درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/06/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دیه أنف و بینی
چند مطلب از بحث گذشته ناقص ماند و قرار شد که آن را در این جلسه تکمیل کنیم،
مطلب اول در باره شلل بود و در آنجا به نظر رسید که دوتا روایت متعارض هستند، ولی اگر دقت شود، معلوم خواهد شد که اصلاً بینهما تعارضی نیست.
حضرت امام (ره) فرمود: فی شلل الأنف ثلثا دیته صحیحاً إذا قطع الأشل فعلیه ثلثها.
فرعان
حضرت امام در این مسئله دو فرع را متذکر است.
فرع اول
فرع اول این است که جانی جنایتی کرد که بینی طرف شد شل، در اینجا دیهاش دو ثلث است.
فرع دوم
فرع دوم این است که:« إذا قطع الأشل فعلیه ثلثها» یعنی بینی شل بود، بینی شل را قطع کرد، بنابراین، در این مسئله سوم،دو فرع است، در فرع اول با جنایتش بینی او را قطع نمیکند، بلکه بینی صحیح را شل میکند، اما در فرع دوم،بینی شل را قطع میکند ولذا مرحوم شیخ و دیگران در «فی شلل الأنف» کلمهی «جنی» را به کار میبرند و میگویند:«إذا جنی علی أنفه فصار أشل». بنابرین، فرع اول راجع به شل نیست، بلکه جنایتی است که طرف را شل میکند، فلذا دیهی آن دو ثلث است، اما در فرع دوم، بینی شل را قطع میکند ولذا دو روایت با همدیگر تعارض ندارند.
نکتهای که بعضی از دوستان میگفتند که این روایت شل، اگر انسان بینی کسی را شل کند، دیه آن دو ثلث است و ما در این زمینه به روایت فضیل بن یسار استدلال کردیم وحال آنکه روایت فضیل بن یسار در مورد عضد و ید است، شما از ید و ذراع تجاوز میکنید به بینی.
جواب این روشن است، از خود روایت استفاده میشود که این یک قانون کلی است، چرا؟ چون در روایت چنین دارد: «و کذلک حکم الساق و القدم» بعد از آنکه بحثش در ید و ذراع است و ذراع را شل کرد، حضرت میفرماید: دو ثلث، بعداً میفرماید: و کذلک الساق و القدم، از این معلوم میشود که این یک قانون اسلامی است که اگر کسی جنایتی کند، عضو طرف را شل کند و لو بینی یا چشم و دهان باشد، دیهی آن دو ثلث است.
خلاصه در اینجا دو مطلب است ، مطلب اول تعارض رفع شد و معلوم گردید که تعارض بینهما نیست، چون در اولی شل میکند، در دومی شل را قطع میکند ولذا روایت اول ناظر به شل کردن است، روایت دوم ناظر به بریدن و قطع کردن شل میباشد.
اشکال دوم که میگفت این از قبیل قیاس است، جوابش این است که قیاس نیست، چون ذیل روایت حاکی از آن است که این یک قاعده کلی است.
مطلب دومی که باقی ماند، راجع به روثة الأنف بود،که در تحریر الوسیلة آمده: «فی الرّوثة نصف الدّیة»،
ما گفتیم که روثه از نظر حکم روشن است، زیرا روایت صریح داریم که دیهاش نصف دیه است، اما از نظر موضوع مبهم است،یعنی برای ما کاملاً روشن نیست که روثة چیست؟
حضرت امام در اینجا سه قول را نقل کردهاند و این سه قول را به یکی برگرداندند:
آن سه قول کدام است؟
ما میخواندیم: طرف الأنف(بفتح الراء)، ولی بعداً معلوم شد که: طرف الأنف (بسکون الراء) بوده نه بفتح الراء، اتفاقاً مراد در اینجا همان «طرف، بسکون الراء» است، طرف (بسکون الراء) عبارت است از منتهی الیه شیء، قرآن مجید میفرماید:« ینظرون من طرف خفّی»
الشوری:
مجرمین به آن جنهم یا عذاب، «ینظرون من طرف خفیّ»، چشم شان را بهم میگذارند و با گوشه چشم نگاه میکنند و میبینند که آینده ما چیست؟ طرف خفیّ، به معنای چشم را بهم گذاردن و با گوشه چشم نگاه کردن است.
بنابراین، در روایت ظریف بن ناصح، خودش معنا کرده است.
روایت
«فإن قطع روثةالأنف و هی طرفه، ضمیر طرفه به انف بر میگردد فدیته خمسمائة دینار» الوسائل: ج 19، الباب 4،من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1،
ما روایت را طرف (بفتح الراء) میخواندیم، فلذا دچار مشکل شدیم، ولی اگر طرف (بسکون الراء) بخوانیم که منتهی الیه شیئ را میگوید (به قرینه آن آیه، گوشه چشم)، مشکل حل میشود و هر سه معنا که برای «روثة» گفته بودند روشن میشود، خواه بگوییم: «روثة» طرف الأنف است، خواه بگوییم حاجز است و خواه بگوییم: مجمع المارن است، چون حضرت امام برای روثة سه معنا ذکر کرد، مارن، نرمی بینی را میگویند، روثة نوک بینی را میگویند که به یک معنا طرف (بسکون الراء) است و هم به یک معنا با حاجز جمع شده و ارتباط دارد، چون سوار بر حاجز است، و هم ارتباط دارد با کلمهی مجمع المارن.
بنابراین، همان گونه که امام فرموده است که سه تا را به یکی بر گردانیم، به شرط اینکه «طرف، بسکون الراء» بخوانیم و به شرط اینکه بگوییم نوک بینی با حاجز اتحاد دارد. قهراً معنایش این است که اگر کسی نوک بینی کسی را قیچی کند، باید پانصد دینار بدهد، مشکل تا حدی حل است.
دلیل
من برای این مسئله چند تا دلیل دارم:
اولاً: خود حضرت طرف را بیان میکند، طرف را اگر به معنای گوشه چشم بگیریم کافی است.
ثانیاً: روایتی که مجمع البحرین نقل کرد، و گفت دیدیم وقتی رسول خدا سجده کرد، إرنبهی او که همان روثة است، گلی بود، انسان وقتی سجده میکند، کجای بدنش گلی میشود؟ یکی پیشانی و دیگری هم نوک دماغ، چون بلند است.
ثالثاً: در ضرب المثل های عربی آمده که:« فلان یضرب بلسانه روثة أنفه»، زبان انسان نمیتواند به بالا و بیخ بینی برسد، بلکه به همان نوک بینی میرسد. با جمع قرائن، ظاهراً موضوع را روشن کردیم فلذا اگر کسی نوک بینی شخصی را قیچی کند، باید پانصد دینار(خمسمائة دینار) بپردازد.
دیگر اینکه طرف العین را معنا کردهاند به:« یقطر منه الدم» که باز مؤید این گفتار است،چون خون معمولاً از نوک بینی جاری میشود.
المسأله الخامسة: فی أحد المنخرین ثلث الدیة، و قیل نصفها، الخ.
حضرت امام در این مسئله پنجم، چهار فرع را متذکر است.
1: اگر کسی أحد المنخرین کسی را برید و قطع نمود.
2: فرع دوم این است که منخرین و حاجز را پاره کند، یعنی با یک تیر یا چیز تیزی به یکی از منخرین بزند و از منخر دیگر بیرون بیاید، به گونهای که هم هردو منخر پاره بشود و هم حاجز.
3: «لو ثقبته»، فرع سوم اینکه أحد المنخرین را سوارخ کند. در سه مورد، ایشان فتوا به ثلث میدهد:
الف: بریدن أحد المنخرین، ب: خرق المنخرین، ج: ثقب المنخرین،
در هر سه میفرماید: ثلث دیه است.
4: فرع چهارم این است که اگر پارگی التیام پیدا کرد، گاهی از اوقات قابل التیام نیست، گاهی از اوقات قابل التیام است، اگر التیام پیدا کرد،در آنجا امام میفرماید: خمس الدیة، که البته این احوط است، و حال آنکه باید از خمس الدیه کمتر باشد، حضرت میفرماید: خمس الدیه، ولی ما معتقدیم که خمس الدیه نیست، بلکه کمتر است،البته خمس الدیه احوط است فلذا هر چهار فرع را از نظر ادله بررسی کنیم و آن چهار تا عبارتند از:
1: قطع أحد المنخرین، 2: خرق المنخرین، 3: ثقب المنخرین، 4: اگر جنایت قابل جبران و مداوا شد، امام میفرماید: خمس الدّیة، که دویست دینار بشود، ولی ما معتقدیم که خمس الدّیة الروثة است، دیه روثة پانصد دینار بود، خمس آن میشود یکصد دینار،امام میفرماید: خمس الدّیة، خمس هزار تا، دویست تا میشود، ولی ما معتقدیم که دیه روثة است و دیه روثة هم پانصد دینار بود، خمس آن میشود: یکصد تا. روایت همین است.
متن تحریر الوسیلة
المسأله الخامسة: فی (قطع) أحد المنخرین ثلث الدیة، و قیل نصفها، و الأول أرجح، و لو نفذت سوراخ کند- فی الأنف نافذة علی وجه لا تفسد (به نظر میرسد که لا تفسد غلط چاپی است، چون روایت دارد:« لا تنسد» در کتاب کافی آمده:« فإن قطع روثة الأنف و هی طرفه فدیته خمسمائة دینار، فإن أنفذت فیه نافذة لا تنسد» کلمه «لا تنسد» است و متن حضرت امام هم از روایت گرفته شده، چون «لا تفسد» معنا ندارد- لا تنسد بسهم أو رمح فدیته ثلاثمائة دینار و ثلاثة و ثلاثون دینار و ثلث دینار».
راجع به فرع آخر که جبران پذیر باشد، حضرت امام فرمود: فخمس الدّیة علی الأحوط، ولی روایت میگوید خمس دیهی روثة «و إن کانت نافذة فبرئت و التمأمت فدیتها خمس دیة روثة الأنف، خمس دیهی روثة الأنف است، روثة الأنف،دیهاش پانصد دینار بود، خمس آن میشود: یکصد دینار.
بررسی فرع اول
فرع اول این بود که اگر جانی أحد المنخرین را قطع کند، فدیته ثلث الدّیة.
در جلسه گذشته عرض کردیم که در این مسئله سه قول است:
یک قول این است که ثلث است.
قول دوم این است که نصف است.
قول سوم این است که ربع دیه است.
کسانی که میگوید ثلث الدّیة، دلیل شان روایت است.
روایت
عن محمد بن یحیی، عن غیاث،عن جعفر، عن أبیه، عن علیّ (علیه السلام):« أنّه قضی فی شحمة الأذن بثلث دیة الأذن، و فی الإصبع الزائدة ثلث دیة الإصبع، و فی کلّ جانب من الأنف ثلث دیة الأنف» الوسائل: ج 19، الباب 43 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1،
مراد از : «و فی کلّ جانب»، قطع است، یعنی اگر قطع کند.
بعضی روایت عزرمی را هم شاهد این مدعا گرفتهاند.
و یؤیّده ما رواه عن یوسف بن الحارث عن محمد بن عبد الرحمن العرزمی (عن أبیه) عن جعفر، عن أبیه (علیه السلام):« أنّه جعل فی ... و فی خشاش الأنف، کلّ واحد ثلث الدّیة» همان مدرک، الحدیث 2،
لفظ «کلّ واحد» حاکی از این است که یک طرف انف است.
خشاش، چوبی است که وارد سوراخ بینی شتر میکنند تا در وقت مناسب بتوانند او را مهار کنند. حضرت میفرماید: محل خشاش ثلث الدیه دارد،از باب مجاز است، اطلق الحال و أرید المحل. خشاش (چوب) یعنی محل خشاش (ذکر الحال و أراد المحل).
قول دوم که میگوید، نصف الدّیة، روایت صریحه ندارد، ولی به آن قاعده کلیه تمسک کردهاند و گفتهاند روایت میگوید هر چیزی که در انسان، واحد و یکی است، تمام الدیه را دارد، و هرچیزی که در انسان،جفت است، نصف الدیه را دارد، و منخرین در انسان جفت است نه تک، پس اگر یکی را قطع کند، باید نصف دیه بدهد.
به جایی اینکه به روایت صریحه عمل کنند، به قاعده عمل نمودهاند،و همه میدانیم که این قاعده جایش اینجا نیست، قاعده در موردی است که دوتا عضو از همدیگر فاصله داشته باشد.
اما قول سوم که می گوید، ربع، هیچ نوع دلیلی ندارد، مگر اینکه بگوییم بینی انسان از چهار چیز تشکیل مییابد:
1: مارن، نرمی بینی،2: روثة، 3 منخرین، که در مجموع میشود چها رتا، چون منخرین، دوتاست، اگر شارع مقدس گفته تمام الدّیة، ما این دیه را تقسیم میکنیم بر اجزای بینی، هر کدام از منخر، به عنوان یک جزء شمرده میشوند، حاجز هم یکی، مارن هم جزء چهارم، و همه میدانیم که شبیه همان فقه قیاسی است فلذا ما نمیتوانیم به آن عمل کنیم، بلکه به همان روایت غیاث بن کلوب عمل میکنیم، هر چند محقق فرموده که غیاث بن کلوب ضعیف است، اما اصحاب به روایتش عمل کردهاند، ایشان (غیاث) در کتب اربعه در حدود « 64 » روایت از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده، با اینکه قاضی اهل سنت در بغداد و غیر بغداد بوده، یعنی در کوفه و غیر کوف بوده.
بررسی فرع دوم
فرع دوم این بود که با یک تیر یا نیزه به یکی از منخرین بزند و از منخر دیگر بیرون بیاید، به گونهای که هم هردو منخر پاره بشود و هم حاجز، در اینجا هم حکم اولی جاری است، اگر احد المنخرین را قطع میکرد، دیهاش چند بود؟ الثلث، اگر خرق جمیع کند، آن هم ثلث است.
به نظر میرسد که در دومی کمی تخفیف قائل شده، جایی که قطع میکند، ثلث است، جایی که خرق میکند، آنهم ثلث است و حال آنکه در خرق، هردو طرف را پاره میکند.
در قطع میبرد و این آدم بدون منخر میماند، مگر اینکه در زمان ما برود و با دستگاهی برایش منخری درست کنند، و الا بی منخر میماند، اما در دومی منخر سر جای خودش باقی است، ولی پاره است، منتها گاهی التیام پذیر است و گاهی التیام پذیر نیست.
اینجا هم ثلث است، دلیلش این روایت است.
ما رواه ظریف عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فی الأنف: «و إن نفذت فیه نافذة لا تنسد بسهم أو رمح فدیته ثلاثمائة دینار و ثلاثة و ثلاثون دینار و ثلث دینار» الوسائل: ج 19، الباب 4، من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1.
که در مجموع میشود ثلث هزار دینار.
بررسی فرع سوم
«و کذا لو ثقبته» ضمیر «ثقبته» به أحد المنخرین بر میگردد، منتها نه اینکه احد المنخرین را سوراخ کند، بلکه عیناً مانند صورت دوم است، در صورت دوم احد المنخرین را پاره کرده، اما در اینجا پاره نمیکند، بلکه سوراخ میکند، همان گونه که گوش انسان را برای گوشواره سوراخ میکنند، در اینجا هم سوراخ کرد به وسیله سوزن یا چیز دیگری.
بنابراین، «ثقبته» نه اینکه أحد المنخرین را سوراخ کند، که دیهاش بشود ثلث، حق زیر بار این نمیرود، چطور میشود در جایی که چهار تا را پاره پوره کند، در آنجا بگویید ثلث، اما جایی که یکی را سوراخ کند، نمیشود گفت ثلث، امام عبارتش کوتاه است، «لو ثقبته أحد المنخرین»، بقیه را شما اضافه کنید، همان حرفی را که در پاره کردن منخرین گفتیم،در سوراخ کردن هم میگوییم،یعنی به گونهای سوراخ کند که از طرف دیگر بیرون بیاید و حاجز هم سوراخ بشود، «و کذا» باید عین همان دومی باشد، با این تفاوت که دومی پاره کردن است، و لی سومی سوراخ کردن میباشد نه پاره کردن.
اینجاست که باید بگوییم ثلث الدیه دارد.
دلیل فرع سوم چیست؟
دلیل روایت مسمع است.
عن عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمن،عن مسمع، عن أبی عبد الله (علیه السلام):« أنّ أمیر المؤمنین علیه السلام قضی فی خرم الأنف ثلث دیة الأنف» الوسائل: ج 19، الباب 4 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 2،
از این حدیث ممکن است حکم ثقب را هم بفهمیم، حکم ثقب را ممکن است از روایت اول هم بفهمیم که همان خرق بود، از این روایت هم ممکن است بفهمیم، و الا غیر از این روایت، یک روایتی که در خصوص ثقب باشد، ما پیدا نکردیم،حتی این فرع در جواهر هم نیست.
حضرت امام ثقب را عطف بر خرق کرده، یعنی همان گونه که در «خرق» ثلث است در اینجا نیز ثلث است.
هر چند من روایت به عنوان دلیل برای ثقب آوردم، ولی در این روایت کلمهی خرم آمده و خرم به معنای پارگی است نه به معنای سوراخ کردن.
بررسی فرع چهارم
فرع چهارم این است که منخرین را پاره کردند و یا سوراخ، منتها پیش پزشک و جراح رفت، پزشک و جراح هم معالجه کرد و به حالت اولش بر گرداند، «کأنّه» بینی این آدم سالم است، در اینجا چه باید گفت؟
حضرت امام در اینجا میفرماید: خمس الدّیة، یعنی دویست دینار، روایتی که ما داریم، خمس الدّیة نیست، بلکه خمس دیة الرّوثة است، روثة، دیهاش پانصد دینار است،خمسش هم یکصد دینار می باشد.
روایت
«و إن کانت نافذة فبرأت و التأمت فدیتها خمس دیة روثة الأنف مائة دینار» همان مدرک، الحدیث 1، حضرت امام میفرماید دویست دینار، دویست دینار از باب احوط است و الا متن حدیث دارد که: «فدیتها خمس دیة (روثة) الأنف مائتا دینار».
در کتاب وسائل الشیعه، در پاورقی میگوید، کما فی الکافی و حال آنکه کافی دویست تا نیست، بلک یکصد تاست (کافی،ج 7، ص 231،
نسخهی وسائل همان دویست دینار بوده و حضرت امام همان را گرفته، یعنی امام (ره) از روی وسائل نوشته خمس، و الا اگر حضرت امام به مصدر مراجعه میکرد، در مصدر یکصد تاست نه دویست تا.
خلاصه اینکه در این مسئله، در سه صورتش ثلث بود، یک صورتش هم اختلافی بود، اگر قطع کند، ثلث است،پاره کند باز هم ثلث است، اما اگر سوراخ کند باز ثلث است، اما همین صورت در خرم،طبق روایت کافی یکصد است، فتوای امام دویست است، در مستدرک هم روایت داریم که خمس دیة الأنف که بشود دویست دینار.