< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1402/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حجیت ظواهر کتاب

 

ادامه بررسی تفصیل کلام اخباریون در عدم حجیت ظواهر کتاب

بحث راجع به حجیت ظواهر کتاب بود. منسوب به بعضی از اخباریون این است که ظهور برای قرآن منعقد نشده است و بعضی از آن‌ها می‌گویند در صورتی که ظهور برای قرآن منعقد شود حجت نیست.

بررسی کلام صاحب حدائق رحمه الله در حجیت ظواهر قرآن

مرحوم صاحب حدائق که خودش از اخباریون است، فرموده‌: اخباریون بین افراط و تفریط هستند، از زمان محدث استرآبادی این بحث مطرح شد که برخی از اخباریین به‌طور مطلق قائل بودند که ما از قرآن هیچ چیز حتی معنای «قل هو الله احد»[1] را نیز اگر ائمه توضیح ندهند نمی‌فهمیم. سید نعمت الله جزائری در بعضی از کتاب های خودشان فرمودند: «استاد مجتهد شیخ جعفر بحرانی و شیخ محدث صاحب جوامع الکلم در مسجد جامع شیراز در مسأله حجیت ظهور کتاب با هم مناظره می‌کردند، شیخ جعفر بحرانی به صاحب جوامع الکلم گفت به نظر شما فهم «قل هو الله احد» نیاز به توضیح ائمه علیهم السلام دارد؟ صاحب جوامع الکلم گفت بله، نیاز به توضیح ائمه علیهم السلام است و بدون توضیح آن‌ها ما فرق بین احد و واحد را نمی‌دانیم.» این افراط در انکار حجیت ظهور کتاب است.

در مقابل بعضی گفتند جمیع آیات کتاب برای ما قابل فهم است. محدث کاشانی در تفسیر صافی این اعتقاد را دارند، و در مقدمات تفسیر صافی این را بیان کرده است[2] . ما هم اگر بیانی از ائمه علیهم السلام نبود خودمان می‌توانستیم قرآن را بفهمیم. و این دو نظر دایر بین افراط و تفریط است.

ایشان در ادامه فرموده‌اند: روایات در این باب متعارض هستند ولی اخبار دال بر منع از فهم کتاب یعنی اخباری که دلالت می‌کنند بر این‌که مردم قرآن را بطور کامل نمی‌فهمند اکثر عددا و اصرح دلالتا هستند، مثل روایت «لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن»[3] . ایشن در بیان نظر خود فرموده: به نظر ما قول صحیح همان بیان شیخ طوسی رحمه الله در اول تبیان است، شیخ طوسی در تبیان آیات قرآن را چهار قسم کرده است:

قسم اول: آن معنایی که فقط خداوند متعال می‌فهمد. لذا در قرآن فرمود ﴿یسألونک عن الساعة ایان مرساها قل علمها عند ربی لایجلیها لوقتها الا هو﴾[4] ، ﴿ان الله عنده علم الساعة﴾[5]

قسم دوم: ﴿ما یکون ظاهره مطابقا لمعناه﴾ ظاهر آیه همان چیزی است که معنای آیه است. «فکل من عرف اللغة التی خوطب بها عرف معناه مثل ﴿لاتقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق﴾[6] ، ﴿قل هو الله احد﴾[7] که ظاهر آیه مطابق با معنای آن است.

قسم سوم: ظاهر آیه کاشف از معنای آیه به‌طور مفصل نیست بلکه اجمال دارد. مثل ﴿اقیموا الصلاة﴾[8] ، ﴿آتوا الزکاة﴾[9] ، ﴿لله علی الناس حج البیت﴾[10] ، ﴿فی اموالهم حق معلوم﴾[11] ‌تفاصیل احکام نماز و زکات و حج در این آیات بیان نشده است لذا نیاز به تفسیر ائمه علیهم السلام است.

قسم چهارم: مواردی که لفظ مشترک بین دو معنا است و ظهوری در هیچ‌کدام از این دو معنا ندارد و برای کشف مراد از آن آیه باید سراغ تفسیر اهل بیت رفت[12] .

ما این تفصیل را متوجه نشدیم و در تفسیر تبیان نیز به این صراحت نفرمودند که این قول وسط بین الافراط و التفریط است. و قائلین به حجیت ظهور قرآن نیز همین بیان را مطرح می‌کنند. و اما نسبت به تقسیمی که ایشان مطرح کردند نیز آن قسم اول و این که تاریخ قیامت را فقط خداوند متعال می‌داند ربطی به معانی قرآن ندارد. و قسم سوم که مهمل بود و در مقام بیان تفاصیل نبود کسی به این آیات که در مقام اهمال نسبت به تفاصیل احکام نماز مثلا هستند تمسک نمی‌کند و همچنین قسم چهارم که آیه محتمل المعنیین و مجمل است نیز کسی قائل به حجیت آن نشده است. و فقط قسم دوم است که قائل به حجیت آن شدند. و مرحوم محدث کاشانی در تفسیر صافی نیز ادعای فهم تاریخ قیامت و کشف معنای حقیقی آیه‌ای که محتمل المعنیین است و فهم تفاصیل آیاتی که نسبت به تفاصیل احکام نماز و روزه و حج و مانند آن در مقام اهمال است، را ندارد. و بعید است کسی این حرف را بیان کند. پی این بیان تفصیل متوسط بین الافراط و التفریط نیست. و آن مسلکی که لااقل به بعض اخباریین منسوب است -که از نظر صاحب حدائق افراطی هستند- این است که اصلا ما از قرآن چیزی متوجه نمی‌شویم. ما نیز این نظر را به کل اخباریین نسبت نمی‌دهیم ولی نظر بعضی از اخباریین از جمله خود سید نعمت الله جزایری همین است.

البته باید توجه داشت که عرفایی که ما دیدیم و از آن‌ها شنیدیم فقط ادعا می‌کنند که احتمالات قرآن را مطرح می‌کنند نه این که معانی قرآن را مطرح می‌کنند –گرچه ما آنها را به عنوان احتمال نیز قبول نداریم- و ممکن است محدث کاشانی رحمه الله –که از نظر صاحب حدائق متهم به طرفداری از صوفیه است و ظاهرا مراد از صوفیه این است که ایشان طرفداری از عرفاء می‌کرده است- نیز همین‌طور بوده باشد که احتمالات در معانی قرآن را بیان می‌کرد یا می‌خواست کشف مصادیق کند. البته مقصودمان از عرفا، عرفایی است که لهم شأنٌ، نه مثل محی الدین عربی که در فصوص هر رطب و یابسی را به اسم فص هارونی و فص کذایی به هم می‌بافد.

بررسی ادله‌ی اخباریون بر عدم حجیت ظواهر کتاب

اخباریون برای ادعای خود سه دلیل مطرح کردند:

دلیل اول: رمزی بودن آیات قرآن

الفاظ قرآن را می‌گفتند شبیه رمز است.

بررسی دلیل اول

اصولیون در جواب فرموده‌اند: رمزی بودن آیات قرآن با این‌که خداوند متعال قرآن را بیان للناس و تبیان لکل شیء و سبب هدایت ناس می‌داند، منافات دارد ﴿و لقد یسّرنا الذکر﴾[13] ‌قرآن را برای مردم آسان کردیم ، در حالی که اگر رمز باشد رمز، آسان نمی‌شود، «آیاتٍ بینات» آیات روشن، ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا﴾[14] در حالی که اگر قرآن مثل رمز باشد این بیان معنا نخواهد داشت چون وقتی مردم آن را نمی‌فهمند از کجا وجود اختلاف و عدم آن را متوجه شوند. خود این آیات نشان می‌دهد قرآن مثل رمز نیست.

و همچنین رمزی بودن قرآن با معجزه خالده بودن و دعوت به تحدی آن ﴿فأتوا بسورة مثله﴾[15] منافات دارد زیرا وقتی مردم آن را متوجه نمی‌شوند چطور مشابه آن را بیاورند. و اگر قرآن رمزی است و هیچ‌کس آن را متوجه نمی‌شود همه‌ می‌توانند یک چیزهایی بیان کنند که کسی متوجه نشود.

و همچنین این بیان با روایات دال بر عرضه‌ی روایات بر کتاب مثل «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه»[16] سازگار نیست.

دلیل دوم: عالی بودن مضامین قرآن

معانی قرآن آن‌قدر عالی است که قابل فهم بشر عادی نیست.

بررسی دلیل دوم

این دلیل نیز درست نیست و بعضی در اشکال به این دلیل فرمودند: آن چیزی که علو معانی دارد و برای ما قابل فهم نیست باطن قرآن است ولی ظاهر قرآن برای ما قابل فهم است.

این اشکال درست است زیرا معنای عالی داشتن یک بحث است، و این‌که این معنای عالی قابل فهم مراد استعمالی و مراد جدی نیست بحث دیگری است. معانی، بسیار عالی است ولی برای فهم بشر در حدی تنزیل داده شده است که بشر آن را می‌فهمد و مراد استعمالی و مراد جدی از آن را متوجه می‌شود. «فانما یسرناه بلسانک» قرآن را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل کردند و ایشان نیز قرآن را به نحوی برای مردم خواندند که مردم قرآن را متوجه شوند و آن مضامین عالی را درک کنند. و این‌که گفته شود این مضامین قابل درک نیست با همان دلایلی که در رد دلیل اول بیان شد، سازگار نیست زیرا اگر لفظ، مفهوم باشد ولی مضمون کلام، نامفهوم باشد دیگر نمی‌توان گفت ﴿هذا بیان للناس﴾[17] ﴿تبیان لکل شیء﴾[18] ﴿انما یسرناه بلسانک﴾[19] و همچنین با روایات دال بر عرضه روایات بر قرآن سازگار نیست.

دلیل سوم: تحریف قرآن

چون قرآن تحریف به نقیصه شده است لذا مثل یک کتاب ناقصی می‌ماند که برخی از صفحات آن افتاده است و عملا مبتلا به اجمال بالعرض شده است.

بررسی دلیل سوم

بعضی از اخباریون قائل به تحریف قرآن شدند و بعضی از اصولیون نیز تحت تأثیر قرار گرفتند. صاحب کفایه رحمه الله فرموده‌اند: «ان دعوی العلم الاجمالی بوقوع التحریف فی القرآن باسقاط أو تصحیف و ان کانت غیر بعیدة کما یشهد به بعض الاخبار و یساعده الاعتبار»[20] یعنی تحریف قرآن به نقیصه در برخی از روایات مطرح شده است و اعتبار نیز با آن مساعد است. مرحوم روحانی نیز شبیه همین را بیان کردند و فرموده‌اند: «ان الاعتبار یساعد علی وقوع التحریف[21]

دلیل مساعدت تحریف با اعتبار، این است که مشهور قائل هستند که جمع‌آوری و تنظیم و تبویب قرآن در زمان عثمان صورت گرفته است -در مقابل مرحوم خویی فرمودند: قرآنِ موجود، در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جمع‌آوری و تنظیم شده است- زیرا عثمان دید اختلاف در نقل قرآن زیاد است لذا امر به احراق تمام مصاحف الا یک مصحف یعنی مصحف ابیّ کرد و بر اساس این مصحف قرآن را تنظیم کردند حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نیز که قرآن را برای آن‌ها آورد و به آن‌ها فرمود «هذا کتاب ربکم»[22] ولی آن‌ها نپذیرفتند. ایشان نیز آن را به منزل برگرداند و آن نزد اهلش یعنی ائمه علیهم السلام موجود است و الان نیز نزد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف موجود است، و بعد از ظهور آن را افشا خواهند کرد. از این جهت تحریف قرآن «یساعده الاعتبار» زیرا در این احراق مصاحف و جمع‌آوری آیات طبق یک مصحف، اگر کسی آیه‌ای را ادعا می‌کرد که جزء قرآن است خصوصا این که بر آن شاهد نیز می‌آورد از او قبول می‌کردند که آن نیز گاهی همراه با سیاسی‌کاری بود و از بعضی این را قبول می‌کردند و از بعضی قبول نمی‌کردند و این طبعا و عادتا منجر به حذف بعضی از آیات می‌شود. البته بر عدم تحریف به زیاده در قرآن ادعای تسالم شده است که صحیح است و فقط تحریف به نقیصه مطرح است.

در مقابل مرحوم شیخ مفید[23] ، ‌مرحوم شیخ طوسی[24] در تبیان، مرحوم طبرسی در مجمع البیان و بزرگانی دیگر صریحا فرموده‌اند: قول به تحریف قولی است که طائفه‌ای از عامه، رؤسای آن‌ها ‌ام المؤمنین آنها و جمع قلیلی از علمای شیعه به آن قائل شدند و اکثریت علمای شیعه قائل به تحریف قرآن نیستند.

مرحوم خوئی فرموده‌اند: هیچ کس احتمال تحریف به زیاده را مطرح نکرده است. تحریف به نقیصه نیز و لو جمعی از عامه و خاصه قائل به آن شدند ولی آن قابل گفتن نیست چون در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مؤمنین مقید به حفظ قرآن بودند ، حفظه قرآن داشتیم، حال به فرض قرآنی که در مصاحف بود تحریف می‌شد ولی آن قرآنی که در صدور مؤمنین بود که دیگر تحریف نمی‌شود. و این آیه‌ای که ادعا می‌کنند نام علی علیه السلام در آن صریحا برده شده است یعنی «بلغ ما انزل الیک فی علی» و آن‌ها تحریف کردند، یک بار امیرالمؤمنین علیه السلام برای اثبات حقانیت خود به آن استدلال نکردند. به خصوص این که شما ادعا می‌کنید که تحریف در زمان عثمان بوده است در حالیکه امیرالمؤمنین در زمان خلیفه اول (با دیگران) احتجاجاتی که در کتاب الاحتجاج آمده است یک جا نمی‌گوید این آیه را چکار می‌کنید که نام من در آن برده شده. این‌ها نشان می‌دهد که قول به تحریف قول بسیار ضعیفی است.

ایشان در پایان فرموده‌اند: «حدیث تحریف القرآن حدیث خرافة و خیال لایقول به الا من ضعف عقله أو من لم یتامل فی اطرافه حق التامل أو من الجأه الیه حب القول به و الحب یعمی و یصم فاما العاقل المنصف المتدبر فلایشک فی بطلانه و خرافته[25]

این بیان متینی است ولی مشکل این است که محدث نوری رحمه الله کتابی به نام فصل الخطاب فی القول بتحریف الکتاب می‌نویسد که از نظر تتبع بی‌نظیر است. تمام روایاتی که بوی تحریف قرآن در آن است را جمع‌آوری کرده است. در بین این روایات، روایات صحاح نیز وجود دارد. البته روایات ضعاف نیز در آن وجود دارد که بعضی از آن‌ها را سیاری که از غلات بود، نقل می‌کند. لذا با این که کلام مرحوم خویی متین است ولی مناسب بود متعرض آن روایات و بررسی آن‌ها می‌شدند.

بر فرض که نتوان از این شبهه جواب داد و همچنان این شبهه با توجه به وجود این همه روایات باقی باشد -همان‌طور که برای صاحب کفایه رحمه الله این شبهه بود- ولی اولا: بر فرض وقوع تحریف به نقیصه در قرآن مثل حذف «فی علی» از بعضی آیات، وقوع این تحریف که آقایان می‌گویند یعنی تحریف به نقیصه که یک آیه یا یک جمله از قرآن کم شده مثلا فی علی حذف شده یا «کنتم خیر ائمة» بوده شده «کنتم خیر امة» و امثال ذلک قطعا قبل از امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده است حال چگونه امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند احادیث ما را بر قرآن یعنی بر همین قرآن در دست خودتان عرضه کنید؟ و این نشان می‌دهد که همین قرآن موجود حجت است و اگر هم لا سمح الله آیه‌ای حذف شده باشد مخل به ظهور قرآن موجود نبوده است. بلکه یک مطالب اضافه‌ای بوده که آن‌ها حذف شده است.

صاحب کفایه رحمه الله فرموده‌اند: مقتضای قاعده نیز همین است. زیرا نهایتا علم اجمالی وجود دارد به این‌که بعضی از قرائن در قرآن حذف شده است ولی معلوم نیست آن قرائن مربوط به آیات الاحکام بوده باشد. بلکه علم اجمالی وجود دارد به حذف قرائنی که یا مربوط به آیات احکام بوده که موضوع برای حجیت است یا مربوط به احوال مبدأ و معاد و اصول دین بوده که در آن‌ها معرفت لازم است و بحث حجیت نیست، و این علم اجمالی منحل می‌شود چون در موارد اصول دین معرفت لازم است و ظهورات برای ما حجت نیستند زیرا ظهورات علم‌آور و معرفت‌ساز نیستند چون در آن جا اصلا بحث حجیت مطرح نیست و بحث حجیت در آیات الاحکام مطرح است و ما در وجود قرینه منفصله مانعه از آن شک داریم. و اما در موارد شک در وجود قرینه متصله، اصل عقلایی بر عدم اعتنا به این شک است. البته در صورت علم به حذف آیه‌ای که در کنار آیات الاحکام بود، شک در قرینیت آن، شک در قرینیت موجود خواهد بود ولی وقتی معلوم نیست که آیه محذوف از کنار آیات الاحکام حذف شده یا از قصص انبیای سابقه یا آیات مربوط به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، نسبت به این آیات الاحکام شک در وجود قرینه متصله خواهد بود و اصل عقلایی بر عدم اعتنا به آن است.[26]

 


[1] سوره توحید، آیه 1.
[2] تفسیر الصافی، فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، ج1، ص35.
[3] تفسیر العیاشی، عیاشی، محمد بن مسعود، ج1، ص17.
[7] سوره توحید، آیه 1.
[10] سوره آل عران، آیه 97.
[12] الدرر النجفیة من الملتقطات الیوسفیة، بحرانی، آل عصفور، یوسف بن احمد بن ابراهیم، ج2، ص339.
[16] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 112‌: ح19.
[20] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص284-285.
[21] منتقی الاصول، روحانی، محمد، ج4، ص220.
[22] اعتقادات الامامیة، ابن بابویه، محمد بن علی، ص86.
[23] تفسیر القرآن المجید، مفید، محمد بن محمد، ص351؛ اوائل المقالات، مفید، محمد بن محمد، ص81-82.
[24] التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن الحسن، ج1، ص3.
[25] البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ابوالقاسم، ص257.
[26] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص285.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo