< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1402/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مراد از ایصال در مقدمه موصله

توضیح داده شد که مراد از وصف ایصال در مقدمه موصله، تقیید مقدمه به قید خاص و توقف مقدمه بر تحقق این قید نیست، بلکه مقصود از وصف ایصال، فقط اشاره به مقدمه در حالت خاص است؛ یعنی مقدمه ای که در مسیر انجام ذی المقدمه واقع شود و به دنبال آن، ذی المقدمه نیز در خارج محقق شود. در مقابلِ مقدمه ای که مکلف فقط آن را انجام می دهد ولی ذی المقدمه را اتیان نمی کند. با توجه به این معنای صحیح از مقدمه موصله، هیچ‌یک از اشکالاتی که بر اختصاص وجوب غیری به مقدمه موصله مطرح شده، وارد نمی باشد. گرچه در کلمات صاحب فصول بعضی از تعبیرات وجود دارد که نشان می‌دهد ایشان، ایصال را قید واجب گرفته است، اما اگر کسی قول به مقدمه موصله را با همین بیان بالا، توضیح دهد، کما اینکه اعلامی مثل مرحوم آقای خویی و مرحوم آقای تبریزی نیز همین تبیین را مطرح فرموده اند، اشکالات مقدمه موصله دفع می شود.

اما دلیل بر اختصاص وجوب غیری به مقدمه موصله و نفی آن از مقدمه غیر موصله چیست؟

با توجه به مباحث قبل، دو دلیل برای اثبات این مدعا وجود دارد. دلیل اول که دلیل برهانی بود، حاصلش این بود که چون غرض از ایجاب مقدمه، غرض مستقل نیست، زیرا غرض از مقدمه و ذی المقدمه، غرض نفسی واحد است که بر مجموع مقدمه و ذی المقدمه بار می شود و اگر مقدمه واجب شده است به خاطر دخالت در ترتب همان غرض نفسی واحد است و از آنجا که غرض نفسی واحد بر مجموع مقدمه و ذی المقدمه علی نحو ارتباط مترتب است، هر کدام از این دو جزء، در صورتی سهم خود را از مطلوبیت دریافت می کند که در کنار جزء دیگر باشد. همانطور که ذی المقدمه در صورتی تقع علی صفة المطلوبیه که مقدمه قبل از آن انجام شده باشد، مقدمه هم در صورتی تقع علی صفة المطلوبیه که ذی المقدمه بعد از آن انجام شود. نظیر آنچه در اجزای مرکب ارتباطی مثل صلات که مشتمل بر تکبیر تا تسلیم است، وجود دارد. جزء اول صلات در صورتی یقع علی صفة المطلوبیه و الوجوب که بقیه اجزاء هم به آن اضافه شوند. وجهش همان ارتباطیت مرکب و ترتب غرض بر عمل ارتباطی است.

علاوه بر این دلیل برهانی، همانطور که در کلام صاحب فصول و سایر اعلام آمده، وجدان نیز شهادت می دهد که در مواردی که تحقق واجب نفسی متوقف بر یک مقدمه است و مقدمه نیز مطلوبیت نفسی ندارد، چنانچه مقدمه مجرد از ذی المقدمه انجام شود، عمل انجام شده مطلوب و مراد مولی نیست و به وصف مطلوبیت و وجوب واقع نگشته است. لذا مولی می تواند تصریح کند که این عملی که انجام دادی محبوب و مطلوب من نیست و لا أریده. بلکه در مواردی که مقدمه فی حد نفسه مبغوض و منهی عنه است، ولی واجب نفسی أهم متوقف بر آن می باشد، اگر عبد مقدمه را انجام دهد ولی ذی المقدمه را در ادامه اتیان نکند، آنچه انجام شده است نه‌تنها لا یقع علی صفة المطلوبیه، بلکه علی وصف المبغوضیه محقق شده است و مولی می تواند در این موارد عبد را توبیخ کند به خاطر عملی که فی حد نفسه مبغوض بوده ولی به خاطر مقدمیت، مراد غیری شده است و ذی المقدمه بعد از آن انجام نگرفته است. وجود ملاک توبیخ، کشف می کند که در جایی که حالت مقدمیت باشد ولی فقط مقدمه انجام شود نه ذی المقدمه، عمل انجام شده مطلوبیت غیری را ندارد. قسمت اول شهادت وجدان، در کلام صاحب فصول آمده بود و قسمت دوم که مولی حتی می تواند نهی از مقدمه غیر موصله کند، در کلام سید یزدی مطرح شده بود.

به این ترتیب معلوم شد که در میان اقوال سه گانه ای که در متعلق وجوب غیری مطرح شده است، یعنی قول مشهور و مختار مرحوم آخوند مبنی بر تعلق وجوب غیری به ذات مقدمه و قول مرحوم شیخ مبنی بر وجوب مقدمه به قصد توصل به ذی المقدمه و قول صاحب فصول یعنی مقدمه موصله، قول سوم با همان توضیح گذشته قابل التزام است.

علاوه بر اقوال سه گانه گذشته، قول دیگری نیز وجود دارد که باید در نقطه دوم بحث بررسی شود. این قولی است که مرحوم نایینی به صاحب هدایه المسترشدین منسوب کرده و بدان ملتزم شده است. گفته شده مرحوم شیخ محمد تقی اصفهانی قائل است که متعلق وجوب غیری، نه مقدمه مقیده به قید موصله است و نه مقدمه مطلق، بلکه مقدمه در حال ایصال است. مرحوم نایینی تعبیر کرده است مقدمه مهمله‌ای که در حالت خاص یعنی در حال ایصال به ذی المقدمه فقط وجوب برای آن ثابت است. زیرا اگر ایصال قید متعلق وجوب باشد، محاذیر گفته شده مثل دور و تسلسل پیش می آید و اگر مقدمه به صورت مطلق واجب باشد، اولا خلاف غرض از وجوب مقدمه است. زیرا غرض از ایجاب مقدمه این است که مکلف به وسیله مقدمه ذی المقدمه را انجام دهد و الا مقدمه ای که به دنبال آن ذی المقدمه انجام نشود غرض ندارد. ثانیا بر اساس آنچه در باب تعبدی و توصلی گفته شد، اگر در جایی تقیید متعلق تکلیف به قیدی محال باشد، استحاله تقیید مستلزم استحاله اطلاق است. مثلا چنانچه اخذ قصد قربت در متعلق تکلیف ممکن نباشد اطلاق متعلق تکليف نسبت به آن هم محال است. زیرا در همان بحث بیان شد که تقابل بین اطلاق و تقیید تقابل عدم و ملکه است. عدم ملکه در جایی صادق است که ملکه در آن مورد امکان داشته باشد. مثل کوری که عدم بینایی در محل قابل است و لذا به دیوار، کور گفته نمی شود. در محل بحث نیز چون تقیید متعلق وجوب به قید ایصال ممکن نیست، اطلاق آن نیز ممکن نخواهد بود و لذا نمی توانیم متعلق وجوب غیری را مقدمه مطلقه بگیریم که نظر مشهور و نظر مرحوم آخوند باشد. لا محاله باید بگوییم مقدمه مهمله است؛ یعنی فقط مقدمه ای واجب است که در سلسله علل وجود ذی المقدمه قرار می گیرد.

همانطور که در کلام مرحوم آقای خویی نیز آمده است، قول مرحوم نایینی و قول صاحب فصول، در اصل نتیجه فرقی ندارند و بنابر هر دو قول مقدمه غیر موصله واجب نیست، اختلاف این دو قول در طریق اثبات آن است. اما اینکه مراد صاحب حاشیه نیز همانی است که مرحوم نایینی بدان ملتزم است یا خیر، محل خلاف است و مرحوم حلی در کتاب اصول الفقه فرموده است که مطالبی که مرحوم نایینی فرموده اند دقیق و متین است، ولی ارتباطی به کلام صاحب حاشیه ندارد. ایشان عبارات طولانی هدایه المسترشدین را آورده و سپس فرموده است که این عبارات طولانی را نقل کردیم تا فهمیده شود مراد صاحب حاشیه چیزی نیست که مرحوم نایینی فرموده اند، بلکه مراد ایشان همانی است که مشهور قائل می باشند. اگر صاحب حاشیه تعبیر کرده است که مقدمه در حال ایصال واجب است، در مقابل این احتمال است که کسی بگوید مقدمه واجب بالذات است، به‌گونه‌ای که لو تعذر ذو المقدمة تکون المقدمة باقیة علی وجوبها. از ثمراتی که در هدایة المسترشدین برای دو قول مطرح شده، معلوم می شود که مراد ایشان همانی است که مشهور قائل می باشند و من هذه الثمرات يظهر لك أنه يقول بأن الواجب هو مطلق المقدمة و إن لم يترتب عليها، لا خصوص الذات التي يترتب عليها الواجب.[1]

به هر حال، آیا مختار مرحوم نایینی مبنی بر اینکه ما هو الواجب نه مقدمه مطلقه است و نه مقید به قید ایصال، بلکه مقدمه مهمله است، تمام می باشد یا خیر؟

همانطور که از مجموع کلمات اعلام من جمله مرحوم آقای خویی می توان استفاده کرد دو اشکال به این مبنا وارد می شود؛ اشکال اول این است که اگر مراد از مقدمه موصله به نحوی بیان شود که سر از تقید مقدمه به قید ایصال و توقف در نیاورد، بلکه وصف ایصال مشیر به مقدمه در حالت خاص باشد، محاذیر سابق مثل دور و تسلسل لازم نمی آید تا لازم باشد قول دیگری اختیاری کنید. اشکال دوم نیز این است که استحاله تقیید موجب استحاله اطلاق نمی شود، بلکه استحاله تقیید موجب ضروری بودن اطلاق می شود.

توضیح ذلک: رابطه اطلاق و تقیید، گاهی به حسب مقام ثبوت ملاحظه می شود و گاهی مقام اثبات. به حسب مقام اثبات، تقابل میان اطلاق و تقیید تقابل عدم و ملکه است و استحاله تقیید در مقام اثبات موجب استحاله اطلاق و عدم جواز تمسک به اطلاق می گردد. مثلا اگر مولی در حال تکلم باشد و بگوید اعتق رقبه و بلافاصله مانعی باعث شود که دیگر نتواند قید را ذکر کند، معلوم است که نمی توان از این خطاب کشف کرد که مراد مولی مطلق است. در جایی اطلاق گیری ممکن است که مولی تمکن از بیان تقیید را داشته باشد. اما به حسب به مقام ثبوت، استحاله تقیید موجب استحاله اطلاق نمی شود، بلکه باعث ضروری بودن اطلاق می گردد. به خاطر قاعده عامه‌ای که مرحوم آقای خویی در موارد متعددی بيان کرده اند و آن اینکه متعلق تکلیف یا مهمل است یا مقید به قید یا مطلق. اهمال به حسب مقام ثبوت ممکن نیست؛ زیرا یا قید در متعلق تکلیف دخالت دارد یا ندارد. اگر قید دخالت داشته باشد وجودا یا عدما لابد من اخذه و اگر نداشته باشد حتما باید مطلق باشد و اهمال معنا ندارد. بنابراین به حسب مقام ثبوت، فرقی نیست که تقابل بين اطلاق و تقييد عدم و ملکه باشد یا تضاد یا سلب و ایجاب؛ حتی اگر عدم و ملکه باشد لامحاله باید متعلق تکلیف یکی از سه حالت گفته شده را داشته باشد. علاوه بر اینکه اصلا به حسب مقام ثبوت، رابطه اطلاق و تقیید عدم و ملکه نیست. طبق مختار مرحوم آقای خویی، رابطه تضاد است و در مقابل مختار مرحوم آقای خویی و مختار مرحوم نایینی، قول سوم نیز وجود دارد که شاید قول مشهور باشد و عده ای از اعلام مثل مرحوم آقای تبریزی و آقای صدر آن اختیار کرده اند. قول سوم، تقابل بین اطلاق و تقیید را سلب و ایجاب می داند. زیرا بر اساس قول سوم، اطلاق امر لحاظی نیست تا لحاظ عدم القید شود، بلکه همین که قید لحاظ نشود اطلاق موجود می شود. در نتیجه اگر تقابل، سلب و ایجاب یا تضاد باشد، با امتناع تقیید، ضد یا نقیض آن که اطلاق باشد ضروری می شود.

بنابراین طریقی که مرحوم نایینی برای اثبات اختصاص وجوب به مقدمه موصله طی کرده است طریق تامی نیست. به اين ترتيب بحث در نقطه دوم از فرمایش مرحوم آخوند در مورد مقدمه موصله تمام می شود.

 


[1] - اصول الفقه/3/74-73.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo