درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/01/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جواز اقتدا به امام از راه دور و ملحق شدن به صف
المسألة الثلاثون
إذا حضر المأموم الجماعة فرأی الإمام راکعاً و خاف أن یرفع الإمام رأسه إن التحق بالصفّ، نوی و کبّر و موضعه ثمّ مشی فی رکوعه، أو بعده أو فی سجوده.
و فی المسألة فروع
بعضی از مسائل این بود که امام را در حال تشهد درک میکردیم، برخی هم این بود که امام را در سجده یا در حال رکوع درک میکنیم.
مسئلهی سیام هم در حقیقت یک مسئلهای است شبیه مسئله پیشین و غالباً اتفاق میافتد.
فرع اول
مثلاً انسان وارد مسجد میشود که امام در حال رکوع است و اگر انسان بخواهد بیاید و در صف ملحق به امام بشود،ممکن است امام سر از رکوع بر دارد، فقها اجازه میدهند در همان نقطهای که دور است، تکبیر (الله اکبر) را بگوید و رکوع را هم انجام بدهد،بعداً کم کم بیاید و در صف ملحق بشود، چرا؟ برای اینکه درک نماز جماعت را بکند.
مخصوصاً اگر انسان بداند که امام در آخرین رکعت جماعت است، که اگر بخواهد وارد صف بشود،امام سر از رکوع بر میدارد، برای اینکه جماعت را درک کرده باشد،از همان نقطهی دور تکبیر را میگوید،رکوع میرود، سجود میرود و کم کم وارد صف میشود، البته در این مسئله چند فرع داریم، چون بعداً که میخواهیم حدیث را بخوانیم،باید این فروع را از این حدیث در بیاوریم،علی الظاهر در این مسئله ما هشت فرع داریم.
فرع اول همین بود که بیان شد، یعنی اگر وارد مسجد شدیم و دیدیم که امام در حال رکوع است و مهلت نیست که خود را به صف برسانیم، از همان نقطهی دور اقتدا کن.
فرع دوم
فرع دوم این است که بعد از آنکه من اقتدا کردم و اگر بخواهم به امام ملحق بشوم، کی ملحق بشوم و کی راه بروم؟
گاهی میگویند در حال رکوع راه برود، گاهی میگویند بعد از رکوع راه برود، گاهی میگویند بعد از سجدتین راه برود.
مرحوم سید مکان مشی و مشی را مقید به رکوع نکرده و حال آنکه در روایت دارد که در همان حال رکوع کم کم پیش برود و به صف ملحق بشود، مرحوم سید میگوید،مشی در حال رکوع و بعد از رکوع، در حال سجود و بعد از سجود، در حالی که روایات ما فقط حال رکوع است مگر اینکه الغای خصوصیت کنیم.
فرع سوم
آیا این اجازهای که شرع مقدس به ما داده است برای چیست؟ آیا فقط برای این است که راه دور است و آنکه معفو است همان دوری راه است، یعنی به خاطر دوری راه معفو است(الأبتعاد من الإمام أو الصفّ)،
و اگر راه دور نیست و من میتوانم به همان صف آخر به امام اقتدا کنم، ولی دلم میخواهد به فضیلت بیشتر برسم، اقتدا کنم از راه دور، کم کم بیایم و ملحق به صف اول بشوم، آیا این اجازهای که شرع مقدس به ما داده فقط به خاطر ابتعاد است و فقط دوری راه را عفو کرده،یا اینکه اجازهی شرع مقدس فقط بخاطر دوری نیست،مثلاً خودم را به صف آخر رساندهام، اگر تکبیر (الله اکبر) را هم بگویم، میرسم، ولی میخواهم از این راه به صف اول ملحق بشوم که به فضیلت بیشتر برسم، آیا روایات این را هم میگیرد یا نمیگیرد؟
فرع چهارم
فرع چهارم این است که اگر من بخواهم راه بروم، چطور راه بروم، آیا جلوتر راه بروم، یا از یمین و یسار راه بروم، گاهی هم میگویند خلف، خلف را باید تصور کرد که خلف چگونه است،معمولاً امام به قبله است،انسان پشت سرش است، مگر اینکه بگوییم از سمت راست یا از سمت چپ وارد مسجد شده و میخواهد عقب تر بیاید و به صف ملحق بشود، علی ایّ حال مشی به امام است،مشی به جانب یمین است،مشی به جانب یسار است، یا خلف را هم میگیرد؟
فرع پنجم
فرع پنجم، آیا اینکه من تکبیر را میگویم، بخاطر این است که راه دور است یا یک عذر دیگری هم است؟
مثلاً حائل و مانعی هم است،اگر بخواهم این مانع را بردارم، امام سر از رکوع بر میدارد، پشت این مانع، میگویم الله اکبر، امام را درک میکنم،کم کم این مانع را از پیش خود بر میدام،مثلاً بین من و امام نوپانی است، الله اکبر میگویم، دیدم اگر نوپان را بردارم، طول میکشد، الله اکبر میگویم، بعداً مانع را بر میدارم،آیا این را هم میگیرد یا نه؟
فرع ششم
فرع ششم، اگر بخواهم راه بروم، آیا پاهایم را بکشم (جرّ الرجلین) یا میتوانم به صورت معمولی قدم بر دارم؟
بعضی از علما گفتهاند که باید «جرّ الرجلین» باشد، حتی اگر در حال سجود میخواهی راه بروی، باید همانند بچهها راه بروی (سینه خیز یا چار دست و پا).
فرع هفتم
فرع هفتم این است که آیا در حال رفتن میتوانم ذکر را بگویم یا نه؟ راه بروم و بگویم «سبحان ربّی العظیم و بحمده» یا ذکر رکوع را در حال رفتن نمیشود گفت، بلکه باید در حال ثبات گفت؟
فرع هشتم
فرع هشتم این است که آیا این حکم مخصوص مسجد است یا مکانهای دیگر را از صحن مسجد،خانه و جاهای دیگر را هم شامل است؟
اقوال علما
قال الشیخ فی الخلاف: «إذا دخل المسجد و قد رکع الإمام و خاف أن تفوته تلک الرکعة جاز أن یحرم و یرکع و یمشی فی رکوعه حتّی یلحق بالصفّ، إن لم یجیء مأموم آخر، فإن جاء مأموم آخر وقف موضعه و به قال أحمد و إسحاق.
وقال الشافعی: إن وجد فرجة فی الصفّ دخل فیه و إلّا جذب واحداً إلی خلفه و وقف معه – اگر دید که جای خالی نیست، تک و تنها نایستد،بلکه دامن یک نفر از جلویها را بگیرد و او را در کنار خودش قرار بدهد، چون تک بودن صف مشکل است- و إن لم یفعل و أحرم وحده کره له ذلک و انعقدت صلاته، و به قال مالک و أبوحنیفه و أصحابه و قال النخعی و داود و ابن لیلی:إنّ صلاته لا تنعقد- اگر تنها باشد،صلاتش منعقد نمیشود، بلکه یا باید کسی در بغل و کنارش باشد یا یک نفر را از صف جلو به سوی خودش بکشد-» الخلاف:1/555، المسألة: 298.
و قال المحقق: «إذا دخل و الإمام راکع و خاف فوت الرکوع رکع و یجوز أن یمشی فی رکوعه حتّی یلحق بالصفّ» الشرائع: 1/125.
و قال العلّامة: «لو دخل المسجد فرکع الإمام، فخاف فوت الرکوع جاز أن یکبّر و یرکع و یمشی راکعاً حتّی یلتحق بالصفّ قبل رفع رأس الإمام أو یأتی آخر فیقف معه تحصیلاً لفضیلة الجماعة» التذکرة: 4/330.
و فی الجواهر بعد عبارة المحقق«بلا خلاف صریح أجده فی شیء من ذلک» کما اعترف به غیر واحد.الجواهر: 14/12.
معلوم شد که مسئله هم پیش اهل سنت معنون است و هم پیش ما،و «مفتابه» نیز هست، یعنی از اعراض خبری نیست. حال که اقوال علما تا حدودی برای ما معلوم شد، نوبت آن رسیده که سراغ روایات برویم و ما در این زمینه سه روایت داریم.
بررسی روایات
1: محمد بن الحسن (شیخ طوسی) باسناده عن الحسین بن سعید –اهوازی، یعنی روایت را از کتاب حسین بن سعید گرفته است، حسین بن سعید به کمک برادرش سی کتاب نوشتهاند، ولی متأسفانه هیچ اثری از آن کتابها در دست ما نیست، اگر واقعاً مرحوم شیخ و مرحوم کلینی و مرحوم صدوق این کتابها را در یکجا جمع نمیکردند، معلوم نبود که چه اتفاق میافتاد، اگر کسی رجال نجاشی را نگاه کند، ایشان به هر عالمی که میرسد، هر عالمی برای خودش سی تا یا چهل تا، یا پنجاه تا کتاب دارد، ولی از این آن کتابها خیلی کمی در اختیار ماست، چون شیعه همیشه در انزوا بوده و حکومتی نداشته،حکومت در دست جائران بوده فلذا آنان اجازه نمیدادند که اثر بماند، یک مرتبه در کتاب خانه شیخ طوسی هجوم میآورند و همهی کتابها را با کتاب خانه یکجا به آتش میکشند، قبل از آن هم کتاب خانهی دار الحکمه را که در کرخ بود و د ر آن حدود ده هزار جلد کتاب شیعی و غیر شیعی وجود داشت، به آتش کشیدند، غرض اینکه این کتابها فعلاً در اختیار نیست- ، عن حماد بن عیسی – متوفای 190، حماد بن عثمان هم در 212، فوت کرده است- عن حریز ابن عبد الله – سجیستانی،اهل سیستان و بلوجستان بود، سیستان و بلوجستان در آن زمان مرکز تشیع بود و شیعیان بسیار قوی و غیرتمند داشته است، البته در میان شان نواصب هم بوده است-،عن محمد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السلام «أنّه سئل عن الرّجل یدخل المسجده فیخاف أن تفوته الرکعة، فقال: یرکع قبل أن یبلغ القوم و یمشی و هو راکع حتی یبلغهم»
از این روایت بسیاری از فروعی که بعداً خواهیم گفت استفاده میشود، منتها این روایت دارد که «یدخل المسجد». ولی ما بعداً خواهیم گفت که این عنوان،عنوان غالب است،یعنی قید وارد در مورد غالب است، چون غالبا مردم نماز را در مسجد میخوانند. ضمناً راه رفتنش هم در حال رکوع است، «و یمشی و هو راکع»،این روایت صحیحه است.
2: وباسناده (شیخ) عن محمد بن علیّ بن محبوب - این غیر از حسن بن محبوب است، حسن بن محبوب در 150 متولد شده و در 224 از دنیا رفته، یعنی در زمان امام جواد علیه السلام فوت کرده ، اما محمد بن علیّ بن محبوب در زمان غیبت صغری بوده و در سال 272 فوت کرده،به او میگویند: «ممّن لم یروی عنهم» علیهم السلام، در کتابهای رجالی بابی دارند که میگویند:«ممّن لم یروی عنهم» علیهم السلام، یعنی از آن افرادی است که مستقیماً از امام نقل روایت نکرده است، عن العباس بن معروف- ثقه است- عن عبد الله ابن مغیرة- از اصحاب اجماع است- عن أبان بن عثمان – ایشان هم از اصحاب اجماع است و به او میگویند ناووسی، ناووس یک محلهی در کوفه بوده و ایشان را نسبت به آنجا دادهاند نه اینکه ناووس یک مذهب باشد – عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله -البصری، ایشان از فقهای بصره است و شیعه مذهب – قال: «سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إذا دخلت المسجد و الإمام راکع فظننت إن مشیت إلیه رفع رأسه قبل أن تدرکه فکبّر و ارکع، فإذا رفع رأسه فاسجد مکانک، فإذا قام فالحق بالصفّ- این مربوط به رکعت اول است که تشهد تویش نیست - فإذا جلس فاجلس مکانک، فإذا قام فالحق بالصفّّ – این جمله مربوط به رکعت دوم است که تشهد تویش است-» الوسائل: ج5، الباب 49 من أبواب صلاة الجماعة،الحدیث3.
از این روایت معلوم میشود که راه رفتن بعد از سجدتین است، حالا یا در رکعت اول یا در رکعت دوم. اما روایت اول میگفت در حال رکوع است.
3:و باسناده عن سعد – در 301 فوت کرده، گاهی میگویند:299، مرحوم صدوق 306 متولد شده و در سال 381، قهراً روایت را از کتاب سعد گرفته است، سعد کیست؟ ایشان سعد بن عبد الله قمّی اشعری- عن محمد بن الحسین – محمد بن الحسین ابن أبی خطّاب است که در 262 فوت کرده،- عن الحکم بن مسکین – تاریخش روشن نیست، عن اسحاق بن عمّار – که فطحی است، همهی شان ثقه هستند، ولی چون این آدم فطحی است، پس روایت میشود موثقه، زیرا نتیجه تابع اخس مقدمات است. به قول شاعر که میگوید:
إنّ الزّمان تابع للأنزلی*** تبعاً نتیجة للأخس الأرذلی، معنای شعر این میشود که زمانه تابع آدمهای پست است، همان گونه که نتیجه تابع اخس ارذل است، از علم منطق در شعر خودش استفاده کرده است- قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:«أدخل المسجد و قد رکع الإمام فأرکع برکوعه و أنا وحدی و أسجد فإذا رفعت رأسی أیّ شیء أصنع؟ فقال:(قال) قم فاذهب إلیهم، و إن کانوا قیاماً فقم معهم، و إن کانوا جلوساً فاجلس معهم» همان مصدر، الحدیث6.
بحث ما در فرع اول تمام شد که در آن سه روایت داریم و روایت دیگر هم نداریم. اما در بقیهی فروع روایت نداریم، فلذا باید از اینجا و آنجا یک چیزهای را سر هم کنیم.
بررسی فرع دوم
الفرع الثانی: فی موضع المشی فقد مرّ إنّ موضعه عند المحقق هو الرکوع و امّا المصنّف فقد عممه إلی الرکوع و بعد الرکوع و بعد السجود و بین السجدتین و بعدهما أو حال القیام للثانیة. و أمّا المنّصوص فهی عبارة عن الموارد التالیة:
1:المشی راکعاً کما فی صحیحة محمد بن مسلم.
2:بعد السجدتین کما فی موثقةإسحاق بن عمّار قال: «واسجد فإذا رفعت رأسی أی شیء أصنع؟ قال علیه السلام:فقم و اذهب إلیهم إن کانوا قیاماً فقم، ألخ»
3: حال القیام للثانیة کما فی صحیحة عبد الرحمن:«قال فکبّر و اکع فإذا رفع رأسه فاسجد مکانک فإذا قام فألحق بالصف».
پس ما سه نوع روایت داشتیم، یکی میگوید: راکعاً،دیگری میگوید بعد از سجدتین، روایت عبد الرحمن میگوید: حال القیام للثانیة، همین که بلند میشوی، به صورت نیم خیز جلو برو، فرقش با دومی این است که دومی میگوید،هرگاه ایستادی، برو. اما روایت عبد الرحمن میگوید تمام قیام لازم نیست،قیام ناقص هم کفایت میکند، یعنی همین که بلند میشود،به همان صورت کم کم جلو برود.
بررسی فرع سوم
آیا این راهی را که امام صادق و ائمهی اهل بیت علیهم السلام پیش بینی کردهاند و اهل سنت هم دارند، معلوم میشود که ریشه در کلام رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم هم داشته، فقط بخاطر یک مشکل است که همان مشکل دوری باشد،چون از نظر ما بعد و دوری مضر است، بر خلاف اهل سنت بعد را مشکل نمیدانند، مثلاً طرف در خانهی خود نشسته، امام در مسجد الحرام است،از همان خانهی خود اقتدا میکند، یا امام در مسجد الحرام است و این آدم در دکان و مغازهی خودش است،از همان جا اقتدا میکند.
اما از نظر ما بعد یکی از شرائط جماعت است و بعد (دوری) غیر از حائل است،این فقط برای این است که بعد (دوری) معفو عنه است. این فقط برای حل یک مشکل است که همان مشکل دوری باشد تا کم کم فاصله را کم کنیم و به امام و صف برسیم، اما اینکه حائل را هم میگیرد و حل میکند یا نه؟
ظاهراً فقط مشکل دوری و بعد را حل میکند نه سائر مشکلات را از قبیل حائل و غیر حائل.
هل الإلتحاق لغایة رفع الابتعاد غیر المحفوظ فی حال الاختیار أو لغایة أخری کطلب المکان الأفضل أو للفرار عن کراهة الوقوف فی صف وحده و بعبارة أخری:
بل الالتحاق لأجل وجود مسافة بینه و بین الصفّ الأخری أزید ممّا یتخطی (بیش از یک قدم است) الذی یبطل القدوة فیمشی لیکون الحد الفاصل علی حد جائز أو یمشی لغایة صدّ خلل الصفوف – صفها فاصله دارند،من راه میروم تا صفّها را پر کنم –أو لضیق مکان المصلّی أو لاتمام الصف أو لطلب مکان الأفضل أو للفرار لکراهة الوقوف فی صف واحد. الظاهر هو الأول دون الثانی و الروایات منصبة علیه دون الآخر و مضافاً أنّ المسألة معنونة فی فقه أهل السنّة.
ظاهراً فقط مجوز این است که بعد دوری راه مضر نیست،ولی اگر ابتعاد نیست و شما میتوانید به صف برسید،اما به افضل نمیرسید،انسان در اینجا حق ندارد که بخاطر رسیدن به افضل، در بین نماز شروع به راه رفتن کند و اقتدا کند. مجوز برداشتن حوائل هم نیست، فقط مجوز این است که این راه دور که در حال اختیار مبطل است، اما در این صورت مبطل نیست. از این روایت هم بیش از این استفاده نمیشود.