درس خارج فقه آیتالله جعفر سبحانی
1402/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الرِّباء/الرِّباء موضوعاً و حُکماً / الوجه الثاني (للتخلّص من الربا المعاوضي) الی الوجه الخامس للتخلّص من الربا المعاوضي(بيع الدراهم والدنانير المسكوكة بالتفاضل)
در جلسه ی گذشته حِیَل شرعیّة را مطرح نمودیم و عرض کردیم مرحوم امام خمینی (ره) به غیر از یکی از این حِیَل همه ی موارد حِیَل را جایز نمی دانند. آن یک مورد جواز را هم که استثناء كرده اند از باب «انقلاب موضوع» حُکم به جواز داده اند. در ادامه اقوال، ادلّه ی روایی و نحوه ی استدلال در این مورد استثناء را بيان نمودیم.
مُکلّفی که می خواهد رِباء ندهد و مغبون نیز نشود، راه های زیادی دارد؛
۱. معامله ی جداگانه (فرار مِن الحرام إلى الحلال): گندم «جَیّد» خود را بفروشد به خریدار در مقابل دَه دینار و بعداً گندم «رَدي» او را به دَه دینار بخرد.
۲. مکلّف صد کیلو گندم را به طرفِ مقابل «هِبِة» کند، او نیز دویست کیلو گندم را به مکلّف هِبِة کند. امّا به شرط این که شرطی در کار نباشد.
۳. مکلّف بدون هیچ شرطی صد کیلو گندم را به طرفِ مقابل قَرْض بدهد و طرفِ مقابل نیز دویست کیلو گندم بدون هیچ شرطی به مکلّف قَرْض دهد. و در نهایت تَبَرّي كند و به طرفِ مقابل بگوید: من آن گندم هایی که به تو قرض دادم را نمی خواهم و نیازی نیست پس بدهی. طرفً مقابل هم عیناً نسبت به مکلّف همین کار را انجام دهد.
۴. مکلّف صد کیلو گندم جَیّد به طرف! مقابل بدهد و طرفِ مقابل نیز به مکلّف دویست کیلو گندم رَدي بدهد و بعد بگوید صد کیلو گندم جَیّدی که به تو دادم در مقابل صد کیلو از این دویست کیلو گندم های تو باشد. و طرفِ مقابل هم به مکلّف بگوید آن صد کیلو گندم باقیمانده را به تو (مکلّف) هِبة کردم.
قبل از بيان اين بیع، باید «بیعُ المُزابَنة» را بیان کنیم.
کتاب لُغت «الْمُنْجِد» این بیع را خوب معنا نکرده؛ این کتاب این بیع را این طور معنا کرده که مکلّف جنسی را بدون این که از کیل، وزن، متر و عدد و... بی خبر باشد.
یعنی مکلّف میوه ی سَر درخت را با میوه ی روی زمین و افتاده پای درخت را با طرفِ مقابل معاوضه کند.
خرید و فروش میوه ی سرِ درخت چون قابل تخمین است و مُشاهدي می باشد، جایز است. امّا «بیعُ المُزابنة» جایز و صحیح نیست؛ زیرا وزن جنس مورد معاوضه در این نوع معاوضه مشخّص نیست. لذا هر چقدر هم کارشناس تخمین دقیق باشد هم نمی تواند وزن جنس در معاوضه را دقیق تشخیص دهد.
امّا شرع مقدّس در یک صورت این بیع را جایز دانسته و آن هم «بیعُ العَرایاء» می باشد.
شخصی زمین یا منزلی دارد و طرفِ مقابل درختی در آن زمین یا منزل دارد. و برای طرفِ مقابل سخت است که بخواهد مرتّب برای سرکشی، آب دادن به درخت و چیدن میوه های درخت و... به آنجا برود؛ زیرا به نوعی برای خانواده ی آن شخص مزاحمت ایجاد می شود. در اینجا شرع مقدّس اجازه داده که مالکِ درخت یک «مُخَرِّص» یا همان کارشناسِ تخمین بیاورد. در صورتی که آن کارشناسِ تخمین مثلاً این گونه تخمین بزند که آن خُرمایی که بر سر درخت است، اگر از سر درخت چیده شود و خُشک شود، صد کیلو از آن را با صد کیلوی خُرمای دیگر می توانی معاوضه کنی. در این صورت اگر در معاوضه کم و زیادی صورت بگیرد مشکلی نیست و معاوضه صحیح است.
عجیب است که مرحوم شیخ انصاری (ره) در این مسأله به سراغ ابو عُبیده که عالِمی لُغَوی می باشد رفته. و حال این که خودش روایتی را نقل نموده که حضرت «بیعُ العَرایاء» را معنا کرده.
«علي بن إبراهيم عن أبيه عن النوفلي عن السكوني عن أبي عبد الله عليه السلام قال رخص رسول الله صلى الله عليه وآله في العرايا بان تشترى بخرصها تمرا وقال العرايا جمع عرية وهي النخلة تكون للرجل في دار رجل آخر فيجوز له ان يبيعها بخرصها تمرا ولا يجوز ذلك في غيره.»[1] .
در حقیقت این «بیعُ العَرایاء»، استثناء حُكمی می باشد؛ وگرنه این بیع نمی تواند«مِثْلاً بِمِثْل» باشد؛ زیرا خرمای روی درخت با خرمای خُشک شده روی زمین فرق دارد.
الف) مثلاً شخصی انگشتری دارد و به طلافروش می گوید در مقابل وزن این انگشتر به من ورق طلا بده.
امروزه طلا فروشان برای ساخت قیمتی نمی گذارند بلکه فقط قیمت برای وزن آن می گذارند.
از نظر ما کار زَرگران این کار شرعی می باشد.
نكته: هر چند ابن قَیّم شاگرد ابن تِیمیّة بوده ولی خیلی از جاها فتوای او با ابن تِیمیّة مخالف است.
ما نباید همه چیز را با عقلمان بسنجیم.
البته این رِباء اصطلاحی نیست و اطلاق رِباء بر آن مَجازی می باشد.
اين حِيَل و وَجه در واقع پرتوی می باشد از فتوای ابن القَیّم. او این مسأله را در مورد انگشتر پیاده کرد. امّا این مسأله در مورد دینار و دِرْهَم مَسْکوک است.
یعنی معاوضه ی دَراهِم و دَنانیر مَسْکوک با ورق های طلا و نقره ی هم وزن با آن دَنانیر و دَراهِم.
همان اشکالات و جواب هایی که در وجه الرّابع (معاوضه ی انگشتر طلا با ورق طلا) مطرح شد در این وَجه نیز می آید.
در روايتی آمده که از حضرت در مورد معاوضه ی شمشیر آهنی «مُرَصّع» با دَراهِم سؤال شد و حضرت فرموده اگر دِرْهمی که می خری باید با دِرْهَمى که مُرَصّع است، مساوی باشد.
بنابراین حضرت به آن جنس آهن شمشیر ارزشی قائل نشدند.