درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دیه دامغه و جائفة
در جلسه گذشته گفتیم که دوتا عنوان داریم، یکی میگوید ثلث الدّیة، دیگری میگوید سی و سه تا،اینجا باید یکی از دو راه را انتخاب کرد،یا آن عدد را بگیریم و ثلث را حمل بر تقریب کنیم و بگوییم سی و سه تا تقریباً ثلث صد است،عدد را بگیریم و لفظ ثلث را حمل بر تقریب کنیم، یا ثلث را به دقت بگیریم، قائل به مجاز بشویم و بگوییم اینکه سی و سه تا گفته، مجاز و مرادش سی و سه و یکسوم است، کدام را انتخاب کنیم؟
فقهای ما همان ثلث را میگیرند، به عدد خیلی اهمیت نمیدهند.
خلاصه یا عدد را میگیریم و میگوییم مراد از ثلث، ثلث تقریبی است، اگر عدد را گرفتیم، ثلث می شود تقریبی، اما اگر ثلث را گرفتیم،عدد را حمل بر مجاز میکنیم و می گوییم سی و سه گفته، ولی مرادش سی و سه و یکسوم است.
المسألة الأولی: الدامغة
دامغه آن است که خریطه و کیسه مغز را سوراخ کند، ما یک جمجمه داریم که در زیر آن، استخوان های ریز قرار گرفته است،بعداً یک کیسهای است اجزای دماغ را جمع میکند. چرا حضرت امام این را جزء مسئله قرار داده است و حال آنکه حقش بود که بگوید: التاسع؟ نکتهاش این است در قبلی ها مرگ قطعی نیست،ولی در اینجا مرگ قطعی است،یعنی وقتی به امّالدّماغ برسد و آن کیسه را پاره کند و مغز را هم به چالش بیاورد،مسلماً خون ریزی مغزی است و مرگ،چون سلامت در اینجا بعید است،فلذا این را جزء آنها نیاورده،مسلما طرف میمیرد، باید دیه انسان را بدهد،پس علت اینکه حضرت امام،این جزء آنها نیاورده و حال آنکه باید التاسع: الدامغة؟ علتش این است که در بقیه زنده ماندن خیلی مظنون است، اما در اینجا زنده ماندن بسیار نادر است،ولذا این را از آنها جدا کرده، این مسلماً دیهاش دیه انسان است. هر چند زنده ماندن در دامغه بسیار بعید است، ولی در عین حال بر فرض اینکه سالم بماند که احتمال بسیار ضعیف است،باید دو جریمه کنیم،یکی جریمه مأمومة را که ثلث بود،دیگری هم جریمه
الدامغة: و هی التی تفتق الخریطة التی تجمع الدماغ و تصل إلی الدماغ ، فالسلامة معها بعیدة، و علی تقدیرها تزید علی المأمومة بالحکومة.
بر فرض اینکه سالم بماند- که احتمال بسیار ضعیف است- باید دوتا جریمه کنیم، یک جریمه مأمومه را که ثلث بود،دیگری هم جریمهی حکومت- بنا بر اینکه به امّ الدّماغ رسیده باشد-
الثانی : الجائفة
مسئله دوم در باره جائفه است، جائفه این است که جانی چیزی را در بدن انسان داخل کند و ایجاد جوف کند و فضا باز کند، برای خودش جا باز کند. مرحوم کلینی جائفه را به سر زده و جزء جراحت سر دانسته است، یعنی جائفه را جزء شجاج آورده است، از بعضی روایات استفاده میشود که جائفه جزء شجاج است،مانند روایت أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام فی حدیث قال: «و فی الجائفة ثلث الدّیة، و الّتی قد بلغت جوف الدماغ» الوسائل: ج 19، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح،الحدیث9.
بنابراین، اگر بخواهیم جائفه را در سر پیاده کنیم،نباید در بخش فوقانی پیاده کنیم، بلکه شامل گردن،سینه، پشت و سایر بدن میشود.
الأول: تعریف الجائفة
الجائفة هی التی تصل إلی الجوف . تحریر الأحکام: 5/615.
و هل تختص بالرأس فتکون من أقسام الشجاج أو تعمّ البدن جمیعاً؟ ظاهر الکلینی أنّها تختص بالرأس حیث قال: ثمّ الجائفة و هی الّتی تصیر فی جوف الدماغ. الکافی: 7/329.
من احتمال میدهم که جناب کلینی،جائفه را جای دامغه به کار برده، یعنی ایشان در اصطلاح با ما اختلاف دارد، ما دامغه میگوییم، ولی ایشان به جای دامغه، از کلمه جائفه استفاده میکند، حتی آن روایت هم مشکل است، ولی آن چون کلمه ثلث دارد، از این رو بعید است که آن را تاویل به دامغه کنیم، چون اگر دامغه باشد،طرف میمیرد و کارش تمام است، غرض اینکه عبارت کلینی قابل اصلاح است که بگوییم مرادش از جائفه،دائمه است،اما روایت مشکل دارد، چرا؟ چون روایت میگوید: «و فی الجائفة ثلث الدّیة، و الّتی قد بلغت جوف الدماغ»، اگر جوف الدماغ باشد،میشود: دامغة،و دامغه منجر به مرگ انسان میشود.
«جائفه» این است که جانی با نیزه یا شمشیر یا کارد،سینه،شکم، پهلو یا جای دیگر کسی را سوراخ کند و در آن ثلث الدّیة است، اما اگر در مغز و أمّ الدماغ برسد، اصلاً نباید جائفه باشد.
روایاتی که در اینجا داریم، عیناً مثل روایات قبلی است.
در جائفه دو دسته روایت داریم، یک دسته میگویند سی و سه، دست دیگر میگویند ثلث الدّیة، فلذا عین همان اشکالی که در جلسه قبل مطرح بود، در اینجا نیز پیش میآید. روایات
1: «و فی الجائفة ثلاث و ثلاثون» الوسائل: ج19، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح، الحدیث2، عدد را گفته،
2: «وفی الجائفة ثلث الدّیة ثلاثة و ثلاثون من الإبل» همان مدرک،الحدیث 10،
3: «و فی الجائفة ثلاث و ثلاثون من الأبل» همان مدرک،الحدیث11،
اینها روایاتی بود که در جائفه روی سی و سه تکیه میکنند، فقط روایت وسطی بود که جمع کرده، یعنی هم ثلث را گفته و هم ثلاث و ثلاثون را، ولی اکثر روایات، عدد را دست نداده و فقط ثلث را میگویند. و آنها عبارتند از:
1: «الجائفة ثلث الدّیة» همان مدرک،الحدبث 5،
2: «و فی الجائفة ثلث الدّیة» همان مدرک،الحدیث 9،
3:«و الشّجة الجائفة ثلث الدّیة» همان مدرک،الحدیث12،
4: «و فی الجائفة الثلث» همان مدرک، الحدیث13،
5: «و الجائفة ثلث الدّیة» همان مدرک، الحدیث16،
کمترین روایات عدد را گفتهاند، بیشترین روایات ثلث را گفتهاند، عین همان دو نظری که در جلسه قبل گفتیم،در اینجا نیز همان را میگوییم، یعنی اگر عدد را گرفتیم، ثلث را باید حمل بر تقریب کنیم و لو یکسوم کم است، یا ثلث را میگیریم، و میگوییم اینکه سی و سه گفتهاند، مجازاً معنای دیگری را اراده کردهاند،یعنی سی و سه به اضافه یکسوم.
ولی صاحب جواهر میگوید ظاهر اصحاب در اینجا همان ثلث است و به عدد اهمیت نمیدهند.
متن تحریر الوسیلة
المسألة الثانی: الجائفة و ، هی التی تصل إلی الجوف من أی جهة سواء کانت بطناً أو صدراً أو جنباً ، فیها الثلث علی الأحوط ، و قیل تختص الجائفة بالرأس ، فهی من الشجاج ، و الأظهر خلافه.
حضرت امام در این مسئله دوم، شش فرع را مطرح می کند، یعنی بعد از آنکه روشن شد که جائفه منحصر به صورت نیست،بلکه شامل گلو، صورت، شکم، سر و همه جای بدن را میگیرد،آنگاه شش فرع را مطرح میکند که اولی را خواندیم.
فرع دوم
فرع دوم این است که یکی چاقو میزند و میرود،دیگری هم آمد در همان موضع چاقوی خودش را فرو برد،نه کم و نه زیاد،یعنی اولی سوراخ کرد و رفت، دومی از همین سوراخ استفاده کرد، یعنی چاقوی خودش را در همان سوراخ فرو برد و رفت، ولی چیزی بر سوراخ و جراحت قبلی اضافه نکرد و گودی ایجا نکرد. در اینجا مسلماً اولی دیه دارد، دومی دیه ندارد، دومی فقط حکومت دارد، چون دومی فقط جنایت کرده، اما کار فوق العادهای ایجاد نکرده است، یعنی کار حرامی کرده، اما کاری که باعث دیه بشود نکرده است. فلذا اولی محکوم به دیه است، دومی محکوم به تعزیر.
فرع سوم
جانی اولی هم جوف و گودی ایجاد کرد، دومی هم یا عرضا ایجاد گودی کرد یا باطناً ایجاد جوف و گودی نمود. مثلاً اولی یک سانتی متر سوراخ ایجاده کرده، ولی دومی با ضربه خودش دایره را وسیع کرد، گاهی دایره را در ظاهر وسیع نمی کند، بلکه چاقو را در همان سوراخ اولی به گردش در می آورد، که باطن وسیع بشود، در اینجا مسلماً در اولی دیه است و در دومی حکومت، چون دومی منصوص نیست.
متن تحریر الوسیلة
و لو أجافه واحد و أدخل آخر سکّینه مثلا فی الجرح و لم یزد شیئاً فعلی الثانی التعزیر حسب ، وإن وسعها باطنا أو ظاهراً ففیه الحکومة.
فرع چهارم
اگر جانی دوم با چاقوی خودش جائفه دیگری ایجاد کند، مسلماً او هم دیه دارد.
فرق فرع سوم با فرع چهارم این است که در فرع سوم فقط به آرایش پرداخت، اما چهارمی یک جنایت جدیدی را ایجاد می کند. مسلماً در اینجا دیه جداگانه است.
و إن وسعها فیهما بحیث یحدث جائفة فعلیه الثلث: دیة الجائفة.
فرع پنجم
اگر نیزه را به ران کسی فرو ببرد و از طرف دیگر بیرون بشود،آیا یک جائفه محسوب میشود یا دو جائفه؟
به نظر من یک جائفه حساب میشود، چرا؟ چون جائفه این است که از ظاهر به باطن برود، این از ظاهر به باطن رفت و از طرف دیگر بیرون آمد. به نظر من یک جائفه حساب میشود.
متن تحریر الوسیلة
و لو طعنه من جانب و أخرج من جانب آخر کما طعن فی صدره فخرج من ظهره فالأحوط التعدد، و لا فرق فی الجائفة بین الآلات حتی نحو الابرة الطویلة فضلا عن البندقة.
نکتهی دیگر اینکه در ایجاد جوف وگودی، ابزار و آلات فرق نمیکند، یعنی با هر وسیلهی که ایجاد جوف و گودی بکند، همان حکم جائفه را دارد، حتی اگر با سوزن بزرگ و گلوله ایجاد گودی و جوف بکند، باز همان حکم جائفه را دارد.