< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1401/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: / /

در وجه دوم اثبات نفسیت واجب که تمسک به اطلاق ماده بود، مرحوم آقای صدر فرمود که این وجه در صورتی فایده دارد که چهار امر محقق باشد. همانطور که در جلسه قبل هم بیان شد این مطلب آقای صدر نمی تواند اشکال به مرحوم آقای خویی باشد بلکه در واقع توضیح کلام ایشان است. زیرا مرحوم آقای خویی به حسب تقریرات مصباح فرموده اند که اگر دلیل واجب آخر، اطلاق داشته باشد با تمسک به اطلاق ماده در آن، بالمطابقه اطلاق و عدم تقید واجب آخر را اثبات می کنیم و بالالتزام نیز ثابت می کنیم که واجب مشکوک النفسیه والغیریه، وجوب نفسی دارد. اما اگر دلیل واجب آخر، اطلاق نداشته باشد به سراغ اطلاق هیئت در واجب مشکوک النفسیه و الغیریه می رویم. مرحوم آقای خویی متعرض نشده اند که دلیل واجب آخر کجا اطلاق دارد و کجا ندارد و آن را موکول به قواعد عامه تمسک به اطلاق کرده اند.

بیان آقای صدر در توضیح همین نقطه است که با توجه به قواعد عامه تمسک به اطلاق، دلیل واجب آخر در چه صورتی اطلاق دارد. لذا مطالب آقای صدر اشکال بر مرحوم آقای خویی محسوب نمی شود.

علاوه بر اینکه در ذیل کلام مرحوم آقای صدر باید بحث شود که آیا رعایت قواعد عامه تمسک به اطلاق، اقتضای این شروط را بتمامه دارد یا خیر؟

شرط اول این بود که واجب نفسی آخر که ما می خواهیم به اطلاق دلیلش تمسک کنیم، معلوم الوجوب باشد. در شرط ثانی هم گفتند که دلیل دال بر آن هم باید دلیل لفظی ای واجد مقدمات حکمت باشد.

شرطیت این دو امر معلوم است. روشن است که تمسک به اطلاق لفظی فرع بر این است که دلیل لفظی حجت بر وجوب داشته باشیم که مدعا را ثابت کند ، اما اگر اصل وجوب شئ آخر معلوم نباشد یا معلوم باشد ولی بالاجماع، نمی توانیم به اطلاق آن تمسک کنیم.

شرط سوم این بود که واجب مشکوک النفسیه و الغیریه نباید مقدمه عقلی برای واجب نفسی آخر باشد؛ به عبارت دیگر فعلی که احتمال وجوب غیری آن داده می شود، باید به ملاحظه تقیید شرعی متعلق وجوب قرار گرفته باشد نه به ملاحظه تقیید عقلی. در جایی می شود تمسک به اطلاق کرد که در واجب مشکوک النفسیه و الغیریه احتمال تقیید شرعی برای واجب آخر داده شود.

ولو در بحوث دلیل این شرط نیامده ولی ممکن است با دو دلیل توجیه شود. اول اینکه اگر آنچه مشکوک النفسیه و الغیریه است مقدمه عقلیه واجب آخر باشد مثل نصب سلّم، تقید واجب آخر به آن، تقید عقلی و ذاتی است. اگر واجب عقلا مقید به آن باشد دیگر نمی شود اطلاق در مقام اثبات کشف از عدم تقییدش کند. حتی اگر مقدمیت عقلیه هم مسلّم نباشد و مشکوک باشد، باز امکان ذاتی اطلاق احراز نمی شود تا با ملاحظه مقام اثبات، از دلیل کشف کنیم که به حسب مقام ثبوت متعلق مطلق است. دلیل دوم هم این است که اطلاق متعلق تکلیف در هر واجبی، صرفا تقیید شرعی واجب به قید را نفی می کند نه اینکه بخواهد تقیید عقلی را هم نفی کند.. زیرا با اطلاق می خواهیم کشف از مقام ثبوت یعنی کشف از کیفیت جعل کنیم و تقیید عقلی ربطی به اطلاق خطاب و جعل شرعی ندارد. برای همین است که اطلاق متعلق تکلیف فقط تقیید شرعی متعلق تکلیف را نفی می کند و می گوید که متعلق تکلیف به حسب مقام جعل قید مشکوک را ندارد یعنی شارع آن را مقید نکرده است. لذا باید به لحاظ تقیید شرعی احتمال وجوب غیری فعل را بدهیم.

اما کلام در این است که آیا با تمسک به قواعد عامه اطلاق، جا داشت که آقای صدر این شرط سوم را هم بیاورد؟ مناقشه می شود که هرچند به حسب واقع تمسک به اطلاق، برای نفی تقیید شرعی است نه عقلی، ولی به حسب مقام اثبات و آنچه در ادله و خطابات مواجه با آن هستیم و مورد ابتلاء ماست، موردی نداریم که احتمال دهیم که تقید عقلی دارد و امر به آن تعلق گرفته است. به حسب واقع خارجی در ادله، مواردی که وجود دارد احتمال تقیید شرعی آنها داده می شود یعنی واجب فی حد نفسه بدون آنها قابل تحقق می باشد ولی شارع فرموده که اگر بخواهی واجب را انجام دهی باید به این شرط انجام دهی. لذا اشتراط به این شرط (امر سوم )در ما نحن فیه، فرضی است که لا واقع له.

شرط چهارم هم این بود که در مثل دلیل اذا زالت الشمس فصلّ و دلیل اذا مسست میّتا فاغتسل، در صورتی می توانیم تمسک به اطلاق صلات کنیم که دلیل واجبی که مشکوک النفسیه والغیریه است (اذا مسست میتا) متصل به اذا زالت الشمس فصلّ نباشد. زیرا اگرمتصل بود ، چون دلیل اول که دلیل واجب مشکوک باشد، مردد و مجمل است، اجمال آن به دلیل آخر هم سرایت می کند و لذا به اطلاق آن نیز نمی شود تمسک کرد.

همانطور که در تعلیقه بحوث بعض الاعلام اشکال کرده اند، به نظر می رسد این امر چهارم اصلا شرطیت ندارد. زیرا مجرد مقترن شدن دو امر با هم، صالح برای تقیید دلیل واجب دوم نمی باشد. چون مجرد اتصال قرینه نمی شود لذا کلام هم مشتمل بر ما یصلح للقرینیه نمی شود تا موجب اجمال گردد. اجمال در جایی است که در کلام چیزی باشد که صلاحیت قرینیت داشته باشد و در ما نحن فیه چنین چیزی وجود ندارد. بلکه چون اطلاق در دلیل اذا زالت الشمس فصلّ منعقد است به وسیله اطلاق آن تردید در نفسیت و غیریت وجوب اغتسال هم از بین می رود.

این مطلب ماخوذ از مطالب خود مرحوم آقای صدر است. خود ایشان در بحث واجب مشروط و اختلاف در رجوع قید به ماده یا هیئت، فرموده است[1] که اینطور نیست که همیشه تقیید متصل موجب اجمال خطاب شود بلکه تقیید متصل دو قسم دارد؛ گاهی قید متصل به حسب لسان دلیل، مطلب مستقلی است و ناظر به آن واجب نیست. مثلا اگر مولی به نحو مطلق بگوید تصدّق و بعد در ادامه آن ولی به صورت مستقل بگوید لانجزی الصدقة قبل القیام. این عبارت لا نجزی الصدقة قبل القیام مطلبی است که ناظر به هیئت یا ماده امر تصدّق نیست. اما گاهی لسان قید از همان ابتدا ناظر به احد الامرین است من الماده و الهیئه است؛ مثل اینکه بگوید تصدّق قائما. می دانیم برای تصدّق قید ذکر شده و تصدّق هم دو جزء ماده و هیئت دارد و لذا باید قید قائما به یکی از آن دو بخورد. در فرض اول اطلاق در کلام منعقد می شود، منتها وقتی کلام هم از جهت هیئت اطلاق داشته باشد و هم از جهت ماده، بحث به این نقطه منتهی می شود که به چه دلیل احد الاطلاقین را بر دیگری مقدم کنیم. ولی در فرض دوم که قید به صورت ناظر به قبل ذکر شده نه به صورت جمله مستقله، اجمال پیدا می شود و دیگر معلوم نیست که به ماده می خورد یا به هیئت. با توجه به این قاعده کلی که خود مرحوم آقای صدر در بحث واجب مشروط ارائه کرده اند، محل بحث داخل در فرض اول می شود و لذا دلیل واجب آخر مجمل نمی گردد.

و المتحصل اينکه در مواردی که دلیل واجب آخر دلیل لفظی واجد مقدمات حکمت باشد با تمسک به اطلاق ماده در آن دلیل لفظی، می توان نفسیت واجب مشکوک النفسیه و الغیریه را اثبات کرد. با همان توضیح مرحوم آقای خویی که ابتدا بالمطابقه نفی قید از واجب آخر می شود و بعد بالالتزام ثابت می شود که وجوب واجب دیگر غیری نیست بلکه نفسی است.

وجوه دیگری هم برای اثبات نفسیت ذکر شده که به نظر تمام نیست. یکی از این وجوه وجهی است که در کلام مرحوم امام آمده است مبنی بر اینکه تعیین نفسیت در مقابل عینیت با تمسک به اطلاق لفظی صورت نمی گیرد بلکه به واسطه بناء عقلایی است. به حسب بناء عقلاء اگر اصل وجوب احراز شود ولی نفسی بودن یا غیری بودن آن مشکوک باشد، بناء بر نفسیت گذاشته می شود.

فیه: به نظر می رسد که این وجه، وجه مستقلی نیست. زیرا اگرچه به حسب بناء عقلاء این مطلب درست است اما بناء آنها ریشه در این دارد که اطلاق خطاب مولی اقتضای نفسیت را دارد، نه اینکه با قطع نظر از دلالت خطاب مولی، بناء مستقلی داشته باشند.

0.0.0.0.1- مقام دوم؛ مقتضای اصل عملی

اگر دلیل لفظی اطلاقی نداشته باشد و لذا شک کنیم که وجوب نفسی است یا غیری، مقتضای اصل عملی چیست؟

 


[1] - بحوث في علم الاصول ج2ص217.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo