< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1402/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت اجماع و اقسام آن

 

ادامه بررسی حجیت اجماع

اجماع عامه

بحث راجع به اجماع بود. اجماع در عامه -که اساس و اصل اجماع را آن‌ها ایجاد کردند- موضوعیت دارد نه طریقیت برای کشف رأی معصوم. آن‌ها معتقدند که مسلمین اجماع بر ضلالت نمی‌کنند و این را مستند به برخی از آیات و روایات کرده‌اند.

این‌که معروف است که این‌ها از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‌کنند که «لاتجتمع امتی علی خطأ» ما در کتب روایی این‌ها این مطلب را پیدا نکردیم. البته در کتاب‌های متفرقه مثل شرح ابن ابی الحدید نقل شده که «قوله لاتجتمع امتی علی خطأ و قوله لاتجتمع امتی علی ضلالة‌ و قوله من فارق الجماعة‌ مات میتة جاهلیة و الاخبار فی هذا المعنی کثیرة‌ جدا»[1] ‌یا مرحوم علامه حلی در کتاب نهایة ‌الوصول این تعبیر «لاتجتمع امتی علی خطأ» را نقل می‌کند بعد می‌گوید عامه راجع به این جمله از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادعای تواتر کردند[2] . ولی ما در روایات عامه این لفظ را پیدا نکردیم بلکه آن‌چه که در کتاب‌های این‌ها مثل سنن ابن ماجه[3] و سنن ابی داوود[4] و سنن ترمذی[5] و مسند احمد حنبل[6] پیدا کردیم تعبیر «لاتجتمع امتی علی ضلالة» است. مرحوم علامه حلی نیز در تذکرة الفقهاء یکی از خصائص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که مطرح می‌کند می‌گوید «کون امته معصومة لایجتمع علی الضلالة»[7] این را نیز ایشان ظاهرا از عامه گرفته است. و این در همان روایات عامه نیز به سند ضعیف نقل شده است و خود عامه روات این روایت را تضعیف کردند. ولی نسبت به آن ادعای تواتر می‌شود که این نیز در بین عامه و خاصه ثابت نیست به خصوص این که این تعابیر مورد استناد عامه در تصحیح مذهب‌شان قرار گرفته است و لذا دواعی بر جعل و تزویر و استناد به یک حدیث ضعیف در تصحیح مذهب زیاد است. هیچ علم‌آور نیست که گفته شود از مجموع این نقل عامه و خاصه علم به صدور این حدیث از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم پیدا می‌شود. اتفاقا مرحوم دیلمی در ارشاد القلوب نقل می‌کند که ابوبکر در یکی از کوچه‌های محله بنی النجار حضرت علی علیه السلام را دید فسلم علیه و صافحهه و قال له یا ابالحسن أ فی نفسک شیء‌ من استخلاف الناس ایای و ما کان من یوم السقیفة و کراهیتک للبیعة؟ و الله ما کان ذلک من ارادتی الا ان المسلمین اجمعوا علی امر لم یکن لی ان اخالفهم فیه لان النبی قال لاتجتمع امتی علی الضلال. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند یا ابابکر امته الذین اطاعوه من بعده و فی عهده و اخذوا بهذا و وافوا بما عاهدوا الله علیه و لم یغیروا و لم یبدلوا»[8] این‌ها امت هستند نه آن چند نفر که اطراف تو هستند.

پس اجماع نزد عامه هیچ دلیلی ندارد.

علاوه بر این که مراد از «لاتجتمع امتی علی الضلالة» امتی است که زبده‌های مؤمنین و مسلمین در بین آن‌ها باشند و چنین امتی معلوم است که «لاتجتمع علی ضلالة» نه آن امتی که زبده‌ها واهل بیت علیهم السلام را از آن‌ها بگیریم همج رعاع بمانند کسانی که قرآن این احتمال را نسبت به آن‌ها مطرح می‌کند که ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ﴾[9] آیا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بمیرد شما از اسلام بر می‌گردید؟ و از ادله دیگر که خود عامه مطرح کردند معلوم می‌شود که مسلمین اگر از زبده‌ها و خواص از اهل بیت علیهم السلام جدا می‌شدند در معرض انحراف و ضلالت بودند، خود عامه و خاصه حدیث ثقلین: «ما ان تمسکتم بهما فلن تضلوا بعدی ابدا»[10] را نقل می‌کنند حالا بعضی می‌گویند «کتاب الله و سنتی» ولی «کتاب الله و عترتی» نیز نقل کردند، ولی هیچ عامی خودش را پیرو عترت علیهم السلام نمی‌داند بلکه افتخارشان این است که پیرو فلان و فلان هستم و چون به قرآن و عترت تمسک نکردند نتیجه‌اش این شد که گمراه شدند.

بررسی حجیت اجماع امامیه

اجماع شاید ابتدائا در کتب امامیه برای جدل با عامه مطرح شد. مثل کتاب الخلاف شیخ طوسی که نوعا می‌گوید «دلیلنا اجماع الفرقة»[11] یا انتصار سید مرتضی یا غنیه ابن زهره، چون عامه اجماع را قبول داشتند امامیه نیز برای اثبات قول خودشان جدلا ادعای اجماع می‌کردند. ولی بین خود امامیه نیز این مسأله مطرح شد که اجماع چقدر اعتبار دارد. وجوهی برای حجیت اجماع و طریقیت اجماع برای کشف رأی معصوم علیه السلام ذکر شده است که عمده‌ آنها سه وجه است:

اقسام اجماع

قسم اول: اجماع دخولی

وجه اول که برای اثبات حجیت اجماع بیان شده از سید مرتضی معروف است و ایشان در الذریعة دارد که از آن تعبیر به اجماع دخولی می‌شود[12] ، ولی شیخ طوسی نیز این را در کتاب العدة مطرح کرده و فرموده: «لایخلو عصر من الاعصار من امام معصوم فمتی اجتمعت الامة علی قول فیکون حجة لدخول الامام المعصوم فی جملتها و لو انفرد واحد من العلماء اخل ذلک باجماع»[13] اگر یک عالمی منفرد بشود مخل به اجماع است چون شاید آن عالم همان امام معصوم باشد.

اگر واقعا علم به دخول معصوم علیه السلام در ضمن مجمعین فرض شود، در حجیت آن بحث نیست، و لکن تعجب است از این بزرگان که چطور احتمال تحقق مصداق این را می‌دادند که امام معصوم علیه السلام بالاخره بین مردم است و طبعا ضمن علما است، ‌وقتی گشتیم اقوال علمای معاصر را پیدا کردیم امام معصوم نیز جزء این‌ها است و رأی او نیز معلوم می‌شود. مگر امام غائب علیه السلام بین مردم زندگی می‌کند؟ «لیت شعری این استقرت بک النوی ... أبرضوی او غیرها ‌ام ذی طوی»[14] امام عصر ارواحنا فداه در صحاری و براری زندگی می‌کند.

البته ممکن است گفته شود چون این‌ها قریب العهد به غیبت صغری بودند می‌گفتند لابد امام زمان عج بین ما وجود دارد ولی خودش را معرفی نمی‌کند. ولی همین مطلب نیز عجیب است. وجود امام زمان عج در بین مردم حتی در غیبت صغری نیز ثابت نبود البته نسبت به حضور ایشان در عرفه در صحرای عرفات آمده است که «یحضر الموسم کل عام و یری الناس و لایرونه»[15] که این بر فرض به نحو قضیه حقیقیه باشد که تا روز قیامت چنین است ولی این دلیل نمی‌شود که ایشان جزء علماء باشد. علاوه بر این که وقتی مردم ایشان را نمی‌بینند برای اجماع دخولی فایده ندارد. بر فرض در عرفات رأی‌گیری کنند که آیا نماز جمعه در عصر غیبت واجب است یا واجب نیست؟ همه بالاتفاق رأی به وجوب دهند. از کجا معلوم می‌شود که امام زمان عج در رأی‌گیری شرکت کرد؟

قسم دوم: اجماع لطفی

وجه دوم اجماع لطفی است که این قول از شیخ طوسی رحمه الله معروف است. ایشان در العدة فرموده‌اند: «اذا ظهر بین الطائفة‌ قول و لم یعرف له مخالف فان کان هناک دلیل یدل علی صحة ذلک فیعلم ان هذا القول موافق لرأی المعصوم و ان کان هناک دلیل یدل علی خلاف ذلک القول علمنا ان رأی المعصوم مخالف له -اجماع وجود دارد ولی دلیل واضح وجود دارد بر این که این اجماع خلاف واقع است. در آن‌جا بحث اجماع لطفی مطرح نیست- و ان لم یکن دلیل یوافقه او یخالفه وجب القطع بصحة ذلک القول و انه موافق لقول المعصوم لانه لو کان قول المعصوم مخالفا له لوجب ان یظهره و الا کان ثبوت ذلک التکلیف مع عدم اظهاره قبیحا»[16] ثبوت تکلیف واقعی با وجود اجماع بر خلاف آن و بدون دلیل واضح بر بطلان این اجماع این قبیح است یعنی مقتضای لطف این است که اگر یک تکلیف واقعی بود اجماع بر خلاف آن بود امام علیه السلام کاری کنند که این اجماع از بین برود، پس از اجماع بر یک حکمی کشف می‌شود که حکم واقعی بر خلاف این حکمِ اجماعی نیست.

صاحب کفایه رحمه الله در تشخیص اینکه کدام عالم طرفدار اجماع دخولی است و کدام عالم طرفدار اجماع لطفی، فرموده‌: اگر به کسی گفته شود این حکم اجماعی نیست چون ابن جنید مخالف است و او در جواب بگوید «لایضر مخالفة ابن الجنید للعلم بنسبه» این شخص طرفدار اجماع دخولی است چون علم به نسب ابن جنید که پیدا شد یعنی امام زمان سلام الله علیه در ضمن علمای دیگر است که مجهول النسب هستند، ولی اگر به کسی گفته شود این حکم اجماعی نیست زیرا فلان فقیه مخالف است. او در جواب بگوید: «عصر این فقیه منقرض شده است» معلوم می‌شود که این شخص طرفدار اجماع لطفی است چون می‌خواهد بگوید در امروز و در زمان ما این که همه علما اجماع بر یک حکمی ‌داشته باشند و همه اشتباه کنند خلاف قاعده لطف است و ما به علمای گذشته کار نداریم[17] .

این کلام نیز عجیب است. زیرا انقراض عصر مناسب با اجماع دخولی نیز هست و اختصاص به اجماع لطفی ندارد. سید مرتضی رحمه الله نیز که طرفدار اجماع دخولی است ممکن است بگوید آن عالمی که قبلا فتوی می‌داد و از دنیا رفت و عصرش منقرض شد، اما امروز علما بر حکم اتفاق دارند و امام زمان نیز که امروز در بین علما موجود است. پس این که گفته شود مخالفت ابن جنید در زمان‌های گذشته مضر نیست نه از باب علم به نسب بلکه از باب انقراض عصرش با اجماع دخولی نیز تناسب دارد.

البته یک قسم اجماع نیز اجماع تشرفی است که اصلا معلوم نیست اتفاق افتاده باشد. ممکن است عالمی خدمت امام عصر سلام الله علیه مشرف شده باشد و حکم را از ایشان پرسیده باشد ولی چون مامور به اخفا است «و من ادعی المشاهدة فهو کذاب مفتر»[18] نمی‌گوید از امام عج سوال کردم بلکه برای این‌که اثر داشته باشد ادعای اجماع می‌کرد. نقل کردند که به مرحوم بحرالعلوم اصرار می‌کردند که تشرف خودشان را به محضر ولی الله اعظم عجل الله تعالی فرجه نقل کند. ایشان هم نقل می‌کرد ولی می‌گفت شما مامور به تکذیب هستید. قضایای مقدس اردبیلی معروف است البته مقدس اردبیلی آن‌طور نبود ایشان اسمش مقدس بود ولی در علم نیز خیلی محقق بود، تشکیکاتی که در فقه می‌کند از غیر مقدس‌ها نیز صادر نمی‌شود. او هیچ وقت این کار را نکرد ولی بالاخره گفته می‌شود اجماع تشرفی یعنی این، مشرف می‌شد حکم را می‌گرفت بعد می‌آمد می‌گفت علیه الاجماع.

بررسی اجماع لطفی

این بیان یعنی وجوب لطف بر خداوند متعال تمام نیست زیرا اولا: لازمه‌ی این بیان این است که اگر در یک زمانی فقط یک فقیه وجود داشته باشد طبق قاعده‌ی لطف باید فتوای او مطابق با واقع باشد. و حتی نسبت به اجماع دخولی نیز این نقض مطرح می‌شود زیرا عالم منحصر در همین فرد است و امام عج نیز در غیر علما نیست.

ثانیا: قاعده‌ی لطف تمام نیست و هیچ لطفی بر خداوند متعال واجب نیست. بعث رسل تفضل از خداوند متعال است «منّ الله علی المؤمنین»، و چنین نیست که اگر خدا آن را ترک می‌کرد مرتکب قبیح شده بود. غرض خدا همان‌طوری که هست باید کشف شود، غرض خدا این بود که بعث رسل و نصب امام کند و به طریق متعارف احکام برای مردم بیان شود و وقتی حجب ظالمین و ضیاع کتب سبب عدم وصول احکام به ما شد دیگر دلیلی بر لزوم بیان احکام از طرق غیر متعارف بر خداوند متعال وجود ندارد. به خصوص این که خداوند متعال برای جاهل به احکام واقعی حکم ظاهریه نیز جعل کرده است.

و آیه ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى‌ اللَّهِ‌ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾[19] نیز فضل خداوند متعال است که روز قیامت وقتی خداوند متعال احتجاج می‌کند می‌گوید من بیان کردم تا کسی نگوید «خدایا دلیل این که من گناه کردم این بود که تو بیان نکردی». ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ﴾[20] فقط تفضل خداوند متعال است. خداوند متعال می‌توانست مردم را به حکم عقل واگذار کند و به آن‌ها بگوید «هر چه عقلت فهمید عمل کن و اگر عمل نکنی عقاب می‌شوی» ولی تفضل و تلطف کرد و از باب این که ‌رحیم به عباد بود خودش نیز بیان کرد. و بعضی‌ها بعدا ممکن است ادعا کنند که مرجع تقلید نیز اگر خطا کند خلاف قاعده لطف است، پس معلوم می‌شود معصوم است. یعنی قاعده لطف را تأسیس می‌کنند در حالی که اصلش را نیز نمی‌فهمند، بعد آن را توسعه‌ نیز می‌دهند تا جایی که ممکن است ادعا شود که هر منبری که در یک شهر منبری شد قاعده لطف اقتضا می‌کند او اشتباه نکند تا مردم به اشتباه نیفتند لذا عصمت منبری‌ها، فقها و ائمه جماعت از این قاعده استفاده می‌شود. قاعده لطف اقتضا می‌کند قرائت ائمه جماعت‌ها صحیح باشد تا مردم نمازشان ایراد پیدا نکند پس معلوم می‌شود قرائت فلان امام جماعت صحیح است. و هلم جرا.

بنابراین اصل قاعده لطف به عنوان این‌که ترک آن بر خداوند متعال قبیح است، صحیح نیست ما از ایشان اصلا طلبکار نیستیم هر چه به ما عطا کرد تفضل او بود و اگر آن‌چه را که داده است به ما نمی‌داد نیز هیچ قبیح نبود. اما باید ملاحظه کرد که چه مقدار تفضل کرد؟

بنابراین اگر همه فقهاء اشتباه کنند بر خداوند متعال لازم نیست که کاری انجام دهد تا اجماع منعقد نشود و عدم انجام چنین کاری از او قبیح نیست زیرا از راه متعارف احکام خود را بیان کرده است و همین بیان احکام و طریق هدایت از طریق متعارف لطف و تفضل از ناحیه خداوند بود و دلیلی وجود ندارد بر این که بیش از این بر خداوند متعال لازم است. طبق این قاعده لطف اصلا خدا نباید می‌گذاشت امام حسین علیه السلام شهید شود. و همچنین نباید می‌گذاشت یک عده جاهل بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رهبر مسلمین شوند و مسلمین از امیرالمؤمنین علیه السلام محروم شوند.

ثالثا: اگر اتفاق علما بر این مطلب اشتباه، خلاف قاعده لطف است، و امام علیه السلام لازم است مانع از انعقاد این اجماع شود، ایشان برای این کار باید چکار کند؟ مراد این است که خود امام عج بگویند من امام زمان هستم و شما در این مطلب اشتباه می‌کنید، همچون چیزی که رخ نداده است و ‌شیخ طوسی رحمه الله نیز همچون ادعایی نمی‌کند. و اگر مراد این است که یک شخص گمنام پیدا شود و نظر مخالف بیان کند، این نیز وقتی علما به صِرف نظر این شخص از نظر خود برنمی‌گردند اثری ندارد.

اگر مراد‌ این است که «این که خداوند متعال دین خود را دست علما قرار دهد تا علما اجماع بر حکمی کنند اگر آن حکم خلاف واقع باشد موجب شَین دین می‌شود.» این نیز تمام نیست زیرا اولا همه جا این‌طور نیست که اجماع علماء بر یک حکم خلاف واقع مثل عدم وجوب تعیینی نماز جمعه در زمان غیبت موجب شَین دین شود. ثانیا: بر فرض که یک حکمی شین دین باشد ولی از این جهت بین اجماع و شهرت فرقی وجود ندارد، مشهور فقها نیز اگر یک چیزی بیان کنند و عقلاء نپسندند ممکن است آن را عیب بر دین بگیرند. و جواب از آن‌ها نیز این است که نه اجماع دلیل بر حکم خداوند متعال است نه شهرت، ممکن است همه اشتباه کنند. و لذا یکی از راه‌هایی که واقعا ما باید از بزرگان‌ خود یاد بگیریم این است که هر چیزی که بیان می‌کنیم نگوییم عین اسلام است و هر کسی آن را قبول نکند ضد اسلام است. یک جوانی نزد مرحوم خوئی آمد گفت من این مطلب را که آب کری که ملاقات با نجاسات کرد طاهر مطهر است، قبول ندارم. مرحوم خوئی گفت مقتضای ادله این است که طاهر مطهر است، او نیز قبول نمی‌کرد، بلند شد که از پیش ایشان برود مرحوم خویی به ایشان ‌گفت صبر کن، وقتی به ایران رفتی نگویید «اسلام می‌گوید این آب کری که کذا است طاهر مطهر است، اما من قبول ندارم» بلکه بگو یک سید ترکی در نجف این حرف را می‌زند من قبول ندارم.

اگر به این نحو مطالب را بیان کنید شَین دین نیز نیست. البته از ضروریات اسلام نمی‌شود تنزل کرد، اما این که هر چیزی رأی من است بگویم اسلام همین است درست نیست، چه آن مطلب مشهور باشد و چه اجماع باشد.

 


[1] شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج8، ص123.
[2] نهایة الوصول الی علم الاصول، علامه حلی، حسن بن یوسف، ج3، ص181.
[3] سنن ابن ماجه، ج2، ص1303.
[4] سنن ابن داود، ج4، ص98.
[5] سنن ترمذی، ج4، ص98.
[6] مسند احمد بن حنبل، ج4، ص145.
[7] تذکرة الفقهاء (ط- القدیمة)، ص568.
[8] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‌2، ص: 264.
[10] الامالی، ابن بابویه، محمد بن علی، ص477.
[11] الخلاف، طوسی، ابوجعفر، محمد بن حسن، ج1، ص62.
[12] الذریعة الی اصول الشریعة، علم الهدی، علی بن حسین، ج2، ص129.
[13] العدة فی اصول الفقه، طوسی، محمد بن الحسن، ج2، ص602.
[14] اقبال الاعمال (ط- القدیمة)، ج1، ص298.
[15] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 339: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لِلْقَائِمِ‌ غَيْبَتَانِ‌ يَشْهَدُ فِي إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ.
[16] العدة فی اصول الفقه، طوسی، محمد بن الحسن، ج2، ص642.
[17] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص288.
[18] الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 395: مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ‌ مُفْتَرٍ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo