< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1402/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: /جهت سوم /امکان ثبوتی واجب معلق

0.0.0.1- جهت سوم؛ امکان ثبوتی واجب معلق

وجوهی برای استحاله واجب معلق مطرح گردیده است.

0.0.0.1.1- وجه اول برای امتناع واجب معلق

وجه اول امتناع که در کفایه نقل شده و معروف این است که قائل به آن محقق نهاوندی که از تلامذه مرحوم شیخ بوده است و البته بعضی قائل آن را مرحوم فشارکی دانسته‌اند، این است که اراده تشریعیه در آثار و خصوصیات، مثل اراده تکوینیه است و فقط در این جهت فرق دارند که اراده تکوینیه به فعلِ خود مرید تعلق می گیرد، اما اراده تشریعیه به فعل غیر تعلق می گیرد و از آنجا که اراده تکوینیه که محرک عضلات نحو المراد است، استحاله دارد که منفک از مراد شود یعنی اراده تکوینیه باشد و مراد نباشد، ایجاب و اراده تشریعیه نیز محال است که از مراد یعنی فعل غیر منفک شود. بنابراین ممکن نیست که ایجاب و طلبِ فعلی و حالی به امر استقبالی و متاخر تعلق بگیرد.

مرحوم آخوند این وجه را چنین نقل می فرماید: ربما حكي عن بعض أهل النظر من أهل العصر إشكال في الواجب المعلق و هو أن الطلب و الإيجاب إنما يكون بإزاء الإرادة المحركة للعضلات نحو المراد فكما لا تكاد تكون الإرادة منفكة عن المراد فليكن الإيجاب غير منفك عما يتعلق به فكيف يتعلق بأمر استقبالي فلا يكاد يصح الطلب و البعث فعلا نحو أمر متأخر[1] .

در حقیقت این وجه از سه مقدمه تشکیل می شود؛ مقدمه اول این است که ایجاب فعل و طلب شارع به این است که اراده تشریعیه خداوند متعال به فعل عبد تعلق بگیرد؛ یعنی در موارد ایجاب، فعل عبد مورد اراده مولی قرار بگیرد، ولی نه از باب اراده تکوینیه، بلکه از باب تشریع و جعل قانون به نحوی که عبد باید آن را از روی اختیار خودش انجام دهد. در مقابل اراده تکوینیه خداوند که اگر به چیزی تعلق بگیرد حتما و قهرا محقق خواهد شد و امکان تخلف ندارد. مقدمه دوم این است که وزان اراده تشریعیه وزان اراده تکوینیه است و در خصوصیات و آثار هیچ فرقی با هم ندارند و تنها فرق آنها در متعلق است که اراده تکوینيه به فعل مرید تعلق می گیرد، اما اراده تشریعیه به فعل غیر تعلق می گیرد. مقدمه سوم هم این است که اراده تکوینیه که محرک عضلات مرید نحو الفعل است محال است که از مراد انفکاک داشته باشد. این سه مقدمه در کنار هم نتیجه می دهد که ایجاب و اراده تشریعیه هم از واجب انفکاک ندارد. وقتی قابل انفکاک نبود، فرض اینکه وجوب، فعلی باشد اما واجب، استقبالی امر غیر معقولی خواهد شد.

0.0.0.1.2- اشکالات مرحوم آخوند به وجه اول

مرحوم آخوند در اشکال به این وجه، در مقدمه اول مناقشه نکرده است. زیرا همانطور که از مواضع مختلف کفایه استفاده می شود، به نظر ایشان ایجاب فعل به معنای تعلق اراده تشریعیه مولی به فعل عبد است و اساسا ایشان فعلیت تکلیف را به تعلق اراده مولی به فعل عبد می داند. اشکال مرحوم آخوند در مقدمه دوم و سوم است. مقدمه دوم این بود که وزان اراده تشریعیه وزان اراده تکوینیه در خصوصیات و آثار است و مقدمه سوم نیز این بود که در اراده تکوینیه انفکاک اراده از مراد استحاله دارد.

مرحوم آخوند اشکال را از مقدمه سوم شروع می کند و به دو وجه اشکال می کند. وجه اول این است که لزوما اراده تکوینیه به امر حالی تعلق نمی گیرد، بلکه همانطور که اراده تکوینیه گاهی به امر حالی تعلق می گیرد، گاهی نیز به امر استقبالی تعلق می گیرد. وقتی اراده تکوینیه به امر استقبالی تعلق گرفت، به حسب زمان اراده از مراد تخلف پیدا کرده است. مثل جایی که اراده تکوینیه تعلق به امری بگیرد که متوقف بر مقدمات کثیره ای است که تحصیل آنها نیاز به زمان زیادی دارد. مرحوم آقای تبریزی مثال می زدند که وقتی طلبه اراده می کند که به مرتبه اجتهاد و استنباط احکام از ادله برسد، تحقق مرادش نیازمند مقدمات کثیره ای است که باید در تحصیل آنها تحمل مشقت کند تا به مقصود برسد. در این موارد که مرید متحمل زحمت در انجام مقدمات می شود به این خاطر است که اراده و شوق مؤکّد به ذی المقدمه دارد. والا اگر اشتیاق مؤکّد نسبت به ذی المقدمه نبود، هیچ وقت حاضر به تحمل زحمت در تحصیل مقدمات آن نمی شد. بنابراین در این موارد که مراد نیازمند مقدمات کثیره است اراده نسبت به ذی المقدمه بالفعل وجود دارد و حال آنکه خود ذی المقدمه امر استقبالی است. بله، در این موارد تحریک عضلات نسبت به ذی المقدمه اتفاق نیفتاده، بلکه فقط نسبت به مقدمات بوده است. أن الإرادة تتعلق بأمر متأخر استقبالي كما تتعلق بأمر حالي و هو أوضح من أن يخفى على عاقل فضلا عن فاضل ضرورة أن تحمل المشاق في تحصيل المقدمات فيما إذا كان المقصود بعيد المسافة و كثير المئونة ليس إلا لأجل تعلق إرادته به و كونه مريدا له قاصدا إياه لا يكاد يحمله على التحمل إلا ذلك‌.

وجه دوم اشکال این است که هرچند در تعریف اراده در کلمات عنوان شده است که اراده هی الشوق المؤکّد المحرکة للعضلات نحو المراد و تحریک عضلات را در تعریف اراده آورده اند، ولی مقصود از تحریک عضلات در تعریف، اولا تحریک فعلی نحو نفس مراد نیست، بلکه تحریک فعلی نحو مراد یا مقدمات مراد است و اعم می باشد. زیرا مرادات از جهت اینکه مقدمه داشته باشند یا خیر و مقدمات هم از این نظر که کثیر باشند یا قلیل، مختلف هستند و لذا تحریک عضلات مرید هم مختلف می شود. نسبت به مرادی که مقدمه ندارد، تحریک بالفعل عضلات مباشرتا نحو خود مراد است و مرادات و مقاصدی که مقدمات دارند، تحریک بالفعل نحو مقدمات آنها می شود. ثانیا اصلا مقصود از تحریک عضلات در تعریف اراده، تحریک فعلی نیست، بلکه تحریک عضلات را ذکر کرده اند تا بیان کنند که کدام مرتبه از شوق اراده است. زیرا اراده حدّ خاصی از شوق است که مستلزم تحریک عضلات می شود ولی شأنا نه فعلا. به عبارت دیگر هر شوقی اراده نیست، بلکه باید کامل باشد و به حدّ نصاب برسد و نصابش این است که بتواند تحریک عضلات کند شأنا. چرا مراد از تحريک عضلات در تعريف اراده تحريک فعلی نيست زیرا در بعضی از موارد شوق مؤکّد به امر استقبالی بدون مقدمه تعلق می گیرد که اگر این شوق مؤکّد را مقایسه کنیم با شوق مؤکّدی که به امر حالی یا استقبالی با مقدمه تعلق می گیرد، چه بسا که بالوجدان ببینیم شوق مؤکّد متعلق به امر استقبالی بدون مقدمه اقوی و آکد است و حال آنکه تحریک بالفعل وجود ندارد. مرحوم آخوند می فرمايد اینکه مرحوم نهاوندی در اراده تکوینیه به حسب مقدمه ثالثه فرموده است که اراده از مراد تخلف ندارد، منشأ اشتباه ایشان این است که اراده را به شوق مؤکّد محرّک للعضلات تعریف کرده اند و لذا تصور کرده است که اراده خصوص تحریک فعلی نحو نفس المراد است.

: لعل الذي أوقعه في الغلط ما قرع سمعه من تعريف الإرادة بالشوق المؤكد المحرك للعضلات نحو المراد و توهم أن تحريكها نحو المتأخر مما لا يكاد و قد غفل عن أن كونه (کونها) محركا نحوه يختلف حسب اختلافه (اختلاف مرادات و مقاصد) في كونه مما لا مئونة له كحركة نفس العضلات أو مما له مئونة و مقدمات قليلة أو كثيرة فحركة العضلات تكون أعم من أن تكون بنفسها مقصودة أو مقدمة له و الجامع أن يكون نحو المقصود بل مرادهم من هذا الوصف في تعريف الإرادة بيان مرتبة الشوق الذي يكون هو الإرادة و إن لم يكن هناك فعلا تحريك لكون المراد و ما اشتاق إليه كمال الاشتياق أمرا استقباليا غير محتاج إلى تهيئة مئونة أو تمهيد مقدمة ضرورة أن شوقه إليه (امر استقبالی بلا مقدمه) ربما يكون أشد من الشوق المحرک فعلا نحو امر حالی أو استقبالی محتاج الی ذلک[2] .

مقدمه دوم هم این بود که وزان اراده تشریعیه وزان اراده تکوینیه است و خصوصیات و آثار آنها یکی است. اشکال مرحوم آخوند این است که این دو در آثار یکی نیستند تا از استحاله انفکاک در اراده تکوینیه نتیجه بگیرید که انفکاک در اراده تشریعیه نیز محال است. زیرا اراده تشریعیه، طلب کردن و ایجاب فعلی از عبد برای احداث داعی للعبد نحو الفعل است. این طلب کردن یا واجب کردن یا اراده تشریعیه کردن، برای این است که در نفس عبد داعی به انجام مکلف به ایجاد شود. وقتی اراده تشریعیه برای ایجاد داعی و برای انقداح داعی در عبد باشد، حتما نیازمند زمان است که به لحاظ آن زمان، واجب از ایجاب تاخر پیدا می کند. زیرا برای انقداح داعی در عبد نحو الفعل، باید عبد علم به بعث پیدا کند و فعل را بما له من الفائدة و ما یترتب علی ترکه من العقوبة تصور کند، تا عبد انگیزه برای انجام فعل پیدا کند. این امور نیاز به زمان دارند ولو زمان قصیر و اینطور نیست که مقارن زمان ایجاب ، فعل از عبد تحقق پیدا کند. لذا همیشه تحقق فعل مامور به از نظر زمانی از ایجاب متاخر است. بنابراین نه تنها فعل عبد امکان تاخر از اراده تشریعیه دارد، بلکه لزوما متاخر است. وقتی انفکاک به زمان قصير ممکن شد انفکاک به زمان طویل هم ممکن خواهد شد. زیرا در ملاک استحاله و امکان در نظر عقل که حاکم در این باب است، بین طول و قصر مدت فرقی نیست. چراکه اگر اراده تشریعیه علت تامه برای فعل باشد که معلوم است اراده از فعل منفک نمی شود چه زمان تاخر قصیر باشد و چه طویل و اگر علت تامه نباشد منفک می شود چه زمان تاخر قصیر باشد و چه طویل. در این جهت بین طول و قصر زمان فرقی نیست. در نتیجه وجهی ندارد که ما خصوصیات اراده تکوینیه را در مورد اراده تشریعیه پیاده کنیم.

 


[1] - کفایه/102.
[2] - کفایه /102.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo