درس خارج فقه آیت الله سبحانی
90/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرائط قصاص
چنانچه قبلاً بیان گردید، قصاص برای خود شرائطی داشت، شرط اول قصاص حریت، عبودیت، انوثیت و ذکرویت بود، شرط دوم هم تساوی در دین بود، الآن در شرط سوم هستیم، شرط سوم قصاص این است که بین قاتل و مقتول، رابطه و پیوند پدری و پسری نباشد، اگر «قاتل» پدر شد، پدر به وسیله پسر قصاص نمیشود،« لا یقاد والد بولده»، این مسئله تقریباً بین همه فقهای اسلام مسلم و اجماعی است.
به بیان دیگر این مسئله از خصائص فقه شیعه نیست، پس پدر بخاطر پسر کشته نمیشود، فلذا فرق نمیکند که پدر این بچه را حذفا بکشد یا ذبحاً، معنای ذبحاً این است که اوداج اربعه را قطع کند، حذفاً این است که غیر اوداج را قطع کند، یعنی سایر اعضای بدن او را قطع کند، یعنی از طریق قطع غیر اوداج اربعة او را به قتل برساند.
خلاصه اینکه به هر نحوی از انحاء که او را بکشد، قصاص ندارد، اما در عین حال خواهیم گفت که دیه دارد، حتی بعید نیست که بگوییم کفاره نیز دارد، پس مسئله اتفاقی است.
کلام شیخ در کتاب خلاف
قال الشیخ فی الخلاف: لا یقتل الوالد بولده، سواء قتله بالسیف حذفاً أو ذبحاً ، و علی أیّ وجه کان، و به قال فی الصحابة: عمر بن الخطاب، وفی الفقهاء: ربیعة- معاصر با امام صادق علیه السلام بوده- و الأوزاعی، والثوری، و أبو حنفیه و أصحابه، و الشافعی و أحمد، و إسحاق، و قال مالک: إن قتله حذفاً بالسیف فلا قود، و إن قتله ذبحاً أو شقّ بطنه فعلیه القود، و به قال عثمان البتّی»
الخلاف: 5/151، المسألة9، یقال: حذفه بالعصا أو الحجر : ضربه.
باید ببینیم جناب مالک که بین حذف و بین ذبح فرق نهاده، مدرکش چیست؟ العلم عندهم.
ولی مدرک ما روایاتی است که بخشی از آن را میخوانیم و بخش دیگرش در کتاب وسائل است.
روایت حمران
1: محمد یعقوب، عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، و عن علی ابن إبراهیم ، عن أبیه جمیعاً ، عن الحسن بن محبوب، عن أبی أیوب الخزاز، عن حمران- حمران بن أعین، برادر زرارة- عن أحدهما قال:« لا یقاد والد بولده ، و یقتل الولد إذا قتل والده عمداً» الوسائل: ج 19، الباب 32 من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث1.
روایت حلبی
٢: و عن علیّ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر، عن حماد، عن الحلبی عن أبی عبدالله قال: «سألته عن الرجل یقتل ابنه ، أیقتل به ؟ قال: لا » همان مدرک، الحدیث2.
فضیل بن یسار
٣: و عن الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمد، عن بعض أصحابنا، وعن حمّآد بن عثمان، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: «لا یقتل الرّجل بولده إذا قتله، و یقتل الولد بوالده إذا قتل والده» همان مدرک، الحدیث3.
روایت علا بن فضیل
4: و عن علیّ بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسی ، عن یونس ، عن محمد بن سنان، عن العلابن الفضیل قال: قال أبو عبدالله :
«لا یقتل الوالد بولده ، و یقتل الولد بوالده ، و لایرث الرّجل الرجل إذا قتله و إن کان خطأً» همان مدرک، الحدیث4.
روایت:« 5، 8، 9، 10، و 11،» را خود تا مطالعه کنید.
این حکم، جنبه احترامی دارد و معنایش این است که پدر محترم است، هر چند کار غلطی کرده است، از این رو تعزیر هم خواهد شد، در عین حالی که تعزیز میشود و باید دیه بدهد، ولی بخاطر احترامی که پدر دارد کشته نمیشود.
فرع دوم این است که اگر نوه جد(یعنی أبو الأب) را بکشد، حکمش چیست، آیا باز این هم حکم هست؟- به نظر میرسد استاد سبحانی منظورش این است که اگر «جد» نوه را بکشد،حکمش چیست، اما اشتباهاً عکس گفته است، فلذا باید مسئله را این گونه طرح کرد که اگر «جد» یعنی أبو الأب، نوه را بکشد، حکمش چیست؟ دقت شود.-
میفرماید: همان حکم در اینجا نیز هست،چرا؟ چون در لغت قرآن و روایات، همه اینها أب حساب میشوند و لذا قرآن میفرماید:«يُوصِيكُمُ اللَّـهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ»النساء: ١١،
خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه دو دختر باشد.
باز این حکم هست، چرا؟ چون در لغت قرآن و روایات همگی «أب» حساب میشوند.
حال اگر جدی مرد و غیر از نوه کسی را نداشت، ارثش مال نوه است، چون جد حکم اب را دارد.
معلوم میشود که آباء در اصطلاح قرآن اعم است، علاوه براین، قرآن میفرماید: «وَلَا عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا ً»النور: ٦١.
آقایان میگویند خانه جد هم مثل خانه پدر میمانند، اگر کسی در خانه جدش رفت و دید در یخچالش میوهای هست، به شرط اینکه بداند ممنوع نیست میتواند بخورد، آباء در این آیه جد را نیز شامل است.
یا قرآن در جای دیگر میفرماید:«وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ»النور: ٣١.
دختران همان گونه که میتوانند زینت خود را به پدر نشان بدهند، به جد هم میتوانند نشان بدهد، آباء در اینجا شامل جد و بالاتر از هم میشود.
بنابراین، بعید نیست که بگوییم روایتی که میگوید: «لا یقتل والد بولده»حتی اجداد را هم شامل میشود، چون أبو الأب هم یکنوع اب است برای انسان.
اشکال
ممکن است کسی بگوید که ما یک اطلاقی داریم بنام «النفس بالنفس» ما نمیتوانیم از این اطلاق رفع ید کنیم مگر اینکه دلیلی داشته باشیم،دلیل فقط بر پدر بلا واسطه داریم، اما پدر مع الواسطه را (که جد باشد) اطلاق «أنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» شامل او هست.
پاسخ
باید دانست که اینجا جای تمسک به اطلاق عام نیست، بلکه جای تمسک به اطلاق مخصص است، اینجا به اطلاق مخصص تمسک میکنیم.
حضرت یعقوب در هنگام مرگ به فرزندانش میگوید بعد از من چه خدائی را عبادت میکنید؟
فرزندان در جواب گفتند که خدای تو و خدای پدرانت را:
« إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَـٰهَكَ وَإِلَـٰهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَـٰهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». البقرة: ١٣٣.
کلمهی«آباء» به اجداد هم اطلاق شده است.
یعقوب فرزند اسحاق است و اسحاق هم فرزند ابراهیم میباشد ، به ابراهییم هم اب اطلاق شده است.
الفرع الثانی: عموم الحکم لأب الأب و إن علا، و قد جزم به المحقق فی الشرائع، و لکنّه تردّد فی النافع، و الدّلیل علیه شمول إطلاق الأب لأب الأب، فعلی هذا یصدق علیه قول الصادق (علیه السلام):«لا یقتل الأب بابنه».
إن المتتبّع بالقرآن و السنة یقف علی أنّ الأب فی الإطلاق یشمل الجدّ أیضاً، فلو مات الجدّ و لیس له وارث إلّا الأحفاد و الأسباط یشمله قوله سبحانه:«يُوصِيكُمُ اللَّـهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ»:
نکتهی تفسیری
ما معتقدیم که آباء انبیاء همگی شان موحد بودهاند، ولی آیه مبارکه دلیل بر این است که «آزر» پدر ابراهیم است و حال آنکه او بت پرست بود:
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» الأنعام: ٧٤
ما از این اشکال جواب دادیم و گفتیم در لغت قرآن کلمهی «أب» اعم است، یعنی گاهی به عمو نیز کلمه اب اطلاق میشود، ولذا در این آیه کلمهی «أب» به اسماعیل استعمال شده و حال آنکه اسماعیل عموی فرزندان یعقوب بوده است نه در دیف آباء شان .
قَالُوا نَعْبُدُ إِلَـٰهَكَ وَإِلَـٰهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَـٰهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
ولی ممکن است آقایان اشکال کنند که درست است کلمهی«أب» در عمو هم به کار میرود، ولی این اصطلاح، اصطلاح مجازی است و ما حق نداریم قرآن را بر معنای مجازی حمل کنیم، بنابراین، آزر پدر ابراهیم بوده، ولو کلمهی «آب» در قرآن در عمو نیز به کار رفته باشد، مانند: قَالُوا نَعْبُدُ إِلَـٰهَكَ وَإِلَـٰهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ، الخ»..
اما اسماعیل عمو بوده، از باب مجاز کلمهی«أب» بر او استعمال شده است،
ما اگر در یک جایی دیدیم که کلمهی «أب» در عمو به کار رفته،حق نداریم در جاهای دیگر هم بگوییم که «اب» به معنای عمو است.
در اینجا ما یک جواب دیگر داریم و آن این است: از ظاهر آیات استفاده میشود که ابراهیم بعد از آنکه دید آزر تحت تاثیرش قرار نمیگیرد، از او تبری جست «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّـهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» التوبة: ١١٤.
کی تبری جست؟ در همان دوران جوانی،در دوران جوانی که در کربلا و حیله بود.
گفتند این بت ها را چه کسی شکسته؟
«قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ» الأنبياء: ٦٠،
پس جناب ابراهیم در دوران جوانی از آزر تبری جست و حال آنکه همین ابراهیم در دوران پیری والدش را دعا کرده و گفته:
« رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا» نوح: ٢٨،
از دعا کردنش برای والد، معلوم می شود که «آزر» پدر حضرت ابراهیم نبوده بلکه عمو بوده، چون در جوانی از آزر تبری جست، فلذا معنا ندارد از کسی که در جوانی از او تبری جسته، در پیری برایش دعا کند.
معلوم میشود که والد غیر از اب است، چون اب معنای اعم دارد، حتی شامل جد و عمو هم میشود ولی والد معنایش اخص است، یعنی کسی است که انسان از او متولد شده، فلذا فقط پدر را شامل است نه غیر او را.
از اینکه جناب ابراهیم در دوران جوانی از آزر تبری جست و در آخر عمرش والد را دعا کرد، فهمیده میشود که «آزر» غیر از والد بوده است، والدش کسی بوده و آزر هم کس دیگر است، یعنی عمویش (آزر) کافر بوده، اما پدرش موحد، مانند پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) که والدش موحد و عمویش کافر بوده است.
بنابراین، در این روایات کلمهی والد است و کلمهی« والد» هم به پدر بلا واسطه اطلاق میشود، ولی در بعضی از روایات کلمهی«أب» نیز آمده است و اب اعم است حتی جد و عمو را هم شامل است.
المسألة الأولی: لا تسقط الکفّارة عن الأب بقتل إبنه و لا الدّیة، فیؤدّی الدّیة إلی غیره من الوراث، و لا یرث هو منها.
حضرت امام در اینجا به دو مسئله اشاره میکند،
یکی اینکه اگر پدر، پسر خودش را کشت، در مقابل پسر کشته نمیشود،اما باید کفاره بدهد، آنهم کفارهی جمع که بعداً خواهیم خواند.
دیگر اینکه باید دیه را هم بدهد، اما خودش از این دیه ارث نمیبرد، اگر این پسرش (که او را کشته) اولاد داشته باشد، کفاره را به پسر و فرزندانش میدهد، اگر مادر دارد، به مادرش میرسد، اما خود پدر (که قاتل پسرش است) از دیه ارث نمیبرد.
اما کفارة، کفاره خطأ در قرآن هست
:« وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّـهِ وَكَانَ اللَّـهُ عَلِيمًا حَكِيمًا » النساء: ٩٢،
اگر کسی، دیگری را خطأً کشته است، باید بندهای را آزاد کند.
اما اگر کسی عمداً کشته، این کفارهاش در قرآن نیست، در روایات هست، چون در قرآن نیست، از این رو مایه اختلاف شده است، عدهای از فقهای اهل سنت مانند شافعی میگوید کفارة دارد، یعنی قتل «عمد» هم کفاره دارد، در جایی که قتل خطاء کفاره دارد، قتل عمد به طریق اولی کفاره دارد، اما دیگران میگویند قتل عمد، کفاره ندارد، ولی در روایات ما بالاتر میگوید، یعنی علاوه بر خود کفاره، کفاره جمع دارد، یعنی هم باید عتق رقبه کند و هم اطعام ستین مسکیناً و هم دو ماه روزه بگیرد. روایات کفاره قتل عمد را در وسائل و کافی و سایر کتاب های حدیثی مطالعه کنید.
کفاره قتل خطا در قرآن هست، کفاره عمد در قرآن نیست،ولذا شافعی قائل به کفارة است مثل ما، دیگران قائل به کفاره نیستند، تفاوتی که ما داریم این است که شافعی میگوید کفاره قتل و عمد یکی است، تحریر رقبة، ولی روایات ما میگوید کفارهاش کفاره جمع است، یعنی هم عتق رقبة و هم ستین مسکیناً و هم صیام ستین یوماً.
کلام شیخ مفید در کتاب خلاف
أما وجوبها فی العمد فأصحابنا علی وجوبها، و به الشافعی و مالک و الزهرة و قال الثوری و أبو حنیفه و أصحابه لا کفّارة فیها» الخلاف،ج 5، ص 322، مسئلهی6،
بعداً این مسئله را عنوان کرده که کفارهاش چیست؟
ما معتقد به کفارهی عمد هستیم و او معتقد به کفاره خطاست.
چرا کفارة ساقط نیست؟ چون کفاره مال قتل عمد است و پدر هم قتلش قتل عمد است، خرج فقط مسئله قصاص، اما بقیه احکام عمد بر او بار است، قتل عمد قصاص دارد و کفارة و دیه و تعزیر، همه اینها مال والد است، خرج فقط قصاص، بقیه احکام عمد هست.
در قتل عمد چهار چیز است، کفاره، قصاص، اگر قصاص نکردیم، دیه هست، تعزیر هم هست.
بنابراین،همه اینها هست، مگر آنهای که با دلیل خارج شدهاند( إلا ما خرج بالدلیل)، که قصاص با دلیل و نص خارج شده است.
دیدگاه حضرت امام (ره)
حضرت امام می فرماید:
لا تسقط الکفّارة عن الأب بقتل إبنه و لا الدّیة، فیؤدّی الدّیة إلی غیره من الوراث، و لا یرث هو منها. چرا؟ چون اطلاقات همه جا را میگیرد. اینکه قصاص نیست، این دلیل نمیشود که سایر چیز ها نباشد، اطلاقاتی که در باره کفارةی عمد است، والد را نیز گرفته، ما فقط از تحت این عمومات قصاص را خارج کردیم، بقیه سر جای خودش است.
دیه چطور؟ دیه هم هست، چون قبلاً یک ضابطه را خواندیم که:« کلّ ما امتنع فیه القصاص فالدیة متعینة»، هر جا که قصاص نباشد، دیه هست، چرا؟ لئلا یذهب دم مسلم سدی، تا دم مسلمان هدر نرود، فلذا دیه را باید بدهد.
أما وجوب الکفارة فلأنّه من آثار قتل العمد، و المفروض أنه قتل عمد، و سقوط القصاص عن الأب لا یکون دلیلاً علی جواز القتل فضلاً عما یترتب علیه من الکفارة، و أما وجوب أداء الدیة فکذلک لأنّه دم محترم لا یذهب سُدی، و کلّ مورد یمتنع فیه القصاص ففیه الدّیة، مضافاً إلی ما فی کتاب ظریف(ظریف ابن ناصح، یک رسالهای در دیه دارد و این رساله را از امام صادق علیه السلام گرفته و او هم از امیر المؤمنین گرفته، چیز های بعداً خواهیم گفت، مستندش هم رساله ظریف ناصح است-:
«قضی أمیر المؤمنین(علیه السلام) أنّه لا قود لولد أصابه والده فی أمر یعیب علیه فیه فأصابه عیب من قطع و غیره و تکون له الدّیة و لا یُقاد ». الوسائل: ١٩، الباب ٣٢ من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث ١٠.
ؤأما التعزیر ففی خبر جابر عن أبی جعفر(علیه السلام) فی الرجل یقتل بإبنه أو عبده؟ قال: «لا یقتل به ولکن یضرب ضرباً شدیداً و ینفی عن مسقط رأسه». الوسائل: ١٩، الباب ٣٢ من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث 9.
لابد کتکش به عنوان تعزیر است
و الحدیث محمول علی بیان المصداق، کما احتمله فی الجواهر، و قال: و لعله محمول علی أنّ ذلک بعض أفراد ما یراه الحاکم. جواهر الکلام: 42/.
المسألة الثانیة: لا یقتل الأب بقتل إبنه و لو لم یکن مکافئاً له،
این مسئله را برای این عنوان کرده است که همهی فامیلین حکم شان روشن بشود، چون ممکن است انسان اشتباه کند، فقط یک نفر کشته نمیشود و آن عبارت است از پدر و پدر پدر، اما بقیه فامیل مانند مادر، مادر بزرگ، پدر مادر، اینها را نمیگیرد، چرا؟ چون اطلاق «أنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» حاکم است.
نکته دیگری که امام در این مسئله دارد این است که آیا پدر که کشته نمیشود، آن پدری است که با پسر دین شان مساوی باشد، یعنی هردو مسلم هستند، یا هردو ذمی هستند، یا نه خیر و لو اختلاف در دین هم داشته باشند باز هم کشته نمیشود،مثلاً پدر ذمی است و پسر مسلمان.
ایشان میفرماید در اینجا هم کشته نمیشود، چرا؟ چون احترام پدر محفوظ است، هر چند کافر باشد. خیال نکنید که با بحث های پیشین مخالفت دارد، بحث های پیشین این بود که:« لا یقتل مسلم بذمیّ»، اینجا میگوییم لا یقتل ذمیّ بقتل مسلم، اگر مسلمی را کشت، قانونش این بود که بکشید، ولی والد بودن مانع است، مقتضی هست، اما مانع موجود است، چرا؟ چون روایات ما اطلاق دارند و میگویند:« لا یقاد والد بولده، لا یقتل الأب بولده» مانع ندارد که یک جایی مسلمانی را ذمی بکشد، اما این ذمی را نکشیم، چرا؟ به خاطر احترام والد. مگر اینکه بگوییم اطلاقات مال جایی است که هردو از نظر دین مساوی باشند.
عبارت شیخ طوسی
الفرع الثانی: إذا قتلت الأمّ ولدها فتقتل و إن علت، و وصفه فی الجواهر بقوله: بلا خلاف أجده، قال الشیخ فی الخلاف: الأمّ إذا قتلت ولدها، قتلت به، و کذلک أمهاتها، و کذلک أمهات الأب، و إن علون، فأمّا الأجداد فیجرون مجری الأب، لا یقادون به، لتناول اسم الأب لهم.
فرع دیگر: «إذا قتل الولد أمّه» در اینجا ولد بخاطر مادرش کشته میشود، باید هم کشته بشود، به جهت اینکه اگر یک اجنبی را بکشد، یقتل، تا چه رسد به مادر ذوی الحقوق، یک روایت هم در اینجا داریم:
« لا یقاد والد بولده ، و یقتل الولد إذا قتل والده عمداً»، یعنی اگر ولد مادر خود را بکشد، حتماً کشته میشود. و اگر مادر ولد را بکشد، ممکن است استحسان ایجاب میکند که مادر هم کشته نشود، جوابش این است که ما اهل استحسان نیستیم، ما هستیم و اطلاق «أنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» خرج بالدلیل یک مورد که پدر باشد. یک روایت هم داریم بنام روایت أبو عبیده: قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن رجل قتل أمّه؟ قال:« یقتل بها صاغراً، و لا أظنّ قتله بها کفارة له و لا یرثها» الوسائل: ج 19، الباب 32 من أبواب القصاص فی النفس، الحدیث 5.
یعنی در مقابل مادر تحقیرانه کشته میشود، معنای صاغراً این است، اگر این پسر را بکشند، خیال نکند بر اینکه کفاره است، فقط روز قیامت عذاب داره و ارث هم از او نمیبرد، اینکه میفرماید: ی«قتل بها صاغراً» تحقیرش میکنند، یعنی چه؟ قانون کلی این بود که اگر بخاطر زنی، مردی را کشتیم، باید فاضل دیه را بپردازیم، ولی در اینجا فاضل دیه پرداخته نمیشود،اگر پسر مادر را بکشد، این پسر را میکشیم، دیگر فاضل دیه رد به ولد پسر نمیکنیم، معنای صاغراً این است. کوچک میشود، تحقیر میشود، چون در جای دیگر اگر مردی را بخاطر زنی بکشند، باید فاضل دیه را بدهند، ولی اگر پسر را بخاطر مادر بکشند
، فاضل دیه رد نمیشود.