درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دیه دستگاه تناسلی مردان
المسألة الثالثة: فی أدرة الخصیتین و هی انتفاخهما أربع مائة دینار، فإن فحج فلم یقدر علی مشی ینفعه ففیه ثمانمائة دینار أربعة أخماس دیة النفس.
فروع مسئله
حضرت امام (ره) در این مسئله دو فرع را مطرح میکند، یکی به نام «أدرة- بفتح الهمزة و سکون الدّال و فتح الرّاء»، فرع دوم بنام :«الفحج بفتح الفاء و الحاء»
فرع اول
اگر جانی در اثر جنایت کاری کرد که خصیتین طرف حالت انتفاخ به خود گرفتند و باد کردند، اگر باد کند،راه رفتن برای انسان مشکل میشود، چون فاصله هردو پا به مقدار فعلی است، اگر باد کند، قهراً فاصله پا ها کمتر میشود و انتفاخ بیشتر، قهراً اسباب درد سر میشود.
پس اگر جانی کاری کرد که خصیتین شخص انتفاخ پیدا کردند به گونهای که راه رفتن برای این أدم مشکل است، در اینجا میفرماید چهار صد دینار دیهاش است.
فرع دوم
اما در «فحج» فحج این است که کاری کند که پاشنه های پا عقب بروند و قدم ها جلو بیایند، که راه رفتن برای انسان مشکل بشود. میفرماید در «فحج» ثمانمائة دینار، یعنی هشتصد دینار است.
دلیل مسئله
دلیل مسئله روایت کلینی است از کتاب ظریف، البته کلینی فقط یک سند به کتاب ظریف ندارد، بلکه چندین سند دارد که برخی از آنها صحیح است و برخی هم صحیح نیست ولذا کتاب ظریف، کتاب معتبری است. اینکه میگویند کتاب ظریف سندش ضعیف است،برخی از اسنادش ضعیف است، اما برخی دیگر این گونه نیست، مرحوم کلینی این کتاب از چند سند نقل میکند،منتها برخی از اسنادش ضعیفاند و بعضی هم معتبر میباشند ولذا ضعف برخی از اسناد، سبب نمیشود که همه اسنادش ضعیف بشود.
محمد بن یعقوب بأسانیده إلی کتاب ظریف عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: «فإن أصیب رجل فأدر فعل مجهول- خصیتاه کلتاهما فدیته أربعمائة دینار،فإن فحج فلم یستطع المشی إلّا مشیاً لا ینفعه فدیته أربعة أخماس دیة النّفس ثمانمائة دینار» الوسائل: 19، الباب 18 من أبواب دیات الأعضاء،الحدیث1،
پس هم «أدرة» را معنا کردیم و هم «فحج» را.
الفحح: هو تباعد ما بین الرجلین فی الأعقاب- اعقاب،جمع عقب و عقب به معنای پاشنه پاست- مع تقارب صدور القدمین.
بیان مفتاح الکرامة
و فی مفتاح الکرامة: الأدرة بضم الهمزة فسکون الدّال ففتح الرّاء المهملتین و هی الانتفاخ، و الفحج بفتح الفاء فالحاء المهملة فالجیم ما إذا تباعدت رجلاه أعقاباً مع تقارب صدور قدمیه أو تباعد فخذاه من أواسط ساقیه.
شاید منشأ این قضیه همان انتفاخ و باد کردن خصیتین باشد، یعنی انتفاخ خصیتین سبب شده که این مرد قدمهایش جلو بیاید و پاشنه هایش عقب، فلذا نمیتواند درست راه برود.
در هر صورت در اولی چهار صد دینار است و در دومی هشتصد دینار، و روایت هم معتبرة است، ما نباید بخاطر اینکه بعضی از اسنادش ضعیف است، به طور کلی روایت را کنار بگذاریم ویکی از افتخارات شیعه همین کتاب ظریف است که در واقع امیر المؤمنان همه را نوشته و املا کرده است و جناب ظریف آنها را با سندش از آن حضرت نقل میکند و ظریف هم در عصر امام صادق (علیه السلام) زندگی میکرد است.
دیه دستگاه تناسلی زنان
السابع عشر: الفرج
المسألة الأولی: فی شفری المرأة أی اللحم المحیط بالفرج إحاطة الشفتین بالفم دیتها کاملة، و فی إحدهما نصفها، سواء کانت کبیرة أو صغیرة، ثیباً أو بکراً، مختونة أو غیرها، قرناء أو رتقاء أو سلمیة، مفضاة أو غیرها.
هر چند عنوان مسئله فرج است، ولی حضرت امام (ره) هنگامی که وارد این مسئله میشود راجع به حواشی فرج بحث میکند، باید توجه داشت که فرج زن یک لحمی در اطرافش دارد که محیط به فرج است «کاحاطة الشفتین بالفم»، ولی گاهی به آن میگویند:« شفران» و گاهی میگویند:« اسکتان»، ولی من کلمهی اسکتان را در لغت پیدا نکردم،منتها فقها آن را معنا کردهاند،همان گونه که میدانید چشم انسان دارای پلک است، پلک هم اشفار دارد،آن چیزی که چشم را میپوشاند اسمش جفن است، اما آنکه لبه دارد از آن مو میروید، به آن میگویند:« اشفار»، گویا فرج زن نیز چنین است، یعنی دو مرحله است، یک مرحلهاش همان لحمی است که فرج را میپوشاند، در لبهی لحم هم یک چیزی است که به آن میگویند:« اسکتان».
به بیان دیگر ما یک شفران داریم و یک اسکتان، آن لحمی که فرج را میپوشاند،نامش شفران است، دور لحم که مثل احداب میماند، به آن میگویند:« اسکتان»، ولی در لغت یک معنا بیشتر ندارد.
در هر صورت این بحث طبی احتیاج دارد که انسان کتابهای پزشکی و کتاب هایی که مربوط به تشریح بدن انسان است ببیند.
در هر حال اگر جانی فرج زن را قطع کند، یعنی شفران و اسکتان را قطع کند، اگر هردو را قطع کند،دیه کامل دارد و اگر یکی را قطع کند نصف دیه است، چرا؟ چون علاوه بر روایات عامه که داریم مانند روایت عبد الله بن سنان و روایت هشام بن سالم، روایات خاصه نیز در این زمینه داریم، یعنی یک روایت داریم که نسخه بدل دارد، یعنی در بعضی از جاها دارد که «قطع فرجه» و در بعضی از جاها دارد «قطع ثدیها».
روایت ابی بصیر
1: محمد بن یعقوب، عن علیّ بن ابراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم- هشام بن سالم امام صادق را دیده، ولی امام باقر علیهما السلام- را ندیده است، عن أبی بصیر- ایشان امام باقر علیه السلام را دیده- عن أبی جعفر علیه السلام قال: «قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی رجل قطع رجل امرأته، قال: أغرمه لها نصف الدّیة» الوسائل: ج 19، الباب 9 من أبواب قصاص الطرف، الحدیث 1،
روایت عبد الرحمن بن سیابه
و عنه (علیّ بن ابراهیم) عن ابن محبوب، عن عبد الرحمن بن سیابة این مختلف فیه است،ولی اقوی این است که ثقه میباشد-،عن أبی عبد الله علیه السلام قال: «إنّ فی کتاب علیّ علیه السلام لو أنّ رجلاً قطع فرج امرأته لأغرمنه لها دیتها، و إن لم یؤدّ إلیها الدّیة قطعت لها فرجه إن طلبت ذلک» همان مدرک، الحدیث2،
این حدیث مشکل دارد، جون فرج مورد قصاص نیست،یعنی ما در همه جا قصاص نداریم، فرج از قصاص خارج است، ولذا ذیل این روایت مشکل دارد.
علاوه براین اشکال، در بعضی از نسخه ها به جای کلمهی «فرج» ثدی دارد. شاید نسخه وسائل فرج بوده، ولی نسخه های «مصدر» مانند کافی و تهذیب، به جای کلمهی «فرج» ثدی دارد نه «فرج»،
خلاصه اگر این دو روایت به درد خورد که چه بهتر، و اگر به درد نخورد، ادله عامه در این زمینه داریم مانند روایت عبد الله بن سنان و روایت هشام بن سالم.
المسألة الثانیة: لو شلّتا ضمیر «شلّتا» بر میگردد به «شفری المرأة» - بالجنایة فالظاهر ثلثا دیتها، و لو قطع ما بهما الشلل ففیه الثلث.
اگر جانی در اثر جنایت کاری کرد که شفری زن شل شدند، قانون شلل این است که هر جنایتی که منتهی به شلل بشود، دو ثلث دیه دارد، قهراً در اینجا باید از پانصد دینار، دو ثلث آن را بدهد.
اما اگر مشلول بوده و کسی آن را قطع کند، در اینجا یک ثلث است، قانون کلی این است هر جنایتی که منتهی بشود به مشلولیت، دیهاش دو ثلث دیه همان عضو است.
اما اگر از اول شل بوده و جانی عضو شل را قطع کرد،دیهاش یک ثلث است، این طبق قاعده است.
لو شلّتا ضمیر «شلّتا» بر میگردد به «شفری المرأة» - بالجنایة فالظاهر ثلثا دیتها، و لو قطع ما بهما الشلل ففیه الثلث.
چرا حضرت امام (ره) در این جا کلمهی «الظاهر» را به کار میبرد؟
چون القای خصوصیت کمی مشکل است ولذا کلمهی«الظاهر» را به کار میبرد.
«و لو قطع ما بهما الشلل ففیه الثلث» یعنی اگر شلل را قطع کند، در اینجا ثلث دیه آن عضو را میدهند،این هم طبق قاعده است.
قانون کلی در عضوی این است که اگر کسی در اثر جنایت، آن را مشلول کند، دیهاش دو ثلث است و اگر مشلول را قطع کند،دیهاش یک ثلث است.
المسألة الثالثة: فی الرکب و هو فی المرأة موضع العانة من الرّجل الحکومة قطعه منفرداً أو منضماً إلی الفرج، و کذا فی عانة الرجل الحکومة.
تا کنون بحث ما در شفره ها بود، ولی در این مسئله بحث در «رکب» است، یعنی در زن میگوید: «رکب»، و در مرد میگویند: «عانة»، هیات فاعل و مفعول معلوم است، زیرا زن مرکوب است و مرد راکب، آن منطقه، منطقه رکوب است، اگر جانی «رکب» را قطع کرد،دیهاش چه مقدار است؟ در اینجا روایت نداریم، ناچاریم که دنبال حکومت برویم ولذا میفرماید در رکب حکومت است، خواه آن را به تنهایی قطع کند و خواه همراه عضو دیگر قطع نماید. «و کذا فی عانة الرجل الحکومة».