< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

81/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : شرایط ولایت اولیاء

خلاصه درس قبل و این جلسه

در این جلسه به بررسی اشتراط اسلام در ولی می‌پردازیم. ابتدا اقوال فقها را بررسی کرده و اجماع را در این مورد تمام می‌دانیم سپس به سائر ادله پرداخته دلالت دو آیه را مورد بحث قرار داده و تقریب مفتاح‌الکرامه و القواعد الفقهیه را در دفاع از دلالت آنها مورد نقد قرار می‌دهیم و همچون صاحب حدائق و شیخ‌رحمه الله دلالت آنها را ناتمام می‌دانیم.

متن عروة: مسأله 16:«... و کذا لاولایة للاب الکافر علی ولده المسلم فتکون للجد اذا کان مسلماً و للحاکم اذا کان کافراً ایضاً و الاقوی ثبوت ولایته علی ولده الکافر[1]

مرحوم سید پس از اینکه یکی از شرائط ولی را اسلام دانستند می‌فرمایند: کافر بر فرزند مسلمانش ولایت ندارد و ولیش جد مسلمان اوست و اگر او نیز کافر بود ولایتش با حاکم است. اما کافر بر فرزند کافرش بنابر اقوی ولایت دارد.

بررسی اقوال فقهاء

در میان فقها کسی را نیافتیم که اجازه دهد پدر یا جد کافر یا وصی آنها بر صغار و مجانین از مسلمین یا بالغه باکره (بنابر قول به ولایت اب و جد بر او) ولایت داشته باشند. البته این مسأله را همه عنوان نکرده‌اند لکن در عین حال هر کس مطرح نموده نفی ولایت کافر از مسلمان کرده است. عده‌ای هم مانند صاحب جواهر[2] ، حدائق[3] ، کشف‌اللثام[4] و مسالک[5] دعوای اجماع نموده‌اند. محقق کرکی تعبیر به «لاخلاف عندنا» کرده است[6] ، علامه در تذکره

پس از اینکه دعوای اجماع نموده می‌گوید:« لانعلم فیه خلافاً[7] پرواضح است چون تذکره کتابی است که ناظر به آراء همه مسلمین می‌باشد لذا مراد ایشان از عبارت مذکور، عدم العلم بالخلاف عندالمسلمین می‌باشد وگر نه معنا ندارد پس از دعوای اجماع، به عدم‌العلم بالخلاف که مرتبه‌اش از اجماع بلکه از لاخلاف نیز پایین‌تر است تعبیر کند. ایشان از ابن عبدالبر مؤلف کتاب استیعاب که از حفاظ معروف مغربی است نقل می‌کند که وی راجع به عدم ولایت کافر بر مسلمان می‌گوید:« اجمع عامة من یحفظ عنه من اهل العلم علی هذا»[8] . پس به نظر می‌رسد از نظر اقوال، اجماع تمام باشد، ما در این زمینه در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.

بررسی سائر ادله

برای عدم ولایت کافر بر مسلمان به چند دلیل استدلال شده است از جمله:[9]

1 ـ آیه شریفه: ﴿والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض[10] به این ترتیب که مفاد آیه این است که نسبت به صغار و قصّر از مسلمانان فقط مسلمانان ولایت دارند پس کافر نمی‌تواند بر آنها ولایت داشته باشد.

2 ـ آیه شریفه: ﴿و لن یجعل اللَّه للکافرین علی المؤمنون سبیلاً﴾.[11]

3 ـ روایت «الاسلام یعلو و لایعلی علیه».[12]

صاحب حدائق[13] پس از ذکر این ادله به پاسخ آنها می‌پردازد، البته راجع به روایت پاسخی نمی‌دهد. شاید اشکال آن را به خاطر وضوحش بیان نکرده است ما در جلسه آینده به بررسی این روایت و ادله دیگر خواهیم پرداخت. اکنون به بررسی دلالت این دو آیه می‌پردازیم:

بررسی آیه ﴿والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض﴾مناقشه صاحب حدائق در دلالت آیه

صاحب حدائق می‌فرماید: ولایت در آیه والمؤمنون و المؤمنات... به معنای یاری کردن و دوستی و کمک به یکدیگر استعمال شده است نه به معنای سرپرستی بنابراین نمی‌توان برای اثبات یا نفی ولایت به معنایی که مورد کلام است به آن استدلال کرد.[14]

توضیح کلام حدائق

از زمان شیخ طوسی تا زمان صاحب حدائق عده‌ای برای نفی ولایت کافر بر مسلمان همچنین نفی ولایت مسلمان بر کافر به این آیه و آیه ﴿والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض[15] استدلال کرده‌اند در حالی که همان‌طور که صاحب حدائق فرموده این آیات ناظر به ولایت به معنای سرپرستی نیست بلکه به معنای وداد و تعاون و یاری کردن آمده است و این مطلب با ملاحظه آیه پیش از آن واضح‌تر می‌شود. خداوند قبل از آیه مربوط به ولایت کفار می‌فرماید: آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نمودند و آنان که به ایشان پناه داده و آنها را یاری می‌کردند (مهاجرین و انصار) بعضی از آنها ولی بعضی دیگرند اما آنان که ایمان آوردند ولی هجرت نکردند ولایتی بین شما و آنان نیست تا آن زمان که آنان نیز هجرت کنند و اگر آنان از شما طلب یاری کردند باید آنها را کمک کرده و به نفع آنها وارد کارزار شوید مگر نسبت به گروهی که پیمان صلح با آنها بسته‌اید همچنانکه کفار هم بعضی از آنها با بعضی دیگر دوستی و یاری می‌کنند و اگر شما به این دستور عمل نکنید (هجرت نکنید یا به کمک مسلمین نروید) باعث ایجاد فتنه بر روی زمین و یا فساد بزرگی خواهد شد.[16] از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که مراد از «ولایت» در اینجا دوستی و کمک کردن است یعنی شما مؤمنین باید ید واحده باشید و نسبت به یکدیگر یاری و دوستی کنید همان‌گونه که کفار نیز در بین خود دوستی می‌کنند و به یاری یکدیگر می‌شتابند و اصلاً نمی‌خواهد بفرماید مهاجرین و انصار برخی از آنها نسبت به صغار یا مجانین و قصّر ولایت دارند و کفار هم در بین خود بر قصّر و صغارشان ولایت دارند. این مطلب از آیات بعد نیز به روشنی به دست می‌آید. در آیه

ولایت مؤمنین نیز که لسان او مثل همین آیات است بیان مذکور می‌آید که ولایت به معنی دوستی و کمک کردن است.

این تعبیر شبیه تعبیری است که در باب میاه فرموده‌اند:« ان ماء الحمام کماء النهر یطهر بعضه بعضاً»[17] مراد از این جمله این است که آبهای نهر کمک یکدیگر بوده و در نتیجه از آلودگی و انفعال آن جلوگیری می‌کنند.

آیه ﴿والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض﴾ نیز در همین مقام می‌باشد نه اینکه برخی از مؤمنین را مجنون و صغیر و برخی دیگر را کبیر و عاقل فرض کرده و کبار را ولی صغار دانسته باشد. بنابراین آیات مذکوره ناظر به ولایت به معنای سرپرستی نیست لذا استدلال شیخ طوسی[18] برای نفی ولایت مسلمان بر کافر نیز مخدوش می‌باشد.

د) بررسی آیه ﴿و لن یجعل اللَّه للکافرین علی المؤمنین سبیلاً﴾مناقشه صاحب حدائق در دلالت آیه

ایشان در مورد آیه سبیل نیز می‌فرماید[19] : مراد از «سبیل» که در آیه نفی شده بنابر روایتی که در تفسیر آن وارد شده[20] سبیل از جهت دلیل و اقامه حجت است و ناظر به احکامی همچون ولایت و سرپرستی نیست.

مناقشه شیخ انصاریرحمه الله در دلالت آیه

شیخ انصاری‌رحمه الله در مسأله ملکیت کافر بر مسلمان این آیه را مورد بررسی قرار داده و بحث کامل‌تری کرده می‌فرماید[21] : لسان آیه از نظر عرف آبی از تخصیص است معنا ندارد که بگویند خداوند هرگز برای کفار بر مؤمنین راهی قرار نداده آنگاه در برخی موارد به آن استثنا بزنند. از طرف دیگر می‌دانیم شارع در برخی موارد مانند کافری که عبد کافرش اسلام اختیار کند مالکیت کافر بر مسلمان را پذیرفته است. در اینجا هر چند حاکم او را مجبور می‌کند که عبد را بفروشد لکن اصل ملکیت او منفسخ نمی‌شود و مانند رضاع نیست که اگر مثلاً زنی فرزند دخترش را شیر داد، دخترش به خاطر رضاع و حصول

محرمیت به شوهرش حرام و ازدواجشان منفسخ می‌شود. حتی اگر آن کافر پیش از اینکه غلامش را بفروشد فوت کند عبد مسلمان به ورّاثش منتقل و وظیفه فروش او به آنان منتقل می‌شود هر چند آنان نیز کافر باشند نه اینکه ملکیت به آنان منتقل نشود. بنابراین اگر بگوییم مراد از «سبیل» ملکیت و امثال آن است لازمه‌اش تخصیص آیه در مواردی مانند مثالی که زدیم می‌شود در حالی که همان طور که گفتیم لسان آیه آبی از تخصیص است و نتیجه می‌گیریم که این معنا مراد نیست.

آنگاه ایشان دو احتمال در معنای آیه مطرح می‌کند:

اول اینکه بگوییم این آیه به قرینه ما قبل آن ﴿فاللَّه یحکم بینکم یوم القیمة[22] ناظر به روز قیامت است یعنی در آن روز نیز غلبه حجت و منطق در محکمه عمل الهی با مؤمنین است و کفار بر آنها هیچ راهی ندارند.

دوم آنکه مطلبی را بگوییم که حضرت رضاعلیه السلام در مقام تکذیب مدعای عده‌ای از غُلات فرمودند که آنان می‌گفتند امام حسین‌علیه السلام شهید نشده‌اند چون لازمه‌اش وجود سبیل بر آن حضرت است. در حالی که آیه قرآن سبیل را از مؤمنین نفی می‌کند. حضرت در آن روایت در مقام بیان این نکته هستند که مراد از آیه، سبیل تکوینی به این معنا که کفار هیچ گاه مثلاً زور و قوّتشان به مؤمنین نمی‌رسد نیست. امیرالمؤمنین و امام حسن‌علیهم السلام که افضل از امام حسین‌علیه السلام بودند را نیز شهید کردند بلکه مراد حجت غالب و منطق فائق است، اسلام دارای منطق قوی‌تر است و خداوند حجت قوی‌تر را در اختیار مؤمنین قرار داده بطوری که حجت آنها محکوم نمی‌شود البته چون سند این روایت محل اشکال است ایشان احتمال دیگری را نیز مطرح کرده، در هر حال بنابر هر دو احتمال آیه ارتباطی با مسأله ولایت بر صغار و مجانین و رسیدگی به مصالح آنان پیدا نمی‌کند.

دفاع مفتاح الکرامه و القواعد الفقهیه از دلالت آیه

صاحب مفتاح الکرامه[23] از مناقشه حدائق جواب داده می‌گوید: حتی اگر سبیل را آن طور که در روایت آمده به معنای حجت تفسیر کنیم باز می‌توان برای مسأله مورد بحث به آن استدلال و حکم به عدم ملکیت کافر بر مسلمان نمود، زیرا خداوند بیع را سببی برای ملکیت قرار داده و این خود حجتی است که شخص کافر هم می‌تواند به آن استناد کند و علیه مسلمان ادعای ملکیت کرده و بگوید چون من طبق ضوابط به وسیله بیع این غلام را خریده‌ام مالک او هستم لذا آیه شریفه که نفی سبیل بر مؤمن می‌کند بر عدم ملکیت کافر بر مسلمان نیز دلالت دارد.

مرحوم آقای بحنوردی نیز در دفاع از دلالت آیه در کتاب القواعدالفقهیة می‌گوید[24] : حضرت رضاعلیه السلام در این روایت چون در مقام ابطال گمان برخی از غُلات راجع به امام حسین‌علیه السلام و عدم دلالت مدعی بر آن هستند، اراده سبیل تکوینی را از آیه کلاً ابطال می‌کند اما چون از جهت اثبات، این مقام اقتضای بیان تمام‌المراد از معنای سبیل در آیه را ندارد تنها به بیان یک مصداق از آن (حجت) اکتفا نموده‌اند، بنابراین منافات ندارد که معنای دیگری نیز برای سبیل مانند ملکیت منظور شده باشد.

توضیح کلام شیخرحمه الله در رد دفاع مذکور

شیخ انصاری‌رحمه الله هم به مطلب صاحب مفتاح‌الکرامه توجه داشته و آن را رد نموده و هم بیانی دارد که برای رد کلام آقای بجنوردی کافی است. ایشان می‌گوید[25] : بنابر اینکه معنای سبیل، حجت باشد جز با تکلف نمی‌توان ملکیت را یکی از مصادیق آن شمرد. چون بسیار واضح است که منظور از این کلام که خداوند برای کفار علیه مسلمانان حجتی قرار نداده اثبات حقانیت دین اسلام و اینکه کفار دلیلی ندارند که موجب تضعیف مسلمانان شود می‌باشد. اما اگر بخواهیم بگوییم منظور این است که کفار علیه مسلمانان در هیچ موردی ولو در اختلافات مادی حجتی ندارند که اقامه کنند، این بسیار غیرعرفی می‌نماید. چگونه می‌توان گفت: غیرمسلمان حق ندارد برای ملکیت خود استدلال و از مال خویش دفاع کند؟! امیرالمؤمنین‌علیه السلام وقتی خبردار شدند خلخالی از پای زن یهودیه‌ای به

ناحق درمی‌آید آن طور متغیر می‌شوند و از خود عکس‌العمل نشان می‌دهند حال چگونه می‌توان گفت شارع حق احتجاج علیه مسلمان را از آن یهودیه سلب کرده است!؟ پس نمی‌توان ملکیت را از مصادیق موضوع حجت آوردن شمرد.

همچنین بین حجت آوردن و ملکیت از نظر عرف، جامعی به نظر نمی‌رسد لذا اگر بخواهیم بگوییم مالکیت معنایی مستقل از حجت داشته و هر دو جداگانه مصداقی برای سبیل محسوب می‌شوند لازمه‌اش این است که برای حجت و ملکیت جامعی وجود داشته و «سبیل» در آن معنای جامع بکار رفته باشد در حالی که عرفاً جامعی برای این دو عنوان به نظر نمی‌رسد و بر فرض که جامع هم متصور باشد اراده آن خلاف ظاهر روایت است زیرا حضرت در مقام تفسیر آیه، سبیل را به حجت تفسیر نموده‌اند حال اگر بگوییم معنای آن تنها حجت نیست بلکه عنوانی که قدر مشترک میان حجت و عنوانی دیگر است می‌باشد مرتکب خلاف ظاهر شده‌ایم. بنابراین حمل حجت بر معنایی که جامع میان آن و ملکیت باشد باعث تکلف است. خلاصه اینکه، شیخ در کلامش به دفاع مفتاح‌الکرامه از دلالت آیه بر مسأله مورد بحث توجه داشته و آن را رد نموده و بیانش مختار آقای بجنوردی را هم مخدوش می‌سازد.

نتیجه اینکه، نه آیه ﴿والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض﴾ دلالت بر نفی ولایت کافر بر مسلمان می‌کند و نه آیه ﴿و لن یجعل اللَّه للکافرین علی المؤمنین سبیلاً﴾.

ادامه بحث در جلسه آینده، انشاءاللَّه.

«والسلام»

 


[1] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 869.
[2] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج29، ص: 206.
[3] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 267.
[4] . كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج7، ص: 67.
[5] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص: 166.
[6] . جامع المقاصد في شرح القواعد، ج12، ص: 107.
[7] . تذكرة الفقهاء (ط - القديمة)، ص: 599.
[8] . تذكرة الفقهاء (ط - القديمة)، ص: 599.
[9] . شيخ انصاري در مكاسب و مرحوم آقاي بجنوردي در القواعد الفقهية در مسأله مالكيت كافر بر عبد و امه مسلمان مباحث سودمندي كرده‌اند كه براي مسأله مورد بحث ما نيز مفيد است.
[10] . سوره توبه، آيه 71.
[11] . سوره نساء، آيه 141.
[12] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 334.
[13] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 267.
[14] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 268.
[15] . سوره انفال، آيه73.
[16] . سوره انفال، آيات 73 ـ 72.
[17] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 14.
[18] . المبسوط في فقه الإمامية، ج4، ص: 180.
[19] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 268.
[20] . عيون اخبارالرضاعليه السلام، ج2، باب46، ح5.
[21] . كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج3، ص: 584.
[22] . سوره نساء، آيه 141.
[23] . مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج12، ص: 563.
[24] . القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)، ج1، ص: 189.
[25] . كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج3، ص: 585.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo