درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وجوب قضای نماز های فوت شده
بحث ما در باره ادله وجوب قضای صلوات فائتة است، آیا قضای نماز های فوت شده واجب است یا نه؟
گاهی از نظر قواعد اولیه بحث کردیم، قواعد اولیه معنایش این است که او مرجع است، بلکه قواعد اولیه این است که اگر از ادله اجتهادیه چیزی را نفهمیدیم، یک جا پایی داشته باشیم.
بنابراین، اینکه ما در جلسه قبل در باره استصحاب بحث کردیم،معنایش این نیست که از اول سراغ استصحاب برویم،این معنایش نیست، بلکه استصحاب یکنوع غذای آماده است که اگر در ادله اجتهادیه به نتیجه رسیدیم، نیازی به این اصول عملیه نیست،اما اگر به نتیجه نرسیدیم، لا اقل یک غذای آماده داشته باشیم.
بیان شهید در کتاب ذکری
بعضی از اصحاب درس گفتند که شهید در کتاب ذکری با آیه:« وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» آل طه ﴿١٤﴾، استدلال بر وجوب قضا میکند،که در حقیقت اینهم یکنوع ادله اولیه، و کلی است.
ایشان با دوتا حدیث استدلال کرده است و آیه هم در ضمن حدیث است نه اینکه آیه را مستقلاً به عنوان دلیل ذکر کرده باشد.
اگر ما باشیم و این آیه، این آیه هرگز دلالت بر وجوب قضا ندارد، آیه میخواهد بفرماید که « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ» لِذِكْرِي» یعنی آن نمازی که واجب است، آن را برای یاد من بیاور، «لا للرّیاء و لا للسمعة» یعنی برای ریا و سمعه نیاورید.
باید توجه داشت که «حکم» موضوع را ثابت نمیکند، این حکم است که نماز را به یاد من بیاورید، کدام نماز؟ نمازی که واجب است و حال آنکه بحث ما در موضوع است که آیا قضای فائتة واجب است یا واجب نیست، ما مکرر گفتهایم که حکم موضوع را ثابت نمیکند،این آیه میگوید نماز باید برای یاد خدا باشد نه برای ریا، کدام نماز؟ نماز واجب. کدام نماز واجب است؟ نماز حاضر،اما فائته هم واجب است یا واجب نیست، این جهتش برای ما ثابت نیست.
استدلال پیغمبر و ائمه (علیهم السلام) برای وجوب قضای نماز های فائتة با آیه « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»
اما پیغمبر اکرم و ائمه (علیهم السلام) با این آیه استدلال کردهاند،
اما پیغمبر اکرم، حدیثش مجمع البیان نقل کرده است،مسند نیست، بلکه مرسل است، قال: قول الذی:« من نام عن صلاة أو نسیها فلیقضها إذا ذکرها» البته این صدر دلالت بر وجوب قضا دارد، ولی بحث ما در صدر نیست، چون صدر بعداً هم میآید،إنّ الله تعالی یقول: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»
اگر این روایت صحیح باشد، معنای آیه غیر آن است که ما فهمیدیم،ما فهمیدیم که نماز را برای یاد من بیاورید، اگر این روایت درست باشد،معنایش این است که « أَقِمِ الصَّلَاةَ إذا ذکرتها» بگوییم اطلاق دارد، حاضره را میگیرد و هم فائتة را. اگر روایت صحیح باشد، کلمهی « لِذِكْرِي» ظرف خواهد بود نه غایت،یعنی« أقم الصلاة فی ظرف الذکر»، ولی روایت سند ندارد فلذا لا یحتج به.
اما روایت دوم سند دارد، روی الزرارة عن أبی جعفر (علیه السلام):
« إذا فاتتک صلاة فذکرتها فی وقت أخری- مادامی که ضیق نشده، قضا را بیاور، هر موقع که وقت ضیق شد، ادا بیاور،- فإن کنت تعلم أنّک إذا صلّیت الفائتة کنت من الأخری فی وقت،- مزاحم نیست، قضا را بیاور، اما اگر -تبدأ بالّتی فاتتک، فإنّ الله یقول: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» معلوم میشود که حضرت هم مثل آن روایت مرسل معنا میکند،یعنی «أقم الصلاة عند ذکرها»،بعد میفرماید:« و إن کنت تعلم أنّک صلّیت الفائتة فاتتک الّتی بعدها-، ادا از بین میرود،- تبدأ بالّتی أنت فی وقتها».
در اینجا شهید میفرماید: این روایت سه دلالت دارد، فیه دلالاة ثلاث:
الف: التوقیت بالذکر، ب: وجوب القضاء، ج: تقدیمه علی الحاضرة مع السعة، بلکه چهار تا دلالت دارد،
د: و تأخیره عند ضیق الوقت.
البته روایت اول مرسل است، اما روایت دوم سند دارد، سندش هم بسیار خوب است،ولی یکنوع تعبدی است «و أقم الصلاة لذکری» یکنوع تعبدی است که إذا ذکرتها.
اگر حضرت ما قبل و ما بعد را نفرموده بود،ما از آیه وجوب قضا را نمیفهمیدیم، ولی حضرت ما قبل و ما بعد را فرموده فلذا تا حدی باید متعبد بشویم که آیه دلالت دارد.
این چیزی است که مرحوم شهید در کتاب ذکری دارد.
البته دلالت روایات خوب است.
حدیث دوم برای وجوب قضای نمازهای فوت شده
2: روی الکلینی ، عن علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن حمّاد، عن حریز (حریز بن عبد الله سجستانی) عن زرارة ، قال: قلت له: رجل فاتته صلاة من صلاة السفر فذکرها فی الحضر؟ قال: «یقضی ما فاته کما فاته، إن کانت صلاة السفر أدّاها فی الحضر مثلها ، و إن کانت صلاة الحضر فلیقض فی السفر صلاة الحضر کما فاتته» الوسائل: 5 ، الباب 6 من أبواب قضاء الصلوات ، الحدیث 1، و لاحظ الکافی: 3/435 برقم 7 ؛ و التهذیب: 3/162 برقم 350 ، و لیس فیه: (( کما فاتته )).
دلالت مطابقی حدیث
دلالت مطابقی این حدیث مماثلت است، دلالت التزامی آن هم وجوب قضاست، یعنی حدیث در دلالت مطابقی خود میگوید حضر اگر در سفر فوت شده، همان دو رکعت را بیاور،ولو در حضر باشد،اگر در حضر فوت شده، ولو میخواهی آن را در سفر قضا کنی،باید چهار رکعت بیاوری،دلالت مطابقی حدیث همین است که بیان شد.
دلالت التزامی حدیث
ولی این حدیث شریف علاوه بر دلالت مطابقی، یک دلالت التزامی هم و آن این است که:«إقض ما فات»،یعنی آنچه که از شما فوت شده، قضا کنید. روایت مستقیماً دلالت بر وجوب قضا نمیکند، کأنّه وجوب القضا امر مسلّم، بلکه بحث در باره مماثل است.
حدیث سوم برای وجوب قضای نمازهای فوت شده
3: روی الکلینی، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن حریز، عن زرارة و الفضیل عن أبی جعفر(علیه السلام) فی حدیث قال: «متی استیقنت أو شککت فی وقت فریضة أنّک لم تصلّها ، أو فی وقت فوتها أنّک لم تصلها ، صلّیتها، و إن شککت بعدما خرج وقت الفوت و قد دخل حائل فلا إعادة علیک من شک حتّی تستیقن، فإن استیقنت فعلیک أن تصلیها فی أی حالة کنت» الوسائل: 3 ، الباب 6 من أبواب المواقیت ، الحدیث 1 ؛ و لاحظ الکافی: 3 ، 294 ، برقم 10.
دلالت مطابقی حدیث
دلالت مطابقی حدیث حیلوله است و میگوید شک بعد الوقت، میگوید اگر در وقت شک کردی، آن را بیاور، اما اگر بعد الوقت شک کردی، آوردن لازم نیست، این دلالت مطابقی است، پس دلالت مطابقی این حدیث این است که اگر در وقت شک کردی، باید بیاوری، اگر بعد الوقت شک کردی، آوردنش لازم نیست.
دلالت التزامی حدیث
ضمناً میرساند که قضا یک امر واجبی و مسلّم است ولذا میگوید اگر در وقت شک کردی، بیاور و اگر بعد الوقت شک کردی نیاور، اگر بعد الوقت یقین کردی که نیاوردی، بیاور، فشار حدیث روی قاعده حیلوله است،ولی در عین حال از حدیث وجوب فوت را هم درک میکنیم.
بیان استاد سبحانی
علی الظاهر این روایاتی که ما خواندیم کافی است، مضافاً دوتا روایتی که مرحوم شهید در ذکر آورده،پنج تا روایت کافی است.
اما مرحوم صاحب جواهر یک روایت دارد و صاحب مستمسک هم یک روایت دیگر، ولی من فکر نمیکنم که اینها روایت باشد، بلکه عصاره روایت است.
روایتی که در جواهر آمده
جواهر این روایت را دارد :« من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتته» جواهر الکلام: 13/13.
ولی این روایت نیست، بلکه عصاره روایات پیشین است.
روایت مستمسک
« من فاتته فریضة فلیقضها إذا ذکرها فذلک وقتها» مستمسک العروة الوثقی: 7/
اینهم روایت مستقل نیست، بلکه عصاره روایات پیشین است.
بنابراین، ثابت شد که اگر از انسان نمازی فوت شد،حتماً قضایش را بیاورد.
متن عروة الوثقی
«أو لأجل النوم المستوعب للوقت»، کلمهی «أو» در اینجا عطف بر ما قبل خودش است.
اگر کسی تمام وقت را در خواب ماند، آیا قضا برایش واجب است یا نه، نوم مستوعب بر دو قسم است، یک قسمش عادی است، همه وقت انسان خواب است و این یک چیز عادی هم است مانند خواب بین الطلوعین، افرادی هستند که وقت نماز صبح خوابند،این نوم مستوعب است و خودش هم خیلی عادی است،این را بعداً بحث میکنیم.
دیگری عبارت است از: «النوم المستوعب علی خلاف العادة»،یک شبانه روز همهاش خواب است،این خلاف عادت است، آیا اگر کسی یک شبانه روز در خواب باشد، قضا برایش واجب است یا واجب نیست؟
دیدگاه شهید در کتاب ذکری
در اینجا شهید در کتاب ذکری میفرماید قضا برایش واجب نیست،چرا؟ میفرماید این آدم حکم «مغمی علیه» را دارد، آدمی که در حال اغما به سر میبرد، کسی نگفته بر اینکه بر او قضا واجب است، این آدمی که یک شبانه روز در خواب است،حکم اغماء را دارد و ملحق به اغماست.
نظر شیخ یوسف بحرانی
در مقابل شهید شیخ یوسف بحرانی است که در کتاب حدائق میفرماید: شهید به چه مناسبت این را استثنا کرده، و حال آنکه اطلاقات میگویند:
« من فاتته فریضة»، از این آدم هم فریضه فوت شده،منتها فوت گاهی عادی است و گاهی غیر عادی، اگر جنابعالی بگویید که اطلاقات انصراف دارد، این انصراف درست نیست، چون انصراف یکی از دو منشأ را میخواهد، یا کثرة الوجود باشد یا کثرة الاستعمال، کثرة الوجود از نظر آقایان مایه انصراف نیست، اما کثرة الاستعمال،مایه انصراف است، آیا واقعاً کلمهی «فاتته» در عادی بیشتر به کار رفته،«من فاتته»، یعنی «فاتته عادة» مانند نماز صبح؟
ایشان میگوید کثرت استعمال هم نیست.
بنابراین، یک نزاعی است بین مرحوم بحرانی و شهید، شهید میفرماید این ملحق است به اغماء، ایشان میگوید اطلاقات این را شامل است و انصراف هم جهت ندارد،کثرت وجود مایه انصراف نیست، یعنی کثرت وجود خواب عادی، کثرت وجود خواب عادی سبب انصراف نیست،کثرت استعمال هم در خواب عادی ثابت نیست، نه کثرت وجود سبب انصراف است و نه کثرت استعمال «فاتته» در خواب عادی ثابت است،بنابراین، غیر عادی هم مثل عادی است.
دیدگاه استاد سبحانی
من عرض میکنم که میشود قائل به تفصیل بشویم، یک موقع این آدم یک مایعات و غذا هایی میخورد که بسیار خواب آور است،مثلاً این غذا باعث میشود که این آدم یک شبانه روز خواب برود، ولی گاهی این گونه نیست، بلکه بخاطر ضعف اعصابی که دارد، از خواب بیدار نمیشود، اگر اولی باشد، به نظر من حتماً قضا واجب است،چرا؟ چون سببش را خودش فراهم آورده، مسلماً ادله از این فرد منصرف نیست.
اما یک موقع بیمار است یا ضعف اعصاب دارد، یک نوع حالتی دارد که این را به خواب برده است،ممکن است بگوییم قضا بر چنین فردی واجب نباشد، چرا؟ آن روایتی که میگوید: «کلّ ما غلب الله علیه الله أولی بالعذر» در اینجا هم «غلب الله علیه»، فلذا این آدم تقصیری ندارد، بیماری است و ضعف اعصاب است، یک زندگی خیلی ناجوری دارد که او را به خواب برده است، اینجا ممکن است که بگوییم خدا ما را معذور میدارد،«کلّ ما غلب الله علیه، الله أولی بالعذر» خدا بر آن غلبه کند و بشر مغلوب بشود و خدا غالب بشود، «فالله أولی بالعذر» این حدیث در روایات ما آمده و فقهای ما هم در خیلی از موارد از این استفاده کردهاند، بنابراین، در خواب مستوعب «إذا کان علی خلاف العادة، نحن نفصّل بین ما یرجع العذر إلی النائم»،مانند جایی که آن قدر خسته شده که از خواب کردن سیر نمیشود،در اینجا قطعاً قضا بر چنین آدمی واجب است.
اما اگر زیادی خوابش بخاطر ضعف اعصاب و بیماری دیگری باشد، ممکن است بگوییم ملحق به اغماء است و همان دلیلی که در اغماء است در اینجا هم میآید،«کلّ ما غلب الله علیه، فالله أولی بالعذر» البته «العلم عند الله»، منتها این چیزی است که به نظر ما رسیده است.
تمّ الکلام فی النوم المستوعب إذا لم یکن عادیاً، أو تمّ الکلام فی العذر المستوعب إذا کان علی خلاف العادة،
بقی الکلام فی العذر المستوعب إذا کان علی وفاق العادة
مثال
مثل اینکه بین الطلوعین در خواب بماند، این خواب مستوعب است، ولی «علی وفاق العادة» است،چون غالباً بین الطلوعین که یکساعت و ربع است و کم و بیش، نوع جوانان در این موقع در خواب میمانند، مگر اینکه پدر و مادر، آنان را به نماز وادار کنند،آیا قضا بر اینها واجب است یا قضا واجب نیست؟
دیدگاه آیة الله حکیم
مرحوم حکیم در کتاب مستمسک میفرماید در مستوعب «إذا کان علی وفاق العادة»،قضا لازم نیست،چرا؟ میفرماید: «کلّ ما غلب الله علیه، فالله أولی بالعذر»،این جوان که خوابیده،دست خودش نیست،خدا این را خواب کرده، اینجا «غلب الله علیه، فالله أولی بالعذر»،با این حدیث استدلال میکند، در جلسه آینده ببینیم که آیا استدلال ایشان صحیح است یا نه؟