< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدجواد شبیری

1400/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

استفادهی نسخ از ذیل آیه7

 

موضوع: استصحاب عدم نسخ /تنبیهات /استصحاب

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه‌ی گذشته، به استصحاب احکام شرائع سابقه و اشکالات بزرگان به آن اشاره شد.

آقای شهیدی مدعی بودند که نسخ جمیع احکام شرائع سابقه اولا ادعایی بلادلیل است و ثانیا بر خلاف ادله است و به یکی از آیات قرآن کریم اشاره نمودند که در این جلسه به توضیح بیشتر کلام ایشان خواهیم پرداخت.

 

1- مدلّل بودن یا نبودن ادعای نسخ احکام شرائع سابقه

بحث در این بود که آیا دلیلی داریم که نسخ جمیع احکام شرائع سابقه را اثبات کند یا دلیلی نداریم.

آقای شهیدی فرمودند اولا دلیلی بر این مطلب نداریم و ثانیا بر خلافش دلیل داریم.

ایشان به برخی از آیات قرآن استدلال نموده و مدعی بودند این آیات به معنای این است همه‌ی احکام شرائع سابقه نسخ نشده است.

در مقابل ایشان مرحوم آقای سید محمد سعید حکیم[1] به استناد برخی روایات[2] مدعی شدند که شریعت اسلام جمیع احکام شرائع سابقه را نسخ نموده است و در این شریعت، احکام موافق شرائع سابقه مجدداً جعل شده است.

در اینجا به توضیح بیشتری در مورد این نکته می پردازیم.

آقای شهیدی در مورد روایت محمد بن سالم عن ابی جعفر علیه السلام می فرمایند: «بل لنا ان نقول فی روایه محمد بن سالم بانها لیست ظاهره فی نفی حکم فی الفروع و انما یفهم منها عدم تنجزه و لذا ورد فی ذیلها التعبیر بأنه اخبره بالمعاصی و لیس التعبیر أنه حرمها»

در انتهای این روایت تعبیر اخبار به معاصی وارد شده است و آقای شهیدی همین تعبیر را شاهد بر عدم نسخ دانسته اند ولی برای روشن شدن مطلب لازم است روایت را بازخوانی کنیم:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ عَن‌ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ [أُ] نَاساً تَكَلَّمُوا فِي هَذَا الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ- ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ﴾ - الْآيَةَ فَالْمَنْسُوخَاتُ مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ وَ الْمُحْكَمَاتُ مِنَ النَّاسِخَاتِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ- أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ وَحْدَهُ وَ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً ثُمَّ بَعَثَ الْأَنْبِيَاءَ ع عَلَى ذَلِكَ إِلَى أَنْ بَلَغُوا مُحَمَّداً ص فَدَعَاهُمْ إِلَى أَنْ يَعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ قَالَ ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‌ وَ عِيسى‌ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيب﴾ُ - فَبَعَثَ الْأَنْبِيَاءَ إِلَى قَوْمِهِمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْإِقْرَارِ بِمَا جَاءَ [بِهِ‌] مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَنْ آمَنَ مُخْلِصاً وَ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِذَلِكَ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ* وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ يُعَذِّبُ عَبْداً حَتَّى يُغَلِّظَ عَلَيْهِ فِي الْقَتْلِ وَ الْمَعَاصِي الَّتِي أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا النَّارَ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا فَلَمَّا اسْتَجَابَ لِكُلِّ نَبِيٍّ مَنِ اسْتَجَابَ لَهُ مِنْ قَوْمِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ جَعَلَ لِكُلِّ نَبِيٍّ مِنْهُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ الشِّرْعَةُ وَ الْمِنْهَاجُ سَبِيلٌ وَ سُنَّةٌ وَ قَالَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ ص- ﴿إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‌ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾ - وَ أَمَرَ كُلَّ نَبِيٍّ بِالْأَخْذِ بِالسَّبِيلِ وَ السُّنَّةِ وَ كَانَ مِنَ السُّنَّةِ وَ السَّبِيلِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا مُوسَى ع أَنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ السَّبْتَ وَ كَانَ مِنْ أَعْظَمِ السَّبْتِ وَ لَمْ يَسْتَحِلَّ أَنْ يَفْعَلَ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهِ وَ اسْتَحَلَّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ الْعَمَلِ الَّذِي نَهَاهُ اللَّهُ عَنْهُ فِيهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ وَ ذَلِكَ حَيْثُ اسْتَحَلُّوا الْحِيتَانَ وَ احْتَبَسُوهَا وَ أَكَلُوهَا يَوْمَ السَّبْتِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا أَشْرَكُوا بِالرَّحْمَنِ وَ لَا شَكُّوا فِي شَيْ‌ءٍ مِمَّا جَاءَ بِهِ مُوسَى ع قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ عِيسَى ع بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْإِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً فَهَدَمَتِ السَّبْتَ الَّذِي أُمِرُوا بِهِ أَنْ يُعَظِّمُوهُ قَبْلَ ذَلِكَ وَ عَامَّةَ مَا كَانُوا عَلَيْهِ مِنَ السَّبِيلِ وَ السُّنَّةِ الَّتِي جَاءَ بِهَا مُوسَى فَمَنْ لَمْ يَتَّبِعْ سَبِيلَ عِيسَى أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ وَ إِنْ كَانَ الَّذِي جَاءَ بِهِ النَّبِيُّونَ جَمِيعاً أَنْ لَا يُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص وَ هُوَ بِمَكَّةَ عَشْرَ سِنِينَ فَلَمْ يَمُتْ بِمَكَّةَ فِي تِلْكَ الْعَشْرِ سِنِينَ أَحَدٌ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِإِقْرَارِهِ وَ هُوَ إِيمَانُ التَّصْدِيقِ وَ لَمْ يُعَذِّبِ اللَّهُ‌ أَحَداً مِمَّنْ مَاتَ وَ هُوَ مُتَّبِعٌ لِمُحَمَّدٍ ص عَلَى ذَلِكَ إِلَّا مَنْ أَشْرَكَ بِالرَّحْمَنِ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي سُورَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَكَّةَ-﴿ وَ قَضى‌ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً _إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى_ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيرا ً﴾ أَدَبٌ وَ عِظَةٌ وَ تَعْلِيمٌ وَ نَهْيٌ خَفِيفٌ وَ لَمْ يَعِدْ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَتَوَاعَدْ عَلَى اجْتِرَاحِ شَيْ‌ءٍ مِمَّا نَهَى عَنْهُ وَ أَنْزَلَ نَهْياً عَنْ أَشْيَاءَ حَذَّرَ عَلَيْهَا وَ لَمْ يُغَلِّظْ فِيهَا وَ لَمْ يَتَوَاعَدْ عَلَيْهَا ... .[3]

در روایت ابتدا بیان شده است که کسانی که در مکه بودند اگر ایمان به پیامبر و خدا داشته باشند عذاب نخواهند شد پس صرفا همین دو مطلب بر مکلفین لازم بوده است؛ می فرماید کسانی که پیرو حضرت هستند یعنی به حضرت ایمان دارند، اگر شرک به خدا نداشته باشند رستگار می شود.

ظاهرا منظور از شرک، شرک عملی است چون آنها خدا را خدا می دانستند و توحید ذاتی را منکر نبودند ولی در مقام عبادت توحید نداشتند و بت ها را عبادت می کردند لذا ظاهرا مقصود از شرک در آن فضا، شرک عملی به معنای عبادت بت ها بوده است.

از این روایت استفاده می شود، در صدر شریعت، هیچ عملی مستوجب عذاب نبوده است و در ادامه روی همین مطلب تأکید دارد که آنچه عذاب می آورد گناهان نبوده است.

تَصْدِيقُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي سُورَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَكَّةَ- ﴿وَ قَضى‌ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً﴾ أَدَبٌ وَ عِظَةٌ وَ تَعْلِيمٌ وَ نَهْيٌ خَفِيفٌ وَ لَمْ يَعِدْ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَتَوَاعَدْ عَلَى اجْتِرَاحِ شَيْ‌ءٍ مِمَّا نَهَى عَنْهُ وَ أَنْزَلَ نَهْياً عَنْ أَشْيَاءَ حَذَّرَ عَلَيْهَا وَ لَمْ يُغَلِّظْ فِيهَا وَ لَمْ يَتَوَاعَدْ عَلَيْهَا …

این روایت صریح در این است که آنچه بعدا گناه محسوب می شده و منشأ عذاب بوده در صدر شریعت منشأ عذاب نبوده است؛ تعبیر دیگری که وجود دارد تعبیر «نهی خفیف» و «لم یعد علیه» و «لم یتواعد اجتراح ...» و «لم یغلظ فیها» در مورد مناهی است یعنی آن نهیی هم که بوده نهی خفیف بوده نه نهیی که وعده‌ی عذاب، بر آن داده شده است و غلظت در این نهی ها وجود نداشته است؛ چنین تعابیری ظهور در تنزیهی بودن دارد و مراد از معاصی نیز آن اموری است که بعدا در طول ابلاغ، معصیت شده است نه این که قبل از ابلاغ هم معصیت باشد.

1.1- ملازمه بین تأمین مطلق از عذاب و عدم حرمت

آقایان از جمله مرحوم شیخ و مرحوم آقای نائینی در مورد حدیث رفع بحثی را مطرح کرده اند که به اینجا مرتبط است.

در مورد حدیث رفع، این بحث را مطرح کردند که اگر گفتیم مراد از رفع، رفع مؤاخذه است به بیان مرحوم آقای نائینی، نفس عدم مؤاخذه، دلیل بر این نیست که آن شیء، محرّم نیست چون ممکن است شیئی حرام باشد ولی شارع مقدس مرتکب حرام را عفو کند چون ما مثل وعیدیه نیستیم که قائل باشیم خدا حتما باید به وعید هایش هم عمل کند پس حتی اگر هم وعید داده باشد می تواند به آن عمل نکند؛ در نتیجه مجرد عدم عقاب خارجی، دلیل بر عدم حرمت نیست؛ ایشان در پاسخ به این مطلب می فرماید اما اگر در جایی تأمین مطلق نسبت به ارتکاب یک عمل داده شد ملازم است با حلیت آن شیء زیرا تأمین مطلق با حرمت منافات دارد.

ایشان توضیحاتی دارند که وارد آن نمی شویم.

آیت الله والد در اشکال به ملازمه بین تأمین مطلق و عدم حرمت، می فرمودند آنچه موجب تحریک مکلفین می شود لزوماً عقاب نیست بلکه همین که در انجام واجبات و ترک محرمات ثواب وجود داشته باشد برای تحریک متعارف مکلفین کفایت می کند هر چند برای اولیاء الله همین مقدار ثواب هم لازم نبوده و این افراد خاص بدون توجه ثواب و عقاب خدا را عبادت می کنند.

تصور ما این است که مطلب آیت الله والد به لحاظی عقلی صحیح است ولی به دلیل این که در عرف اسلامی وجود ثواب محرکیت چندانی نداشته است برای ایجاد تحریک قوی، به توعید بر عقاب نیاز بوده است لذا در فضای عرف اهل اسلام اگر در جایی توعید بر عذاب نفی شده باشد ملازم است با نفی حرمت و به عبارت دیگر هر چند مدلول مطابقی نفی مؤاخذه، نفی حرمت نیست ولی مدلول التزامی آن نفی حرمت است بنابراین نفی عذاب قبل از اخبار به معاصی، به معنای این است که معاصی قبل از اخبار اصلا معصیت نبودند و حرمتی نداشتند هر چند ممکن است مقتضی حرمت را داشته باشند ولی مجرد وجود مقتضی برای تحریم کفایت نمی کند زیرا گاهی زمینه‌ی فعلی شدن، مقتضیات وجود ندارد.

تعابیر دیگری که در این حدیث گواه بر عدم الزام است عبارت است از «عظه» و «ادب» و ... این تعابیر لحنشان لحن استحباب است در برخی از کتب اهل سنت نیز تعبیر ادب در مقابل واجبات قرار گرفته است.

با توجه به این نکات نباید تعبیر «لم یعد علیه» و ... را ناظر به کبیره نبودن گناهان دانست چون اولا گناهان صغیره هم، وعده بر عذاب دارند هر چند وعده شان مقید به ارتکاب کبائر است و ثانیا لحن تعابیر دیگر همچون «عظه» و «ادب» لحن استحباب است.

گناه صغیره، وعده‌ی بر عذاب دارد ولی وعده اش مقید به ارتکاب کبائر است لذا شبیه عفو مشروط است؛ مثلا می گویند فلان مجرم یک سال زندانی هست و در این یک سال اگر خطا کرد زندان قبلی ای که معفو واقع شده نیز احیا می شود، گناه صغیر نیز معفو است مشروط به این که شخص مرتکب کبائر نشود و در صورت ارتکاب کبائر، هم بر کبائر و هم بر صغائر عقاب می شود.

به نظر می رسد این روایت دال بر این است که در اول اسلام فقط ایمان به خدا و رسالت لازم نبوده، بلکه شرک عملی نیز حرام بوده است پس صرف ایمان قلبی کافی نیست.

1.1.1- صحیح بودن شرائع نه شرایع

در اینجا خوب است به یک نکته‌ی ادبی اشاره کنیم.

در جایی که در وزن مفاعل و امثال آن «یاء» و «واو» حرف اصلی باشد تبدیل به همزه نمی شود ولی اگر حرف زائد باشد تبدیل به همزه می شود لذا شرائع تبدیل به همزه می شود؛ در عربی یک ضرب المثلی وجود دارد که می گوید «لا تهمز المشایخ»؛ این ضرب المثل مصداق استعمال لفظ در اکثر از معناست یعنی اولا می گوید به مشایخ اهانت نکن و ثانیا می گوید مشایخ را همزه نده یعنی یاء را به همزه تبدیل نکن زیرا یاء در مشایخ حرف اصلی است.

البته در برخی آیات قرآن اختلاف قرائت وجود دارد و بحث از این است که آیا لفظ «معایش» در قرآن کریم را می توان معائش قرائت کرد یا نه ولی چنانکه در مقاله ای در این زمینه اشاره کردم حتی اگر هم بتوان معائش تعبیر کرد به لحاظ قواعد «معایش» صحیح است و صحت قرائت با همزه سماعی محسوب می شود و موقوف بر سماع است.

البته وزن فاعل مشمول این قاعده نیست یعنی می توان بائع و تائب و ... را صحیح دانست هر چند واو و یاء در آن حرف اصلی است.

در کتاب اقتراح سیوطی بحثی را دیدم در علم اصل النحو که شبیه اصول الفقه است؛ می گوید تا قرن دوم کلمات تمام عرب (اعم از بادین نشین و شهر نشین) و تا قرن چهارم کلمات خصوص بادیه نشینها حجیت دارد لذا اگر راوی عرب باشد می توان به الفاظ موجود در روایات می توان تمسک کرد زیرا حتی اگر نقل به معنا هم شده باشد یا حتی دروغ هم گفته باشد بر اساس اسلوب تکلم صحیح دروغ می گوید لذا می توان تا قرن دوم به آن استناد کرد چون روات ما به طور معمول اهل کوفه و شهرهای دیگر بودند نه بادیه نشین و روستایی پس طبق بیان مطرح شده در کتاب سیوطی، الفاظ روات تا قرن دوم معتبر است؛ همین مطلب در مورد قراء نیز مطرح است چون مربوط به قرن دوم و همان زمانها هستند چون هر چند «القرآن حرف واحد نزل من عند واحد» یعنی خود قرآن یک قرائت واقعی دارد و تعدد قراات ناشی از اختلاف قراء در نحوه‌ی قرائت است ولی با این حال الفاظشان قابل استناد است.

ثم ان دعوی ... مضافا الی عدم الدلیل ... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقای شهیدی می فرماید از این آیه، عدم نسخ استفاده می شود در حالی که مفسرین دقیقا بر عکس کلام ایشان را ادعا می کنند و از این آیه نسخ را استفاده کرده اند.

این آیه، آیه‌ی 48 سوره‌ی مائده است و برای روشن شدن مفاد آیه ، چند آیه قبل را نیز مرور می کنیم.

﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (41)

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ (42)

وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ (43)

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي‌ ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (44)

وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

وَ قَفَّيْنا عَلى‌ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ (46)

وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‌ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُون (48)

وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49)

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (51)‌﴾

خداوند می فرماید یهودیها کلام خدا را تحریف می کنند سپس می گویند:

یقُولُونَ إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا

ظاهرا اشاره به این است که یهودیها به اهل ملت خود می گوید اگر شریعت پیغمبر، مثل شریعت شما بود آن را قبول کنید ولی اگر دین جدیدی بود آن را قبول نکنید این یعنی محور را دین خودتان قرار دهید.

وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (41)

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ

می فرماید اینها به حرف های دروغ گوش فرا می دهند.

فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ

اگر یهودیها آمدند مخیر هستی یعنی می توانی بینشان حکم کنی و می توانی از آنها اعراض کنی و اگر هم خواستی حکم کنی باید به قسط حکم کنی..

وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ

حکم به قسط ظاهرا ناظر به این است که بر اساس پیرایه هایی که به دین یهود بستند حکم نکن زیرا تحریف شده است.

وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ (43)

می فرماید این ها چطور تو را حکم قرار می دهند در حالی که در تورات حکم الله وجود دارد.

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي‌ ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (44)

انبیایی بودند که به همان تورات حکم می کردند و شاید این اشاره به این است که برخی پیغمبران مبلّغ حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بودند چون پیامبران الهی دو دسته اند یک دسته انبیایی هستند که به همراه خود شریعت جدیدی می آوردند و یک سری پیامبران هستند که دین جدید نمی آوردند بلکه مبلغ دین قبل بودند.

يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ

یعنی به آن کتاب واقعی حکم می کردند نه کتاب تحریف شده.

وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ

اینها شاهد بر ما استحفظوا من کتاب الله هم هستند و تأکید همه‌ی این آیات بر این است که یک تورات واقعی داریم و یک تورات تحریف شده و خود این احبار و رهبانیون می دانند کجای تورات واقعی است و کجایش تحریف شده است و همین چنین می فرماید آن تورات واقعی نور و هدایت است.

اینها همه مقدمه است برای این آیه : .. وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ

در اینجا به این مطلب اشاره دارد که حق قصاص برای مجنی علیه ثابت است ولی اگر از این حق بگذرد کفاره گناهانش می شود.

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

گویا تورات تحریف نشده هم وجود داشته و اینها اگر به همان تورات تحریف نشده مراجعه می کردند مشکلشان حل می شد.

1.2- نظارت آیه به عدم نسخ خصوص حکم قصاص یا جمیع احکام

یک نکته این است که آیا این آیه در مقام بیان این حکم خاص است یا در مقام بیان این است که هیچ حکمی نسخ نشده است؛ آن مقداری که آیه در آن صراحت دارد این است که این حکم خاص در قصاص، نسخ نشده است که جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و ... لذا قرآن می فرماید، چرا به پیغمبر رجوع می کنید اگر به همان تورات واقعی هم مراجعه می کردید مشکلتان حل می شد. حال باید دید به غیر از حکم قصاص نسبت به سائر احکام ظهوری مبنی بر عدم نسخ وجود دارد یا نه.

چندان روشن نیست که این آیه در مقام بیان عدم نسخ جمیع احکام تورات و انجیل باشد؛ آنچه در این آیات بیان شده عبارت از این است که هر آنچه در تورات بوده نور و هدایت بوده است حال این سؤال مطرح می شود که ممکن است در تورات دو گونه احکام داشته باشیم: احکام زمان دار و احکام دائمی، ولی این که کدام حکم دائمی است و کدام حکم موقت است را باید از قرآن استفاده کنیم چون تورات اصلی را در دست نداریم.

.باید دانست نسخ شدن حکم به این معنا نیست که آن حکم دائمی جعل شده باشد بلکه حتی اگر آن حکم مقید به ورود دلیل مضاد باشد نیز آن دلیل مضاد ناسخ دلیل اول محسوب می شود.

یکی از نکات قابل استفاده از این آیه تفصیل بین مواردی است که دلیل اول اطلاق داشته باشد که برای زمان هم حجت خواهد بود و بین مواردی که اطلاق نداشته باشد و مقید باشد به نیامدن دین جدید که در این صورت دیگر حجت نیست؛ در آینده بیشتر به این بحث می پردازیم.

وَ قَفَّيْنا عَلى‌ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ

می فرماید بعد از یهودیها یا بعد از پیامبران پیشین و رهبانیون و ... عیسی بن مریم را فرستادیم.

و مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ

عیسی بن مریم علی نبینا و آله و علیه السلام نیز تورات را تصویق می کرد.

وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ (46)

باز هم تأکید می کند که انجیل تصدیق کننده‌ی تورات است پس دوبار تأکید شده است که دین حضرت عیسی تصدیق کننده‌ی دین حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهما السلام است.

در آیات زیادی به مصدّق بودن انبیاء نسبت به انبیاء پیشین اشاره شده است که باید معنای آن مورد بحث قرار گیرد.

در اینجا علاوه بر مصدّق به وصف مهیمن نیز اشاره کرده است؛ سؤالی که باید محل بحث قرار گیرد این است که مصدق و مهیمن به چه معناست.

1.3- استفاده‌ی نسخ از ذیل آیه

نکته‌ی دیگری که وجود دارد این است که عده ای به ذیل این آیه برای اثبات نسخ تمسک کردند و این دقیقاً بر خلاف فرمایش آقای شهیدی است.

وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ

مجاهد مهمینا علیه را وصف پیامبر قرار می دهد یعنی پیامبر امین بر قرآن است در حالی که دیگر مفسرین مهمین را وصف قرآن گرفته اند و علیه هم به کتب قبل از قرآن بر می گردد یعنی قرآن امین بر کتب قبل از خود است.

فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً ‌

این بخش مهم آیه است که برخی گفتند هر گروهی یک دین خاصی دارند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‌ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُون وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49)

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (51)

در این زمینه به احکام القرآن جصاص و الهدایه الی قلوب النهایه مکی بن حموش از کتب اهل سنت مراجعه کنید؛ مکی بن حموش از افراد پر کتاب و پر مطلب است و نکات تازه ای در کلماتش وجود دارد.


[1] المحكم في أصول الفقه، ج‌5، ص: 300.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) / ج‌2 / 29 / باب ..... ص : 28.
[3] الكافي (ط - الإسلامية) / ج‌2 / 29 / باب ..... ص : 28.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo