< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری‌زنجانی

1402/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حقیقت وضع /مبحث وضع /مقدمات

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسات گذشته به مسلک‌های گوناگونی که در تبیین حقیقت وضع، مطرح بود، پرداخته و گفتیم هویت وضع تعیینی و وضع تعیّنی متفاوت است و باید بحث این دو را از یکدیگر تفکیک کرد. ما حقیقت وضع تعیینی را قراردادن لفظ به عنوان نشانۀ معنا دانستیم تا واقعاً نشانه شود و این تبیین را با تعابیری که از قدیم در کلمات علماء در تعریف وضع مطرح بود همسو دانستیم.

در این جلسه با محور قرار دادن مسلک قرن اکید به تبیین وضع تعیینی انشائی، وضع تعیینی استعمالی، و وضع تعیّنی خواهیم پرداخت.

 

1- اقسام سه‌گانۀ وضع

از مجموع کلمات محقق خراسانی در کفایه استفاده می‌شود وضع به دو گونۀ تعیینی و تعیّنی تقسیم می‌شود؛ وضع تعیینی نیز به دو گونۀ وضع تعیینی بالإنشاء _یعنی وضع تعیینی‌ای که با انشاء محقق می‌شود_ و وضع تعیینی بالإستعمال _یعنی وضع تعیینی‌ای که با استعمال محقق می‌شود_ تقسیم‌پذیر است.

تحلیل حقیقت این سه قسم در تقریرات مرحوم آقای هاشمی از کلام مرحوم شهید صدر، بعد از بحث از اقسام چهارگانۀ وضع _یعنی وضع عام، موضوع‌له عام و ..._ مورد بررسی قرار گرفته است[1] . به نظرمان رسید مناسب است این بحث را پیش از بحث از اقسام وضع مطرح کنیم. همچنین شاید مناسب باشد دو بحث دیگر را نیز پیش از بحث از اقسام وضع مطرح کنیم که عبارتند از: بحث تبعیت دلالت از اراده، و بحث نظریة الإستعمال.

شایان ذکر است که بحث اقسام سه‌گانۀ وضع تعیینی انشائی، وضع تعیینی استعمالی و وضع تعیّنی و همچنین بحث نظریة الإستعمال تنها در بحوث آمده و در مباحث چنین بحثی مطرح نشده است.

به نظرمان رسید که شاید بهتر باشد بحث را به این ترتیب دنبال کنیم:

    1. اقسام سه‌گانۀ وضع.

    2. نظریة الاستعمال.

    3. تبعیة الدلالة للإراده.

البته چون بحث‌ها را کامل مطالعه نکردیم ممکن است در ادامه مسیر بحث تغییر کند اما فعلاً قصد داریم بحث را به ترتیبی که گفتیم دنبال کنیم.

1.1- چگونگی انطباق مسلک قرن اکید، بر وضع تعیینی انشائی

مرحوم شهید صدر از بین اقسام سه‌گانۀ وضع، وضع تعیینی بالإنشاء را به سادگی با مبنای قرن اکید قابل تحلیل دانسته و می‌فرمایند روشن است که این قسم از وضع بر اساس مسلک قرن اکید امکان‌پذیر است.[2]

ما مبنای قرن اکید را نپذیرفتیم. اساساً تصویر تعیین انشائی با مسلک قرن اکید به راحتی امکان‌پذیر نیست. ایشان فرمودند وضع گاهی از عامل کیفی نشأت می‌گیرد که وضع تعیینی است؛ فرمایش ایشان برای ما نامفهوم و غیر قابل تصویر است. عامل کیفی یعنی چه؟ مجرد اینکه لفظی را برای یک معنا تعیین کنیم، بدون کثرت استعمال چگونه می‌تواند قرن اکید ایجاد کند؟ این ادعا برای ما قابل هضم نیست. بله تعیین بالإنشاء بنابر مسلک اعتبار، یا بنابر مسلکی که ما برگزیدیم، قابل تصویر است.

ما گفتیم حقیقت وضع تعیینی، قرار دادن لفظ برای معناست به هدف اینکه لفظ حقیقتاً دال بر معنا و نشانۀ معنا شود. بر اساس تقریب مورد نظر، به راحتی می‌توان وضع تعیینی بالإنشاء را تصویر کرد و مشکل خاصی ندارد؛ اما بنابر مسلک قرن اکید، تصویر مطلب برای ما قابل فهم نیست. بله گاهی پس از انشاء، کثرت استعمال رخ می‌دهد و در اثر کثرت استعمال، قرن اکید ایجاد می‌شود چون کثرت استعمال لازم نیست حتماً در معنای مجازی باشد، بلکه در معنای حقیقی نیز کثرت استعمال، پدید آمده و منشأ ایجاد قرن اکید می‌شود.

لازم به ذکر است که نقش قرن اکید در انتقال از لفظ به معنا، سرعت بخشی به انتقال است چون برای انتقال از لفظ به معنا، علم به وضع لازم است و هر مقدار کثرت استعمال بیشتر باشد، سرعت انتقال ذهن از لفظ به معنا بیشتر می‌شود به طوری که علم به وضع دیگر مورد غفلت واقع می‌شود؛ البته در همانجا نیز علم به وضع هست و اثر خودش را می‌گذارد اما کثرت استعمال آن‌قدر سرعت انتقال ذهن را بالا می‌برد که علم به وضع مورد غفلت واقع شده و علم به علم حاصل نمی‌شود.

در اوائل شکل‌گیری وضع، علم به وضع، بوجوده التفصیلی، ایفای نقش نموده و منشأ انتقال ذهن از لفظ به معنا می‌شود؛ اما پس از همراه شدن استعمال با وضع، رفته‌رفته علم به وضع، مورد غفلت واقع شده و از حالت توجه تفصیلی به حالت ارتکازی تبدیل می‌شود هر چند در همان حالت ارتکازی نیز مؤثر بوده و تنها با وجود علم به وضع است که انتقال از لفظ به معنا در ذهن شکل می‌گیرد؛ پس در جایی که از حالت تفصیلی خارج می‌شود، به صورت ناخودآگاه و بوجوده الارتکازی منشأ انتقال سریع ذهن از لفظ به معنا می‌شود.

نکتۀ اصلی اینجا است که وقتی وضع تعیینی انجام می‌شود ولی هنوز کثرت استعمال و قرن اکید ایجاد نشده، استعمالاتی که در این فاصلۀ زمانی انجام می‌شوند، استعمالات صحیح و حقیقی هستند پس حقیقت وضع، قرن اکید نیست.

بلکه می‌توان حالتی را تصویر کرد که واضع انگیزه‌اش به گونه‌ای است که دلالت وضعیه، متوقف بر رجوع به کتاب راهنما باشد؛ در نتیجه وضع را چنان سخت انجام می‌دهد که اشخاص دائماً نیازمند مراجعه به کتاب راهنما باشند و علم ارتکازی به وضع نداشته باشند؛ پس لازم نیست وضع حتماً به گونه‌ای باشد که حتی با کثرت استعمال، به علم ارتکازی و ایجاد قرن اکید بیانجامد.

به تناسب این بحث مناسب است به یک مثال اشاره کنیم.

یک خلیفه‌ای بوده که در دربارش یک شخص بسیار خوش‌حافظه داشته به طوری که با یک‌بار شنیدن شعر، آن را حفظ می‌کرده؛ همچنین وزیری داشته که با دوبار شنیدن شعر را حفظ می‌کرده؛ خودش نیز با سه بار شنیدن شعر را حفظ می‌کرده. این خلیفه از این مطلب سوء استفاده می‌کرده به این نحو که می‌گفته هر کس بیاید اینجا و شعر بسراید، به اندازۀ وزن کاغذهایش به او سکۀ طلا یا نقره می‌دهیم ولی اگر شعرش تکراری باشد و مال خودش نباشد، او را جریمه می‌کنیم. کسانی که نزد او می‌رفتند و شعر می‌خواندند، خلیفه می‌گفته این شعر تکراری است و شاهدش این است که این شخص (یعنی شخص‌ خوش‌حافظه) آن را از حفظ بلد است؛ شخص خوش‌حافظه که شعر را با یک‌بار شنیدن حفظ شده بوده آن را برای بار دوم می‌خوانده و از همین طریق وزیر نیز حفظ می‌شده و وزیر نیز برای بار سوم شعر را می‌خوانده و خود خلیفه نیز حفظ می‌شده و به شاعر می‌گفته دیدی هر سۀ ما این شعر را از حفظ خواندیم پس شعرت از برای تو نبوده و باید جریمه شوی. این مطلب باعث شد کسی نزد خلیفه نرود و شعری نسراید. تا این که شخصی تصمیم می‌گیرد با بکارگیری الفاظی بسیار سخت، شعری بسراید و آن را به جای کاغذ بر سنگ بنویسد تا وزنش زیاد شود. او نزد خلیفه می‌رود و شعر را می‌خوانند و به دلیل سخت بودن الفاظ آن، حتی آن شخص خوش‌حافظه نیز از حفظ آن عاجز می‌ماند و خلیفه مجبور می‌شود به وزن آن سنگ به آن شاعر سکه بدهد.

مقصود اینکه، گاهی واضع، الفاظ را طوری طراحی می‌کند که اشخاص نتوانند به راحتی آن را حفظ کنند و دائماً نیازمند مراجعه به کتاب راهنما باشند. چیز‌هایی که جنبۀ رمزگونه و معمّاگونه دارد به همین شکل است که آن هم یک نوع وضع محسوب می‌شود. معروف است که تلگراف رمزی می‌زدند و سپس تلگراف دیگری به عنوام تلگراف رمز ارسال می‌کردند تا تلگراف رمزی را رمزگشایی کند که آن هم کار هر کسی نبوده و نیاز به تخصص داشته است. پس لازم نیست حتماً التفات تفصیلی نباشد و علم ارتکازی به وضع منشأ انتقال ذهن از لفظ به معنا شود.

1.2- چگونگی انطباق مسلک قرن اکید بر وضع تعیینی استعمالی

مرحوم شهید صدر می‌فرماید پس از پذیرش مسلک قرن اکید، امکان‌پذیر بودن وضع تعیینی استعمالی نیز روشن است. تعبیر ایشان از این قرار است:

و أما الوضع الاستعمالي، فيراد به إنشاء الوضع و إيجاده باستعمال واحد بأن يستعمل اللفظ في معنى لم يكن موضوعا بإزائه و لا مستعملا فيه بعلاقة المجاز بقصد تعيينه له.

و تصوير هذا القسم من الوضع على المسلك المختار في حقيقة الوضع واضح، لأن استعمال اللفظ في معنى لم يعهد له يكون بنفسه مصداقا للقرن الخارجي بينهما، ….[3]

فرمایش ایشان برای ما قابل هضم نیست. مجرد کنار هم قرار گرفتن لفظ و معنا چگونه منشأ ایجاد قرن اکید می‌شود. قرن اکید باید به گونه‌ای باشد که با آمدن لفظ، معنا به ذهن خطور کند. شما این لفظ خاص را کنار این معنا قرار دادید و بینشان اقتران برقرار کردید ولی در قرن اکید قرار است بین طبیعی لفظ و معنا اقتران اکید برقرار شود به طوری که هر بار این لفظ و مشابهش به کار برود، معنا به ذهن خطور کند؛ مجرد این که این لفظ خاص با معنا مقترن شود برای تحقق قرن اکید کافی نیست بلکه ارتباط و ملازمه باید بین طبیعی لفظ و معنا باشد.

 

سؤال: مقصودتان از طبیعی لفظ چیست؟

پاسخ: طبیعی یعنی این لفظ هر چند با تکرار شود، معنا را به ذهن منتقل می‌کند.

 

سؤال: لابد مقصودتان از انتقال، انتقالی است که در طول علم و التفات به وضع است دیگر؟

پاسخ: در این رابطه توضیح خواهیم داد. علم به وضع لازم است ولی طبق مبنای قرن اکید به یک معنا علم به وضع دیگر لازم نیست.

 

سؤال: مگر خود ایشان نفرمودند انتقال از لفظ به معنا برای جاهلین به وضع رخ نمی‌دهد و برای تحقق انتقال، علم به وضع لازم است؟

پاسخ: این مطلب را در ادامه توضیح خواهیم داد. ما قدری نظم بحث را بهم زدیم لذا ترتیب بحث ما با ایشان فرق دارد.

ایشان در ادامه می‌فرماید:

 

و المفروض ان الوضع ليس إلا عبارة عن تحقيق قرن أكيد بين اللفظ و المعنى خارجا بعمل كيفي أو كمي بنحو يحقق صغرى قانون الاستجابة الذهنية و الانتقال من اللفظ كلما تصوره الذهن إلى المعنى. و هذا من الممكن أن يحصل باستعمال واحد كما هو واضح.[4]

ایشان فرموده است با استعمال واحد، می‌توان بین لفظ و معنا قرن اکید ایجاد کرد ولی چنین ادعایی اصلاً برای ما قابل تصویر نیست؟ چگونه می‌توان با استعمال واحد، قرن اکید ایجاد کرد؟

ایشان می‌فرماید این اقتران، یک اقتران خارجی است؛ ولی اقتران خارجی یعنی چه؟

همانطور که گفتیم در وضع تعیینی (انشائی) نیز همین اشکال وجود دارد؛ ایشان تصویر خاصی را مطرح نموده است و نامش را قانون استجابت ذهنیه گذاشته است. قانون استجابت ذهنیه نیازمند تکرّر استعمال است. یعنی باید تکرّر و تکثّر استعمال به حدّی باشد که هر کس، لفظ را می‌بیند به معنایش منتقل شود؛ این انتقال از لفظ به معنا، نیازمند تکرّر استعمال است ولی نیازمند توجه به این تکرّر نیست؛ در وضع تعیّنی اساساً علم به سبب شرط نیست. اینکه در وضع تعیّنی فی‌الجمله این قرن اکید ایجاد می‌شود ادعایی صحیح است که آن را توضیح خواهیم داد.

پس با صرف نظر از اشکالاتی که ما قرن اکید مطرح می‌کردیم و در کلام آقای هاشمی[5] نیز برخی از این اشکالات منعکس شده بود، اصل این که وضع تعیّنی، بتواند پدیدۀ قرن اکید را ایجاد کند، قابل قبول است؛ اما وضع تعیینی انشائی و وضع تعیینی استعمالی، بدون کثرت استعمال توان ایجاد قرن اکید را ندارند.

 

سؤال: آیا نمی‌توان گفت اگر یک شخصیت خاص همچون نبی اکرم صلوات الله علیه و آله، یک لفظ را در جمعی خاص، برای یک معنا وضع کند، این کیفیت خاص یه عنوان عامل کیفی می‌تواند سبب ایجاد قرن اکید شود؟

پاسخ: خیر؛ حتی در چنین شرائطی نیز قرن اکیدی که در آن دیگر نیاز به التفات به وضع نباشد، ایجاد نمی‌شود. در وضع نبی اکرم صلوات الله علیه و آله نیز، نیاز به التفات و توجه به وضع ایشان وجود دارد تا معنا به ذهن منتقل شود. قرن اکید، چیزی است که سببش دیگر مغفول‌عنه واقع شود یعنی بدون این که به سبب توجه داشته باشید، از لفظ به معنا منتقل می‌شوید.

 

سؤال: شاید مقصود مرحوم شهید صدر از قرن اکید، چنین قرن اکیدی که شما مطرح فرمودید، نباشد؟

پاسخ: معنای قانون استجابت ذهنیه، یا پدیدۀ شرطی شدن که در کلام ایشان، مطرح شده، همین قرن اکیدی است که ما می‌گوییم. ایشان انتقال از لفظ به معنا را مصداق پدیدۀ شرطی شدن دانسته است لذا معنایش همین قرن اکیدی است که ما می‌گوییم. ما نمی‌خواهیم بر سر الفاظ بحث کنیم. یک قاعده و قانون روان‌شناختی وجود دارد به نام شرطی شدن؛ قانون شرطی شدن به این نحو است که وقتی شیئی مکرّراً در کنار شیء دیگری قرار می‌گیرد، این تکرّر سبب می‌شود ذهن، بین این دو پدیده، تلازم و ارتباط ببیند و چنین حالتی معلول تکرّر استعمال است که منشأ می‌شود طبیعی لفظ با معنا قرن اکید پیدا کند.

خلاصه اینکه فرمایش ایشان برای ما تصویر ندارد.

2- تحلیل حقیقت وضع تعیّنی

تا به اینجا، تحلیلی که برای حقیقت وضع مطرح کردیم، مربوط به وضع تعیینی بود؛ اما به نظر می‌رسد وضع تعیّنی دارای هویّتی متفاوت است هر چند یک نقطۀ اشتراک نیز با وضع تعیینی دارد.

وضع تعیینی آن است که واضع، لفظی را برای معنایی انتخاب می‌کند و انگیزۀ وی، آن است که لفظ مورد نظر، حقیقتاً دال و نشانه شود. وضع تعینی نیز در نتیجۀ عملیات، _یعنی نشانه بودن_ با وضع تعیینی مشترک است یعنی در وضع تعیّنی نیز، کثرت استعمال، سبب می‌شود لفظ، نشانۀ معنا شود. این تعبیری است که در کلام محقق خراسانی نیز به اشارت رفته است؛ ایشان فرمودند:

الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى[6] که این اختصاص گاهی به سبب تعیین و گاهی به سبب کثرت استعمال، حاصل می‌شود؛ پس وضع تعیینی و تعیّنی تنها در نتیجه یکسان هستند چون در وضع تعیّنی عملیات قرار دادن لفظ برای معنا مطرح نیست چون کسی لفظی را برای معنا قرار نداده است؛ بلکه استعمالات زیادی که شکل گرفته منشأ شده لفظ، خود به خود نشانۀ معنا بشود. این مطلب نیازمند تحلیل است که در ادامه به توضیح آن خواهیم پرداخت.

مرحوم شهید صدر بحث جالبی را در مورد اشکال وضع تعیّنی مطرح نموده است.[7]

پیش از مطرح کردن فرمایش مرحوم شهید صدر مناسب است به این نکته توجه شود که وجود پدیده‌ای به نام وضع تعیّنی، امری بدیهی و غیر قابل انکار است. در تقریرات درس محقق خراسانی که توسط آقا میر قزوینی نگاشته شده، مطالبی پس از بحث وضع بیان شده که به حسب ظاهر، مربوط به خود آقا میر قزوینی است. ایشان بحث‌های مربوط به وضع تعیینی را مطرح نموده و می‌فرماید «هکذا تلقّیناه من شیخنا الاستاذ» و سپس اشکال می‌کنند که ما اساساً وضع تعیّنی نداریم بکله تنها وضع تعیینی داریم که به دو گونۀ انشائی و استعمالی تقسیم می‌شود[8] .

اصل مطلب آن است که ما وجداناً با وضع‌های تعیِنی مواجه هستیم که نمی‌توانیم آن را انکار کنیم لذا اگر هم شبهه‌ای در ذهن ایشان هست، شبهه در مقابل بدیهه است؛ در اینگونه موارد نباید، به خاطر وجود شبهه از آن امر واضح دست کشید بلکه وجود آن امر بدیهی نشان‌گر آن است که مبانی و تفکراتی که منشأ شده، دچار شبهه شویم، نیازمند بازنگری هستند. در این موارد باید مبانی خود را اصلاح کنیم نه این که از امر واضحی همچون وضع تعیّنی دست بکشیم.

در زمانی که بشر تازه به ماه رفته بوده، برخی از اشخاص که هنوز به ذهنیّت‌های هیأت قدیمی مبتلا بودند چنین اشکال می‌کردند که سفر به ماه مستلزم خرق و التیام بوده و ناممکن است. این در حالی است که سفر به ماه، یک پدیده‌ای است که وجداناً رخ داده است لذا به هر شکلی که هست باید پذیرفته شود و بر متفکرینی که دچار شبهه شدند، لازم است مبانی فکری خود را اصلاح کنند چون وقوع این امور، روشن‌تر از آن مبانی فکری است. در بحث معراج نیز همین شبهۀ خرق و التیام مطرح شده بود که مربوط به هیأت قدیمی منسوخ بوده است.

وجود وضع تعیّنی یقینی است لذا یا باید مبانی خود را اصلاح کنید و چنانچه نتوانید به هیچ شکلی وجود چنین پدیده‌ای را تحلیل کنید، باز هم نباید از آن رفع ید کنید بلکه باید خود را از تحلیلش عاجز بدانید.

2.1- ذکر مثال‌هایی برای وضع تعیّنی

در اینجا مناسب است به چند نمونه‌ از موارد وضع تعیّنی اشاره کنیم که شاید در درک مطلب مفید باشد.

2.1.1- مثال اول: میدان مجسمه

قبل از انقلاب، در مشهد یک میدانی بود که به میدان مجسمه مشهور بود. در وسط این میدان مجسمۀ شاه قرار داشت که در جریان انقلاب، این مجسمه را پایین کشیدند و نام میدان نیز به میدان شهداء تغییر کرد. کلمۀ میدان مجسمه، یا مضاف و مضاف‌الیه است یعنی میدانی که مجسمه ارتباط دارد؛ و یا به گونه‌ای دیگر است که در ادامه آن را بیان می‌کنیم.

این میدان مجسمه، به تدریج به عنوان اسم این میدان قرار گرفت.

2.1.2- مثال دوم: خیابان چهارطبقه

گاهی یک ساختمان بزرگی در یک خیابان منشأ نامگذاری خیابان به آن ساختمان می‌شود. در مشهد یک خیابان بود به نام خیابان چهار طبقه. در حال حاضر دادگستری مشهد در آنجا قرار دارد که البته طبقه‌های آن ساختمان افزایش یافته است. در کل مشهد ساختمان چهارطبقه نبود لذا این ساختمان چهارطبقه به دلیل ویژگی خاصش سبب شده بود، آن خیابان، و حتی چهارراه واقع در آن، و حتی آن منطقه به نام چهارطبقه نامیده شود.

2.1.3- مثال سوم: نامگذاری سور قرآن

در سور قرآن نیز مطلب به همین شکل است. در نصوص قدیمی تعبیر «سورة البقرة» به کار نرفته است بلکه تعبیر «السورة التی فیها البقرة» بکار رفته است. لفظ نامأنوس و کم‌تکراری که در یک سوره وجود داشته، سبب تشخص یافتن، سوره به آن لفظ می‌شده. سوره‌ها اساساً اسم نداشتند ولی به تدریج به دلیل وجود الفاظ یا معانی خاص _همچون قصۀ بقرۀ بنی اسرائیل که در سورة بقرة وجود دارد_، به نام آن، نامیده می‌شده. همچنین سورۀ فصّلت در حقیقت «السورة التی فیها فصّلت» بوده است اما رفته‌رفته به دلیل نامأنوس بودن و کم‌تکرار بودن واژۀ فصّلت در قرآن، این سوره به نام فصلّت تشخص یافته است. در حقیقت حواشی موجود در تعبیر «السورة التی فیها فصّلت» کم‌کم حذف می‌شده و کلمۀ فصّلت باقی می‌مانده. به عبارت دیگر ابتداء یک نوع مجاز در تقدیر رخ می‌داده و واژه‌های حاشیه‌ای حذف می‌شده و در تقدیر گرفته می‌شده به این صورت که وقتی گفته می‌شده سورة فصّلت در حقیقت «السورة التی فیها فصّلت» اراده می‌شده و واژه‌های فرعی در آن در تقدیر گرفته می‌شده است. اما در گام بعد و در اثر تکرر استعمال، واژه‌های مقدر به فراموشی سپرده می‌شده و کلمۀ سورۀ فصّلت به عنوان اسم سوره قرار گرفته است.

میدان مجسمه نیز ممکن است به همین شکل بوده باشد؛ یعنی نه این که مضاف و مضاف‌الیه باشد بلکه مقصود از آن «میدانی که در آن مجسمه واقع است» بوده باشد ولی پس از حدف حواشی و در تقدیر گرفتن آن‌ها، رفته‌رفته، الفاظ حاشیه‌ای به فراموشی سپرده شده و تعبیر میدان مجسمه به عنوان اسم این میدان قلمداد شده است.

امروز صبح به هنگام رانندگی به هنگام عبور از چهارراه در میدان بودم که یک ماشین از آن طرف آمد و راه من را گرفت. من گفتم «میدان مقدّم است». جملۀ «میدان مقدم است» به معنای آن است که «در قانون راهنمایی و رانندگی، کسی که در میدان قرار دارد بر کسی که در میدان قرار ندارد مقدم است». خود میدان مقدم نیست ولی ابتداء کلمۀ میدان مجازاً به معنای کسی که در میدان قرار گرفته، استعمال شده، است و سپس در اثر کثرت استعمال، این مجاز به حقیقت تبدیل می‌شود؛ البته در خصوص این مثال هنوز کثرت استعمالی که منشأ تبدیل مجاز به حقیقت شود، محقق نشده است. اگر این استعمال، زیاد شود، میدان اسم می‌شود برای کسی که در میدان قرار دارد.

بسیاری از این وضع‌های تعیّنی شروعشان با مجاز در حذف است؛ یعنی ابتداء یک تعبیر از باب تعدّد دال و مدلول، در معنای خودش به کار می‌رود همچنان که در «السورة التی فیها البقرة» کلمۀ بقرة و سائر کلمات در معنای اصلی خودش به کار رفته است و به وسیلۀ این مجموعه به سورة مورد نظر اشاره شده است؛ اما ابتداء وقتی «سورة البقرة» را به نحو مجاز در حذف، در «السورة التی فیها البقرة» به کار می‌برند، مبدأ این استعمال نیز به ذهن می‌آمده؛ ولی در اثر تکرار این استعمال همراه با تقدیر، به تدریچ، الفاظ مقدّر، به فراموشی سپرده شده و مبدأ استعمال، دیگر به ذهن نمی‌آید و آن معنا، تبدیل به معنای حقیقی این لفظ شده و «البقرة» نام حقیقی این سوره قلمداد می‌شود.

سؤال: قرن اکید، در کجای این مثال‌ها وجود دارد؟

پاسخ: صبر کنید؛ فعلاً قصد داریم به چند مثال اشاره کنیم تا در ادامه به تحلیل آن بپردازیم. این مثال‌ها به ما کمک می‌کند تا بتوانیم حقیقت وضع تعیّنی را درک کنیم.

2.1.4- مثال چهارم: شیر آب

ما در فارسی لفظی داریم تحت عنوان شیر آب. در فرانسه به جای شیر آب از لفظی که معادل خروس آب است، استفاده شده است. همچنانکه در نزد ما، لفظ شیر، مشترک لفظی است بین شیر آب و شیر درنده؛ در نزد فرانسوی‌ها خروس چنین حالتی دارد. علت اینکه در زبان ما بین شیر درنده و شیر آب، و در زبان فرانسه بین خروس، و خروس آب، اشتراک لفظی پدید آمده چیست؟ اولاً نماد کشور فرانسه خروس است اما نماد معروف و قدیمی فارس‌ها، شیر و خورشید است. در بدو ورود این شیر آب در میان فارس‌ها، برای اینکه شیر درنده، در میان فارس‌ها محبوبیت داشته و نماد ملی‌شان محسوب می‌شده، شیرهای آب را به شکل سر شیر می‌ساختند تا یک نوع تبلیغات برای آن محسوب شود؛ در فرانسه نیز چون خروس دارای محبوبیت بوده، آن را به شکل خروس می‌ساختند تا جنبۀ تبلیغاتی داشته باشد و مورد استقبال قرار گیرد.

وقتی فرانسوی‌ها می‌گفتند رفتم دم خروس آب یا وقتی فارس‌ها می‌گفتند رفتم دم شیر آب، در حقیقت یک نوع استعمال مجازی به کار می‌بردند و مقصود از شیر آب، آن چیزی است که شکلش شبیه شیر است و از آن آب خارج می‌شود و مقصود از خروس آب، آن چیزی است که شکلش شبیه خروس است و از آن آب خارج می‌شود. پس ابتداء لفظ شیر در «ما یشابه الشیر» استعمال می‌شده و لفظ آب نیز قرینۀ بر این مجاز بوده است؛ اما رفته‌رفته در اثر تکرّر استعمال، مبدأ این استعمال مجازی به فراموشی سپرده می‌شود و لفظ شیر آب، حقیقتاً به معنای شیر آب می‌شود.

نکته‌ای که قصد داریم بر آن تکیه کنیم، آن است که وضع تعیّنی مسبوق به معنای مجازی است ولی خیلی اوقات افراد، آن معنای مجازی را فراموش کرده‌اند و دیگر نمی‌دانند این لفظ چگونه برای این معنا وضع شده است لذا این استعمال را به کار می‌برند بدون اینکه متوجه شوند، مبدأ شکل‌گیری آن چه بوده است.

2.1.5- مثال پنجم: سه شدن

در اوائل انقلاب و اوائل جنگ، به خصوص در شهر تهران، یکی از اصطلاحات پرکاربرد، این بود که وقتی شخصی ضایع می‌شد، می‌گفتند طرف سه شد یا طرف را سه کردند. شاید خیلی از افراد ندانند این سه شدن، از کجا آمده و مبدأ این استعمال چه بوده است. سه شدن یک اصطلاح مکانیکی است. وقتی یکی از سیلندرهای ماشین‌های چهارسیلندر، از کار می‌افتند ماشین با سه سیلندر کار می‌کند و دیگر درست کار نمی‌کند؛ در این موارد گفته می‌شود ماشین سه شده یعنی با سه سلیندر کار می‌کند. این استعمال حقیقی، به شکل مجازی در موارد ضایع شدن اشخاص هم به کار می‌رفته ولی شاید معمول اشخاصی که اصطلاح سه شدن را برای ضایع شدن اشخاص به کار می‌برند متوجه مبدأ شکل‌گیری آن نبودند.

وضع تعیّنی به گونه‌ای است که ارتباط استعمالات جدید، با استعمال قدیمی، قطع می‌شود یعنی مبدأ ایجاد استعمالات، دیگر به فراموشی سپرده می‌شود.


[1] بحوث في علم الأصول، ج‌1، ص: 95.
[2] بحوث في علم الأصول، ج‌1، ص: 95.
[3] بحوث في علم الأصول، ج‌1، ص: 97.
[4] بحوث في علم الأصول، ج‌1، ص: 97.
[5] اضواء و آراء ؛ تعليقات على كتابنا بحوث في علم الأصول، ج‌1، ص: 31.
[6] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 9.
[7] بحوث في علم الأصول، ج‌1، ص: 96.
[8] البحوث الاصولیه ج1 ص135.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo