< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1402/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: شک در قرینه متصله / اختلافات قرائات/

 

بررسی معنای «ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض»

در روایت قاسم بن سلیمان چنین آمده است که « «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبِي ع‌ مَا ضَرَبَ‌ رَجُلٌ‌ الْقُرْآنَ‌ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا كَفَرَ»[1]

مرحوم صدوق رحمه الله در معانی الاخبار فرمودند: از ابن ولید در مورد معنای این روایت سوال کردم ایشان در جواب فرمود: «هو ان تجیب الرجل فی تفسیر آیة بتفسیر آیة اخری[2] که شبیه همین تفسیر قرآن به قرآن است. ولی برداشت ابن ولید صحیح نیست و دو احتمال در روایت وجود دارد:

احتمال اول: مراد از «ضَرَبَ‌ رَجُلٌ‌ الْقُرْآنَ‌ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ» خلط کردن متشابه و محکم قرآن است که نداند محکم قرآن کدام آیه و متشابه قرآن کدام آیه است و این منشأ می‌شود که به اشتباه افتاده و حرف‌های کفرآمیز بزند.

در تفسیر نعمانی نیز آمده است «ضربوا بعض‌ القرآن‌ ببعض و احتجوا بالمنسوخ و هم يظنون أنه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم يرون أنه المحكم و احتجوا بالخاص و هم يقدرون أنه العام‌»[3] خاص در این جا یعنی احکامی که مختص به بعضی مثل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و آن‌ها فکر می‌کردند این احکام عام -یعنی مشترک بین جمیع مردم- است.

احتمال دوم: مراد تناقض‌گیری از قرآن است. بعضی آیات قرآن را با هم حساب می‌کردند و می‌گفتند این‌ها با هم تنافی دارد. در یک آیه می‌گوید ایام خلق سماوات و ارض شش روز بوده است و در آیه دیگر به نحو دیگری مطرح می‌کند و امثال آن که از قدیم فکر می‌کردند این‌ها تناقضات قرآن است، و امروزه در سایت‌های الحاد همین مطالب را بیان می‌کنند در حالی که این‌ها نمی‌فهمند که این‌ها با هم تنافی ندارد.

در تفسیر در المنثور نیز آمده است «أخرج أحمد من وجه آخر عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده‌ سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم قوما يتدارءون فقال إنما هلك من كان قبلكم بهذه ضربوا كتاب الله بعضه ببعض و انما نزل‌ كتاب‌ الله يصدق بعضه بعضا فلا تكذبوا بعضه ببعض فما علمتم منه فقولوا و ما جهلتم فكلوه إلى عالمه‌»[4]

در نهج البلاغه آمده است «أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ‌ بَعْضُهُ‌ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ‌ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»[5]

یک عبارتی هست در ادامه ان الکتاب یصدق بعضه بعضها که رایج هست بین مفسرین، المیزان هم زیاد روی آن تکیه می‌کند می‌گوید و یفسر بعضه بعضا، ما این تعبیر را پیدا نکردیم

تعبیر «القرآن یفسر بعضه بعضا» در بین مفسرین رایج است و در المیزان هم در موارد متعددی روی آن تکیه شده است اما در روایات این تعبیر را پیدا نکردیم. بله در نهج البلاغه آمده است که «كِتَابُ اللَّهِ ...وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ‌ عَلَى‌ بَعْض‌»[6] که سند واضحی ندارد و به نظر ما این عبارت به معنای «ان القرآن یصدق بعضه بعضا» است و گاهی هم ممکن است اجمال یک آیه را با توضیح آیه دیگر برطرف کرد ولی این که گفته شود تمام آیات قرآن اگر فی حد نفسه مجمل نیز باشند با خود قرآن رفع اجمال از آنها می‌شود، خلاف وجدان است.

نسبت روایات ناهیه از تفسیر به رأی با روایات عرضه احادیث بر قرآن

در جلسه قبل گفته شد روایات عرض بر کتاب مخصص روایاتی است که از تفسیر قرآن نهی می‌کنند.

ممکن است گفته شود نسبت آن‌ها عموم من وجه است. زیرا تفسیر قرآن شامل تفسیر به رأی و اعمال اجتهاد و نظر در تبیین ظهورات قرآن می‌شود. و فقط ظهور بدیهی که نیاز به اجتهاد و کشف قناع ندارد را شامل نمی‌شود. ولی جمع‌های عرفی و استظهارات دقیق را شامل می‌شود مثلا این که از آیه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‌ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‌ بِالْأُنْثى﴾[7] استفاده شود که در امر قصاص بین زن و مرد فرق وجود دارد و الا نمی‌فرمود «الانثی بالانثی» همان‌طور که عبد و حر فرق دارند و لذا فرمود «الحر بالحر و العبد بالعبد»، این‌ها نیاز به اعمال فکر دارد لذا تفسیر است.

روایات عرض احادیث بر کتاب شامل تفسیر به رأی نمی‌شود ولی شامل استظهارات اجتهادی از قرآن می‌شود. پس مورد افتراق راویات عرض بر کتاب، رجوع به نصوص کتاب و ظواهر واضح و بدیهی است که نیاز به اعمال و دقت ندارد. و مورد افتراق روایات ناهیه از تفسیر نیز تفسیر به رأی است و مورد اجتماع آن دو رجوع به ظهوراتی است که نیاز به اعمال دقت و اجتهاد دارند، و لذا نسبت آن دو طایفه از اخبار عموم و خصوص من وجه است و در مورد ظهورهای اجتهادی قرآن با هم تعارض و تساقط می‌کنند.

ما فعلا جوابی برای این مطلب نداریم الا این که می‌گوییم اولا: با تعارض این دو طایفه از اخبار، رادع از عمل به ظهورات قرآن ثابت نمی‌شود. در حالی که سیره مسلم عقلاء بر عمل به ظهورات است و این خطاب که معارض دارد صلاحیت ردع از آن سیره مسلم را ندارد.

ثانیا: «لو کان لبان» اگر واقعا ظهوراتی که علماء با دقت از آیات استفاده می‌کنند حجت نبود، این امر برای علمای شیعه واضح می‌شد و نوبت به صاحب حدائق و صاحب وسائل رحمهما الله نمی‌رسید که این‌ها این مطلب را بیان کنند بلکه باید این مطلب برای امثال مرحوم شیخ طوسی و سید مرتضی و مرحوم طَبرِسی و علمای دیگر از خاصه و عامه که تفسیر قرآن و اعمال اجتهاد در فهم ظهورات قرآن می‌کردند روشن می‌شد و از اینکه برای ایشان این مطلب واضح نشد معلوم می‌شود که ردعی از آن صورت نگرفته است.

البته قرینیت سیاق در قرآن یکی از مشکلات است[8] و این که گفته شود فلان مطلب بر خلاف قرینه سیاق قرآن است، برای ما واضح نیست زیرا هم در نحوه‌ی جمع‌آوری قرآن اختلاف است که آیا خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را جمع کرده است یا غیر ایشان و حتی اگر خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را جمع فرموده به ترتیب نزول جمع نفرموده است لذا ممکن است چند آیه که در زمان‌های مختلف نازل شدند کنار هم گذاشته شده باشند. مثلا (ممکن است) ﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّه﴾‌ در زمانی نازل شده و ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ﴾ در زمان دیگر نازل شد و ﴿ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي‌ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّه﴾[9] در زمان دیگری یعنی حجة الوداع نازل شده باشد و این‌ها با قرینه سیاق نمی‌سازد.

روایت «إِنَّ الْآيَةَ يَنْزِلُ‌ أَوَّلُهَا فِي شَيْ‌ءٍ وَ أَوْسَطُهَا فِي شَيْ‌ءٍ وَ آخِرُهَا فِي شَيْ‌ءٍ[10] نیز گرچه سندا ضعیف است ولی دلالت آن روشن است. لذا قرینیت سیاق، در قرآن مقداری مشکل است.

اختلافات قرائات

مرحوم شیخ انصاری فرموده‌اند: آیه ﴿وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ‌ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ﴾[11] را قراء سبعه «یطْهرن» خواندند و بعضی دیگر نیز «یطَّهرن» خواندند که این دو با هم تعارض دارند زیرا «حتی یطْهرن» یعنی «لاتقربوهنّ حتی ینقین من الحیض» و «حتی یطَّهرن» یعنی «لاتقربوهن حتی یغتسلن من الحیض»، در این صورت بنابر تواتر قرائات –که مسلک مشهور است- این دو قرائت مثل دو آیه خواهند بود که با هم تعارض می‌کنند و در صورت امکان جمع عرفی بین آن‌ها جمع می‌شود و الا باید توقف کرد.

و بنابر عدم تواتر قرائات اگر قرائات مختلف حجت فقهیه باشد –مثل قرائت در نماز که با قرائت‌های مختلف جایز است- در این صورت تعارض دو حجت -‌حجت بر این‌که آیه نازله از طرف خداوند متعال «حتی یطهرن» است و حجت دیگر که می‌گوید آیه نازله از طرف خداوند متعال «حتی یطَّهرن» است- خواهد بود که تعارض و تساقط می‌کنند و در اینجا بحث جمع عرفی مطرح نیست.

و بنابر عدم حجیت فقهیه این قرائات –طبق سیره قطعیه و بعضی از روایات، فقط در نماز می‌توان طبق هر کدام از این قرائات، قرائت کرد- نمی‌توان به هیچ‌کدام از این دو تمسک کرد[12] .

صاحب کفایه رحمه الله نیز این بیان را تایید کردند[13] .

مختار استاد حفظه الله در تواتر قرائات

نسبت تواتر قرائات به مشهور ثابت نیست زیرا معنای این قول نسبت دادن این قرائات به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است در حالی که خود قُرّاء، قرائت خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت نمی‌دهند علاوه بر این که این قرائت‌ها از خود این قراء نیز متواتر نیستند، عاصم دو راوی به نام حفص و شعبه، نافع نیز دو راوی به نام ورش و قالون دارد، ما این مطلب را به طور مفصل در فقه بحث کردیم و به نظر ما مطلب واضح است.

در روایت صحیحه نیز آمده است «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ‌ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ.»[14]

در روایت دیگر آمده است « الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَ‌ الِاخْتِلَافَ‌ يَجِي‌ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاة»[15]

علاوه بر این که اختلاف قرائت در آیه مذکور موجب ابهام و اجمال آیه و لزوم رجوع به سایر ادله مثل عام فوقانی ﴿نِساؤُكُمْ حَرْثٌ‌ لَكُمْ‌ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ﴾[16] یا استصحاب بقاء حرمت وطی که شیخ انصاری رحمه الله مطرح کردند، نمی‌شود. زیرا در ذیل آیه آمده است ﴿فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ﴾ و ولو صدر آیه «حتی یطْهرن» باشد ولی ذیل آیه دلالت دارد بر این که «فاذا نقین من الحیض و اغتسلن فاتوهن من حیث امرکم الله». این مطلب شبیه این است که شما به شخصی می‌گویید: «لاتخرج من بیتک حتی یطلع الفجر فاذا صلیت الفجر فاخرج» که عرف از آن می‌فهمد که «اذا طلع الفجر و صلیت الفجر فاخرج» یعنی قبل از نماز صبح از خانه خارج نشو و بعد از نماز صبح می‌توانی از خانه خارج شوی (شاید مکروه است که انسان بین اذان و نماز صبح بیرون بیاید و نماز صبحش مشکل پیدا کند و آخر وقت خوانده بشود).

مرحوم تبریزی فرموده‌اند: «فاء» در جمله‌ی شرطیه ثانیه نشان می‌دهد که جمله‌ی شرطیه ثانیه هیج اثری ندارد، بلکه صدر آیه، قبل از فاء، منطوقا و مفهوما تمام مطلب را بیان کرده است و ذیل که با فاء آمده بخشی از مفهوم صدر را بیان می‌کند، اگر این مبنای ایشان را در اینجا پیاده کنیم چنین می‌شود: مفهوم «و لا تقربوهن حتی یطهرن» این است که «فاذا طهرن فلابأس ان تقربوهن» و یک حصه‌ی از این مفهوم بعد از فاء بیان شده است که «فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم الله» و ممکن است نکته‌ی عدم ذکر کل مفهوم، این باشد که نزدیکی بعد از نقاء و قبل از اغتسال کراهت دارد[17] .

ولی این مبنای ایشان در اینجا پیاده نمی‌شود زیرا استظهار عرفی از «فاذا تطهرن»، «فاذا طهرن و تطهرن» است.

البته این مطلب مبنای ایشان است ولی ما یادمان نیست که ایشان این مبنا را نسبت به این آیه تطبیق کرده باشند.

البته با رجوع به روایات در این مسئله می‌بینیم که روایات دلالت بر جواز نزدیکی با همسر به مجرد نقاء دارند مانند صحیحه محمد بن مسلم: ««مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ فِي الْمَرْأَةِ يَنْقَطِعُ عَنْهَا دَمُ الْحَيْضِ فِي آخِرِ أَيَّامِهَا قَالَ إِذَا أَصَابَ‌ زَوْجَهَا شَبَقٌ فَلْيَأْمُرْهَا فَلْتَغْتَسِلْ فَرْجَهَا ثُمَّ يَمَسُّهَا إِنْ شَاءَ قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ.»[18] البته در این روایت فرموده است که باید فرج شسته شود و سپس نزدیکی صورت گیرد.

مشهور گفتند: به مناسبت حکم و موضوع معلوم می‌شود که این حکم یک حکم تنزیهی است و در روایاتی مانند روایت علی بن یقطین نیز آمده است «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ‌ عَنِ‌ الْحَائِضِ‌ تَرَى‌ الطُّهْرَ وَ يَقَعُ بِهَا زَوْجُهَا قَالَ لَا بَأْسَ وَ الْغُسْلُ أَحَبُّ إِلَيَّ[19] یا روایت ابن بکیر: «عن علي بن الحسن عن محمد و أحمد ابني الحسن عن أبيهما عن عبد الله بن بكير عن أبي عبد الله ع قال: إذا انقطع‌ الدم‌ و لم‌ تغتسل‌ فليأتها زوجها إن شاء»[20] و عرف از صحیحه محمد بن مسلم، امر به غسل فرج برای تنظیف و رفع قذارت و نفرت را استظهار می‌کند.

ولی همانطور که مرحوم خویی فرموده‌اند: معلوم نیست که این، یک حکم تنزیهی باشد بلکه ممکن است یک واجب تعبدی باشد[21] لذا به نظر ما احتیاط واجب است که اول امر به غسل فرج شود ولو اغتسال از حیض نشود و الا نزدیکی بدون غَسل فرج اشکال دارد.

شک در قرینه متصله

بحث بعدی این است که در مواردی ظهور کلام احراز نمی‌شود، و وجه عدم احراز گاهی شک در وجود قرینه متصله -اعم از قرینه لفظیه و حالیه- و گاهی شک در مدلول لغوی لفظ است که در صورت دوم باید بحث شود که آیا می‌توان به کلام لغوی اعتماد کرد یا خیر.

در صورت اول مشهور گفتند بنابر عدم قرینه متصله گذاشته می‌شود و با اصالة عدم القرینة المتصلة ظهور کلام احراز و به آن عمل می‌شود. شیخ انصاری رحمه الله فرموده است: «یبنی علی عدم القرینة اولا فیحرز ظهور الخطاب بهذا الاصل العقلائی»[22] .

صاحب کفایه رحمه الله فرموده‌اند: این بیان تمام نیست زیرا این خطاب اگر قرینه‌ای در کنار آن نباشد ظهور در یک معنایی پیدا می‌کند –به نحو قضیه تعلیقیه- و عقلاء به همین ظهور لولایی عمل می‌کنند. نه این که ابتداء یک اصل عقلایی عدم قرینه را جاری کنند و با آن ظهور فعلی خطاب را احراز و بعد به آن عمل کنند[23] .

مرحوم خویی فرموده‌اند: در موارد شک در قرینه منفصله کلام مرحوم آخوند صحیح است و عقلاء در موارد شک در قرینه منفصله تا احراز قرینه نکنند به ظهور خطاب عمل می‌کنند ولی در موارد شک در قرینه متصله بدون اثبات ظهور نمی‌توان به خطاب عمل کرد زیرا در این موارد شک در اصل انعقاد ظهور است و اول باید ظهور اثبات شود و بعد به آن عمل شود لذا باید ابتدا از عقلاء پرسید که چگونه به این ظهور عمل می‌کنند. عقلاء می‌گویند چون شک در قرینه متصله ناشی از غفلت سامع از شنیدن قرینه متصله است با اصل عدم غفلت سامع این احتمال را نفی می‌کنیم و براین اساس ظهور کلام منعقد می‌شود.[24]

مختار استاد حفظه الله در احراز ظهور در موارد شک در قرینه متصله

در موارد شک در قرینه منفصله بحثی وجود ندارد زیرا وجود آن نیز مخل به ظهور خطاب نیست چه رسد به احتمال وجود آن، لذا بحث فقط در قرینه متصله است. به آقای مرحوم خویی چنین اشکال می‌کنیم که شما و مرحوم آخوند بیانتان این است که در موارد شک در قرینه متصله عقلاء به این ظهور کلام عمل می‌کنند تنها در تحلیل آن اختلاف دارید مرحوم آخوند می‌فرماید ابتداء در این موارد عقلا به ظهور عمل می‌کنند و شما می‌گویید ابتدا عقلاء اصل عدم قرینه را جاری می‌کنند و سپس به ظهور عمل می‌کنند ولی به نظر ما عقلاء در موارد شک در قرینه متصله به ظهور عمل نمی‌کنند. و این که در موارد شک در قرینه متصله در خبری که برای ما نقل شده است به این شک اعتناء نمی‌شود به سبب این است که راوی با سکوت خود و عدم نقل آن قرینه شهادت می‌دهد که این قرینه را امام علیه السلام بیان نکرده است و اگر امام علیه السلام آن قرینه را بیان کرده باشد و این راوی آن را نگفته باشد خلاف امانت و وثقات او است. و طبق بنای عقلاء -بنابر این که دلیل حجیت خبر ثقه سیره عقلاء باشد- و همچنین طبق صحیحه حمیری «الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ‌ لَهُ‌ وَ أَطِعْ‌ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ»[25] ما مأمور به اعتماد به خبر ثقه هستیم. البته بنابر مبنای آیت الله سیستانی حفظه الله باید وثوق به صدور خبر ثقه پیدا شود و ما نمی‌دانیم ایشان در موارد شک در قرینه متصله چطور وثوق به صدور پیدا می‌کنند مگر این که ایشان نیز مثل مشهور به احتمال قرینه متصله اعتنا نکنند.

بنابراین اگر شک در قرینه متصله لفظیه مثل «یرمی» در «رایت اسدا» باشد راوی با شهادت سکوتیه خود وجود این قید در خطاب را نفی می‌کند. اما قرینه متصله حالیه اگر قرینه متصله حالیه شخصیه باشد یعنی در مجلس خطاب یک رجل شجاعی وارد شد و امام علیه السلام فرموده‌اند: «الیوم رأیت اسدا» و همه متوجه شدند که مراد امام علیه السلام این مرد شجاع –شجاع در امر دنیا یا شجاع در امر دین مثل هشام بن الحکم- است، عدم ذکر قرینه حالیه شخصیه نیز بر خلاف وثاقت راوی است و مثل این است که شخصی بگوید: «مرجع تقلید فرمودند: باید نماز شب بخوانید» و قرینه حالیه شخصیه در مجلس وجود دارد که بحث راجع به رسیدن به کمالات معنوی است ولی این شخص این قرینه حالیه شخصیه را بیان نکند این بر خلاف وثاقت اوست. بنابراین از سکوت راوی کشف می‌کنیم که قرینه حالیه شخصیه –در حد متعارفی که عرف عام متوجه می‌شود- وجوذد نداشته است و الا نقل می‌کرد زیرا مخل به ظهور ابتدایی کلام است.

مشکل در موارد احتمال قرینه حالیه نوعیه یعنی احتمال وجود ارتکاز متشرعی بر خلاف ظهور اولیه کلام است. مثلا در آن زمان که امام علیه السلام فرموده‌اند: «اغتسل للجمعة» احتمال داده می‌شود که ارتکاز متشرعی بر عدم وجوب غسل جمعه بود لذا مردم از آن وجوب استفاده نمی‌کردند، مثل این که امروز یک استاد اخلاق بگوید نماز شب بر طلبه واجب است که هیچ‌طلبه‌ای از آن وجوب فقهی نماز شب را نمی‌فهمد. و این طلبه وقتی برای رفیق خود این کلام استاد اخلاق را نقل می‌کند برای او توضیح نمی‌دهد زیرا ارتکازی که ناقل دارد این مستمع نیز دارد و لذا وجهی ندارد که برای او توضیح دهد و راوی نیز چنین بود که گاهی ارتکاز متشرعی برای او نیز وجود داشت و نیازی به نقل آن برای نفر بعدی نبود زیرا این منقول الیه نیز همین ارتکاز را داشت تا این که در کتاب نوشته شد و مولف فکر نمی‌کرد که یک زمانی این ارتکاز کم کم از بین رود اما شیئا فشیئا ارتکازها ضعیف شد تا رسید به زمان ما که عده‌ای می‌گویند شاید غسل جمعه واجب باشد و ظهور اغتسل للجمعة هم در وجوب است، غسل الاحرام واجب ظهورش در وجوب است، لذا بین فقها اختلاف می‌شود ، ما می‌گوییم احتمال ارتکاز متشرعی در زمان ائمه بر عدم وجوب کافی است که ما دیگر احراز ظهور در این خطاب امر نکنیم. و با وجود شک، دلیلی بر جواز عمل به این ظهور لولایی وجود ندارد. از سکوت راوی که این قرینه را نقل نکرد نیز نمی‌توان عدم این قرینه را کشف کرد.

 


[1] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج2، ص632، ح17.
[2] معانی الاخبار، ابن بابویه، محمد بن علی، ص190.
[3] تفسیر الصافی، فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، ج1، ص39.
[4] الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، ج2، ص6.
[5] نهج البلاغه، ص61.
[6] همان، ص192.
[8] مقرر: مراد استاد این است که در تفسیر اجتهادی که ما آن را معتبر می‌دانیم به قرینیت سیاق نمی‌توان تمسک کرد.
[10] تفسیر العیاشی، عیاشی، محمد بن مسعود، ج1، ص17، ح1.
[12] فرائد الاصول (طبع انتشارات اسلامی)، انصاری، مرتضی بن محمد امین، ج1، ص65-66.
[13] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص285.
[14] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج2، ص630، ح13.
[15] همان، ح12.
[17] مقرر: لذا بعد از فاء، تنها حکم جواز نزدیکی بعد از اغتسال بیان شده است.
[18] همان، ج5، ص539، ح1.
[19] همان، ح2.
[20] وسائل الشيعة ؛ ج‌2 ؛ ص325، ح3.
[21] موسوعة الامام الخوئی، خوئی، ابوالقاسم، ج7، ص420.
[22] مقرر: عین این عبارات در کلام شیخ یافت نشد.
[23] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 286.
[24] مصباح الاصول (احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص150.
[25] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج1، ص329، ح1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo