درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/02/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وظیفه کسی که در حال
خواندن نماز عصر، یادش بیاید که یک رکعت از نماز ظهر را
نخوانده،چیست؟
نخست باید مسأله را درک کنیم و سپس سراغ دلیلش برویم، متن مسأله این است که انسانی مشغول خواندن نمازعصر است، یادش میآید که یک رکعت از نماز ظهر من ترک شده، در اثنای نماز عصر است یادش آمد که قطعاً یک رکعت از نماز ظهر من ناقص بوده و ترک شده- البته در روایت هم این مسأله آمده - غالباً این نوع پیش آمد ها نسبت به مسافر رخ میدهد.
نظر صاحب عروة
مرحوم سید در اینجا دونظر یا دو قول دارد:
قول اول
نظر اولش این است که الآن که در حال خواندن نماز عصر هستی و ظهرت ناقص است، نماز عصر را رها کن و یک رکعت با تسبیحات اربعه (بدون تکبیر) بخوان و بعداً هردو نماز را اعاده کن.
پس نظر اول ایشان این شد که «یقطع الصلاة» یعنی نماز عصر را قطع میکند، یک رکعت میخواند به گونهای که به عصر بخورد، یعنی با تسبیحات اربعه، بعداً هردو نماز را اعاده میکند.
ولی جناب سید در اینجا یک چیزی را نگفته، آن کدام است؟ این نماز عصری که من یک رکعتش را خواندهام و هنوز به رکوع رکعت دوم نرفتهام، این نماز چه می شود؟ آیا این نماز به درد میخورد یا نه؟
ایشان در این باره اصلاً بحث نمیکند.
قول اول این است که این نماز را قطع کن، دیگه نمیگوید این نمازی که من خواندهام چه میشود؟ چیزی در این زمینه نمیگوید، ممکن است من یک رکعت خوانده باشم، سه رکعت خوانده باشم، آی یک چنین نمازی اصلاً این به درد میخورد یا نه؟ در این جهت بحث نمیکند، فقط همین قدر میگوید که نماز عصر را قطع کند و یک رکعت دیگر به عنوان ظهر بخواند، بعداً هردو نماز را اعاده کند، بیش از این چیزی نمیگوید.
این قول فرق نمیکند که رکعت اول عصر باشد، یا رکعت دوم عصر باشد یا رکعت سوم یا چهارم باشد. چرا فرق نمیکند؟ چون میخواهد این را رها (ول) کند، چون میخواهد رها (ول) کند فلذا مهم نیست، بلند می شود و یک رکعت برای ظهر میخواند،بعداً هردو نماز را اعاده میکند.
قول دوم
قول دوم وصله و پینه است، یعنی این نمازی که به عنوان عصر خواندی به حساب ظهر بگذار، این فقط در یک صورت میشود و آن اینکه در رکوع درکعت دوم وارد نشود، این را به حساب نماز ظهر بگذار ( یعنی وصله و پینه کن) بعداً هردو نماز را اعاده کن.
پس قول این شد که نماز عصر را قطع و رها میکند و بلند میشود یک رکعت برای ظهر میخواند، بعداً هردو نماز را اعاده میکند، در این قسمت فرق نمیکند که رکعت اول باشد، رکعت دوم یا سوم باشد. چرا؟ چون میخواهد ولش کند.
اما در قول دوم میخواهد وصله و پینه میکند، ناچار است که وارد رکعت دوم نشود، به جهت اینکه میخواهد وصله و پینه کند، یعنی این را پای نماز ظهر حساب کند، این یک رکعت را پای ظهر حساب کن، بعداً هردو نماز را اعاده کن.
بررسی قول اول
قول اول که میگوید نماز عصر را قطع کند و سپس بلند شود و یک رکعت مستقلاً با تسبیحات اربعه بخواند و آن را پای ظهر حساب کند.
بعداً میگوییم چرا هردو را اعاده کند؟ اما وجه اینکه عصر را باید اعاده کند معلوم است، چون هنوز عصر را نخوانده، اما ظهر را چرا اعاده کند؟ به جهت اینکه بین این یک رکعت و بین بقیه رکعات، چیز های واقع شده، تکبیرات الاحرام را گفته، حمد را خوانده،رکوع و سجود کرده، اینها اضافه است فلذ احتمال دارد که اینها لطمه بر نماز ظهر بزند، از این روست که ظهر را اعاده میکند.
اشکالات وارده بر قول اول
بر این قول چهار تا اشکال کردهاند:
الف؛ بین این سه رکعتت و بین رکعت اخیر،مانند: تسبیحه، حمد، رکوع و سجود، ممکن است من تا سه رکعت را پیش رفته باشم، چون ولش خواهم کرد، این سبب میشود که نماز ظهر باطل بشود. چرا؟ چون بین آن سه رکعت و بین این یک رکعت،چیزهایی که به عنوان عصر آوردم فاصله شد.
ب؛ اشکال دوم این است که موالات بهم خورد، باید بین آن رکعات و بین این رکعات موالات باشد و حال آنکه موالات نیست.
ج؛ محو صورت، آقایان میگویند فعل کثیری که ماحی صورت باشد نماز را باطل میکند، این نمازی که به عنوان عصر آوردی، خواه یک رکعت، خواه دو رکعت و سه رکعت، این ماحی صورت است، یعنی صورت ظهر را محو میکند.
د؛ زیادی مبطل نماز است.
جواب از اشکالات وارده بر قول اول
خلاصه این اشکال ها را بر قول اول کردهاند، من فکر میکنم میشود از این اشکالها جواب داد، اینکه فتوای سید صحیح است یا نه؟ وصله و پینه صحیح است یا نه؟ میشود جواب داد.
جواب از اشکال اول
اشکال اول این بود که بین رکعات ظهر و بین این رکعت اخیر، رکوع، سجود، تکبیرة الاحرام واقع شده و زیادی ارکان مبطل نماز است.
جوابش این است که زیادی ارکان مبطل نیست، فقط نقصیه مبطل است، اینکه در السنه مشهور شده که رکن مبطل است، ما یکون زیادته و نقصیته مبطلة، حرف مشهور است، و الا نقصیه مبطل است نه زیاده، یعنی زیادی مبطل نیست.
إن قلت: کسانی که عمره و حج مشرف شدهاند، امام مسجد نبوی مقید است که در شبهای سه شنبه و چهار حتماً سوره سجده را میخواند و خودش هم سجده میرود و دیگران هم سجده میروند، از اما سوال میکند که این نماز چطور است؟
امام میفرماید باطل است. چرا؟ إنّ السجود زیادة فی المکتوبة، پس معلوم میشود که زیادی مبطل است.
جوابش این است که این روایت تعبد است، و الا این زیادة فی المکتوبة نیست، «زیادة فی المکتوبة» این است که به نیت نماز سجده کنم و حال آنکه من به نیت نماز سجده نکردم، بلکه به نیت «آیه سجده» سجده کردم، ولذا این روایت تعبد است.
«اللّهم» اینکه بگویید: قد یؤخذ الجار بجرم الجار، این سجده تابع سوره است، چون سوره جزء نماز است، پس سجده هم که از توالی آن است جزء نماز است، مگر یک چنین چیزی را بگوییم و الا سجده لیس فی المکتوبة، یعنی من به عنوان سجده سوره میآورم نه به عنوان سجده نماز.
جواب از اشکال دوم
اشکال دوم این بود که فعل کثیر است، جوابش این است که فعل کثیر در صورتی است که ماحی صورت باشد، ماحی صورت این است که: «إلی یمین و إلی یسار» روی خود را بر گرداند و الا اذکار را بگوید، معلوم نیست که ماحی صورت باشد، اینکه میگویند:« إنّ ماحی الصورة مبطل للصلاة» یعنی کارهای این جوری انجام بدهد، مثلاً به چپ نگاه کند، به راست نگاه کن، به یمین برگردد و به یسار بگردد، این گونه کار ها ماحی صورت است نه ذکر گفتن، یعنی اذکار و نماز ماحی صورت نیست.
پس معلوم شد فعل کثیری ماحی صورت است که شبه اوراد و اذکار نباشد.
اشکال چهارم
اشکال چهارم این است که مگر شما نگفتید که «سلام» مخرج است،خب! این آدم که در نماز ظهر یک رکعت را که کم کرده، با سلام خارج شده، سه رکعت را با سلام خوانده و شما میگویید: السلام مخرج.
جواب
جوابش این است که: «السلام مخرج إذا وقع فی محلّه، اما إذا لم یقع فی محلّه لیس بمخرج»
تا اینجا قول اول را احیا کردیم.
خلاصه مطالب گذشته
1؛ نخست قول اول را بیان کردیم، قول اول این بود که این نماز را ول میکند، یک رکعت به عنوان وصله و پینه میخواند،بعداًهردو نماز را اعاده میکند.
2؛ چرا هردو نماز را اعاده کند؟ چون عصر را به پایان نرساند و آن را ول کرد، ظهر را چرا اعاده نماید؟ زیرا بین آن سه رکعت و بین این یک رکعت، چیزهایی واقع شود، لعلّ آنها سبب بطلان ظهر بشود.
3؛ گفتند این قول باطل است من وجوه اربعة:
اولاً؛ بین سه رکعت و این یک رکعت،ارکان زیاد شده، یعنی سجود و رکوع.
ثانیاً؛ ممکن است این چیزها ماحی صورت گردد.
ثالثاً؛ در بین اینها فعل کثیر انجام گرفته.
رابعاً؛ این آدم از نماز بوسیله تسلیم خارج شده و شما گفتید تسلیم در حقیقیت مبطل است.
ما از اینها جواب دادیم و گفتیم، اما اینکه ارکان زیادیاش مبطل است، این مسئله قطعی نیست، نقصیه مبطل است، اما زیادی محل بحث است.
اما ماحی صورت، آقایان میگویند ماحی صورت این است که به طرف یمین و یسار نگاه کند یا روی خود را به طرف یمین و یسار بگرداند، اذکار ماحی صورت نیست.
اما اینکه میگویید موالات بهم خورد، موالات در جایی بهم میخورد که اذکاری در بین نباشد که انسان از حالت صلاتی بیرون بیاید و حال آنکه من از حالت صلاتی بیرون نیامدم.
اما اینکه میگویید من از نماز ظهر به وسیله تسلیم در آمدم، نماز ظهر را که سه رکعت خوانده، سلام داده و از نماز خارج شده (سلّم و خرج).
در جواب گفتیم تسلیم در صورتی خروج از نماز است که وقع فی محلّه.
تا اینجا وجه اول تمام است.
بررسی قول دوم
قول دوم میگفت: همین نمازی که به عنوان عصر است، چرا آن را بی فایده کردی، در قول اول آنچه را که به عنوان عصر خوانده بود، ول و رها کرد.
ولی قول دوم میگوید عصر را ول نکن، بلکه همین عصر را به پای ظهر حساب کن، این فقط در یک صورت درست می شود. کدام صورت؟ یعنی در صورتی که رکعت، رکعت اول عصر باشد و الا اگر رکعت دوم عصر را خوانده باشد، دو رکعت را نمیتواند حساب کند، چون فرض این است که یک رکعت از نماز ظهر را نخوانده است، پس همین را پای ظهر حساب کن و بعداً هردو را اعاده کن.
آیا در این مورد روایت داریم یا نه؟
یکدانه روایت داریم و باید ببینیم که این روایت وجه دوم را میگوید یا وجه اول را، روایت توقیع است از ناحیه امام صاحب العصر و الزمان (عج الله فرجه الشریف).
روایت حمیری
و اما الاحتمال الثانی، أی جعل ما بیده رابعة للظهر ثمّ إعادة الصلاتین، فیدلّ علیه ما رواه الطبرسی فی الاحتجاج عن الحمیری، إنّه کتب إلی صاحب الزمان (عج) یسأله عن رجل صلّی الظهر و دخل فی صلاة العصر فلمّا صلّی من صلاة العصر رکعتین، استیقن أنّه صلّی الظهر رکعتین، کیف یصنع؟ فأجاب:« إن کان أحدث بین الصلاتین حادثة (پشت به قبله کردن یا مبطل وضو رخ بدهد) یقطع بها الصلاة أعاد الصلاتین، و إن لم یکن أحدث حادثة جعل الرکعتین الأخیرتین تتمة لصلاة الظهر و صلی العصر بعد ذلک».[1]
ما میخواهیم با این حدیث قول دوم را درست کنیم. قول دوم کدام است؟ همین را ولش نکنیم، قول اول گفت همین را ولش کن، از نو برای او تدارک کن، ولی این قول میخواهد بگوید: ما بیده را جزء ظهر قرار بده.
مراد از رکعتین اخیرتین چیست؟
یک احتمال این است که همان را که خوانده، اگر این باشد، «ینطبق علی احتمال الثانی»، احتمال ثانی این بود که قطع نکن، بلکه همین را پای اولی حساب بکن، میفرماید: جعل رکعتین الأخیرتین (الّتین أتی بهما) آنی که آورده، تتمة لصلاة الظهر، اگر این باشد یحتمل وجه دوم را.
اما ممکن است بگوییم مراد از «الرکعتین الأخیرتین» آنی را که نیاورده، یعنی آن را که نیاورده است، آن را پای ظهر حساب بکند « ینطبق علی الوجه الأول».
تا چگونه حضرت این روایت را معنا کند؟ آیا مراد از رکعتین اخیرتین همان است که خوانده ( که وجه دوم است).
یا مراد از «رکعتین اخیرتین» رکعتین اخیرتنی است که از اولی کم گذاشته؟ اگر آن باشد «ینطبق علی القول الأول».
ما تا اینجا حرف آقایان را زدیم بدون اینکه خود مان اظهار نظر کرده باشیم.
مختار استاد سبحانی
من میگویم مرحوم سید باید یکی از دو کار را بکند، آیا ایشان قائل است به اقحام صلاة فی صلاة أخری؟ روایت هم داریم، آیا به این قائل است که میگوید من در حال نماز آیات هستم، ولی وقت میگذرد.
روایت محمد بن مسلم
روی الشیخ عن محمد بن مسلم قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:جعلت فداک ربّما ابتلینا بالکسوف بعد المغرب و قبل العشاء الآخرة، فإن صلّیت الکسوف خشینا أن تفوت الفریضة؟- مراد از «تفوت الفریضة» وقت فریضه است، معلوم میشود راوی از کسانی بوده که معتقد بوده بر اینکه نماز مغرب وقتش تا شفق است، همین که شفق زایل شد، وقت نماز مغرب هم تمام میشود - فقال:« إذا خیشت ذلک فاقطع صلاتک - یعنی این را بگذار- واقض فریضتک- مراد از قضا، قضای لغوی است- ثمّ عد فیها - همانی را که خوانده بودی، همان را تکمیل کن.[2]
ما می گوییم: جناب سید! آیا شما معتقد هستید که اقحام صلاة فی صلاة أخری، اگر قائل به این هستی، چرا وجه اول را میگویید و میفرمایید: این را ول کند و یک رکعت مستقلاً بخواند وصله و پینه کند.
ولی ما میگوییم همین را توی آب نمک بخواباند، یعنی مقداری را که از عشا خوانده توی آب نمک بخواباند، برود یک رکعت بخواند متصل بشود به ظهر،بعداً بیاید این را تمام کند، این نماز صحیح است، بعداً بیاید عصر را تکمیل کند، اما اینکه بعداً هردو نماز را اعاده کند یعنی چه؟!
اشکال من به سید این است که ایشان میگوید بعد از آنکه یک رکعت را متصل کرد، هردو نماز را اعاده میکند.
ولی من از ایشان میکنم و میگویم: جناب سید! آیا شما از آن کسانی هستید که قائلند به اقحام صلاة فی صلاة أخری یا نه؟ اگر معتقدید باید بگویید: آنچه را که از عصر خوانده نگه دارد، بعداً یک رکعت بخواند و ظهر را تکمیل کند. بعداً بیاید عصر را تکمیل کند، اینکه میگوید: «یعید الصلاة» یعنی چه؟ بلکه هم صلات اولش درست است و هم صلات دومش.
اما اگر معتقدید که اقحام صلاة فی صلاة أخری صحیح نیست، آن وقت وجه دوم باطل میشود، وجه دوم کدام بود؟ وجه دوم این بود که همین را متصل کند به اولی، این معنایش این است که آن رکعات، بین اجزای اصلی و این جزء بعدی فاصله بشود و شما معتقدید که اقحام صلاة فی صلاة جایز نیست، پس باید بگویید قطع کند و هردو را اعاده کند.
خلاصه اینکه: من میگویم در اولی اعاده لازم نیست، در دومی عمل لغو است، اما در اولی اعاده لازم نیست، چون معتقد به اقحام صلاة فی صلاة هستیم، این یک رکعت نماز اول را پر میکند، بعداً این دو رکعت یا سه رکعت را تکمیل میکنیم، هردو نماز ما درست است و احتیاجی به اعاده نیست.
اما اگر قائل به اقحام صلاة فی صلاة أخری نباشیم، اصلاً نمیتواند این آدم ما بیده را وصل کند به اولی و بعداً این سه رکعت را برای خودش حساب کند، چون ما معتقد به اقحام صلاة فی صلاة نیستیم.
اگر گفتیم اقحام صلاة فی صلاة جایز نیست، وجه دوم از ریشه از باطل است، وجه دوم این بود که میگفت همین را وصل کن به اولی، موجود را هم تکمیل کن، و حال آنکه شما معتقدید که اقحام صلاة فی صلاة جایز نیست، پس اصلاً باطل است و باید از اول هردو نماز را بخوانید.
بنا براین، اقوی همان وجه اول است، منتها نه به آن وجهی که سید میگوید، بهتر این است که این کار را بکنیم، یعنی قطع کنیم و یک رکعت بخوانیم و صل کنیم، بعداً عصر را تکمیل کنیم، بعداً هردو را اعاده کنیم، این «نور علی نور» است، یک رکعت بخوانیم مکمل باشد، عصر را هم تکمیل کنیم، بعداً هردو را بخوانیم،در حقیقت چهار تا عمل را انجام بدهیم.
نخست باید مسأله را درک کنیم و سپس سراغ دلیلش برویم، متن مسأله این است که انسانی مشغول خواندن نمازعصر است، یادش میآید که یک رکعت از نماز ظهر من ترک شده، در اثنای نماز عصر است یادش آمد که قطعاً یک رکعت از نماز ظهر من ناقص بوده و ترک شده- البته در روایت هم این مسأله آمده - غالباً این نوع پیش آمد ها نسبت به مسافر رخ میدهد.
نظر صاحب عروة
مرحوم سید در اینجا دونظر یا دو قول دارد:
قول اول
نظر اولش این است که الآن که در حال خواندن نماز عصر هستی و ظهرت ناقص است، نماز عصر را رها کن و یک رکعت با تسبیحات اربعه (بدون تکبیر) بخوان و بعداً هردو نماز را اعاده کن.
پس نظر اول ایشان این شد که «یقطع الصلاة» یعنی نماز عصر را قطع میکند، یک رکعت میخواند به گونهای که به عصر بخورد، یعنی با تسبیحات اربعه، بعداً هردو نماز را اعاده میکند.
ولی جناب سید در اینجا یک چیزی را نگفته، آن کدام است؟ این نماز عصری که من یک رکعتش را خواندهام و هنوز به رکوع رکعت دوم نرفتهام، این نماز چه می شود؟ آیا این نماز به درد میخورد یا نه؟
ایشان در این باره اصلاً بحث نمیکند.
قول اول این است که این نماز را قطع کن، دیگه نمیگوید این نمازی که من خواندهام چه میشود؟ چیزی در این زمینه نمیگوید، ممکن است من یک رکعت خوانده باشم، سه رکعت خوانده باشم، آی یک چنین نمازی اصلاً این به درد میخورد یا نه؟ در این جهت بحث نمیکند، فقط همین قدر میگوید که نماز عصر را قطع کند و یک رکعت دیگر به عنوان ظهر بخواند، بعداً هردو نماز را اعاده کند، بیش از این چیزی نمیگوید.
این قول فرق نمیکند که رکعت اول عصر باشد، یا رکعت دوم عصر باشد یا رکعت سوم یا چهارم باشد. چرا فرق نمیکند؟ چون میخواهد این را رها (ول) کند، چون میخواهد رها (ول) کند فلذا مهم نیست، بلند می شود و یک رکعت برای ظهر میخواند،بعداً هردو نماز را اعاده میکند.
قول دوم
قول دوم وصله و پینه است، یعنی این نمازی که به عنوان عصر خواندی به حساب ظهر بگذار، این فقط در یک صورت میشود و آن اینکه در رکوع درکعت دوم وارد نشود، این را به حساب نماز ظهر بگذار ( یعنی وصله و پینه کن) بعداً هردو نماز را اعاده کن.
پس قول این شد که نماز عصر را قطع و رها میکند و بلند میشود یک رکعت برای ظهر میخواند، بعداً هردو نماز را اعاده میکند، در این قسمت فرق نمیکند که رکعت اول باشد، رکعت دوم یا سوم باشد. چرا؟ چون میخواهد ولش کند.
اما در قول دوم میخواهد وصله و پینه میکند، ناچار است که وارد رکعت دوم نشود، به جهت اینکه میخواهد وصله و پینه کند، یعنی این را پای نماز ظهر حساب کند، این یک رکعت را پای ظهر حساب کن، بعداً هردو نماز را اعاده کن.
بررسی قول اول
قول اول که میگوید نماز عصر را قطع کند و سپس بلند شود و یک رکعت مستقلاً با تسبیحات اربعه بخواند و آن را پای ظهر حساب کند.
بعداً میگوییم چرا هردو را اعاده کند؟ اما وجه اینکه عصر را باید اعاده کند معلوم است، چون هنوز عصر را نخوانده، اما ظهر را چرا اعاده کند؟ به جهت اینکه بین این یک رکعت و بین بقیه رکعات، چیز های واقع شده، تکبیرات الاحرام را گفته، حمد را خوانده،رکوع و سجود کرده، اینها اضافه است فلذ احتمال دارد که اینها لطمه بر نماز ظهر بزند، از این روست که ظهر را اعاده میکند.
اشکالات وارده بر قول اول
بر این قول چهار تا اشکال کردهاند:
الف؛ بین این سه رکعتت و بین رکعت اخیر،مانند: تسبیحه، حمد، رکوع و سجود، ممکن است من تا سه رکعت را پیش رفته باشم، چون ولش خواهم کرد، این سبب میشود که نماز ظهر باطل بشود. چرا؟ چون بین آن سه رکعت و بین این یک رکعت،چیزهایی که به عنوان عصر آوردم فاصله شد.
ب؛ اشکال دوم این است که موالات بهم خورد، باید بین آن رکعات و بین این رکعات موالات باشد و حال آنکه موالات نیست.
ج؛ محو صورت، آقایان میگویند فعل کثیری که ماحی صورت باشد نماز را باطل میکند، این نمازی که به عنوان عصر آوردی، خواه یک رکعت، خواه دو رکعت و سه رکعت، این ماحی صورت است، یعنی صورت ظهر را محو میکند.
د؛ زیادی مبطل نماز است.
جواب از اشکالات وارده بر قول اول
خلاصه این اشکال ها را بر قول اول کردهاند، من فکر میکنم میشود از این اشکالها جواب داد، اینکه فتوای سید صحیح است یا نه؟ وصله و پینه صحیح است یا نه؟ میشود جواب داد.
جواب از اشکال اول
اشکال اول این بود که بین رکعات ظهر و بین این رکعت اخیر، رکوع، سجود، تکبیرة الاحرام واقع شده و زیادی ارکان مبطل نماز است.
جوابش این است که زیادی ارکان مبطل نیست، فقط نقصیه مبطل است، اینکه در السنه مشهور شده که رکن مبطل است، ما یکون زیادته و نقصیته مبطلة، حرف مشهور است، و الا نقصیه مبطل است نه زیاده، یعنی زیادی مبطل نیست.
إن قلت: کسانی که عمره و حج مشرف شدهاند، امام مسجد نبوی مقید است که در شبهای سه شنبه و چهار حتماً سوره سجده را میخواند و خودش هم سجده میرود و دیگران هم سجده میروند، از اما سوال میکند که این نماز چطور است؟
امام میفرماید باطل است. چرا؟ إنّ السجود زیادة فی المکتوبة، پس معلوم میشود که زیادی مبطل است.
جوابش این است که این روایت تعبد است، و الا این زیادة فی المکتوبة نیست، «زیادة فی المکتوبة» این است که به نیت نماز سجده کنم و حال آنکه من به نیت نماز سجده نکردم، بلکه به نیت «آیه سجده» سجده کردم، ولذا این روایت تعبد است.
«اللّهم» اینکه بگویید: قد یؤخذ الجار بجرم الجار، این سجده تابع سوره است، چون سوره جزء نماز است، پس سجده هم که از توالی آن است جزء نماز است، مگر یک چنین چیزی را بگوییم و الا سجده لیس فی المکتوبة، یعنی من به عنوان سجده سوره میآورم نه به عنوان سجده نماز.
جواب از اشکال دوم
اشکال دوم این بود که فعل کثیر است، جوابش این است که فعل کثیر در صورتی است که ماحی صورت باشد، ماحی صورت این است که: «إلی یمین و إلی یسار» روی خود را بر گرداند و الا اذکار را بگوید، معلوم نیست که ماحی صورت باشد، اینکه میگویند:« إنّ ماحی الصورة مبطل للصلاة» یعنی کارهای این جوری انجام بدهد، مثلاً به چپ نگاه کند، به راست نگاه کن، به یمین برگردد و به یسار بگردد، این گونه کار ها ماحی صورت است نه ذکر گفتن، یعنی اذکار و نماز ماحی صورت نیست.
پس معلوم شد فعل کثیری ماحی صورت است که شبه اوراد و اذکار نباشد.
اشکال چهارم
اشکال چهارم این است که مگر شما نگفتید که «سلام» مخرج است،خب! این آدم که در نماز ظهر یک رکعت را که کم کرده، با سلام خارج شده، سه رکعت را با سلام خوانده و شما میگویید: السلام مخرج.
جواب
جوابش این است که: «السلام مخرج إذا وقع فی محلّه، اما إذا لم یقع فی محلّه لیس بمخرج»
تا اینجا قول اول را احیا کردیم.
خلاصه مطالب گذشته
1؛ نخست قول اول را بیان کردیم، قول اول این بود که این نماز را ول میکند، یک رکعت به عنوان وصله و پینه میخواند،بعداًهردو نماز را اعاده میکند.
2؛ چرا هردو نماز را اعاده کند؟ چون عصر را به پایان نرساند و آن را ول کرد، ظهر را چرا اعاده نماید؟ زیرا بین آن سه رکعت و بین این یک رکعت، چیزهایی واقع شود، لعلّ آنها سبب بطلان ظهر بشود.
3؛ گفتند این قول باطل است من وجوه اربعة:
اولاً؛ بین سه رکعت و این یک رکعت،ارکان زیاد شده، یعنی سجود و رکوع.
ثانیاً؛ ممکن است این چیزها ماحی صورت گردد.
ثالثاً؛ در بین اینها فعل کثیر انجام گرفته.
رابعاً؛ این آدم از نماز بوسیله تسلیم خارج شده و شما گفتید تسلیم در حقیقیت مبطل است.
ما از اینها جواب دادیم و گفتیم، اما اینکه ارکان زیادیاش مبطل است، این مسئله قطعی نیست، نقصیه مبطل است، اما زیادی محل بحث است.
اما ماحی صورت، آقایان میگویند ماحی صورت این است که به طرف یمین و یسار نگاه کند یا روی خود را به طرف یمین و یسار بگرداند، اذکار ماحی صورت نیست.
اما اینکه میگویید موالات بهم خورد، موالات در جایی بهم میخورد که اذکاری در بین نباشد که انسان از حالت صلاتی بیرون بیاید و حال آنکه من از حالت صلاتی بیرون نیامدم.
اما اینکه میگویید من از نماز ظهر به وسیله تسلیم در آمدم، نماز ظهر را که سه رکعت خوانده، سلام داده و از نماز خارج شده (سلّم و خرج).
در جواب گفتیم تسلیم در صورتی خروج از نماز است که وقع فی محلّه.
تا اینجا وجه اول تمام است.
بررسی قول دوم
قول دوم میگفت: همین نمازی که به عنوان عصر است، چرا آن را بی فایده کردی، در قول اول آنچه را که به عنوان عصر خوانده بود، ول و رها کرد.
ولی قول دوم میگوید عصر را ول نکن، بلکه همین عصر را به پای ظهر حساب کن، این فقط در یک صورت درست می شود. کدام صورت؟ یعنی در صورتی که رکعت، رکعت اول عصر باشد و الا اگر رکعت دوم عصر را خوانده باشد، دو رکعت را نمیتواند حساب کند، چون فرض این است که یک رکعت از نماز ظهر را نخوانده است، پس همین را پای ظهر حساب کن و بعداً هردو را اعاده کن.
آیا در این مورد روایت داریم یا نه؟
یکدانه روایت داریم و باید ببینیم که این روایت وجه دوم را میگوید یا وجه اول را، روایت توقیع است از ناحیه امام صاحب العصر و الزمان (عج الله فرجه الشریف).
روایت حمیری
و اما الاحتمال الثانی، أی جعل ما بیده رابعة للظهر ثمّ إعادة الصلاتین، فیدلّ علیه ما رواه الطبرسی فی الاحتجاج عن الحمیری، إنّه کتب إلی صاحب الزمان (عج) یسأله عن رجل صلّی الظهر و دخل فی صلاة العصر فلمّا صلّی من صلاة العصر رکعتین، استیقن أنّه صلّی الظهر رکعتین، کیف یصنع؟ فأجاب:« إن کان أحدث بین الصلاتین حادثة (پشت به قبله کردن یا مبطل وضو رخ بدهد) یقطع بها الصلاة أعاد الصلاتین، و إن لم یکن أحدث حادثة جعل الرکعتین الأخیرتین تتمة لصلاة الظهر و صلی العصر بعد ذلک».[1]
ما میخواهیم با این حدیث قول دوم را درست کنیم. قول دوم کدام است؟ همین را ولش نکنیم، قول اول گفت همین را ولش کن، از نو برای او تدارک کن، ولی این قول میخواهد بگوید: ما بیده را جزء ظهر قرار بده.
مراد از رکعتین اخیرتین چیست؟
یک احتمال این است که همان را که خوانده، اگر این باشد، «ینطبق علی احتمال الثانی»، احتمال ثانی این بود که قطع نکن، بلکه همین را پای اولی حساب بکن، میفرماید: جعل رکعتین الأخیرتین (الّتین أتی بهما) آنی که آورده، تتمة لصلاة الظهر، اگر این باشد یحتمل وجه دوم را.
اما ممکن است بگوییم مراد از «الرکعتین الأخیرتین» آنی را که نیاورده، یعنی آن را که نیاورده است، آن را پای ظهر حساب بکند « ینطبق علی الوجه الأول».
تا چگونه حضرت این روایت را معنا کند؟ آیا مراد از رکعتین اخیرتین همان است که خوانده ( که وجه دوم است).
یا مراد از «رکعتین اخیرتین» رکعتین اخیرتنی است که از اولی کم گذاشته؟ اگر آن باشد «ینطبق علی القول الأول».
ما تا اینجا حرف آقایان را زدیم بدون اینکه خود مان اظهار نظر کرده باشیم.
مختار استاد سبحانی
من میگویم مرحوم سید باید یکی از دو کار را بکند، آیا ایشان قائل است به اقحام صلاة فی صلاة أخری؟ روایت هم داریم، آیا به این قائل است که میگوید من در حال نماز آیات هستم، ولی وقت میگذرد.
روایت محمد بن مسلم
روی الشیخ عن محمد بن مسلم قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:جعلت فداک ربّما ابتلینا بالکسوف بعد المغرب و قبل العشاء الآخرة، فإن صلّیت الکسوف خشینا أن تفوت الفریضة؟- مراد از «تفوت الفریضة» وقت فریضه است، معلوم میشود راوی از کسانی بوده که معتقد بوده بر اینکه نماز مغرب وقتش تا شفق است، همین که شفق زایل شد، وقت نماز مغرب هم تمام میشود - فقال:« إذا خیشت ذلک فاقطع صلاتک - یعنی این را بگذار- واقض فریضتک- مراد از قضا، قضای لغوی است- ثمّ عد فیها - همانی را که خوانده بودی، همان را تکمیل کن.[2]
ما می گوییم: جناب سید! آیا شما معتقد هستید که اقحام صلاة فی صلاة أخری، اگر قائل به این هستی، چرا وجه اول را میگویید و میفرمایید: این را ول کند و یک رکعت مستقلاً بخواند وصله و پینه کند.
ولی ما میگوییم همین را توی آب نمک بخواباند، یعنی مقداری را که از عشا خوانده توی آب نمک بخواباند، برود یک رکعت بخواند متصل بشود به ظهر،بعداً بیاید این را تمام کند، این نماز صحیح است، بعداً بیاید عصر را تکمیل کند، اما اینکه بعداً هردو نماز را اعاده کند یعنی چه؟!
اشکال من به سید این است که ایشان میگوید بعد از آنکه یک رکعت را متصل کرد، هردو نماز را اعاده میکند.
ولی من از ایشان میکنم و میگویم: جناب سید! آیا شما از آن کسانی هستید که قائلند به اقحام صلاة فی صلاة أخری یا نه؟ اگر معتقدید باید بگویید: آنچه را که از عصر خوانده نگه دارد، بعداً یک رکعت بخواند و ظهر را تکمیل کند. بعداً بیاید عصر را تکمیل کند، اینکه میگوید: «یعید الصلاة» یعنی چه؟ بلکه هم صلات اولش درست است و هم صلات دومش.
اما اگر معتقدید که اقحام صلاة فی صلاة أخری صحیح نیست، آن وقت وجه دوم باطل میشود، وجه دوم کدام بود؟ وجه دوم این بود که همین را متصل کند به اولی، این معنایش این است که آن رکعات، بین اجزای اصلی و این جزء بعدی فاصله بشود و شما معتقدید که اقحام صلاة فی صلاة جایز نیست، پس باید بگویید قطع کند و هردو را اعاده کند.
خلاصه اینکه: من میگویم در اولی اعاده لازم نیست، در دومی عمل لغو است، اما در اولی اعاده لازم نیست، چون معتقد به اقحام صلاة فی صلاة هستیم، این یک رکعت نماز اول را پر میکند، بعداً این دو رکعت یا سه رکعت را تکمیل میکنیم، هردو نماز ما درست است و احتیاجی به اعاده نیست.
اما اگر قائل به اقحام صلاة فی صلاة أخری نباشیم، اصلاً نمیتواند این آدم ما بیده را وصل کند به اولی و بعداً این سه رکعت را برای خودش حساب کند، چون ما معتقد به اقحام صلاة فی صلاة نیستیم.
اگر گفتیم اقحام صلاة فی صلاة جایز نیست، وجه دوم از ریشه از باطل است، وجه دوم این بود که میگفت همین را وصل کن به اولی، موجود را هم تکمیل کن، و حال آنکه شما معتقدید که اقحام صلاة فی صلاة جایز نیست، پس اصلاً باطل است و باید از اول هردو نماز را بخوانید.
بنا براین، اقوی همان وجه اول است، منتها نه به آن وجهی که سید میگوید، بهتر این است که این کار را بکنیم، یعنی قطع کنیم و یک رکعت بخوانیم و صل کنیم، بعداً عصر را تکمیل کنیم، بعداً هردو را اعاده کنیم، این «نور علی نور» است، یک رکعت بخوانیم مکمل باشد، عصر را هم تکمیل کنیم، بعداً هردو را بخوانیم،در حقیقت چهار تا عمل را انجام بدهیم.