< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1402/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمه واجب

مناقشه اقای خویی و تبریزی در فرمایش محقق عراقی

اصل اشکال در کلام آقای خویی نسبت به فرمايش محقق عراقی این است که اگر این بیان شما تمام هم باشد و در بحث اقل و اکثر ارتباطی از راه علم تفصیلی به وجوب اقل اما نفسيا او غیريا نمی توانیم انحلال درست کنیم ، نهایتش این است که با این تقریب نمی توانیم برائت را جاری کنیم ولی اين باعث نمی شود که از راه علم تفصیلی به وجوب نفسی اقل اما ضمنا او استقلالا نتوانیم علم اجمالی را منحل کنیم.

توضیح ذلک

در بحث اقل و اکثر ارتباطی با توجه به این که علم اجمالی وجود دارد بحث شده است که این علم اجمالی منحل می شود به علم تفصیلی تا برائت جاری بشود یا منحل نمی شود؟

تقریب شیخ انصاری برای انحلال علم اجمالی در اقل و اکثر ارتباطی

برای انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی تقریب های مختلفی ذکر شده است یک تقریب ، بیان مرحوم شیخ است که این علم اجمالی با علم تفصیلی منحل می شود چون می توانیم به اقل اشاره کنیم و بگوییم که این ده جزء متعلق وجوب است اما لنفسه بنابر این که نماز ده جزئی باشد و اما لغیره بنابر این که نماز یازده جزئی باشد .

بعضی از محققین این کلام مرحوم شیخ را قبول نکردند از جمله مرحوم آخوند که فرمودند اگر کسی ادعا بکند که علم اجمالی با علم تفصیلی به وجوب اقل اما نفسيا او غیريا و شک بدوی در اکثر منحل می شود، توهم فاسدی است و دو محذور ذکر کردند که یکی محذور خلف بود و دیگری محذور یلزم من وجوده عدمه بود. بیان محذور این است که علم تفصیلی به وجوب اقل اما نفسيا او غیريا متوقف بر این است که تکلیف مطلقا منجز باشد حتی در تقدير تعلق به اکثر، اگر لزوم تکلیف به اقل (که منوط به تنجز تکلیف علی ای حال است) مستلزم این باشد که تکلیف منجز نباشد الا این که تکلیف به اقل تعلق گرفته باشد این خلف است علاوه بر اينکه یلزم من وجوده عدمه (يعنی يلزم من الانحلال عدم الانحلال )چون انحلال مستلزم اين است که تکليف علی کل حال منجز نباشد و اين مستلزم آن است که اقل مطلقا لازم نباشد اگر اقل مطلقا لازم نباشد انحلال هم از بين می رود ، و ما يلزم من وجوده عدمه محال .

محقق عراقی هم به بیانی که گفته شد به مرحوم شیخ اشکال می کند که این علم اجمالی منحل نمی شود .

تقریب صحیح برای انحلال علم اجمالی در باب اقل و اکثر ارتباطی

وجوه دیگری هم برای انحلال گفته شده است که برخی از وجوه انحلال حقیقی است و برخی از تقاریب هم به انحلال حکمی باز می گردد.

اگر به کلام محقق عراقی باز گردیم که ثمره بحث را در اقل و اکثر ارتباطی گرفته است معلوم می شود که این ثمره تمام نیست چون در بحث مقدمات داخلیه اگر کسی قائل به وجوب غیری اجزاء بشود هم می توان علم اجمالی را منحل کرد به همان بیانی که قائل به عدم وجوب غیری اجزاء می گوید که انحلال رخ می دهد ، در این جا هم می گوید که انحلال رخ می دهد . بیانی که در آن جا وجود داشت از راه وجوب نفسی ضمنی در اجزاء بود و اگر کسی قائل به وجوب غیری اجزاء هم بشود ، در بحث اقل و اکثر از راه وجوب نفسی می تواند انحلال را توجیه کند چون کسی که قائل به وجوب غیری می شود وجوب نفسی را انکار نمی کند ، بلکه بعد از تسلیم این که اجزاء وجوب نفسی دارند ، نزاع می کردیم که آیا علاوه بر وجوب نفسی وجوب غیری هم دارند یا ندارند ؟ با توجه به این که وجوب نفسی اجزاء مسلم است قول به وجوب غیری اجزاء مستلزم وجوب اشتغال نمی شود.

0.0.0.0.1- 7ثمره صحیح بحث از دخول یا خروج اجزاء در نزاع

بله ممکن است ثمره اتصاف اجزاء به وجوب غیری به نحو دیگری در اقل و اکثر ارتباطی خودش را نشان بدهد . به این بیان که یکی از راه های انحلال ، بیان مرحوم شیخ است . اگر اشکال مرحوم آخوند و محقق عراقی به شیخ وارد نباشد، ثمره نزاع در وجوب غیری اجزاء و مقدمات داخلیه در پیدا شدن صغری برای انحلال علم اجمالی به بیان شیخ انصاری خواهد بود. اگر کسی وجوب غیری مقدمات داخلیه را قبول کند ، در صورتی که اشکالات آخوند و محقق عراقی وارد نباشد می توان علم اجمالی را با بیان شیخ انصاری منحل کرد ولی اگر کسی در این بحث وجوب غیری را قبول نکرد، اولین اشکالی که به شیخ وارد می شود این است که علم تفصیلی را از کجا اوردید ؟ چون این علم تفصیلی منوط به این است که اجزاء وجوب غیری داشته باشند .

0.0.1- 2تقسیم دوم مقدمه : مقدمه عقلیه شرعیه عادیه

محل نزاع

در کتب اصولیه متقدم مقدمه به این سه تقسیم شده است . آیا این تقسیم صحیح است ؟ یا این که مقدمه همانطور که آخوند قائل است ، منحصر درمقدمه عقلیه است ومقدمه شرعیه و عاديه به مقدمه عقلیه باز می گردد ؟ یا این که مقدمه شرعیه به عقلیه باز می گردد ولی مقدمه عادیه قسیم مقدمه عقلیه است ؟

کلام مرحوم آخوند: انحصار مقدمه در عقلیه

حاصل فرمایش اخوند در این تقسیم این است که مقدمه شرعیه به عقلیه باز می گردد و مقدمه عادیه هم دو معنا دارد که بر اساس یک معنا به مقدمه عقلیه باز نمی گردد ولی داخل در محل نزاع نیست ولی بر اساس معنای دوم که داخل در نزاع است ، به مقدمه عقلیه باز می گردد و در نتیجه یک قسم مقدمه بیشتر نداریم .

مقدمه عقلیه عبارت از مقدمه ای است که وجود ذی المقدمه بدون آن محال است و مقدمه شرعیه را هم این طور تعریف کردند که آن چیزی است که وجود ذی المقدمه بدون آن مقدمه محال است شرعا مثل طهارت برای نماز.

رجوع مقدمه شرعیه به عقلیه

مرحوم آخوند فرمودند با توجه به تعریف مقدمه شرعیه، این معنا به مقدمه عقلیه باز می گردد چون عقلا محال است که ذی المقدمه ای که مشروط به شرط یا قیدی باشد ، بدون آن مقدمه محقق بشود.

رجوع مقدمه عادیه به مقدمه عقلیه

در معنای مقدمه عادیه دو احتمال است :

احتمال اول این است که تحقق ذی المقدمه بدون مقدمه عقلا ممکن است ولی عادت جاری شده است که ذی المقدمه را بدون مقدمه انجام می دهند نه این که واقعا توقفی در کار باشد مثل اکل و شربی که مکلف به عنوان مقدمه صوم قبل از طلوع فجر انجام می دهد . بر اساس این احتمال ، این مقدمه عقلیه نیست ولی چنین مقدماتی داخل در نزاع نیستند.

احتمال دوم در مقدمه عادیه این است که مراد از مقدمه عادیه مقدماتی باشد که هر چند ازجهت عقلی امکان تحقق واجب و مامور به بدون این مقدمه عقلا ممکن است ولی با توجه به این که عملا و فعلا اشخاص قدرت بر مقدمه بدیل را ندارند، اگر بخواهند واجب را انجام بدهند باید از این مقدمه استفاده کنند مثل نصب سلم برای صعود بر سطح که صعود ممکن است بدون این که نصب سلم بکند ولی عملا نوع افراد قدرت بر طیران ندارند . این مقدمه به مقدمه عقلیه باز می گردد چون صعود بر سطح برای کسی که قدرت بر طيران ندارد عقلا محال است اگر چه طيران امکان ذاتی داشته باشد .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo