آیا یک ضربت یا دو ضربت؟ ظاهر آیه یک ضربت است، یعنی یکبار که بر خاک زدیم، هم بر صورت و هم بر دودست میکشیم، ظاهر آیه یک ضربت است، مگر اینکه کسی احتیاط کند، ضربة للوجه و ضربة للیدین.
ثمّ الظاهر من قوله سبحانه: « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ ».. غالباً آقایان یک رملی را از کوه و غیر کوه پیدا میکنند و آن را میشویند و توی کیسه میکنند، موقعی که میبینند آفتاب میزند، بر آن تیمم میکنند، و حال آنکه این رمل کوچکترین غباری ندارد، این درست نیست، حتماً باید در تیمم یک غبار در دست باشد و این غبار را بر صورت و بر دست ها بمالد. چرا؟ باطر کلمه «مِنْهُ» ضمیر «مِنْهُ» به صعید بر میگردد «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ» أی من هذا الصعید.
بنابراین،کسانی که بر سنگ صاف تیمم میکنند، تیمم شان باطل است، سنگ صاف اگر کمی خاک نداشته باشد، فایده ندارد، حتماً به قول محقق، ظاهر آیه این است، البته بعضی از مفسّرین «منه» را بیانه میگیرند و این (بیانه گرفتن) خیلی بعید است، ظاهراً ضمیر «منه» بر میگردد به «صعید».
بنابراین، باید خاکی باشد که دارای گرد باشد و الا اگر یک رملی را بشوییم و داخل کیسه کنیم و با آن تیمم نماییم به گونهای که هیچ نوع گردی بردست و صورت ننشیند، چنین تیمیمی باطل است، تیمم رمز نیست، بلکه عبادت است، یعنی خدا میخواهد بوسیله وضو و تیمم شما را تطهیر کند، این چه تطهیری است که دستم را بر رمل بزنم، رملی که هیچ گونه گردی و خاکی در آن نیست.
فإن قلت: در روایت داریم، بعد از آنکه دست های خود را به زمین زدید، دستها را بهم بزنید، پس معلوم میشود که لازم نیست که گردی و خاکی بر صورت و یا بر دستها بنشیند؟
قلت: تکان دادن دستها بعد از به خاک زدن، بخاطر این است که سنگ ریزهها بریزد، سنگ ریزه نباشد، نه گردش، نه اینکه دست را به گونهای بزند که همه گردها بریزد و به قول معروف با دست عروس هیچ فرقی نداشته باشد، این فایده ندارد.
ثمّ الظاهر من قوله سبحانه: « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ » لزوم وجود شیء من الصعید الطیّب فی الید، حتّی یمسح به وجهه و یدیه.
قال فی «الکشاف»: « لا یفهم أحد من العرب من قول القائل مسحت برأسه من الدهن و من الماء و من التراب إلّا معنی التبعیض»[5] .
بنابراین، حرف «من» در اینجا تبعضیه است نه بیانیه.
و علی هذا، ف«من» فی قوله:« منه» تبعیضیة لا بیانیة، فلا بدّ للمتیمّم من السعی فی بقاء شیئ من الصعید علی الید، حتّی یمسح به الوجه و الیدین، فما ربّما یقال: و یستحب نفض[6] الیدین بعد ضربهما علی الأرض، فهو محمول علی نفض الیدین من الحجارة الصغیرة لا من الغبار، فما ربما یقال: من جواز التیمّم علی الحجر الأملس الذی لیس علیه شیء من التراب أو الغبار، فلا یساعد علیه الذکر الحکیم.
و یؤیّد ما ذکرنا فی صحیحة الزرارة عن أبی جعفر ع.
متن روایتمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ: « أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ لَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ- فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُؤُسِكُمْ- أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ إِلَى أَنْ قَالَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ- فَلَمَّا أَنْ وَضَعَ الْوُضُوءَ عَمَّنْ لَمْ يَجِدِ الْمَاءَ أَثْبَتَ بَعْضَ الْغَسْلِ مَسْحاً لِأَنَّهُ قَالَ بِوُجُوهِكُمْ- ثُمَّ وَصَلَ بِهَا وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ أَيْ مِنْ ذَلِكَ التَّيَمُّمِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ أَجْمَعَ لَمْ يَجْرِ عَلَى الْوَجْهِ لِأَنَّهُ يَعْلَقُ مِنْ ذَلِكَ الصَّعِيدِ بِبَعْضِ الْكَفِّ وَ لَا يَعْلَقُ بِبَعْضِهَا ثُمَّ قَالَ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ الْحَرَجُ الضِّيق»[7] .
الخامس: الغایة من الوضوءبحث دیگر این است که غرض از تیمم چیست؟ قرآن میفرماید: « ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ»[8] [9] أی لا یرید أن یشقّ علیکم، کیف و قد رخّص ترخیصاً إلزامیّاً بالتیمم عند ما کان الوضوء و الغسل حرجیین، و لکن یرید أمرین:
1: «يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ» لأنّ الغسل و الوضوء یزیل ما فی الجسد من أدران، و یحتمل أن یراد به الطهارة المعنویة، لأنّ الوضوء واجب عبادیّ یجب أنّ یأتی به متقرّباً إلی الله سبحانه، و لا مانع من أن یکون الوضوء تطهیراً من الرذائل و الأقذار و مزکّیاً للنفوس و الأرواح.
2: «وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُم »، و لعلّ قوله سبحانه: «وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ» إشارة إلی الجمع بین النعمتین: الطهارة الجسمیة و الروحیة.
و یحتمل أن یُراد من النعمة:«الدین»، حیث الصلاة و الوضوء و الغسل جزء من الأحکام الشرعیة.
و قوله: «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» فی مقابل إکمال النعمة حیث أتمّ نعمته ظاهرة و باطنة عملاً و اعتقاداً.
اگر میگوییم وضو بگیرید، و اگر چنانچه آب نباشد، بجایش تیمم کنید، خیال نکنید که خدا میخواهد در شما ایجاد حرج کند، بلکه میخواهد شما را پاک و پاکیزه و تمیز کند «يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ»، وضو و غسل یکنوع تر و تمیز شدن است، حتی تیمم هم به یک معنی تطهیر است، اما تطهیر نفسانی است، یعنی در واقع انسان با تیمم کردن بر خاک، خودش را با خاک یکسان میکند.
بنابراین، اگر بخواهیم «لِيطَهِّرَكُمْ» را به هر سه بزنیم، یعنی هم وضو، هم غسل و هم تیمم، ناچاریم که طهارت را اعم از طهارت ظاهری و طهارت باطنی بگیریم.
السادس: سبب الاختلاف فی حکم الأرجلمطلب ششم بیت القصید است، آن این است که غالباً سوال میکنند که مسلمانان شما پیغمبر اکرم (ص) را دیدید، ده سال در میان شما وضو گرفته، چطور شد که سنی پاها را هنگام وضو گرفتن میشوید، اما شیعهها پاها را مسح میکنند،این اختلاف از کجا آمده؟
البته این بحث، یک بحث تاریخی است که من آن را اجمالاً در اینجا آوردهام.
خلاصه مطلب، جای این سوال باقی است که اگر واقعاً قرآن یکی است، پیغمبر (ص) یکی است، عمل پیغمبر یکی است، چطور شد که عدهای از مسلمانان پاها را هنگام وضو میشویند، و عدهای آن را مسح میکنند؟
این مطلب را در جلسه آینده مورد بررسی و بحث قرار میدهیم.