< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1402/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: واجب غیری و استحقاق مثوبت و استحقاق عقوبت

فرمایش مرحوم آخوند در جهت ثالثه، در سه محور باید بررسی شود؛ محور اول اینکه آیا موافقت امر غیری موجب استحقاق مثوبت و مخالفت آن موجب استحقاق عقوبت می شود یا خیر، محور دوم اینکه آیا در واجبات دارای مقدمات در صورتی که مکلف مقدمه ای از مقدمات واجب را ترک کند استحقاق عقوبت عند ترک المقدمه بر ذی المقدمه ثابت است با متوقف بر رسیدن زمان واجب است، محور سوم توجیه و حمل روایاتی است که دلالت بر ترتب ثواب بر بعضی از مقدمات مثل مقدمات حج می کنند.

0.0.0.0.1- محور اول : موافقت امر غیری موجب استحقاق مثوبت و مخالفت آن موجب استحقاق عقوبت می شود یا خیر؟

نسبت به محور اول، از کلام مرحوم آخوند، هم در کفایه و هم در تقریرات استفاده می شود که بلاشکال ترتب ثواب بر موافقت واجب نفسی از باب استحقاق است. به خلاف واجب غیری که ترتب ثواب از باب استحقاق نیست.

اما اینکه ترتب ثواب در موافقت و امتثال امر نفسی، از باب استحقاق باشد یا تفضل، محل اختلاف نظر و اشکال است. در میان علماء، قول معروف و مشهور این است که ترتب ثواب بر موافقت امر نفسی از باب استحقاق است. اما در مقابل، مرحوم شیخ مفید و جماعتی از محققین قائل هستند که ترتب ثواب از باب تفضل است نه استحقاق.

در ترتب عقوبت بر مخالفت امر نفسی نیز اختلاف نظر وجود دارد که آیا از باب استحقاق است یا از باب تجسم اعمال و لازمه تکوینیه عمل سیّئ؛ یعنی عذاب به صورت قهری مترتب می شود و قابل انفکاک از عمل نیست. در قول اول ممکن است شخص مورد عفو واقع شود و عقوبت نگردد، اما اگر عقوبت شود قبیح نیست، اما طبق قول دوم عقاب اثر قهری اعمال است و قابل انفکاک نمی باشد. برای اثبات این قول استدلال به بعضی از آیات و روایات شده است. با توجه به اینکه در ترتب ثواب دو قول وجود دارد و در ترتب عقوبت هم دو نظر، برای اینکه در مسأله مورد بحث که آیا موافقت امر غیری موجب استحقاق مثوبت می شود و مخالفت آن موجب استحقاق عقوبت، مبنای صحیح اختیار شود، باید ابتداءا مبنای صحیح در اصل ترتب ثواب و عقاب معلوم گردد.

نسبت به ترتب ثواب در واجب نفسی، مرحوم نایینی فرموده است که ولو اختلاف نظر است و بعضی قائل به استحقاق هستند و بعضی قائل به تفضل، ولی حق در مسأله این است که ترتب ثواب بر موافقت امر نفسی از باب استحقاق نیست. زیرا اطاعت امر مولی و عمل بر وفق امر او، وظیفه عبد است و کاری است که عقلاً بر عبد لازم می باشد. عبد دینی که بر گردن دارد را اداء کرده است به طوری که اگر این کار را انجام نمی داد و موافقت نمی کرد، ظلم و طغیان در برار مولی حساب می شد. چنین نیست که عبد را وجود مستقلی در مقابل مولی قرار دهیم تا بتواند در برابر کاری که برای مولی کرده است، طلب اجرت کند. رابطه عبد و مولی رابطه اجیر و مستأجر نیست تا استحقاق اجرت در برابر کار خود داشته باشد. لذا قول به ترتب ثواب بر امتثال امر نفسی از باب استحقاق، قابل قبول نیست. بله، مولی از باب تفضل وعده ثواب داده است، ولی نه اینکه عبد حق مطالبه داشته باشد.

مرحوم آقای خویی نیز به عنوان توضیح بیشتر فرموده است که استحقاق به معنای طلبکاری عبد طلبکار معنا ندارد. بله، ممکن است کسانی که اعتقاد دارند ترتب ثواب، از باب استحقاق باشد کما علیه المشهور، مرادشان این باشد که اگر عبد اطاعت و عمل به وظیفه کند، اهلیت و قابلیت پیدا می کند که مولی به او ثواب بدهد، به خلاف کسی که فعل مباحی را انجام می دهد و این اهلیت و قابلیت را ندارد. ولی چنین شخصی صرفا اهلیت پیدا می کند نه اینکه بتواند مطالبه مثوبت کند. بر این اساس نزاع لفظی می شود؛ چون منکرین استحقاق، استحقاق را به معنای اول، یعنی حق مطالبه انکار کرده اند و آنهایی که قائل به استحقاق شده اند قائل به اهلیت شخص شده اند نه اینکه حق مطالبه داشته باشد.

در نتیجه مبنای صحیح در ترتب ثواب بر واجب نفسی، این است که ترتب ثواب از باب تفضل است نه استحقاق. بر خلاف آنچه از ظاهر کلام مرحوم آخوند استفاده می شود، مگر اینکه کلام ایشان نیز حمل بر اهلیت و قابلیت شود.

نسبت به ترتب عقاب بر مخالفت امر نفسی نیز ولو اختلاف نظر وجود دارد و آنچه از بعضی کلمات به خصوص کلام فلاسفه استفاده می شود، ترتب عقاب از باب تجسم اعمال و اثر تکوینی آن است، اما قول صحیح، ترتب عقاب از باب استحقاق است.

وجه استحقاق چنانکه توضیح داده شده، این است که عبدی که مخالفت با امر نفسی کرده، طغیان و تمرّد از امر مولی کرده و کار او خروج از وظیفه عبویت و ظلم محسوب می شود. چون وظیفه عبد، موافقت با امر مولی است و اگر تخلف کند ظلم کرده است. در جایی که ظلم از عبد محقق می شود، عقل حکم می کند که مولی می تواند او را عقاب کند؛ به این معنا که اگر مولی عقاب کند قبحی در عقاب او نیست و کسی نمی تواند بگوید چرا عقاب کرد. البته اینکه قبیح نبودن عقاب عبد و حسن بودن آن، از احکام عقل عملی باشد یا از احکام عقلایی که با جعل عقلاء ثابت شده باشد، به این بر می گردد که حُسن عدل و قبح ظلم، حکم عقل عملی باشد که عقل با قطع نظر از بناء عقلاء و نظم مجتمعی که وجود دارد، به صورت مستقل و فی حد نفسه حکم می کند که ظلم قبیح است و عدل حسن است، چنانکه مرحوم آقای خویی قائل می باشند، یا قبح ظلم و حُسن عدل از قضایای مشهوره و آراء محموده باشد که تطابقت علیها آراء العقلاء حفضا للنظام کما علیه مرحوم اصفهانی و مشهور فلاسفه که در این صورت استحقاق عقوبت، امر مجعول به جعل عقلایی می شود. اما اینکه ترتب عقاب از باب تجسم عمل و لازمه تکوینیه عمل باشد، به نحوی که غیر قابل انفکاک از عمل باشد، قابل التزام نیست. ولو در بعضی از موارد ممکن است عمل انسان در قیامت به صورت دیگری تبدیل شود، اما اینکه کلاً ترتب عقاب را لازمه تکوینی عمل بدانیم قابل التزام نیست و با آیات و روایاتی که دلالت بر عفو و شفاعت (نسبت به بعضی از گناهان) می کند سازگاری ندارد. تعبیر به جزاء هم که در مورد سیئات به کار رفته است نشان می دهد که از باب لازمه تکوینیه نیست، بلکه به این معناست که به شخص به کاری که کرده است ثواب و اجر داده می شود و یا به خاطر معصیت، عقوبت می گردد.

مرحوم آقای خویی در تعیین مبنای مختار در ما نحن فیه، یعنی ترتب ثواب بر موافقت امر غیری فرموده اند که اگر در واجب نفسی قائل می شدیم که ترتب ثواب از باب استحقاق به همان معنای ظاهرش یعنی طلبکاری عبد است، معلوم است که در محل بحث که موافقت امر غیری باشد، استحقاق مثوبتی در کار نیست. در محاضرات تعبیر کرده است کما هو واضح. ظاهرا باید وجهش همان توضیح مرحوم آخوند در تقریرات باشد که آنچه موجب استحقاق مثوبت می شود اطاعت امر مولی است و در واجب نفسی، چون عبد اطاعت امر مولی کرده است استحقاق مثوبت پیدا می کند، ولی در موافقت واجب غیری و اتیان به مقدمه، چون مطلوبیت مستقل ندارد اطاعت مستقلی صورت نگرفته است و لذا ثواب مستقلی هم ندارد. اما اگر قائل به ترتب ثواب از باب تفضل شدیم کما هو الصحیح و گفتیم که اگر تعبیر به استحقاق می شود باید به معنای اهلیت عبد برای ثواب باشد، این خصوصیت همانطور که در موافقت واجب نفسی وجود دارد، در موافقت واجب غیری در اتیان به مقدمه به قصد اتیان واجب نفسی نیز اهلیت برای تفضل پیدا می کند. زیرا اگر شخص در واجب نفسی، اهلیت تفضل پیدا می کند، نکته اش این است که عبد در مقام انقیاد امر مولی و اظهار عبویت در برابر مولی بر آمده و شروع به انجام فرمان مولی کرده است؛ همین که شخص در صدد اطاعت قرار گرفته است اهلیت برای تفضل پیدا کرده است. این نکته همانطور که در واجب نفسی بدون مقدمه وجود دارد، در جایی که واجب مقدمه دارد و شخص مقدمه را به قصد توصل به ذی المقدمه انجام دهد فعل او مصداق انقیاد حساب می شود و اهلیت برای اعطای اجر پیدا می کند. بلکه حتی اگر در مقدمه واجب، وجوب غیری شرعی را ملتزم نشویم، باز هم همین نکته می آید که شخص در مسیر عبودیت قرار گرفته است ولو واجب شرعی نباشد. اگر شخص به این قصد تطهیر لباس کند که برای نماز آماده شود، این کار او مصداق انقیاد و مصداق اظهار عبودیت است و لذا اهلیت پیدا می کند. بله، اگر شخص مقدمه را به انگیزه دیگری انجام دهد، اهلیت ثواب هم پیدا نمی کند. همانطور که در واجبات نفسیه توصلیه که سقوط امر متوقف بر قصد امر نیست، اگر شخص واجب توصلی را برای خدا انجام دهد اهلیت برای ثواب پیدا می کند. لذا ولو در واجبات توصلیه سقوط تکلیف متوقف بر قصد الامر نیست، ولی همانطور که معروف است ثواب متوقف بر قصد امتثال و اتیان عمل مضافا الی المولی است. در این فرض، خود انجام مقدمه، ثواب مستقلی غیر از ذی المقدمه دارد ؛ خلافا للمحقق النایینی و الآخوند که فرموده اند در امتثال امر غیری یک ثواب بیشتر وجود ندارد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo