درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الصلوة
89/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جواز اقتدا به عبد و غلام
قبل از آنكه وارد مسئلهي بعدي شويم، لازم است اشاره به ابهامي كه در حديث قبلي بود بكنيم بحث در اين جملهي حديث بود كه حضرت فرمود:« لا عليك»، من بعد از تفكر به اين نتيجه رسيدم كه« لا عليك»، به معناي «لا بأس عليك»،به تعبير ديگر «لا جناح عليك»، اگر حديث را اين گونه معنا كنيم، حديث اولش با آخرش هماهنگ ميشود، يعني يكي از دو كار را انجام بدهيد، يا عقب عقب برويد و ملحق به صف عقب بشويد، يا جلوتر برويد و به صف اول ملحق بشويد، اما به شرط اينكه از قبله منحرف نشويد، ما جمله «لا عليك» را در جلسهي قبل اين گونه معنا كرديم كه «لا يجوز عليك» ولذا با ذيلش تناقض پيدا مي كرد، ولي اگر بگوييم: «لآ عليك» به معناي «لا بأس عليك أو لا جناح عليك» قهراً يكي از دو كار را انجام بدهيد، يعني يا عقب عقب برويد و به صف عقب ملحق بشويد يا جلو برويد و به صف جلوي ملحق بشود.
المسألة السادسة
لا بأس بالإقتداء بالعبد إذا كان عارفاً بالصلاة و أحكامها.
آيا عبد ميتواند امامت كند يا نه؟
يك روايت داريم كه عبد فقط براي خانوادهي خودش ميتواند امامت كند نه براي ديگران، البته اين روايت حمل بر استحباب شده است، يعني مستحب است كه براي خانواده خودش امامت كند نه اينكه معنايش اين باشد كه براي ديگران حق امامت ندارد، چون اگر بگوييم براي ديگران نميتواند امامت كند، گفتن اين حرف با روح اسلام نميسازد، چون اسلام ميگويد «و لعبد مؤمن من عبد مشرك»، عبدي كه مومن باشد با ديگران فرق نميكند بنابراين، آن روايت را حمل بر استحباب ميكنيم، يعني بهتر است كه براي خانواده خودش امامت كند و آنها را راهنمائي كند، اما اينكه بگوييم براي ديگران جايز نيست كه امامت كند، اين از حديث استفاده نميشود.
المسألة السابعة عشر
الأحوط ترك القراءة في الأوليين من الإخفاتية، و إن كان الأقوي الجواز مع الكراهة، كما مرّ.
حال اين سوال مطرح است كه چرا ايشان اين مسئله را در اينجا مطرح كرده است؟
ممكن است در جواب بگوييم كه چون ميخواهد مكروهات صلات جماعت را بيان كند، همين امر سبب شده است كه در اينجا مطرح كند و الا ما قبلاً اين مسئله را خوانديم كه ماموم در صلوات اخفاتيه قرائت را نخواند، حتي ما قائل به تحريم شديم نه كراهت، يعني گفتيم حرام است كه ماموم در صلوات اخفاتييه قرائت را بخواند، در صلوات جهريه در صورتي كه نشنود اشكالي ندارد، علت اينكه اينجا آورده، چون ميخواهد مكروهات صلات جماعت را بيان كند، فلذا اينجا هم آورده و الا جاي اين مسئله اينجا نيست.
المسألة الثامنة عشر
يكره تمكين الصبيان من الصف الأول علي ما ذكره المشهور، و إن كانوا مميزين.
مسئلهي هيجدهم اين است كه نبايد بچههاي نابالغ را در صف اول جماعت قرار داد، ولي بايد دانست كه ظاهراً اين مسئله روايت ندارد، در عين حال مرحوم سيد فتوا ميدهد و ميگويد كراهت دارد كه صبيان را در صف اول جماعت قرار بدهند هر چند آنان مميز هم باشند، اين مسئله هر چند دليل ندارد،منتها ميشود از يك جاي ديگر استفاده كرد و آن اين است كه ما در روايت داريم كه در صف اول عالمان، آگاهان و خردمندان بايستند، كه اگر روزي امام اشتباه كرد، اشتباه امام را رفع كنند، يعني اگر امام قرائت را غلط خواند، قرائت امام را تصحيح كنند، از اين روايت مي توانيم استفاده كنيم كه صبيان نبايد در صف اول بايستند، چون آنان داراي يك چنين قدرتي نيستند.
علاوه براين، ممكن است امام غش كند يا محدث بشود، در اين صورت بايد دست يك نفر را بگيرد و سر جاي خودش بنشاند،اگر نابالغ باشد، نابالغ نميتواند براي بالغ امامت كند.
بنابراين، هر چند اين مسئله روايت ندراد ولي ميشود از اينجا و آنجا دست و پا كرد (منّا منّا) و يك دليلي برايش تراشيد و آن اينكه در حديث داريم كه در صف اول بايد اهل فضل و اهل علم بايستند كه اگر احياناً براي امام عذري پيش آمد، جاي امام را بگيرند و اين در صورتي ممكن است كه در صف اول بالغها باشند و غير بالغها نميتواند جاي امام را پر كنند.
و لعلّ القوم اعتمدوا في ذلك علي ما اتفقوا عليه من استحباب كون أهل الفضل في الصف الأول، قال في المدارك: هذا موضع وفاق بين العلماء و المراد من أهل الفضل أهل المزية الكاملة من علم أو عمل أو عقل، و إنّما استحب كونهم بالصف الأول، لأنّ أفضل الصفوف أولّها فيكون الأفضل للأفضل.
روي الكليني عن حابر عن أبي جعفر عليه السلام قال:« ليكن الذين يلون الإمام أولي الأحلام منكم و النهي، فإن نسي الإمام أو تعايي قوموه» الوسائل: ج 5، الباب 7 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث 2.
كلمهي «حلم» در اينجا به معناي عقل است، أولي الأحلام، يعني صاحبان عقل و خرد، كما اينكه كلمهي «عي» به معناي عجز است، «تعايي» يعني عاجز بشود.
المسألة التاسعة عشر
تصوير مسئله اين است كه شخص يك نمازي ميخواند، گاهي در اين نماز خللي است، يعني احتمال خلل در آن ميدهد، گاهي يك نماز صحيحي خوانده است كه هيچ گونه احتمال خلل را در آن نميدهد،
فعلاً بحث ما در جايي است كه نماز خوانده، ولي دلش چركين است، يعني احتمال خلل ميدهد، اين خودش سه صورت دارد:
الف: گاهي منفرداً خوانده، احتمال خلل ميدهد.
ب: گاهي امام بوده و احتمال خلل ميدهد.
ج: گاهي ماموم بوده و احتمال خلل ميدهد.
پس مسئله سه صورت پيدا كرد:
1: صلّي منفرداً مع إحتمال الخلل، 2: صلّي إماماً مع إحتمال الخلل،3: صلّي مأموماً مع إحتمال الخلل.
در مجموع نه قسم ميشود، چطور؟
چون هنگامي كه اعاده ميكند، هر كدام سه صورت دارد، آنجا كه منفرداً خوانده، گاهي منفرداً اعاده ميكند، گاهي إماماً اعاده ميكند و گاهي مأموماً اعاده ميكند.
آنجا هم كه إماماً خوانده است، موقع اعاده، گاهي منفرداً اعاده ميكند، گاهي إماماً و گاهي مأموماً اعاده مي كند.
آنجا كه مأموماً خوانده است و احتمال خلل ميدهد، موقع اعاده گاهي منفرداً اعاده ميكند و گاهي إماماً و گاهي مأموماً اعاده ميكند، فصارت الصورة الأولي تسعة،
سوال اين است كه آيا اين اعادهها جايز است يا جايز نيست؟
و بحث ما هم در جايي است كه نماز را خوانده و احتمال خلل در نمازش بدهد.سه ضرب در سه ميشود نه تا. «فصارت الأقسام تسعة»، صورت يكي است كه احتمال خلل باشد، اقسام نه تاست.
آيا اين اعادهها جايز است يا جايز نيست؟
نتيجه اينكه شش تاي آن اشكال ندارد، اما سهتاي ديگرش اشكال دارد.
1: من نمازم را فرادي خواندم و احتمال خلل ميدهم و ميخواهم دو مرتبه فرادي اعاده كنم، اين اشكالي ندارد، چرا؟ چون معناي احتياط همين است، فلذا اگر اولي درست است، دومي لغو است و اگر اولي باطل بوده، اين دومي جاي او را پر ميكند.
2: فرادي نماز خواندم و احتمال خلل ميدهم، و ميخواهم إماماً اعاده كنم، آيا ميتوانم امام باشم؟ نميتوانم امام بشوم، چرا؟ چون امام بايد ذمهاش مشغول بشود، يعني نماز به گردنش باشد و حال آنكه من نميدانم كه نماز به گردنم است يا نه،چون علم به خلل ندارم بلكه احتمال خلل ميدهم. فلذا نميتوانم امام بشوم.
3: نمازم را فرادي خواندهام، ولي احتمال خلل در آن ميدهم، ميخواهم مأموماً آن را اعاده كنم، آيا اين جايز است يا نه؟ اشكالي ندارد، چون حتي اگر انسان احتمال خلل هم ندهد و نمازش را فرادي بخواند، ميتواند آن را جماعة هم بخواند.
پس در صورت اول كه فرادي نماز خوانده بودم، هر سه قسمش را بيان كرديم كه از آن سه قسم، فقط در يك قسمش اعاده جايز نبود و آن صورتي بود كه بخواهد اماماً اعاده كند، چون امام بايد علم به تكليف داشته باشد و اين علم به تكليف ندارد بلكه احتمال تكليف را ميدهد. اما دو صورت ديگرش اشكالي ندارد.
صورت دوم
الف: إماماً نمازم را خواندم، ولي احتمال خلل ميدهم، آيا ميتوانم فرادي اعاده كنم؟ بلي! اشكالي ندارد،
ب:نمازم را اماماً خوانده بودم، ولي در آن احتمال خلل ميدهم، آيا ميتوانم اماماً اعاده كنم؟ نه! يعني نميتوانم آن را إماماً اعاده كنم، چرا؟ چون علم به تكليف ندارم.
ج:اماماً خوانده بودم و احتمال خلل ميدهم، آيا ميتوانم مأموماً آن را اعاده كنم؟ اشكالي ندارد، چرا؟ چون اگر نماز اولم درست بوده كه چه بهتر، و اگر درست نبوده، اين ميشود جانشين او.
صورت سوم
1:نمازم را مأموماً خوانده بودم، ولي احتمال خلل ميدهم، آيا ميتوانم آن را به صورت فرادي اعاده كنم؟ اشكالي ندارد، يعني ميتوانم آن را به صورت فرادي اعاده كنم.
2: مأموماً نمازم را خوانده بودم، ولي در آن احتمال خلل ميدهم و ميخواهم آن را مأموماً اعاده كنم، آيا جايز است يا جايز نيست؟ اشكالي ندارد، يعني جايز است.
3: نمازم را مأموماً خواندم، ولي احتمال خلل ميدهم، مي توانم آن را إماماً اعاده كنم؟ نميتوانم إماماً اعاده كنم، چرا؟ چون امام بايد علم به تكليف داشته باشد و حال آنكه من علم به تكليف ندارم بلكه احتمال تكليف را ميدهم.
بنابراين، از نه صورت، شش صورتش جايز است و سه صورت ديگرش جايز نيست و آن جايي است كه إماماً اعاده كند.
تحقيق المسألة بحاجة إلي بيان صورها اجمالاً و حاصل الصور ثمانية عشر كه نه تاي آن را خوانديم- لأنّه:
إمّا أن يحتمل الخلل، أو لا يحتمل الخلل و كل علي أقسام تسع. لأنه إذا احتمل الخلل إما أن يكون قد صلاها منفردا أو جماعة إماما أو مأموماً.
و علي التقادير الثلاثة إمّا أن يعيدها منفردا، أو إماما أو مأموماً فتكون الأقسام تسعة:
و هكذا إذا لم يحتمل الخلل، فامّا أن يكون قد صلاها منفردا أو جماعة إماما أو جماعة مأموما.
أقول: و المقسم الأصلي لهذه الصور عبارة عن أمرين:
الأول: إذا أراد الإعادة و احتمل فيما صلاه خللاً.
الثاني: إذا أراد الإعادة و لم يحتمل فيما صلاه خللاً.
و إليك بيان صور كل من المقسمين:
الأمر الأول: إذا صلّي و احتمل الخلل في صلاته فهو علي صور، إما إن يكون:
قد صلاها منفردا.
الثاني أو صلاها جماعة إماما.
إو صلاها جماعة مأموما.
أما الصورة الأولي: أي إذا صلاها منفرداً، فإمّا
الف: أن يعيدها منفردا.
ب: أن يعيدها جماعة مأموما.
ج: أن يعيدها جماعة إماما.
أما القسم الأول : أي أن يعيدها منفرداً ، فلا مانع منه لأنه من باب الاحتياط الذي هو حسن علي كلّ حال.
و أما القسم الثاني: أي أن يعيدها جماعة مأموماً فهو أيضا كالأول، مطلوب من باب الاحتياط مضافا إلي ما دل من جواز اعادة الصلاة جماعة إذا صلاها فرادي كصحيحة هشام بن سالم الآتية.
و أما القسم الثالث: فلا تجوز له الاعادة إماما و ذلك لسقوط التكليف شرعاً ظاهراً و عدم العلم بفساد صلاته و بالتالي لا يعلم بوجوب المعادة فلا تجوز له الإمامة فيها.
بله! ما يكجا را استثنا كرديم و آن جايي است كه خلل شان مشترك باشد، يعني هم امام خلل دارد و ماموم، مثلاً هردونفر شان در حال فرادي تسبيحات اربعه را يكبار خواندهاند، فلذا دل شان چركين است كه چرا تسبيحات اربعة را يكبار خواندهاند، از اين رو ميخواهند نماز شان را اعاده كنند، در اينجا هردو ميتوانند امام باشند و حال آنكه علم به وجوب ندارند، چرا؟ چون اگر نماز شان باطل باشد، اين نماز واجب است، و اگر نماز شان صحيح باشد، اين نماز دوم لغو است،بنابراين، كسي كه علم به وجوب تكليف ندارد، نميتواند امام باشد مگر اينكه امام و ماموم شكل خلل شان يكي باشد.
نعم إذا كان سبب إحتمال الخلل أمرا مشتركا عند كلّ من الإمام و المأموم كما إذا صلّي كلّ منهم بتسبيحة واحدة- مع احتمال وجوب ثلاث تسبيحات- فيجوز لهما الإعادة جماعة إذا لو كانت الصلاة الأولي غير صحيحة فالمعادة فرض يجوز الاقتداء فيها ولو كانت الأولي صحيحة فالمعادة تكون أمرا لغوا شأن كلّ احتياط إذا لم يوافق الواقع.
هذا كلّه إذا صلّي منفرداً.
صورت دوم
صورت دوم اين است كه شخص نمازش را إماماً خوانده ولي دلش چركين است، يعني احتمل خلل در نمازش ميدهد، حالا ميخواهد اعاده كند،اين هم سه قسم است:
الف: گاهي ميخواهد به صورت فرادي اعاده كند.
ب: گاهي ميخواهد به صورت جماعت اعاده نمايد، يعني إماماً ميخواهد اعاده كند.
ج: گاهي مأموماً ميخواهد اعاده كند.
اگر به صورت فرادي بخواهد اعاده كند،اشكالي ندارد.
أما الصورة الثانية: أعني إذا صلاها جماعة إماماً، فتجوز له الإعادة منفرداً و مأموماً- به جهت اينكه اگر اولي صحيح باشد، اين لغو است و اگر اولي باطل باشد، اين دومي جانشين آن ميشود و اتفاقاً همهي احتياط ها از همين قبيل است- لانّه من باب الاحتياط الحسن علي كلّ حال و لا تجوز إماماً للعلّة المذكورة في الحالة الاولي چون امام بايد علم به وجوب تكليف داشته باشد و اين علم ندارد- لعدم العلم بكونها فرضاً حتّي يصحّ إماماً.
صورت سوم
صورت سوم اين است كه مأموماً نماز خوانده، ولي احتمال خلل ميدهد، اين هم خودش سه حالت دارد:
1: گاهي فرادي ميخواهد اعاده كند، اعاده اشكالي ندارد.
2: گاهي مأموماً ميخواهد اعاده كند، باز هم اشكالي ندارد.
3: إماماً ميخواهد اعاده كند، اين اشكال دارد و نميتواند إماماً اعاده كند.
وأما الصورة الثالثة: أعني إذا صلاها جماعة مأموماً فتجوز له الإعادة منفرداً و مأموماً و لا تجوز إماماً. تا اينجا صورت اولي با اقسام نه گانهاش تمام شد.
هذا كلّه فيما لو احتمل الخلل. فتلخص جواز الاعادة مطلقاً إلّا إذا صلّا ها فرادي أو جماعة فلا تصح الاعادة إماماً.
صورت دوم
صورت دوم اين است كه نمازش را خوانده، ولي هز گز احتمال خلل در آن نميدهد و در عين حال ميخواهد اعاده كند، آيا اعاده جايز است يا جايز نيست؟
در اينجا بايد نه قسم را تصور كنيم، يعني فرادي خوانده بدون اينكه خللي در نمازش باشد، مأموماً خوانده، باز هم خللي در نمازش نيست، إماماً خوانده بدون اينكه خللي در آن باشد.
گاهي فرادي خوانده و ميخواهد فرادي هم اعاده كند، فرادي خوانده، ولي مأموماً ميخواهد اعاده كند، فرادي خوانده، و ميخواهد إماماً اعاده كند.
گاهي نمازش را إماماً خوانده، ولي ميخواهد فرادي اعاده كند، إماماً خوانده و ميخواهد مأموماً اعاده كند، إماماً خوانده و ميخواهد إماماً اعاده كند.
مأموماً نمازش را خوانده، ولي ميخواهد منفرداً اعاده كند، مأموماً خوانده و ميخواهد دوباره مأموماً هم اعاده كند، مأموماً خوانده و ميخواهد إماماً اعاده كند، كه در مجموع نه قسم ميشوند
حكم اين صورت چيست؟ در اين نه قسم يك روايت داريم كه بايد در آن دقت كنيم،ما نخست همان فرادي را ميخوانيم و بقيه را براي جلسهي آينده ميگذاريم.
فرادي نماز خواندم بدون اينكه خللي داشته باشد، ميخواهم فرادي بخوانم، آيا اعاده جايز است؟ نه،چون لغو است، يعني نه امر اولي دارد و نه امر ثانوي.
فرادي خوانده بدون خلل، ولي ميخواهد مأموماً اعاده كند، اين اشكال ندارد و در اين زمينه روايت هم داريم:
متن روايت
صحيحة هشام بن سالم في الرّجل يصلّي الصلاة وحده،ثم يجد جماعة قال: «يصلّي معهم و يجعلها الفريضة إن شاء» الوسائل: ج5، الباب 54 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1. به گونهاي كه اولي ميشود نافله و دومي ميشود فريضه.
نعم يظهر من رواية أخري أنّ له أن يجعل المعادة فضاءً لما فات، ففي موثقة إسحاق بن عمّار قال قلت لأبي عبد الله عليه السلام تقام الصلاة و قد صلّيت، فقال: «صلّ و اجعلها لما فات» الوسائل: ج5، الباب 55 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1.
سومي اين است كه فرادي نماز خوانده بدون اينكه نمازش خللي داشته باشد، ولي ميخواهد إماماً اعاده كند، آيا اين اعاده صحيح است؟ ظاهراً اشكال ندارد، چون روايت داريم
متن روايت
ففي صحيحة اسماعيل بن بزيغ قال كتبت إلي أبي الحسن عليه السلام إنّي أحضر المساجد مع جيرتي و غيرهم فيأمروني بالصّلاة بهم، و قد صلّيت قبل أن آتيهم و ربّما صلّي خلفي من يقتدي بصلاتي و المستضعف و الجاهل، فأكره أن أتقدّم و قد صلّيت لحال من يصلّي بصلاتي ممّن سميت لك، فمرني في ذلك بأمرك أنتهي إليه و أعمل به، إن شاء الله، فكتب عليه السلام: «صلّ بهم». الوسائل: ج5، الباب 54 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث5.
بنابراين، اگر يك نفر نمازش را فرادي خوانده باشد،هم ميتواند ماموم بشود و هم مي تواند امام باشد، يعني در عين حالي كه نماز واجب بر گردنش نيست، باز هم ميتواند هم امام بشود و هم ماموم،ولي اين استثنا است. چون در اينجا روايت داريم.