< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1402/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادله وجوب مقدمه موصله

نسبت به اختصاص وجوب غیری به مقدمه موصله، اشکالات بیان شده در کلام مرحوم شیخ و مرحوم آخوند و مرحوم نایینی ذکر شد. همانطور که در جلسه قبل بیان شد، با توجه به تصویر صحیح از مقدمه موصله و نیز وجهی که از کلام مرحوم ایروانی و مرحوم آقای خویی برای اثبات اختصاص وجوب غیری به مقدمه موصله استفاده شد، همه اشکالات سه گانه قابل جواب است.

جواب از اشکال اول و دوم بر مقدمه موصله که در واقع دلیل بر عدم اختصاص وجوب غیری به مقدمه موصله بود و در کلام مرحوم آخوند و اصل آن در کلام مرحوم شیخ بیان شده بود، در جلسه قبل بیان شد.

اشکال سوم از مرحوم نایینی بود که فرمود قول به وجوب مقدمه موصله مستلزم دور و تسلسل است. دو وجه برای لزوم دور بیان شد. وجه اول به لحاظ عالم وجوب و وجه دوم به لحاظ عالم وجود و تحقق بود. بر اساس فرمایش مرحوم نایینی اگر مقدمه موصله واجب باشد، باید واجب نفسی قید برای واجب غیری شود و چون قید واجب غیری شده است، باید وجوب آن مترشح از وجوب مقدمه باشد و حال آنکه وجوب مقدمه نیز مترشح از وجوب ذی المقدمه است. لذا وجوب ذی المقدمه متوقف بر وجوب ذی المقدمه خواهد شد. دور به لحاظ عالم وجود نیز این بود که اگر قید ایصال در متعلق وجوب غیری اخذ شود، لازمه اش این است که خود واجب نفسی مقدمه واجب غیری بشود. یعنی واجب غیری متوقف بر واجب نفسی باشد و حال آنکه مفروض در باب مقدمه این است که ذی المقدمه متوقف بر مقدمه است و لذا اگر مقدمه نیز متوقف بر ذی المقدمه باشد دور خواهد شد. اشکال تسلسل هم این بود که اگر قید ایصال در متعلق وجوب غیری اخذ شود با توجه به اینکه متعلق وجوب، مجموع ذات مقدمه و قید ایصال است، نفس مقدمه جزئی از آن مجموع و مقدمه تحقق آن می شود. لذا سوال می شود که آیا وجوبی که به ذات به عنوان مقدمه مجموع خورده است، ایصال در آن دخیل است یا خیر. اگر دخیل نباشد خلف مبنای اختصاص وجوب به مقدمه موصله می شود و اگر دخیل باشد تسلسل پیش می آید.

با توجه به توضیحی که از مقدمه موصله داده شد، معلوم می شود که اشکال سوم نیز وارد نمی باشد. همانطور که در کلام مرحوم آقای خویی هم آمده است، اشکال دور و تسلسل در صورتی لازم می آید که قول به وجوب مقدمه موصله مقتضی این باشد که وجود واجب نفسی قید برای مقدمه باشد و تحقق مقدمه متوقف بر وجود واجب نفسی باشد. اما اگر گفتیم که وصف ایصال در مقدمه موصله، فقط برای اشاره به ذات مقدمه ای است که در سلسله علل وجود واجب نفسی قرار می گیرد، در مقابل مقدمه ای که انجام بشود ولی ذی المقدمه به دنبال آن محقق نگردد، در این صورت توقفی در کار نیست و لذا نه محذور دور لازم می آید و نه محذر تسلسل. محذور دور به لحاظ عالم وجوب لازم نمی آید، چراکه وجوب نفسی ذی المقدمه مترشح و معلول از وجوب غیری نمی شود تا از جمع بین این توقف با توقف وجوب مقدمه بر وجوب ذی المقدمه، دور لازم بیاید. در صورتی دور لازم می آید که علاوه بر توقف وجوب مقدمه بر وجوب ذی المقدمه، وجوب ذی المقدمه هم مترشح از وجوب مقدمه باشد. وقتی قید ایصال چنین معنایی نداشت و از یک طرف توقف وجود نداشته باشد، دور هم از بین می رود.

محذور دور به لحاظ عالم وجود هم این بود که مفروض در باب مقدمات این است که ذی المقدمه، متوقف بر مقدمه است و اگر قید ایصال را اخذ کنید، مقدمه هم متوقف بر وجود ذی المقدمه می شود. اما چون وصف ایصال ماخوذ در مقدمه، به معنای توقف نیست، فقط توقف ذی المقدمه بر مقدمه وجود دارد که مفروض در تمام واجبات و مقدمات آنهاست.

محذور تسلسل هم لازم نمی آید. زیرا اگر وصف ایصال در مقدمه، به معنای توقف و قیدیت حقیقی نباشد، متعلق وجوب غیری نیز مجموع مرکب از ذات مقدمه و قید ایصال نخواهد بود تا مرحوم نایینی بفرماید که آیا ذات که متعلق وجوب شده است، قید ایصال دارد یا خیر.

حتی اگر قول به مقدمه موصله مقتضی قید بودن قید ایصال باشد، یعنی به ظاهر این قول اخذ کنیم، باز هم اشکال دور و تسلسل قابل جواب است. زیرا مقید بودن مقدمه به قید ایصال، مستلزم این نیست که وجوب نفسی مترشح از وجوب غیری باشد تا از جمع آن با توقف مفروض در باب مقدمات دور لازم بیاید. اگر مقدمه مقید به قید ترتب واجب نفسی باشد، نهایتا اقتضا می کند که ذی المقدمه علاوه بر وجوب نفسی، وجوب غیری نیز پیدا کند نه اینکه همان وجوب نفسی متوقف شود. در دور لازم است که خود موقوف علیه، موقوف شود. ولی مقتضای توقف این نیست که خود وجوب نفسی، مترشح از وجوب مقدمه باشد، بلکه نهایت اقتضای توقف این است که واحب نفسی، وجوب غیری هم پیدا کند. اشکال به لحاظ عالم تحقق هم به این شکل جواب داده می شود که واجب نفسی متوقف بر ذات مقدمه است، ولی مقدمه موصله بما هو مجموع، متوقف بر واجب نفسی است. در نتیجه موقوف و موقوف علیه با هم فرق می کنند. اشکال تسلسل هم یک جوابش این است که حتی اگر مقدمه موصله را به این معنا گرفتیم که مجموعِ مقدمه به قید ایصال وجوب غیری دارد، ذات که جزئی از این مجموع است، مقدمه داخلیه می شود و قبلا گفته شد که مقدمه داخلیه متصف به وجوب غیری نمی شود تا سوال شود که آیا قید ایصال برای تعلق وجوب غیری به این جزء مجموع لازم است یا خیر.

0.0.0.0.1- نقطه دوم : ادله وجوب مقدمه موصله

در نقطه دوم از بررسی قول به وجوب مقدمه موصله، مرحوم آخوند ادله ای که برای اختصاص وجوب غیری به مقدمه موصله ذکر شده است را نقل می فرماید و به آنها مناقشه می کند. سه دلیل از عبارت فصول نقل می کند و دلیل چهارمی هم بیان می کند که همانطور که مرحوم آقای خويی ذکر کرده است، ظاهرا دلیلی است که صاحب عروه مطرح کرده است.

دلیل اول فصول این است که با توجه به اینکه وجوب مقدمه، به خاطر حکم عقل به ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه است، برای اینکه ببینیم چه چیزی متعلق وجوب است باید ببینیم که عقل چه مقدار حکم به ملازمه می کند. صاحب فصول فرموده است که عقل، فقط وجوب مقدمه موصله را طرف ملازمه می داند. إنّ وجوب المقدمه لما کان من باب الملازمة العقلیة فالعقل لا یدل علیه زائدا علی القدر المذکور.

مرحوم آخوند اشکال کرده است که هرچند عقل حاکم به ملازمه است، اما ملازمه را بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مطلق المقدمه درک می کند؛ یعنی یک طرف ملازمه وجوب ذات مقدمه است. برای اینکه ببینیم عقل چه مقدار حکم می کند، باید دید ملاک حکم عقل چیست. ملاک وجوب غیری مقدمه، حصول ما لولاه لما امکن حصول ذی المقدمه است؛ یعنی اگر عقل مقدمه را واجب می کند به این جهت است که چنانچه مقدمه ایجاد نشود ذی المقدمه قابل تحقق نیست. قبلا گفتیم که این ملاک در ذات مقدمه است، اعم از مقدمه موصله و غیر آن. با توجه به اینکه ملاک در اعم از مقدمه موصله و غیر موصله است وجهی ندارد که وجوب غیری اختصاص به خصوص مقدمه موصله داده شود. بله بعضی از مقدمات، با وجود اینکه ملاک وجوب غیری دارند، اما مانع از اتصاف دارند، مثل اینکه بعضی از افراد مقدمه، حرام نفسی است. مثل انقاذ غریق در جایی که متوقف بر دخول در ملک غیر است و مالک یک ملک راضی به دخول است و مالک ملک دیگری راضی نیست. اما در جایی که مانعی وجود نداشته باشد، یعنی حرمت فعلی نسبت به بعضی از مصادیق مقدمه وجود نداشته باشد، وجهی ندارد بگوییم که مقدمه ای که موصله نیست، متعلق وجوب غیری نمی باشد. و قد عرفت بما لا مزيد عليه أن‌ العقل‌ الحاكم‌ بالملازمة دل على وجوب مطلق المقدمة لا خصوص ما إذا ترتب عليها الواجب فيما لم يكن هناك مانع عن وجوبه كما إذا كان بعض مصاديقه محكوما فعلا بالحرمة لثبوت مناط الوجوب حينئذ في مطلقها و عدم اختصاصه بالمقيد بذلك منها.

مناقشه در این فرمایش مرحوم آخوند از مطالب قبل استفاده می شود چون قبلا بيان شد آنچه موجب تعلق وجوب غیری به مقدمه می شود و ریشه اصلی تعلق وجوب غیری محسوب می شود، این است که غرض نفسی واحدی وجود دارد که مقدمه دخل در آن غرض نفسی دارد. بله، وجود ذی المقدمه بر مقدمه توقف دارد، ولی ملاک اصلی وجوب این توقف نیست. اشکال اصلی به مرحوم آخوند همین است که چرا ملاک اصلی را حصول ما لولاه لما امکن حصول ذی المقدمه گرفتید. ریشه وجوب غیری مقدمه این است که غرض نفسی موجود، مترتب بر مجموع مقدمه و ذی المقدمه و شرط و مشروط است. این ارتباطی بودن واجب و دخل مجموع در حصول غرض نفسی واحد، باعث شده است که مقدمه و شرطی واجب بشوند که در مسیر تحقق ذی المقدمه قرار دارند. زیرا مقدمه ای که در کنار ذی المقدمه جمع می شود، در وجود آن غرض واحد دخالت دارد. لذا متعلق وجوب و مطلوب غیری، مقدمه به قید ایصال می شود نه مطلق مقدمه.

نقص دلیل اول صاحب فصول این است که نفرمود چرا عقل به بیش از وجوب مقدمه موصله حکم نمی کند. مرحوم آخوند چون ملاک وجوب غیری را حصول ما لولاه لما امکن حصول ذی المقدمه گرفته، به این بیان اشکال کرده است و ذات مقدمه را متعلق قرار داده است که بیان شد ملاک اصلی چیز دیگری است.

دلیل دوم فصول این است که عقل تجویر می کند مولای حکیم تواند تصریح کند به اين که ذی المقدمه و مقدمه موصله آن را می خواهم، اما مقدمه غیر موصله را نمی خواهم؛ حج و سفر به حج را می خواهم، ولی سفری که موصل به حج نباشد لا أریده. در ادامه صاحب فصول فرموده است که بلکه ضرورت که همان بداهت باشد، اقتضا می کند که مولی بتواند چنین تصریحی بکند؛ چنانکه ضرورت حکم می کند به قبح تصریح آمر که ذی المقدمه مطلوب من است اما هیچ یک از مقدمات آن را نمی خواهم، یا بگوید ذی المقدمه را می خواهم اما مقدمه موصل به ذی المقدمه را نمی خواهم. جواز تصریح آمر به عدم مطلوبیت مقدمه غیر موصله و عدم جواز تصریح آمر به عدم مطلوبیت مطلق المقدمات و عدم مطلوبیت مقدمه موصله، اماره بر این است که بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه غیر موصله ملازمه ای در کار نیست. و أيضا لا يأبى العقل أن يقول الآمر الحكيم أريد الحج و أريد المسير الذي‌ يتوصل به إلى فعل الواجب دون ما لم يتوصل به إليه بل الضرورة قاضية بجواز تصريح الآمر بمثل ذلك كما أنها قاضية بقبح التصريح بعدم مطلوبيتها له مطلقا أو على تقدير التوصل بها إليه و ذلك آية عدم الملازمة بين وجوبه و وجوب مقدماته على تقدير عدم التوصل بها إليه‌.

مرحوم آخوند در ردّ دلیل دوم فرموده است که از مطالبی که در ردّ دلیل اول گفتیم روشن می شود که اگر مولی، حکیم باشد، نه اهل گزافه گویی، حقّ چنین تصریحی ندارد. اگر کسی ادعا کند که یجوز عقلا تصریح مولای حکیم به این امر، ادعای گزافی است. زیرا ملاک وجوب غیری در مطلق مقدمه است و لذا چطور مولای حکیم بگوید این را می خواهم و آن را نه. بله، نسبت به حصول مطلوب نفسی می تواند مولی بین موارد تفصیل دهد و بگوید آنجا که مقدمه موصله هست و ذی المقدمه انجام شده است، مطلوب من هم حاصل شده و در جایی که مقدمه غیر موصله است مطلوب من انجام نشده است و لذا به خاطر عدم اتیان به ذی المقدمه، می تواند عبد را عقاب کند، اما اینکه بگوید من این را اراده ندارم قبیح است. بنابراین در خود مراد بودن و مطلوبیت مقدمه، نمی شود تفصیل داد. بلکه، چون در باب مقدمه و ذی المقدمه، مطلوب اصلی ذی المقدمه است، در مواردی که مقدمه انجام شود و ذی المقدمه انجام نشود، مولی می تواند بگوید که در حقیقت هیچ مطلوبی از من حاصل نشده، چون مطلوب حقیقی مولا ذی المقدمه بوده که حاصل نشده است؛ نه اینکه بگوید مقدمه هم حاصل نشده است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo