< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1402/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تعریف واجب نفسی و واجب غیری

اشکالی به تعریف واجب نفسی و واجب غیری مطرح شد. اشکال این بود که اگر واجب نفسی ما وجب لنفسه باشد لا لواجب آخر، در مقابل واجب غیری که وجب لاجل التوصل به الی واجب آخر، تعریف واجب غیری بر اکثر واجبات شرعی که نفسی هستند، صادق خواهد بود. زیرا افعالی که متعلق ایجاب قرار می گیرند، به خاطر رسیدن به مصالح و آثار خاصی که بر آنها مترتب می شود محبوبیت پیدا می کنند. در نتیجه باید واجب غیری باشند و حال آنکه واجب نفسی حساب می شوند.

جواب ميرزای رشتی از اشکال :

در کلمات دیگران که مقصود میرزای رشتی است، از این اشکال جوابی داده شده است که مرحوم آخوند آن را نمی پذیرد و لذا جواب دیگری می دهد. میرزای رشتی فرموده است که اگر در تعریف واجب غیری گفته شده ما وجب لواجب آخر یا ما وجب لغیره، مراد از واجب آخر که وضوء برای آن واجب شده، چیزی است که فعل مکلف و تحت اختیار مکلف باشد. این نیز بر صلات که به خاطر مصلحت مترتب بر آن واجب شده صدق نمی کند. زیرا ولو بر واجبات نفسیه مثل صلات، خواص و فوائدی مترتب می شود که محبوبیت لزومی دارند، ولی چون آنها تحت قدرت مکلف نیستند، مورد تکلیف و ایجاب قرار نمی گیرند. لذا مصداق واجب آخر که در تعریف واجب غیری گفته شده نمی شوند. در نتیجه بین وضوء که به خاطر صلات واجب شده و بین نماز که به خاطر ترتب مصلحت بر آن واجب شده است فرق می باشد. وضوء واجب شده است برای تحقق واجب آخر که فعل مکلف است ولی صلات واجب شده است به خاطر فوائدی که سنخ فعل مکلف نیست.

مرحوم آخوند در مقام نقل اين جواب فرموده است: فإن قلت نعم و إن كان وجودها محبوبا لزوما إلا أنه حيث كانت من الخواص المترتبة على الأفعال التي ليست داخلة تحت قدرة المكلف لما كاد يتعلق بهذا الإيجاب.

در بیان مرحوم آخوند در نقل جواب آمده که واجب آخر باید از سنخ افعال مکلف و تحت قدرت او واقع شود. توصیف به اینکه تحت قدرت مکلف واقع شود، در کلام مرحوم آخوند است، نه در کلام میرزای رشتی. در کلام میرزای رشتی آمده است: المراد بالغير ليس‌ هو مطلق‌ الغير بل خصوص الأفعال فلا بدّ أن يكون الغير الّذي علّل به وجوب الواجب من سنخ الأفعال ... و إنّما أطلقوا و لم يقيدوه بذلك ثقة لوضوح الحال[1] .

مرحوم آخوند برای اینکه روشن شود که چرا مقصود، افعال مکلفین است، دلیل آورده که اگر غیر افعال مکلفین باشد، خارج از قدرت مکلف است و لذا مورد تکلیف قرار نمی گیرد تا عنوان واجب بر آن صدق کند.

بر اساس این توضیح، خود مرحوم آخوند اشکال می کند که هرچند این آثار و خواص، فعل مکلف نیستند و در نتیجه مقدور بلا واسطه و مباشری مکلف به حساب نمی آیند، ولی با واسطه مقدور می باشند. چون اسباب تحقق این خواص و آثار تحت قدرت مکلف است و قدرت بر سبب قدرت بر مسبب نیز می باشد. برای اینکه چیزی مقدور شود و صلاحیت تعلق تکلیف پیدا کند، لازم نیست که حتما مقدور مباشری باشد. اگر مقدور مع الواسطه هم باشد برای تعلق تکلیف کافی است. و الا اگر مقدور مع الواسطه مقدور مکلف نباشد و صلاحیت تعلق تکلیف را نداشته باشد، افعال تولیدی که به وسیله اسباب خاص ایجاد می شوند و مکلف فقط قدرت بر ایجاد سبب آنها را دارد، نباید مورد تکلیف واقع شوند؛ مثل تطهیر، تملیک، تزویج، طلاق و عتق که از طریق اسباب خاصه محقق می شوند و مکلف فقط قدرت بر ایجاد اسباب را دارد. چون طهارت از حدث، امر نفسانی است که به وسیله وضوء گرفتن ایجاد می شود، یا تملیک امر اعتباری است که از راه سببش که عقد خاص باشد حاصل می گردد. تعلق تکلیف به این امور، نشان می دهد که در برای تعلق تکلیف، مقدور مع الواسطه بودن هم کافی است. لذا این آثار ولو مقدور مباشری نباشند اما مقدور مع الواسطه هستند و لذا عنوان واجب آخر بر آنها صادق می شود.

مرحوم آخوند در پاسخ ان قلت فرموده است: قلت بل هي داخلة تحت القدرة لدخول أسبابها تحتها و القدرة على السبب قدرة على المسبب و هو واضح و إلا لما صح وقوع مثل التطهير و التمليك و التزويج و الطلاق و العتاق إلى غير ذلك من المسببات موردا لحكم من الأحكام التكليفية.

جواب مرحوم آخوند از اشکال :

مرحوم آخوند می فرماید که اولی این است که در مقام جواب از اشکال، گفته شود که در واجبات نفسیه مثل صلات و صوم و ...، اگرچه اثر مترتب بر آنها اثر لزومی است، ولی بر ذی اثر که صلات یا صوم باشد، عنوان حَسَن نیز منطبق می شود و به خاطر انطباق عنوان حَسَن، عقل مستقل به مدح فاعلش بلکه مستقل به ذم تارک آن می باشد. به جهت اتصاف فعل به عنوان حسن است که ایجاب به آن تعلق می گیرد. بله، صلات علاوه بر اینکه عنوان حسن بر آن منطبق است، خاصیتی و فایده ای نیز دارد که دارای مطلوبیت لزومیه است، ولی ایجاب که به صلات تعلق می گیرد، به خاطر ترتب آن فایده نیست، بلکه به خاطر اتصاف به عنوان حسن است. به عبارت دیگر، در صلات، هم حیثیت مقدمیت برای تحقق مصلحت وجود دارد و هم حیثیت اتصاف به عنوان حسن. ولی تعلق ایجاب به خاطر ترتب مصلحت بر صلات نیست بلکه به خاطر اتصافش به عنوان حسن است. به خلاف واجبات غیری که تعلق ایجاب صرفا به خاطر حیثیت مقدمیت برای تحقق فعل آخر است. چه بسا که در واجبات غیری مثل وضوء، در کنار حیثیت مقدمیت، یکی از عناوین حسنه نیز بر آن منطبق شود، ولی تعلق وجوب به خاطر اتصاف به حسن نیست.

با این توضیح فرق بین وضوء و صلات مشخص می شود. زیرا ولو فی حد نفسه، هم در صلات و هم در وضوء، دو حیثیت وجود دارد، هم اتصاف به عنوان حسن و هم حیثیت مقدمیت، ولی تعلق ایجاب در صلات به خاطر انطباق حسن است و در وضوء به خاطر حیثیت مقدمیت است. لذا تعریف واجب غیری به اکثر واجبات نفسیه نقض نمی شود.

فالأولى أن يقال إن الأثر المترتب عليه و إن كان لازما إلا أن ذا الأثر لما كان معنونا بعنوان حسن يستقل العقل بمدح فاعله بل و بذم تاركه صار متعلقا للإيجاب بما هو كذلك و لا ينافيه كونه مقدمة لأمر مطلوب واقعا بخلاف الواجب الغيري لتمحض وجوبه في أنه لكونه مقدمة لواجب نفسي و هذا أيضا لا ينافي أن يكون معنونا بعنوان حسن في نفسه إلا أنه لا دخل له في إيجابه الغيري‌.

ایشان در ادامه فرموده است که آنهایی که در تعریف واجب نفسی گفته اند که النفسی ما اُمِر به لنفسه و و الغیری ما اُمِر به لغیره، شاید مرادشان همین مطلب باشد که در واجب نفسی، در خود فعل یک جهت حسن وجود دارد که به خاطر وجود آن جهت حسن، مورد امر قرار گرفته است، بر خلاف واجب غیری که فقط به خاطر مقدمیت برای غیر است که به آن امر شده است[2] .

در انتهای عبارت مرحوم آخوند تعبیر به فتامل کرده است که یا اشاره به اشکال در اصل جواب دارد، یا اینکه اصل جواب صحیح است، ولی مقصود کسانی که واجب نفسی را ما اُمر به لنفسه تعریف کرده اند، فرمایش مرحوم آخوند نیست.

در تقریرات هم بعد از طرح جواب، اشکالی مطرح نکرده است که معلوم می شود مختار ایشان در جواب از اشکال، همین مطلبی است که در کفایه به عنوان اولی ان یقال ذکر کرده است.

اما در کلمات اعلام دیگر به جواب مرحوم آخوند اشکال شده است که عمده اشکالات، دو اشکال است. اشکال اول از مرحوم نایینی است و اشکال دوم اشکالی است که در کلام مرحوم آقای خویی ذکر شده است. البته هر دو اشکال با بیانی دیگر در حاشیه مرحوم مشکینی وجود دارد.

اشکال مرحوم نایینی این است که اگر داعی بر ایجاب در واجبات نفسیه، انطباق عنوان حسن باشد، سوال می شود حسن این افعال به چه خاطر است؟ یا حسن آنها به خاطر آثار و فوائد مترتب بر آنهاست یا حسن آنها ذاتی و با قطع نظر از ترتب مصالح و فوائد است . هر کدام از این دو شق اشکال دارد. اگر بگویید حسن این افعال، به خاطر مقدمیت برای تحصیل ملاکات باشد، اشکال مستشکل عود می کند که جُلّ واجبات در شریعت باید غیری شوند. چون مقدمیت برای تحصیل فوائد دارند. زیرا خصوصیت واجب غیری این بود که ایجابش لأجل التوصل به الی واجب آخر بود که در جلّ واجبات نفسیه مورد پیدا می کند. اگر بگویید صلات و صوم دارای حسن ذاتی هستند با قطع نظر از مصلحت مترتب بر آنها، لازمه اش این است که واجب نفسی محض در شریعیت وجود نداشته باشد و همه واجبات در شریعت، هم نفسی باشند و هم غیری. چون در مورد صلات هم اتصاف به حُسن ذاتی در آن محقق است و هم حیثیت مطلوبیت مقدّمی. در نتيجه هم واجب نفسی می شود به خاطر انطباق حسن ذاتی و هم غیری به خاطر مقدمیت برای تحصیل ملاک. نظیر حج که افعال متقدم در آن هم واجب نفسی هستند و هم غیری. نفسی هستند چون امر نفسی دارند و از طرفی چون فعل متقدم مقدمه برای فعل متاخر است واجب غیری نیز می شود. یا مرحوم آقای خویی در صلاتین مترتبین فرموده است که ظهر هم واجب نفسی است، چون خودش مصلحت دارد و هم غیری است، چون تحقق صلات عصر متوقف بر آن است. مرحوم نایینی فرموده است که اگر اتصاف به حسن، ذاتی باشد، لازمه اش این است که همان جُلّ واجبات شریعت که مورد اشکال بودند، هم واجب نفسی بشوند و هم غیری و در شریعت واجب نفسی محض نداشته باشیم. این نیز قابل التزام نیست. زیرا به حسب تقسیم معروف، واجبات در شریعیت یا واجب نفسی محض هستند یا واجب غیری.

 


[1] - بدائع الافکار/326.
[2] - کفایه/108.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo