درس خارج فقه آیت الله سبحانی
94/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آثار سازنده و مثبت
تقیه
بحث ما در باره فواید تقیه است، اولین فایده تقیه حفظ نفس و نفیس میباشد، فایده دوم آن حفظ وحدت و اخوت اسلامی است، فایده سومش این است که جلو هدر رفتن نیروها را میگیرد، از روایات هم این مسأله استفاده میشود که در جلسه گذشته بخشی از این روایات را خواندیم.
یک روایتی از امیر المؤمین ع است که روایت جالبی است.
1: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ : «وَ أَمَّا الرُّخْصَةُ الَّتِي صَاحِبُهَا فِيهَا بِالْخِيَارِ فَإِنَّ اللَّهَ نَهَى الْمُؤْمِنَ أَنْ يَتَّخِذَ الْكَافِرَ وَلِيّاً ثُمَّ مَنَّ عَلَيْهِ بِإِطْلَاقِ الرُّخْصَةِ لَهُ عِنْدَ التَّقِيَّةِ فِي الظَّاهِرِ أَنْ يَصُومَ بِصِيَامِهِ وَ يُفْطِرَ بِإِفْطَارِهِ وَ يُصَلِّيَ بِصَلَاتِهِ وَ يَعْمَلَ بِعَمَلِهِ وَ يُظْهِرَ لَهُ اسْتِعْمَالَ ذَلِكَ مُوَسَّعا عَلَيْهِ فِيهِ وَ عَلَيْهِ أَنْ يَدِينَ اللَّهَ تَعَالَى فِي الْبَاطِنِ بِخِلَافِ مَا يُظْهِرُ لِمَنْ يَخَافُهُ مِنَ الْمُخَالِفِينَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى الْأُمَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ - فَهَذِهِ رَحْمَةٌ تَفَضَّلَ اللَّهُ بِهَا عَلَى الْمُؤْمِنِينَ رَحْمَةً لَهُمْ لِيَسْتَعْمِلُوهَا عِنْدَ التَّقِيَّةِ فِي الظَّاهِرِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُؤْخَذَ بِعَزَائِمِه».
بنابراین، ما باید قدر این نعمت را بدانیم، خیال نکنیم که این یک نعمت کمی است، و الا اگر شیعه تقیه نکرده بود و همه جا اظهار وجود کرده بود،الآن اثری از آنها نبود، بقای شیعه به این شکلی که فعلاً در دنیا مطرح است، بخاطر همان تقیه است.
خوشبختانه با اینکه شیعه در تقیه به سر میبردند و در یک ضیق زندگی میکردند، بسیاری از علوم به وسیله علمای اینها پایه گذاری شده است، الآن من که این روایت را از معاذ بن مسلم میخوانم، ایشان از اصحاب امام صادق ع و پایه گذار علم صرف میباشد، علم صرف به وسیله معاذ بن مسلم، علم نحو هم به وسیله ابو الأسود دئلی که ازشاگردن علی ع بوده پایه گذاری شده است، بنابراین، این دو علم که کلید زبان عربی است، به وسیله این دو عالم شیعی بنا شده است و باز توجه کنید که کوفه معقد شیعه بوده است، شیعه در کوفه ظهور داشت، کما اینکه بصره معقد السنّة بوده است، کوفی ها که میگویند،اینها همان علمای ادب شیعه هستند،بصری ها که میگویند، علمای اهل سنت هستند، بنابراین، در همان قرن اول،دوم و سوم که علوم ادبی پایه گذار شد، در کوفه مرکزیت با تشیع بوده، در بصره با تسنن، من یک کتابی را معرفی میکنم آن را مطالعه کنید، آن کتاب را مرحوم صدر آملی نوشته است -که در واقع از بیت مرحوم صدر است - بنام:
« تأسیس الشیعة الکرام بفنون الإسلام»، چند بار هم چاپ شده، خلاصهاش هم چاپ شده، این کتاب را اگر کسی مطالعه کند،میفهمد که پایه گذار بسیاری از علوم اسلامی علمای شیعه است، حتی این اصولی که در دست ماست، بسیاری از قواعدش به وسیله ائمه اهل بیت ع به دست ما رسیده است. یک کتاب شیخ حر عاملی دارد بنام: «الفصول المهمّة فی أصول الأئمة »، غالب قواعد اصولیه در آنجا آمده است، جناب معاذ بن مسلم در مسجد مدینه فتوا میداد و گاهی هم در کوفه، به حضرت امام صادق ع عرض کرد که مردم سراغ من میآیند، بدانم غیر شماست، فتوای آنها را میگویم، بدانم از شماست، فتوای شما را می گویم،اما اگر ندانم، گاهی به نعل و گاهی به میخ میزنم، مثلاً میگویم، فلان گروه این را میگوید، این گروه چنین میگوید، تا خودش حق را پیدا کند، حضرت فرمود: آفرین، من نیز چنین می کنم، این نشان میدهد که حتی در آن زمان هم تقیه یکنوع ریشهای در فتوا داشته است.
و هذا هو مُعَاذ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ - الّذی أسّس أساس علم الصرف- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِع فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِيءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ »[1].
التنبیه العاشر: حکم تسمیة المهدی عج
تنبیه دهم نیز چندان بی ارتباط با تقیه نیست و آن این است که آیا ذکر نام مخصوص حضرت مهدی عج، که همان نام پیغمبر اکرم ص است، حرام است یا حرام نیست، بلکه جایز است؟
روایات در اینجا مختلف است، برخی از روایات خیلی تاکید میکند که اسمش را نگویید، بنی عباس همه شان متوجه بودند که حضرت عسکری ع دارای فرزندی خواهد بود و این فرزند همان است که پیغمبر اکرم ص خبر داده است ولذا مراقب حضرت عسکری ع از نظر اولاد بودند. حضرت ولیعصر که متولد شد، امام عسکری ایشان را در سامرا نگه نداشت، بلکه بعد از مدتی حضرت مهدی عج را به مدینه فرستاد که در میان بستگان و بنی هاشم باشد، چند صباحی هم حضرت مهدی در مدینه بود، حضرت امام حسن عسکری خیلی میخواست که مسأله مستور بماند و افشاء نشود.
روایات حضرت مهدی از نظر تواتر جای بحث نیست، یک آدم نادانی برای اولین بار نسبت به روایات حضرت مهدی عج خدشه وارد کرده است، آن مقدمه ابن خلدون، ابن خلدون مغربی است، اطلاع از مشرق نداشت، اطلاع از روایات اهل سنت در باره حضرت مهدی عج نداشت، یک بحث های کرده و خدشه به روایات حضرت مهدی عج نموده است، بعد از ایشان، صاحب تفسیر المنار که تابع سعودی هاست، دنبال ایشان را گرفته است، در جمعه سیاه که چهار صد و ده نفر از ایرانیان در مکه به شهادت رسیدند، آن شب نوعاً تمام ائمه جماعت مکه در توجیه این جنایت میگفتند اینها میخواستند حجر الأسود را بدزدند و ما جلوی شان را گرفتیم و با آنها بر خورد کردیم، حتی رادیوی مکه گفت: و فیهم جعفر السبحانی و قد جرح، این مسأله به قدری مسخره است که نیاز به بحث ندارد،چطور میشود که در میان آنهم قدرت، چنین کاری صورت بگیرد،اما همان گونه که فرعون حرف خوبی زده است، قرآن از زبانش حرف میزند، مردم را سبک عقل فکر میکند، ولذا مردم هم غالباً پذیرفتند،عالمان آنها هم که عباد السلاطین هستند، در آن شب غالباً در باره حضرت مهدی عج بحث کردند و وجود آن حضرت را انکار کردند، این سبب شد که علمای واقعی که در مکه و مدینهاند، کتاب های خوبی در باره حضرت مهدی عج بنویسند.
در هر صورت مسأله حضرت مهدی عج از همان زمان محل بحث بوده است، البته از وجود حضرت مهدی عج سوء استفاده کردند، مثلاً فرقه کسانیه سوء استفاده کردند فلذا محمد حنفیه را به عنوان مهدی معرفی کردند، عباسی ها از اسم مهدی سوء استفاده کردند، سوء استفاده از یک اصل، دلیل بر بطلان آن اصل نیست. ابن خلدون و همچنین صاحب تفسیر المنار مینویسد که حضرت مهدی عج در طول زمان، سبب سوء استفاده شده، یعنی هر کسی که خواسته دولت تشکیل بدهد، از نام حضرت مهدی سوء استفاده کرده است.
ما میگوییم سوء استفاده کردن از یک اصل،سبب بطلان آن اصل نمیشود و الا خیلی از مسائل مذهبی داریم که مورد سوء استفاده قرار گرفته است، یکی از آن مسائل نام حضرت مهدی عج است، روایاتی داریم که میگویند بردن نام جضرت حرام است و نباید نامش را برد،در مقابل روایاتی هم داریم که میگوید بردن نام حضرت جایز است.
ولی من فکر میکنم روایاتی که میگوید بردن اسم حضرت حرام است، این روایات راجع به دوران حیات حضرت در دوران غیبت صغری بوده است، که مبادا تفحص و تفتیش کنند و به خود حضرت دست نیابند، برخی را بنام حضرت بگیرند و بکشند و آوازه راه بیندازند که مهدی را کشتیم، این روایات راجع به این دوران است که میگویند اسمش را نبرید، و الا افتخار است که انسان اسم حضرت مهدی عج را ببرد و زبان خود را با بردن اسم آن حضرت معطر و خوش بو کند.
بنا براین، اشکالی ندارد که اسم آن حضرت را ببریم و تعظیمش کنیم.
روایات
هل تجوز تسمیة الإمام المهدی عج باسمه الخاص أو لا؟ فلیس لهذه المسألة صلة قویة بالتقیة و أحکامها و إنّما هی مسألة فرعیة، و ربّما لا تجوز لمصالح خاصّة، نعم عقد الحر العاملی باباً فی هذا الصدد أسماه: باب تحریم تسمیة المهدی عج و سائر الأئمة ع و ذکرهم وقت التقیة و جواز ذلک مع عدم الخوف، و قد نقل فی الباب قرابة 23 حدیثاً تختلف مضامینها.
فقسم منها یدلّ علی حرمة التسمیة نحو ما رواه الکلینی عن علی بن رئاب، عن أبی عبد الله ع.
متن حدیث
1: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ»[2].
و قسم منها یدلّ علی ترک تسمیته إلی أن یقوم و یملأ الأرض عدلاً، نظیر:
2: وَ عَنْ عِدَّةٍ بْنِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثِ الْخَضِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: « وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ- لَا يُسَمَّى وَ لَا يُكَنَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً إِنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع »[3].
و قسم ثالث یدلّ علی عدم جواز تسمیته معلّلاً بالخوف، نظیر:
3: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ: « سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع- أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَى الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْه»[4].
معلوم میشود که در آن زمان، امکان ضرر زدن به حضرت بوده است،اما الآن امکان ضرر زدن به آن حضرت نیست.
و قسم رابع یدلّ علی جواز التسمیة و هی روایات کثیرة، نظیر:
4: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيِّ : « أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيَّ ع بَعَثَ إِلَى بَعْضِ مَنْ سَمَّاهُ شَاةً مَذْبُوحَةً وَ قَالَ هَذِهِ مِنْ عَقِيقَةِ ابْنِي مُحَمَّد»[5].
بنابراین، روایات ما چهار دسته اند، گروه اخیر، روایاتش خیلی زیاد است، ولی اینها قابل جمع اند، جمعش این است که بگوییم روایات دسته اول مربوط به این زمان نیست، مربوط به زمانی است که بردن نام حضرت عج سبب ضرر به حضرتش میشد یا به خود حضرت یا به بستگان آن حضرت، ولی الآن هیچ مانعی ندارد که اسم آن حضرت را ببریم و احترام کنیم.
یقول صاحب الوسائل: و الأحادیث فی التصریح باسم المهدی مجمد بن الحسن ع و فی الأمر بتسمیته عموماً و خصوصاً، تصریحاً و تلویحاً، فعلاً و تقریراً، فی النصوص و الزیارات و الدعوات، و التعقیبات، و التلقین و غیر ذلک کثیرة جدّاً، قد تقدّم جملة من ذلک و یأتی جملة أخری و هو دال علی ما قلناه فی العنوان.
بحث ما در باره فواید تقیه است، اولین فایده تقیه حفظ نفس و نفیس میباشد، فایده دوم آن حفظ وحدت و اخوت اسلامی است، فایده سومش این است که جلو هدر رفتن نیروها را میگیرد، از روایات هم این مسأله استفاده میشود که در جلسه گذشته بخشی از این روایات را خواندیم.
یک روایتی از امیر المؤمین ع است که روایت جالبی است.
1: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ : «وَ أَمَّا الرُّخْصَةُ الَّتِي صَاحِبُهَا فِيهَا بِالْخِيَارِ فَإِنَّ اللَّهَ نَهَى الْمُؤْمِنَ أَنْ يَتَّخِذَ الْكَافِرَ وَلِيّاً ثُمَّ مَنَّ عَلَيْهِ بِإِطْلَاقِ الرُّخْصَةِ لَهُ عِنْدَ التَّقِيَّةِ فِي الظَّاهِرِ أَنْ يَصُومَ بِصِيَامِهِ وَ يُفْطِرَ بِإِفْطَارِهِ وَ يُصَلِّيَ بِصَلَاتِهِ وَ يَعْمَلَ بِعَمَلِهِ وَ يُظْهِرَ لَهُ اسْتِعْمَالَ ذَلِكَ مُوَسَّعا عَلَيْهِ فِيهِ وَ عَلَيْهِ أَنْ يَدِينَ اللَّهَ تَعَالَى فِي الْبَاطِنِ بِخِلَافِ مَا يُظْهِرُ لِمَنْ يَخَافُهُ مِنَ الْمُخَالِفِينَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى الْأُمَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ - فَهَذِهِ رَحْمَةٌ تَفَضَّلَ اللَّهُ بِهَا عَلَى الْمُؤْمِنِينَ رَحْمَةً لَهُمْ لِيَسْتَعْمِلُوهَا عِنْدَ التَّقِيَّةِ فِي الظَّاهِرِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُؤْخَذَ بِعَزَائِمِه».
بنابراین، ما باید قدر این نعمت را بدانیم، خیال نکنیم که این یک نعمت کمی است، و الا اگر شیعه تقیه نکرده بود و همه جا اظهار وجود کرده بود،الآن اثری از آنها نبود، بقای شیعه به این شکلی که فعلاً در دنیا مطرح است، بخاطر همان تقیه است.
خوشبختانه با اینکه شیعه در تقیه به سر میبردند و در یک ضیق زندگی میکردند، بسیاری از علوم به وسیله علمای اینها پایه گذاری شده است، الآن من که این روایت را از معاذ بن مسلم میخوانم، ایشان از اصحاب امام صادق ع و پایه گذار علم صرف میباشد، علم صرف به وسیله معاذ بن مسلم، علم نحو هم به وسیله ابو الأسود دئلی که ازشاگردن علی ع بوده پایه گذاری شده است، بنابراین، این دو علم که کلید زبان عربی است، به وسیله این دو عالم شیعی بنا شده است و باز توجه کنید که کوفه معقد شیعه بوده است، شیعه در کوفه ظهور داشت، کما اینکه بصره معقد السنّة بوده است، کوفی ها که میگویند،اینها همان علمای ادب شیعه هستند،بصری ها که میگویند، علمای اهل سنت هستند، بنابراین، در همان قرن اول،دوم و سوم که علوم ادبی پایه گذار شد، در کوفه مرکزیت با تشیع بوده، در بصره با تسنن، من یک کتابی را معرفی میکنم آن را مطالعه کنید، آن کتاب را مرحوم صدر آملی نوشته است -که در واقع از بیت مرحوم صدر است - بنام:
« تأسیس الشیعة الکرام بفنون الإسلام»، چند بار هم چاپ شده، خلاصهاش هم چاپ شده، این کتاب را اگر کسی مطالعه کند،میفهمد که پایه گذار بسیاری از علوم اسلامی علمای شیعه است، حتی این اصولی که در دست ماست، بسیاری از قواعدش به وسیله ائمه اهل بیت ع به دست ما رسیده است. یک کتاب شیخ حر عاملی دارد بنام: «الفصول المهمّة فی أصول الأئمة »، غالب قواعد اصولیه در آنجا آمده است، جناب معاذ بن مسلم در مسجد مدینه فتوا میداد و گاهی هم در کوفه، به حضرت امام صادق ع عرض کرد که مردم سراغ من میآیند، بدانم غیر شماست، فتوای آنها را میگویم، بدانم از شماست، فتوای شما را می گویم،اما اگر ندانم، گاهی به نعل و گاهی به میخ میزنم، مثلاً میگویم، فلان گروه این را میگوید، این گروه چنین میگوید، تا خودش حق را پیدا کند، حضرت فرمود: آفرین، من نیز چنین می کنم، این نشان میدهد که حتی در آن زمان هم تقیه یکنوع ریشهای در فتوا داشته است.
و هذا هو مُعَاذ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ - الّذی أسّس أساس علم الصرف- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِع فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِيءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ »[1].
التنبیه العاشر: حکم تسمیة المهدی عج
تنبیه دهم نیز چندان بی ارتباط با تقیه نیست و آن این است که آیا ذکر نام مخصوص حضرت مهدی عج، که همان نام پیغمبر اکرم ص است، حرام است یا حرام نیست، بلکه جایز است؟
روایات در اینجا مختلف است، برخی از روایات خیلی تاکید میکند که اسمش را نگویید، بنی عباس همه شان متوجه بودند که حضرت عسکری ع دارای فرزندی خواهد بود و این فرزند همان است که پیغمبر اکرم ص خبر داده است ولذا مراقب حضرت عسکری ع از نظر اولاد بودند. حضرت ولیعصر که متولد شد، امام عسکری ایشان را در سامرا نگه نداشت، بلکه بعد از مدتی حضرت مهدی عج را به مدینه فرستاد که در میان بستگان و بنی هاشم باشد، چند صباحی هم حضرت مهدی در مدینه بود، حضرت امام حسن عسکری خیلی میخواست که مسأله مستور بماند و افشاء نشود.
روایات حضرت مهدی از نظر تواتر جای بحث نیست، یک آدم نادانی برای اولین بار نسبت به روایات حضرت مهدی عج خدشه وارد کرده است، آن مقدمه ابن خلدون، ابن خلدون مغربی است، اطلاع از مشرق نداشت، اطلاع از روایات اهل سنت در باره حضرت مهدی عج نداشت، یک بحث های کرده و خدشه به روایات حضرت مهدی عج نموده است، بعد از ایشان، صاحب تفسیر المنار که تابع سعودی هاست، دنبال ایشان را گرفته است، در جمعه سیاه که چهار صد و ده نفر از ایرانیان در مکه به شهادت رسیدند، آن شب نوعاً تمام ائمه جماعت مکه در توجیه این جنایت میگفتند اینها میخواستند حجر الأسود را بدزدند و ما جلوی شان را گرفتیم و با آنها بر خورد کردیم، حتی رادیوی مکه گفت: و فیهم جعفر السبحانی و قد جرح، این مسأله به قدری مسخره است که نیاز به بحث ندارد،چطور میشود که در میان آنهم قدرت، چنین کاری صورت بگیرد،اما همان گونه که فرعون حرف خوبی زده است، قرآن از زبانش حرف میزند، مردم را سبک عقل فکر میکند، ولذا مردم هم غالباً پذیرفتند،عالمان آنها هم که عباد السلاطین هستند، در آن شب غالباً در باره حضرت مهدی عج بحث کردند و وجود آن حضرت را انکار کردند، این سبب شد که علمای واقعی که در مکه و مدینهاند، کتاب های خوبی در باره حضرت مهدی عج بنویسند.
در هر صورت مسأله حضرت مهدی عج از همان زمان محل بحث بوده است، البته از وجود حضرت مهدی عج سوء استفاده کردند، مثلاً فرقه کسانیه سوء استفاده کردند فلذا محمد حنفیه را به عنوان مهدی معرفی کردند، عباسی ها از اسم مهدی سوء استفاده کردند، سوء استفاده از یک اصل، دلیل بر بطلان آن اصل نیست. ابن خلدون و همچنین صاحب تفسیر المنار مینویسد که حضرت مهدی عج در طول زمان، سبب سوء استفاده شده، یعنی هر کسی که خواسته دولت تشکیل بدهد، از نام حضرت مهدی سوء استفاده کرده است.
ما میگوییم سوء استفاده کردن از یک اصل،سبب بطلان آن اصل نمیشود و الا خیلی از مسائل مذهبی داریم که مورد سوء استفاده قرار گرفته است، یکی از آن مسائل نام حضرت مهدی عج است، روایاتی داریم که میگویند بردن نام جضرت حرام است و نباید نامش را برد،در مقابل روایاتی هم داریم که میگوید بردن نام حضرت جایز است.
ولی من فکر میکنم روایاتی که میگوید بردن اسم حضرت حرام است، این روایات راجع به دوران حیات حضرت در دوران غیبت صغری بوده است، که مبادا تفحص و تفتیش کنند و به خود حضرت دست نیابند، برخی را بنام حضرت بگیرند و بکشند و آوازه راه بیندازند که مهدی را کشتیم، این روایات راجع به این دوران است که میگویند اسمش را نبرید، و الا افتخار است که انسان اسم حضرت مهدی عج را ببرد و زبان خود را با بردن اسم آن حضرت معطر و خوش بو کند.
بنا براین، اشکالی ندارد که اسم آن حضرت را ببریم و تعظیمش کنیم.
روایات
هل تجوز تسمیة الإمام المهدی عج باسمه الخاص أو لا؟ فلیس لهذه المسألة صلة قویة بالتقیة و أحکامها و إنّما هی مسألة فرعیة، و ربّما لا تجوز لمصالح خاصّة، نعم عقد الحر العاملی باباً فی هذا الصدد أسماه: باب تحریم تسمیة المهدی عج و سائر الأئمة ع و ذکرهم وقت التقیة و جواز ذلک مع عدم الخوف، و قد نقل فی الباب قرابة 23 حدیثاً تختلف مضامینها.
فقسم منها یدلّ علی حرمة التسمیة نحو ما رواه الکلینی عن علی بن رئاب، عن أبی عبد الله ع.
متن حدیث
1: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ»[2].
و قسم منها یدلّ علی ترک تسمیته إلی أن یقوم و یملأ الأرض عدلاً، نظیر:
2: وَ عَنْ عِدَّةٍ بْنِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثِ الْخَضِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: « وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ- لَا يُسَمَّى وَ لَا يُكَنَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً إِنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع »[3].
و قسم ثالث یدلّ علی عدم جواز تسمیته معلّلاً بالخوف، نظیر:
3: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ: « سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع- أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَى الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْه»[4].
معلوم میشود که در آن زمان، امکان ضرر زدن به حضرت بوده است،اما الآن امکان ضرر زدن به آن حضرت نیست.
و قسم رابع یدلّ علی جواز التسمیة و هی روایات کثیرة، نظیر:
4: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيِّ : « أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيَّ ع بَعَثَ إِلَى بَعْضِ مَنْ سَمَّاهُ شَاةً مَذْبُوحَةً وَ قَالَ هَذِهِ مِنْ عَقِيقَةِ ابْنِي مُحَمَّد»[5].
بنابراین، روایات ما چهار دسته اند، گروه اخیر، روایاتش خیلی زیاد است، ولی اینها قابل جمع اند، جمعش این است که بگوییم روایات دسته اول مربوط به این زمان نیست، مربوط به زمانی است که بردن نام حضرت عج سبب ضرر به حضرتش میشد یا به خود حضرت یا به بستگان آن حضرت، ولی الآن هیچ مانعی ندارد که اسم آن حضرت را ببریم و احترام کنیم.
یقول صاحب الوسائل: و الأحادیث فی التصریح باسم المهدی مجمد بن الحسن ع و فی الأمر بتسمیته عموماً و خصوصاً، تصریحاً و تلویحاً، فعلاً و تقریراً، فی النصوص و الزیارات و الدعوات، و التعقیبات، و التلقین و غیر ذلک کثیرة جدّاً، قد تقدّم جملة من ذلک و یأتی جملة أخری و هو دال علی ما قلناه فی العنوان.
[2] وسائل
الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص: 238، من أبواب کتاب الأمر و
النهی، ب33، ح4، و بهذا المضمون، الحدیث5، 11 و13 ط آل البیت .
[3] وسائل
الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص: 238، من أبواب کتاب الأمر و
النهی، ب33 ح3، و بهذا المضمون، الحدیث9، ط آل البیت .