درس خارج فقه آیت الله سبحانی
96/10/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم تلقیح مصنوعی
تا کنون چهار حالت از حالات دهگانه تلقیح صناعی را بیان کردیم و گفتیم همه آنها شرعی میباشند، اما اینکه مقدمات شان مشکل دارد، آن جهتش فعلاً ربطی به بحث ما ندارد، و الا همه آنها ولد شرعی بودند، یعنی ولد، ولد شرعیاند و آثار ولد شرعی هم بر آنها بار است.
حالت پنجماینک وارد شش حالت دیگر میشویم که همه آنها شرعی نیستند، اما ولد تکوینی هستند، نخست سه حالت اول از شش حالت باقی مانده را به صورت اجمال عرض میکنم، و سپس سراغ سه حالت دیگر میروم.
فرض کنید که شوهر کاملاً عقیم است، اما زوجه کمال آمادگی را برای آبستن شدن دارد، حالت دوم عکس حالت اول است، یعنی زوج به تمام معنی تمکن از استیلاد دارد و در واقع کرمک و نطفه او کاملاً برای آبستن کردن آماده و مساعد است، اما زوجه کاملاً عقیم است.
حالت سوم ازشش حالت باقی مانده این است که هردو عقیم هستند، یعنی هم زوج به تمام معنی عقیم است و هم زوجه، در اولی زوج عقیم است و زوجه سالم میباشد، در دومی زوجه عقیم است و مرد سالم میباشد، اما در سومی هردو عقیم میباشند، یعنی مرد عقیم است و هم زوجه.
ضمناً این نکته را هم عرض کنم که بعد از آنکه تلقیح صورت گرفت، ولد در رحم خود زوجه پرورش پیدا میکند، هم در اولی، هم در دومی، و هم در سومی، یعنی بعد از آنکه تلقیح انجام گرفت، در هر سه حالت در رحم خود این زوجه پرورش پیدا میکند، حال که هر سه حالت را به صورت اجمال دانستیم، وارد تفصیل میشویم.
بررسی حالت پنجمفرض کنید بر اینکه زوج عقیم است، یعنی در واقع در کرمک و نطفه او آثار حیّ و آبستن دار کردن نیست، اما زوجه کمال آمادگی را برای بار دار شدن دارد و هیچ مشکلی در تخمک او ندارد.
پس در حالت پنجم زوج کاملاًعقیم است، اما زوجهاش کاملا سالم است و کمال آمادگی را برای آبستن شدن دارد، از طرفی جدا شدن و طلاق گرفتن از شوهر هم برایش مشکل است، از طرف دیگر تمایل به اولاد دار شدن را نیز دارد، در این حالت چه باید کرد
یک مرد بیگانهای را که نطفه صحیح دارد، نطفه او را در خارج با تخمک این زن تلقیح میکنند، یعنی در رحم این زن پرورش پیدا میکند، بعد از نه ماه یک بچه صحیح و سالم به وجود میآید، در اینجا باید حکم این سه نفر را روشن کنیم، یعنی نسبت این بچه را با زوجه و زوج و هکذا نسبتش را با آن مرد بیگانه روشن نماییم و ببینیم که بین آنها چه نسبتی بر قرار است.
البته نسبت این بچه به مردی که نطفه مال اوست و نسبت به این زن که تخمک مال او میباشد، مسئله روشن است، یعنی این ولد برای هردو نفر شان ولد تکوینی است، ولد تکوینی عبارت است از: «تولد الإنسان من النطفة،» نطفه این مرد بیگانه با تخمک این زن جفت شده و باعث به وجود آمدن این بچه شده است، این ولد، ولد تکوینی است، اما ولد شرعی نیست، چون ولد شرعی آن است که از روی عقد و نکاح صحیح متولد بشود و حال آنکه این بچه از روی عقد و نکاح متولد نشده است.
«إنمّا الکلام» این بچه نسبت به زوج و شوهر این زن چه نسبتی دارد؟ هیچ نسبتی ندارد.
الحالة الخامسة: إذا کان الزوج عقیماً فاقداً للحیامن المولّدة، أو کانت ضعیفة لا تولّد، و لکن الزوجة علی استعداد للتولید، لکنّها حسب طبعها تشتاق إلی الأمومة و تربیة الأطفال، فعندئذ یتحقق أمر التلقیح بحیمن من رجل أجنبی و بویضة الزوجة، فإذا اکتملت عملیة التلقیح یوضع فی رحم نفس الزوجة و یتولد منهما ما تقرّ به عین الأمّ، فیقع الکلام فی مقامین:
الأوّل: جواز هذا العمل.
الثانی: حکم النسب.
أمّا الأوّل: فقد اعترف الحقوقیون فی بلاد الغرب بشرعیة هذا العمل و اعتبروا الأطفال الذین یتولدون عن هذه الطریقة أولاداً شرعیین للزوجین.
لکنّ التدبّر فی الآیات و الروایات یشیر إلی عدم جواز هذا العمل، إذ کیف یجوز فی الشریعة الإسلامیة أن یکون رحم الزوجة منزلاً لمنی رجل أجنبیّ؟ إنّ هذا النوع من التلقیح یدخل الإنسان فی دائرة الحیوانات، حیث إنّ الأمّ تتفاعل بأیّ حیوان ذکر من جنسها.
و أمّا الثانی: أعنی حکم النسب، فبما أنّ التلقیح کان بغیر ماء الزوج، فهذا الولد ولد غیر شرعیّ للزوجة و لکنّه ولد تکوینیّ لها.
نعم لا صلة بین الولد و الزوج، و علی هذا فترتّب علی الولد بالنسبة إلی الزوجة الآثار المترتّبة علی الولد شرعاً.
قلنا: لا صلة بین الولد و الزوج، هذا إذا لم یکن بین الزوج و الزوجة أیّام التلقیح أیّ مباشرة جنسیّة، و أمّا لو کانت بینهما مباشرة جنسیّة و احتمل أنّ الولد نتیجة تلک المباشرة فیحکم بأنّ الولد للفراش.
روی عبد الله بن جعفر فی قرب الاسناد بسنده عن جعفر بن محمد عن أبیه ع علیّ ع قال:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: « جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ كُنْتُ أَعْزِلُ عَنْ جَارِيَةٍ لِي فَجَاءَتْ بِوَلَدٍ فَقَالَ ع (إِنَّ الْوِكَاءَ) قَدْ يَنْفَلِتُ فَأَلْحَقَ بِهِ الْوَلَد»[1]
و یظهر من السیّد الخوئی أنّ المرأة الّتی زرع المنی فی رحمها أمّ للولد شرعاً فإنّ الأمّ هی المرأة الّتی تلد الولد کما هو مقتضی قوله تعالی: « الَّذِينَ يظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ »[2] و صاحب النطفة أب و علی هذا فالمرأة المزبورة من حقّها أن تأخذ الولد إلی سنتین من جهة حق الحضانة لها»[3] .
یلاحظ علیه: بأنّ الآیة ناظرة إلی الأمّهات التی حملن و ولدن عن زواج شرعیّ، و هو منتف فی المقام، و التمسّک بإطلاق « وَلَدْنَهُمْ » مع کونه منصرفاً إلی الصورة الشرعیة، کما تری.
فإن قلت: ما ذکرت ینافی ما تقدّم من أنّه لیس للولد و الأمّ حقیقة شرعیة، بل هما کسائر المفاهیم العرفیه.
قلت: ما مرّ کان راجعاً إلی إطلاق لفظیّ الولد و الأمّ، و أمّا المقام فالموضوع الولادة، فإنّها حسب الأدلّة تنقسم إلی شرعیة و غیر شرعیة، فلا مانع من انصراف الدلیل إلی الأولی.
حالت ششمحالت ششم عکس حالت پنجم است، یعنی مرد به تمام معنی آمادگی برای آبستن کردن زن را دارد، اما در زوجهاش اصلاً تخمکی وجود ندارد، منتها میتواند به عنوان رحم اجارهای نطفه را پرورش دهد، ولذا نطفه مرد را میگیرند، با تخمک زن بیگانه تلقیح میکنند و سپس آن را در رحم زوجه این مرد قرار میدهند، در اینجا نیز این بچه نسبت به این زوج و نسبت به آن زن اجنبیة ولد تکوینی است، اما ولد شرعی نیست.
«إنّما الکلام» نسبت به این زن چطور که حدود نه ماه خون این زن را خورده است؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد:
الف؛ یک احتمال اینکه بگوییم این رحم اجارهای است، رحم اجارهای به درد نمیخورد.
ب؛ احتمال دوم این است که بگوییم این بچه حدود نه ماه خون این زن را خورده و در رحم او پرورش پیدا کرده، اگر چنانچه بچهای یک شبانه ا شیر زنی را بخورد، این بچه نسبت به آن زن محرم میشود و حال آنکه این بچه حدود نه ماه خون این زن را خورده و در رحم او پرورش پیدا کرده است ولذا میشود گفت که نسبت به این زن هم یکنوع ارتباط دارد.
در حالت اول مرد هیچ کاره بود، اما در این حالت ششم هر سه نفر شان کارهاند، چون مرد نطفه دارد، اجنبیه هم تخمک دارد، زن هم نه ماه آن را در رحم خودش پرورش داده، اما در عین حال نمیتوانیم بگوییم اولاد شرعیاند، فقط اولاد تکوینی و عرفی هستند.
اما مرحوم آیت الله خوئی در ششم قائل به ولد شرعی است. چرا؟ قرآن میفرماید: « الَّذِينَ يظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ».
در اینجا هم این زن این بچه را زاییده است، ولو نطفه نداشته، اما « وَلَدْنَهُمْ» بر آن صدق میکند، نظر ایشان در واقع در این حالت ششم برای این زن ولد شرعی درست کند و الا ولد عرفی است.
ولی این مشکل است، ظاهر « وَلَدْنَهُمْ» این است که ولد شرعی باشد، یعنی عن نکاح و عن عقد باشد و اینجا عقدی در کار نیست، یک زن بیگانه است، مرد نطفه خود را با تخمک او تلقیح کرده و در رحم او گذاشته، این زن هر چند « وَلَدْنَهُمْ»، اما « وَلَدْنَهُمْ» انصرافش به ولد شرعی است که از روی عقد و نکاح صحیح بوجود آمده باشد.
فإن قلت: شما قبلاً فرمودید که ما در این گونه مسائل، باید به عرف مراجعه کنیم، عرفاً به آن ولد میگویند.
قلت: جوابش این است من ولد و أم را گفتم، فعل را نگرفتم، فعل « وَلَدْنَهُمْ» است، « وَلَدْنَهُمْ» در موقع نزول آیه، کسانی که در محضر پیغمبر کرم بودند، یعنی « وَلَدْنَهُمْ» شرعی را میفهمیدند، البته این آیه راجع ظهار است و میفرماید اینها مادر شما نیستند، مادران شما کسانی هستند که « وَلَدْنَهُمْ»، در زمان جاهلیت مردان به زنان خود میگفتند:« ظهرک کظهر أمّی»، خیال میکردند که گفتن یک چیزی، زوجه مادر او شد، آیه مبارکه آمد و فرمود: اینها مادران شما نیستند، « إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ» غرض مشکل است که بگوییم این ولد، ولد شرعی است، بله ولد تکوینی است.
الحالة السادسة: بین زوج و أجنبیّة
و هی عکس حالة الخامسة، بمعنی أنّ الحیمن من زوج شرعی و أمّا البویضة من امرأة أجنبیّة، ثمّ تزرع بعد التلقیح فی رحم الزوجة، و الکلام فیه نفس الکلام فی الحالة الخامسة، حیث إنّ الولد غیر شرعیّ، لأنّ البویضة من امرأة أجنبیّة فالنسب غیر ثابت أمّا بالنسبة إلی الزوج، فالولد و إن کان خلق من مائه لکن البویضة الّتی لقّحت بمائه کانت من امرأة أجنبیّة، فلا یکون الولد ولداً شرعیّاً له، و مثله صاحبة البویضة الّتی اکتمل بها أمر التلقیح، إذ لم تکن زوجة لصاحب الحیمن.
و أمّا الزوجة الّتی احتضنت الجنین بعد ادخال البیضة الملقحة، فهی أشبه بالرحم المؤجر، و المورد أشبه بالزنا، غایة الأمر یکون الولد، ولداً تکوینیاً لصاحبی الحیمن و البویضة، کما یحتمل أن یکون کذلک للزوجة الّتی احتضنته طیلة أشهر فی رحمها.
حالت هفتمحالت هفتم این است که هر دو عقیم هستند، یعنی نه مرد نطفهاش قابلیت تولید را دارد و نه زن، هر چند با میکروسکوپ نگاه کنند و تجزیه و تحلیل کنند، موجود زنده در آن نیست، اتفاقاً زن هم تخمک ندارد، اما رحمش آماده پرورش بچه است، طرفین بدون اطلاع از واقعیت همدیگر از دواج کردهاند و از این ازدواج چند سال گذشته، میبینند از بچه خبری نشد ولذا در خانه بروی همدیگر نگاه میکنند و نمیدانند چه کنند؟
در اینجا یک مرد و یک زن متبرعین، نطفه این دوتا را میگیرند و با هم تلقیح میکنند و در رحم این زن میگذارند و در نطفه او پرورش پیدا میکند و به دنیا میآید، حالت این بچه را حساب کنیم،این بچه نسبت به صاحب نطفه و صاحب تخمک، قطعاً ولد تکوینی است، اما نسبت به این زنی که نه ماه در رحم او پرورش پیدا کرده و از خون او خورده است، باز همان مسئله میآید، آیت الله خوئی میفرماید ولد شرعی است ولی ما میگوییم ولد شرعی نیست، فقط ولد تکوینی است.
الحالة السابعة: التلقیح بین مائی رجل و امرأة متبرعین، أی لیست أحدی البذرتین (الحیمن أو البویضة) من أحد الزوجین، و یلجأ إلی هذه الحالة عند ما ترید امرأة أن تحمل بولد، لکن زوجها عقیم،کما أنّ مبیضها معطّل، فتلجأ إلی طبیب یأخذ لها لحیمن من بنک المنی، و یأخذ البویضة من امرأة أخری، و یجری التلقیح بین البذرتین مخبریاً، ثمّ (تشتل) اللقیحة فی رحم المرأة الراغبة فی الحمل بالطریقة السالفة الشرح فی واقعة طفل الانبوب لتحملها جنیناً طبیعیاً، ثمّ تلده ولادة عادیة.
و أمّا حکم هذه الحالة فالولد غیر مشروع ، لأنّ کلا من الرجل و المرأة أجنبیین فالتلقیح بین مائیهما أشبه بالزنا، و أمّا المرأة الّتی نشأت فیها البویضة الملقحة حتی صارت ولداً سویاً فهو أشبه بالرحم المؤجر، فلا علاقة بینها و بین الولد.
نعم یعدّ الولد ولداً تکوینیاً للرجل و المرأة، الذین أخذ منهما الحیمن و البویضة، فله علیهما ما للولد الشرعی من الآثار إلّا ما خرج بالدلیل، و لکن کیف یمکن التعرّف علیهما.
حالت هشتمحالت هشتم این است که مرد نطفهاش را قبلاً در آزمایشگاه داده تا محفوظ بماند، پس حالت هشتم این است که مرد قبلاً نطفهاش داده و آن را در آزمایشگاه حفظ کردهاند که این نطفه نمیرد، اما اینکه به چه عنوان داده، خدا میداند، بعداً زن را طلاق رجعی میدهد، آنگاه نطفه مردی را که در مختبر بوده، با تخمک این زن که الآن مطلقه رجعیه است، تلیقح میکنند و در رحمش میگذارند، اینجا هردو زوج و زوجه هستند و هردو نفر شان قابلیت تولید را دارند، یعنی هم مرد قابلیت تولید را دارد و هم زن قابلیت تولید را دارد، منتها مرد مثل اینکه قبلاً فکر میکرده که زنش را میخواهد طلاق بدهد، ولذا نطفهاش را در یک مختبر حفظ کرده تا نمیرد، بعداً زنش را طلاق میدهد و بعداً میگوید حالا که از هم جدا میشویم، حد اقل یک رابطهای بین ما باشد ولذا نطفه مرد را با تخمک این زن که مطلقه رجعیه است در خارج تلقیح میکنند و در رحم این زن قرار میدهند، این ولد مسلماً ولد شرعی است. چرا؟ لأنّ المطلقة الرجعیة کالزوجة، مطلقه رجعیه حکم زوجه را دارد، حالا مقدماتش حرام است، آن یک مسئله دیگری است.
الحالة الثامنة: لو أخذ الحیمن من رجل قبل أن یطلق زوجته، و وضع فی مختبر، ثم طلقت المرأة طلاقاً رجعیّاً، و بعد ذلک أجریت عملیة التلقیح فی رحمها، فما هو حکم الولد؟
الظاهر أنّ تلک الحالة أشبه بالحالة الأولی، لأنّ المطلقة الرجعیة مازالت زوجة.
حالت نهمحالت نهم مثل حالت هشتم است، اما طلاقش، طلاق خلعی است، قبلاً مرد نطفه خود را در یک آزمایشگاه حفظ کرده است، آنگاه زن خود را طلاق خلعی داد، در طلاق خلعی رابطه زن و مرد از هم قطع میشود، آن موقع چه عاملی در کار است، نطفه مرد را در با تخمک زن که مختلعه است، تلقیح میکنند و آن را در رحم زن قرار میدهند، اینجا ولد عرفی است، اما ولد شرعی هم است یا نه؟
چون میگویند:« المختلعة کالأجنبیة» یعنی حکم اجنبیه را دارد، مگر اینکه زن به نزدش بر گردد، شوهر هم به طلاقش بر گردد، این با اولی فرق میکند، در اولی یکنوع رابطه محفوظ است، اما رابطه در اینجا منقطع است.
الحالة التاسعة: نفس الحالة السابقة، إلّا أنّ المرأة معتدّة بطلاق الخلع، أو المباراة، ففیه احتمالان من الإلحاق و عدمه.
حالت دهمحالت دهم این است که نطفه مرد را درعده وفات زن قرار میدهند، اولین باری که من این را مطالعه می کردم، مشکل به نظر میآمد، ولی کسانی که این را شرح دادهاند، گویا در آمریکا این کار انجام گرفته است، سربازان آمریکا به ویتنام میرفتند، غالباً سربازانی که در ویتنام میرفتند، خبری از آنها نبود و جنازهاش را میآوردند، این سرباز برای اینکه نسلش قطع نشود و احتمال هم میدهد که برود و بر نگردد، نطفه خود را در یک آزمایشگاه قرار داده که آن را حفظ کنند، تا اگر او مرد، این نطفه را با تخمک زنش تلقیح کنند تا بچهای از او متولد بشود و نسلش باقی بماند، در واقع این زوجه مطلقه رجعیه یا مطلقه خلعیه نیست، بلکه عده وفات است، این کار در آمریکا برای همین انجام گرفت، سرباز ها میگفتند ممکن است ما برویم و در میدان جنگ کشته بشویم و نسل ما قطع بشود ولذا این طرح شیطانی را ریختند که نطفه را در آزمایشگاه حفظ کنند، اگر زنده بر گشتند که از راه طبیعی فرزند دار خواهند شد و اگر خبر مرگش رسید، از طریق تلقیح دارای فرزند بشود، این فقط میتواند ولد تلقیحی بشود، اما ولد شرعی نیست. چرا؟ لانقطاع الرابطه بالموت، حتی اگر انسان مرد، مشکل است که زنش محرم باشد، هر چند امیر المؤمنان ع حضرت زهرا ع را غسل داد، مشکل هم است، ولذا آقایان میگویند مادامی که همجنس است، نوبت به غیر همجنس در غسل نمیرسد، منتها شوهر مقدم است، البته مسئله اختلافی است، این صورت هم بر میگردد به همان ولد تکوینی.
بنابراین، این شش حالت اخیر که خواندیم، فقط یک حالت را آیت الله خوئی میفرمود ولد شرعی است، اما بقیه ولد تکوینی است.
الحالة العاشرة: نفس الحالة السابقة، و لکن المرأة معتدّة بعدة الوفاة، فالظاهر أنّه لا یتحقّق الانتساب بینهما لانقطاع العلاقة بین الزوج و الزوجة بسبب الوفاة و مع ذلک فالولد ولد تکوینیّ للزوجة و إن لم یکن ولداً شرعیّاً لها و ربما کانت هذه الحالة متحقّقة فی آمریکا، فقد کان الزوج یحتفظ بمائه فی بنک المنی و یسافر إلی فیتنام مثلاً، کما حدث فی آمریکا، و یقتل هناک ... فتقوم زوجته بأخذ مائه من بنک المنی و یتمّ تلقیحها به، و قد حدثت مئات الحالات من هذا القبیل ... وفی المجتمع الغربی لم یعتبر ذلک شیئاً مشیناً، بل علی العکس اعتبر عملاً مجیداً یستحقّ الثناء « فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصَارِ»[4]