درس خارج فقه آیت الله سبحانی
91/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:هرگاه دابه کسی، بر طویله و مربط حیوان شخص دیگری هجوم ببرد و حیوان اورا به قتل برساند، حکمش از نظر ضمان و عدم ضمان چیست؟
مسئله چهاردهم در باره این است که اگر دابه کسی بر طویله و مربط دیگری هجوم برد و مرتکب جنایت شد، یعنی از مربط و طویله خود بیرون آمد و به سوی طویله و مربط حیوان دیگری هجوم برد و جنایتی بر حیوان دیگری وارد کرد، مسلماً صاحب این حیوان ضامن است، زیرا این آدم باید دابهی خودش را در طویله و مربط میبست تا سبب قتل و تلف حیوان دیگران نشود.
حکم عکس مسئله
اما اگر مسئله عکس شد، حکمش چگونه است، مثلاً دابه کسی از طویله خودش بیرون آمد و به سوی مربط و طویله دیگری هجوم برد، ولی به جای اینکه جنایت وارد کند، خودش مرد یا کشته شد،آیا آن طرف ضامن است یا ضامن نیست؟ ضامن نیست، تمام اینها روی قواعد است، به این معنا که میزان در ضمان و عدم ضمان افراط و تفریط است، این آدم تفریط کرده، زیرا دابه خود را نبسته، فلذا اگر جنایت بر حیوان دیگران وارد کرد، صاحب آن ضامن است و اگر حیوان مهاجم خودش کشته شود، خونش هدر است.
المسألة الرابعة عشر: لو هجمت دابة علی أخری فجنت الداخلة فإن کان بتفریط المالک فی الاحتفاظ ضمن، و إن جنت المدخول علیها کان هدراً.
بلی، اگر صاحب حیوان مهاجم حفاظت لازم را کرده باشد، مثلاً درب طویله و مربط را محکم بسته، منتها باد شدیدی آمد و این درب باز کرد یا خود حیوان شاخ زده و درب را شکستانده و سبب جنایت حیوان دیگران شده، در این فرض کسی ضامن نیست.
ضمانت در جایی است که تفریط کند و حیوان را نبندد.
المسألة الخامسة عشر
«من دخل دار قوم فعقره کلبهم،الخ».
اگر کسی وارد خانه شخصی بشود که دارای سگ گزنده است و سگ بر او حمله کند، این خودش دو صورت دارد:
الف: دخولش با اذن و اجازه صاحب خانه است.
ب: دخولش بدون اذن و اجازهی او میباشد.
حکم صورت اول
اگر با اذن و اجازه صاحب خانه وارد شده باشد و مع الوصف سگش حمله کند و او را بگزد، صاحب خانه ضامن است.
حکم صورت دوم
اگر بدون اذن و اجازهی صاحب خانه وارد شده باشد و سگش او را بگزد، در این صورت صاحب خانه ضامن نیست، چرا؟ چون در اولی با اذن و اجازهاش وارد شده است، معنای اذن این است که من از تو از هر شری که در این خانه ممکن است متوجه شما بشود حمایت میکنم، اذن در دخول به معنای در امان ماندن از شر این خانه است و در چنین فرضی اگر سگ او را بگزد، حتما ضامن است.
بر خلاف اینکه این آدم بدون اذن داخل بشود، صاحب خانه خواهد گفت که من به شما قول به حمایت نداده بودم، خودت بدون اجازه آمدی، پس باید آثار و تبعاتش را هم ببینی،تنها تفاوتی که حضرت امام با دیگران در این مسئله دارد این است که میفرماید: اگر با اذن صاحب خانه وارد شد،صاحب خانه ضامن است، خواه صاحب خانه از وضع سگ آگاه باشد یا آگاه نباشد،چرا؟ چون معنای دعوت این است که من از تو حمایت میکنم و مواظب هر آسیبی هستم.
همه اینها روی قواعد است، البته در این مسئله، روایاتی نیز داریم بر طبق قواعدند.
روایات
1: و عنه،عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی،عن أبی عبد الله (علیه السلام)- به این حدیث رباعی میگویند، چون بین مؤلّف و بین امام (علیه السلام) چهار نفر واسطه است، به این میگویند رباعی الکلینی، چون کلینی این حدیث را از امام صادق (علیه السلام) به واسطه چهار نفر نقل میکند، البته رباعی کلینی فراوان است- «قضی أمیر المؤمنین فی رجل دخل دار قوم بغیر إذنهم فعقر کلبهم، قال: لا ضمان علیهم، و إن دخل بإذنهم ضمنوا» الوسائل: ج 19، الباب 17 من أبواب موجبات الضمان، الحدیث2،
2: محمد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن شیخ من أهل الکوفة، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال:« سألته عن رجل دخل دار رجل فوثب علیه کلب فی الدّار فعقره، فقال: إن کان دعی فعلی أهل الدّار أرش الخدش و إن کان لم یدع فدخل فلا شیء علیهم» همان مدرک، الحدیث1،
بنابراین، روایت مطابق قاعده است، زیرا قاعده نیز همین را اقتضا می کند.
3: و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی- صاحب نوادر الحکمة- عن أبی جعفر ، عن أبی الجوزاء، عن الحسین بن علوان- زیدی است-، عن عمرو بن خالد، عن زید بن علیّ، عن آبائه، عن علیّ - علیهم السلام-:
« أنّه کان یضمّن صاحب الکلب إذا عقر نهاراً ، ولا یضمّنه إذا عقر باللیل و إذا دخلت دار قوم بإذنهم فعقرک کلبهم فهم ضامنون، و إذا دخلت بغیر إذن فلاضمان علیهم» الوسائل: ج 19، الباب 17 من أبواب موجبات الضمان، الحدیث3،
المسألة السادسة عشر
حضرت امام در این مسئله حدود ده فرع را متذکر میشود.
موضوع مسئله این است که اگر من حیوانی دارم و این حیوان را با خودم می برم، اگر این حیوان به کسی ضرر زد، یا با پایش یا با سرش، من که صاحب حیوانم و با این حیوان دارم میروم،آیا ضامن هستم یا نه؟
ایشان در این مسئله ده فرع را متذکر می شود، علت این ده فرع این است که صور فرق میکند.
حیوان که ضرر میزند، گاهی با دو پای جلوش ضرر میزند، گاهی با پای عقبش، گاهی با سرش و گاهی با مقادیم بدنش.
فروع و صور مسئله
پس چهار صورت متصور است:
الف: با رجل و پای عقبش ضرر میزند،
ب: با رجل و پای جلوش ضرر میزند، ج: برأسها،یعنی با سرش آسیب میرساند،
د: بمقادیم بدنها،یعنی با سینه و جلوی بدنش ضرر وارد میکند.
باز در این ضرر زدن،گاهی حیوان لجش میگیرد و میزند، گاهی من او را چوب میزنم، او دیگری را لگد میزند، پس گاهی حیوان خودش لگد میزند و گاهی دیگری سبب لگد زدنش میشود.
فرض دیگر: صاحب حیوان گاهی راکب است و گاهی راجل ، در صورتی که راجل است، گاهی سائق است، یعنی از پشت سر، حیوان را میراند، گاهی قائد است، یعنی لجام حیوان را گرفته و با خودش میکشاند، راکب هم ممکن است دو جور باشد، گاهی راکب است و رو به جلو سوار است،گاهی راکب است، ولی رو به عقب سوار شده، به گونهای که رویش به سمت عقب حیوان است و پشتش به طرف سر حیوان میباشد، باز نحوه رکوب فرق میکند، مثلاً گاهی یک پایش این طرف (سمت راست) حیوان است و پای دیگرش آن طرف (سمت چپ) حیوان میباشد، و گاهی هردو پایش به یک طرف حیوان است،
علت اینکه صور را زیاد آورده، چون مناشیاش مختلف است، چون عوامل ضرر ممکن است پای عقب باشد یا پای جلو ، یا مقدم بدن یا سر باشد، گاهی طبیعتاً لگد میزند و گاهی عامل خارجی باعث لگد زنش میشود، من گاهی راکبم و گاهی راجل، در راجل هم گاهی سائقم و گاهی قائد، در رکوب هم گاهی معمولی سوار است و گاهی به عکس سوار میشود، یعنی صورتش به طرف پشت حیوان است، آنجا هم که سوار میشود، گاهی یک پایش این طرف حیوان،پای دیگرش به آن طرف دیگر حیوان است و گاهی هردو پایش به یک طرف حیوان میباشد.
خلاصه چون صور مختلفی دارد فلذا حضرت امام در اینجا ده فرع را مطرح کرده و میشود فرع دیگر را هم استفاده میکرد
حکم فرع اول
حیوان راه میرود و من هم به صورت معمولی سوار بر آنم (راکبم)، متاسفانه حیوان با پایش جنایت کرد، آیا ضامن است یا ضامن نیست؟
میفرماید اگر با پای جلوی خود جنایت کرده باشد،من ضامن هستم، اما اگر با پای عقب (رجلین) ضرر وارد کرده باشد، در این صورت من ضامن نیستم. این «علی القاعده» است هر چند روایت هم داریم، چطور علی القاعده است؟ چون هنگامی که من سوارم و رو به حیوان هم سوارم، من پشت سر خود را نمیبینم و فقط جلو را میبینم، چون زمام حیوان در دست من است فلذا حیوان اگر بخواهد جنایت کند،من میتوانم فوراً لجام حیوان (اسب، شتر و یابو ) را بکشم تا به عقب بر گردد و ضرر نزند، اما پای عقب (رجلین) ع را من اطلاع ندارم، یعنی نمیدانم که پشت سرش چه خبر است،اینکه با پایش بچهای را زد یا حیوان دیگری را زد، به من مربوط نیست، زیرا من پشت سر خود را نمیبینم، فلذا میگویند: پای جلو را ضامن است، اما پای عقب را ضامن نیست.
تمام اینها روی قواعد است، علوم اهل بیت در این موارد کلها علی القواعد است، البته قواعد هم قواعد فطری و عقلی است،بنابراین، مانع ندارد که وحی الهی بر پیغمبر نیز چنین باشد و اینها از آن حضرت گرفته باشند.
دیدگاه محقق راجع به فرع اول
أما الفرع الأول:إذا جنت الدّابة المرکوبة قال المحقق:« راکب الدابّه یضمن ما تجنیه بیدیها، و فیما تجنیه برأسها تردد- ولی ما خواهیم گفت که رأس هم تردد ندارد، چون میتواند کنترل کند- أقربه الضمان لتمکنه من مراعاته» شرائع الإسلام:4/
جناب محقق روی تمکن از مراعات تکیه کرده، حضرت امام روی عدم تفریط تکیه نموده است، یعنی به شرط اینکه تفریطی نباشد.
ظاهر عبارة المحقق أنّ الضمان مختص بصورت التفریط حیث قال: لتمکنه من مراعاته، و أمّا المصنّف فقد عمّم صورة عدم التفریط.
- محقق میگوید در صورتی که مالک تفریط کند ضامن است، ولی عبارت امام اعم است خواه تفریط بکند یا تفریط نکند، چرا؟ چون نصّ مطلق است، حدیثی که میخوانیم ندارد به شرط اینکه تفریط کرده باشد، بلکه مطلق است، خواه تفریط بکند یا تفریط نکند،ایشان (حضرت امام) اطلاق نص را گرفته، و الا فطرت با کلام محقق موافق است، وقتی که تفریط و کوتاهی کند، اگر کوتاهی نکند ضامن نیست، فرض کنید لجام را کشید، ولی اسب نره غول است فلذا زورش نرسید و پای جلویش طبق مردم را ریخت و دارو ها را ریخت و هندوانه ها شکست-
فعمّم صورة عدم التفریط أیضاً، فحکم بالضمان سواء کان بیدیها أو برأسها أو بمقادیم بدنها إلّا رجلیها و مقتضی التعلیل لضمان ما تجینه بالیدین و لعدمه فی الرجلین و الصحیحین هو ما ذکره من الاطلاق و الروایات
روایات
1: روی العلاء بن فضیل عن أبی عبد الله (علیه السلام):« أنّه سئل عن رجل یسیر علی طریق من طرق المسلمین علی دابّته فتصیب برجلها، قال: لیس علیه ما أصابت برجلها، و علیه ما أصابت بیدها» الوسائل: ج 19، الباب 13 من أبواب موجبات الضمان، الحدیث2،
این اطلاق دارد، خواه کوتاهی بکند و خواه کوتاهی نکند، این روایت کدام قسم را می گوید؟ آن قسمی را که به صورت متعارف سوار شده باشد، یعنی رو به جلوی حیوان سوار شده باشد، همانطور که دابه راه می رود، من هم رویم به مسیر دابه باشد.
اما اگر عکس باشد، روایت شاملش نیست، «و الروایة منصرفة إلی الرکوب المتعارف بأن یکون کلّ رجل إلی جانب لا الرجلان إلی جانب واحد»، عکس را هم نمیگیرد، یعنی اینکه پشتم به رو باشد، رویم به پشت، شامل عادی است نه شامل غیر عادی.
2: و عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر ، عن حمّاد ، عن الحلبی ، عن أبی عبدالله(عله السلام):« أنّه سئل عن الرجل یمرّ علی طریق من طرق المسلمین فتصیب دابّته إنساناً برجلها فقال: لیس علیه ما أصابت برجلها و لکن علیه ما أصابت بیدها ، لأنّ رجلیها خلفه إن رکب- چون اگر سوار باشد، پشت سر خود را نمیبیند، بر خلاف جایی که سائق باشد یا قائد باشد- فان کان قاد بها فانّه یملک باذن الله یدها یضعها حیث یشاء» همان حدیث، الحدیث 3، و رواه الصدوق باسناده عن حماد مثله.
یک حدیث دیگر داریم که خیال شده که این معارض است، قرار بر این شد که اگر راکب، رکوبش عادی باشد، ضامن یدیها است، ولی ضامن رجلیها نیست، قائد هم مثل راکب است،چون او جلو را میبیند، عقب را نمیبیند، عکس سائق، چون سائق عقب را میبیند، جلو را نمیبیند، این روایت به ظاهر متعارض است،مثل اینکه می خواهد بگوید هم ضامن یدیها است و هم ضامن رجلیها، بر خلاف آن دو روایت، این جواب دارد و معلوم میشود که متعارض نیست.
روایت أبی مریم
1: و عنه، عن أبیه ، عن ابن فضّال ، عن یونس بن یعقوب ، عن أبی مریم عن أبی جعفر(علیه السلام) قال:
« قضی أمیرالمؤمنین(علیه السلام) فی صاحب الدابة أنه یضمن ما و طأت بیدها و رجلها- و حال آنکه ما گفتیم ضامن ید است، اما ضامن رجل نیست، ولی این روایت میگوید هردو را ضامن است- و ما نفحت (...) برجلها فلا ضمان علیه- چرا؟ چون عقب را نمیبیند، مگر عامل خارجی وادار کند که با پایش لگد بزند، فرض کنید یک چیز تیزی را به ران حیوان فرو میبرد، او با پای عقب لگد میزند، که در واقع اگر این عامل خارجی نبود، هرگز پایش کسی را مجروح نمیکرد- إلّا أن یضربها إنسان». و رواه الصدوق باسناده عن غیاث بن إبراهیم ، عن جعفر بن محمد عن أبیه ، عن علی(ع) مثله» همان مدرک، الحدیث4،
در کتاب تهذیب کلمهی «نفحت» است،ولی در نسخهی دیگر به جای نفحت، «بعجت» است،اگر نفحت باشد، به معنای «ضربت» است و ظاهر این با «نفحت» مناسب است، نفحت، أی ضربت، اما اگر «بعجت» باشد، «بعجت» به معنای شقّ است، «نعج» به معنای شقّ است.
از کلمهی «وطأت» میفهمیم که معارض نیست.