< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1401/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادوات عموم / عام و خاص/ مباحث الفاظ

 

بحث در این بود که آیا برای استفاده عموم از ادوات عموم مثل کل، نیاز به مقدمات حکمت در مدخول آن داریم؟

مثلا مولی گفته است اکرم کل عالم، ما برای این‌که استفاده کنیم که این اکرم کل عالم شامل همه افراد عالم می‌شود باید در ابتداء تمسک کنیم به مقدمات حکمت در عالم که بگوییم مقید به قید زایدی مثل عادل بودن نیست، بعد تمسک کنیم به عموم این خطاب، که نظر محقق نائینی است یا نه، ‌خود ادات عموم جایگزین مقدمات حکمت هست که نظر مشهور است.

محقق نائینی: در مدخول ادات عموم، نیاز به مقدمات حکمت داریم

ما عرض کردیم این‌که محقق نائینی فرموده است: "ما نیازی به مقدمات حکمت داریم" جهتش این است که فرموده است: "کل وضع شده تا دلالت کند بر استیعاب مراد جدی از مدخولش، مراد جدی از مدخولش که عالم است اگر مطلق عالم است، کل دلالت می‌کند بر استیعاب تمام افراد مطلق عالم، ولی اگر مراد جدی‌اش عالم عادل است، کل دلالت می‌کند بر استیعاب تمام افراد عالم عادل. مهم این است که مراد جدی از عالم چی باشد تا کل دلالت کند بر استیعاب تمام افراد عالم و ما تا مقدمات حکمت را جاری نکنیم در مدخول کل که عالم هست، نمی‌توانیم کشف کنیم که مراد جدی از عالم مطلق عالم است، باید مقدمات حکمت را جاری کنیم بگوییم اصل این است که متکلم در مقام اهمال نیست، در مقام بیان است، و مقیدی هم که ذکر نکرده است، پس سکوتش کاشف از این است که مطلق را اراده کرده است".

اشکال اول: این با مبنای شما در تقدم عام بر مطلق نمی‌سازد

عرض کردیم این فرمایش درست نیست و با آن مبنای محقق نائینی که معتقد است که عام بر مطلق مقدم است عند التعارض، سازگار نیست. مرحوم نائینی تبعا لشیخ الانصاری معتقد است که اکرم کل عالم بر لاتکرم الفاسق مقدم می‌شود در مورد عالم فاسق، چون لاتکرم الفاسق دلالتش بر حرمت اکرام عالم فاسق به اطلاق و مقدمات حکمت هست ولی اکرم کل عالم دلالتش بر وجوب اکرام عالم عادل به وضع است. یکی از مقدمات حکمت عدم البیان علی التقیید هست و خطاب عام صالح است برای بیان بر تقیید و لذا با وجود اکرم کل عالم دیگر مقدمات حکمت در لاتکرم الفاسق منعقد نمی‌شود. چون یکی از مقدمات حکمت عدم بیان بر تقیید است و این بیان صلاحیت دارد که بیان تقیید باشد. ‌اگر محقق نائینی نظرش این است که در عام هم ما نیاز به مقدمات حکمت داریم، چه فرقی هست بین عام و مطلق؟ چرا عام بر مطلق مقدم می‌کنید؟

اشکال دوم: دو وجه نیاز به مقدمات حکمت در عام وجود ندارد

و اساسا ما بحث لفظی که نمی‌کنیم، ما می‌خواهیم ببینیم عام نیاز دارد به یک اصل عقلایی که مولی در مقام بیان هست؟ ظهور حال هر متکلم این است که در مقام بیان است نه در مقام اهمال. آیا ما نیاز به هم‌چون اصل عقلایی داریم؟ عرض ما این بود که نخیر، اگر مولی در مقام بیان نبود غلط بود بگوید اکرم کل عالم، ‌چه جور مواردی که در مقام بیان نیست می‌گوید اشرب دواءا، قلد مجتهدا، ولی در مقام بیان نیست شرائط دوایی که باید بخوریم ذکر کند، شرائط مجتهدی را که از او تقلید می‌کنیم ذکر کند، ‌می‌گوید من در مقام بیان نبودم. آیا صحیح است مولی بگوید اشرب‌ ایّ دواء شئت بعد بگوید من در مقام بیان نبودم؟ قلد ‌ایّ مجتهد شئت، بعد بگوید من در مقام بیان نبودم، اکرم کل عالم بعد بگوید من در مقام بیان شرائط عالمی که واجب الاکرام است نبودم، اگر نبودی پس چرا این‌طور صحبت کردی؟ این نیاز به اصل عقلایی ندارد، ‌این خلاف بیانی است که ذکر کرد نه صرفا خلاف ظاهر حال باشد اگر در مقام بیان نبود.

و همین‌طور ما که به مقدمات حکمت نیاز داریم می‌خواهیم بگوییم سکوت مولی از بیان قید کشف می‌کند که دخیل در غرضش نبود و الا سکوت اخلال به غرض شمرده می‌شد اگر قید دخیل در غرض بود. ما به این هم نیاز نداریم چون مولی در خطاب عام سکوت نکرده است بیان کرده است عدم دخل در غرض را، اکرم عالما ‌ایّ عالم شئت، این‌جا نمی‌گوید: مولی سکت عن بیان قید الزائد. و لذا اگر این عبد برود عالم فاسق را اکرام کند، مولی بگوید چرا عالم فاسق را اکرام کردی عبد می‌گوید خودت گفتی اکرم عالما ‌ایّ عالم شئت، در حالی که اگر مولی می‌گفت اکرم عالما، آن‌جا اگر مولی اعتراض می‌کرد چرا عالم فاسق را اکرام کردی عبد می‌گفت شما نگفتی، نگفتی عالم فاسق را اکرام نکنم، ‌گفتی اکرم عالما، به سکوت مولی احتجاج می‌کند و این یعنی مقدمات حکمت، در حالی که در عام به بیان مولی احتجاج می‌شود نه به سکوت مولی و این معنایش این است که نیازی به مقدمات حکمت نیست در دلالت عام در عموم.

[سؤال: ... جواب:] مقدمات حکمت همین است که ما عرض کردیم که ظاهر حال متکلم این است که در مقام اهمال نیست و سکوتش از بیان قید زاید کاشف است از این‌که این قید زاید دخیل در غرضش نیست. و الا این‌که مولی یک کلامی بگوید این کلام که ظهور استعمالی دارد مراد جدی‌اش هم هست، این‌که ربطی به مقدمات حکمت ندارد. اصلا مولی یک فرد معینی را می‌گوید اکرام کن، یجب ان تکرم زیدا، این‌که نیازی به مقدمات حکمت ندارد ولی باز اصالة التطابق می‌گوید مراد جدی مولی ان‌شاءالله همین است که گفت، ‌این‌که ربطی به مقدمات حکمت ندارد، یجب ان تکرم هذا الرجل این‌که مقدمات حکمت ندارد ولی اصالة التطابق بین ظهور استعمالی و مراد جدی در این‌جا هم باید جاری بشود. این غیر از مقدمات حکمت است.

[سؤال: ... جواب:] مقدمات حکمت این است که ظاهر حال متکلم این است که در مقام اهمال نیست، در مقام بیان تمام قیودی است که در غرضش دخیل است، ‌تمسک به ظهور حال در عموم معنا ندارد، ما در عموم تمسک می‌کنیم به خود بیان. ... مقدمات حکمت این است که مولی در مقام بیان باشد و این را با ظهور حال کشف می‌کنیم. ... اصلا ما برای تمسک به آن نیاز نداریم به این‌که بگوییم اصل این است که مولی در مقام بیان است، مقدمات حکمت یعنی اصل این است که مولی در مقام بیان است. ... حالا بعید هم هست محقق نائینی در عام بگوید ما نیاز داریم به اجراء ‌اصل عقلایی که مولی در مقام بیان است، این بیشتر تکیه‌اش این است که مدخول کل شاید عالم عادل باشد در مقام مراد جدی، ما می‌گوییم این خلاف بیان مولی است نه خلاف سکوت مولی، نمی‌گویند سکوت کرد، نگفت اکرم کل عالم عادل، پس ما سکت عنه لم‌یرده، نخیر، خودش بیان کرد اکرم عالما‌ ایّ عالم شئت، ما سکت عنه نیست.

اشکال سوم (محقق خوئی): دیگر امکان تصریح به عموم نیست

مرحوم آقای خوئی دو دلیل می‌آورد در رد نظر مرحوم نائینی، به نظر ما این دو دلیل ناتمام است. دلیل اول ایشان این است که فرموده است: جناب استاد! با این بیان شما اصلا امکان ندارد که مولی بفهماند با خطاب خودش عدم دخل قید زاید را چون همیشه ما نیاز داریم به مقدمات حکمت. آیا قابل قبول است که مولی هیچ‌کجا امکان ندارد تصریح کند با بیانش که این حکم من عام است؟ یا همیشه نیاز داشته باشیم به مقدمات حکمت و بگوییم مولی ساکت شد از بیان قید زاید پس قید زاید دخیل در غرضش نیست؟ این قابل التزام نیست.

پاسخ

جواب از فرمایش آقای خوئی این است که کی محقق نائینی گفت هیچ‌کجا امکان تصریح به عموم نیست؟ ایشان در اکرم کل عالم این را گفت، ‌در اکرم عالما‌ ایّ عالم شئت این را گفت، و الا اگر مولی تصریح کند بگوید یجب اکرام العالم مطلقا، ‌بیان کرده عدم دخل قید زاید را در غرضش با این‌که یجب اکرام العالم مطلقا از ادات عموم نیست ولی تصریح کرد مولی بر عدم دخل قید زاید در غرضش. این را که محقق نائینی منکر نیست. محقق نائینی در اکرم کل عالم می‌گوید اول مراد جدی از مدخول کل باید مشخص بشود تا بعد ما تمسک کنیم به ادات عموم برای اثبات استیعاب نسبت به افراد این مدخولش یا در اکرم عالما‌ ایّ عالم شئت این را گفت، همه جا که این را نمی‌گوید. پس این‌طور نیست که امکان تصریح به عموم نباشد، در مثل اکرم کل عالم، اکرم عالما‌ ایّ عالم شئت، این را محقق نائینی مطرح فرموده است.

اشکال چهارم (محقق خوئی): دیگر ذکر ادات عموم لغو می‌شود

وجه دوم که آقای خوئی ذکر کردند فرموده‌اند: اگر ما نیاز داشته باشیم در مدخول کل به اجراء مقدمات حکمت، خب خود مقدمات حکمت هست، ذکر ادات عموم می‌شود لغو، چون اکرم کل عالم اگر در عالم مقدمات حکمت جاری بشود، کافی است برای اثبات شمول حکم نسبت به جمیع افراد عالم، و لو کل نباشد، بگوید اکرم العالم، اگر مقدمات حکمت در مدخول کل جاری نشود، کل هم بیاید فایده‌ای ندارد به نظر شمای محقق نائینی. پس آوردن کل چه اثری دارد؟ لغو است. در حالی که این قابل التزام نیست.

پاسخ اول

این فرمایش دوم آقای خوئی هم به نظر ما ناتمام است. چرا؟ برای این‌که روح فرمایش مرحوم نائینی این است که اکرم کل عالم هم بالاخره ظهورش نسبت به این‌که مطلق عالم اراده شده است، ظهور سکوتی است، نیاز به مقدمات حکمت ندارد، و لکن ظهور سکوتی مراتب دارد، شدت و ضعف دارد.

شما زید و عمرو را پیش‌تان نام می‌برند، نمی‌خواهید از زید تعریف کنید، ولی شما دأب‌تان این بود که بالاخره کسانی که دوست را دارید مدح می‌کردید ولی امروز نه از زید مدح کردید نه از عمرو، این ظهور سکوتی کاشف از این است که شما زید را قبول ندارید. این یک ظهور سکوتی. حال اگر شما بیایید از عمرو تعریف کنید که این عمرو چقدر آدم خوبی است، ‌چقدر آدم نازنینی است، ظهور سکوتی این‌که راجع به زید این حرف را نزدید در این‌که زید را قبول ندارید می‌شود اشد. اگر هیچ نمی‌گفتید این ظهور داشت در عدم قبول زید، ولی ظهور سکوتی‌اش اخف بود اضعف بود از این‌که شروع کنید مدتی راجع به فضائل عمرو صحبت کنید و راجع به زید هیچ نگویید، این ظهور سکوتی‌اش در عدم قبول زید اقوی و اشد خواهد بود. ظهور سکوتی هم مراتب دارد. اگر مولی بگوید اکرم عالما این ظهور سکوتی دارد در عدم دخل قید زاید، و لکن اگر بگوید اکرم عالما‌ ایّ عالم شئت این ظهور سکوتی‌اش می‌شود اشد، لغو نمی‌شود.

این اشکال ما به مرحوم آقای خوئی منافات ندارد با آن اشکالی که به محقق نائینی کردیم که چطور شما عام را بر مطلق مقدم کردید. اگر مرحوم نائینی می‌گفت ظهور سکوتی عام چون اقوی است من مقدم می‌کنم بر ظهور سکوتی مطلق اشکال نمی‌کردیم، ‌ولی ایشان گفت چون مطلق نیاز به مقدمات حکمت دارد و یکی از مقدمات حکمت عدم بیان بر تقیید است، و عام صلاحیت دارد برای بیان بر تقیید و لذا عام جلوی مقدمات حکمت را در مطلق می‌گیرد، آن‌جا ما اشکال کردیم که طبق نظر شما عام هم نیاز به مقدمات حکمت دارد. و یکی از مقدمات حکمت عدم بیان بر تقیید است. این را دیگر محقق نائینی نفرمود که ظهور سکوتی اقوی بر ظهور سکوتی اضعف مقدم است. اگر این را می‌فرمود ما اشکال نمی‌کردیم.

[سؤال: ... جواب:] مرحوم آقای خوئی می‌فرماید طبق نظر محقق نائینی لغو می‌شود ذکر کل. نه، لغو نمی‌شود، ظهور سکوتی اضعف را تبدیل می‌کنیم به ظهور سکوتی اقوی، ‌این لغو نمی‌شود. ... بعد از جریان مقدمات حکمت که ظهور سکوتی منعقد می‌شود یک ادات عموم بکار می‌بریم که این ظهور سکوتی را تقویت می‌کند. این‌که اشکال ندارد.

پاسخ دوم

هذا اولا. و ثانیا: در مثال اکرم کل عالم اصلا این کل آمده شمولیت را بفهماند، اگر کل نبود شمولیت فهمیده نمی‌شد، چون می‌شد اکرم عالما، می‌شد بدلی. یا حتی اگر مولی می‌گفت اکرم العالم، این معلوم نبود این شمولی باشد مگر با قرائن عقلیه. چون اطلاق هم می‌تواند اطلاق بدلی باشد هم اطلاق شمولی، مگر ما نداریم توضأ بالماء؟ اطلاق توضأ بالماء اطلاق بدلی است یا شمولی؟ قطعا اطلاق بدلی است، صد آب در این منزل هست، آیا ما واجب است با هرکدام از این صد آب وضوء بگیریم؟ توضأ بالماء. راجع الی الطبیب، ‌به یک طبیب مراجعه می‌کنیم. حتی اگر می‌گفت اکرم العالم باید فکر می‌کردیم این اکرم العالم از قبیل لاتشرب الخمر است که انحلالی و شمولی است یا از قبیل راجع الی الطبیب است توضأ بالماء است که مطلق بدلی است ولی وقتی گفت اکرم کل عالم لفظی آمد که شمولیت را فهماند و با بدلیت سازگار نیست، خب این فایده ذکر ادات کل است. بله، در اکرم عالما ‌ایّ عالم شئت این بیان دوم ما نمی‌آید ولی در اکرم کل عالم لغو نمی‌شود ذکر کل.

[سؤال: ... جواب:] توضأ بالماء فرقش با اکرم العالم چیست که اکرم العالم شد شمولی ولی توضأ بالماء شد بدلی؟ خب نکات عقلیه‌ای، مناسبات حکم و موضوعی در میان است ولی وقتی مولی می‌گوید اکرم کل عالم دیگر خودش بیان کرد شمولیت را. این فایده استفاده از ادات کل است.

پاسخ سوم

ممکن است شما بگویید چرا تبعید مسافت می‌کنید، به آقای خوئی اشکال کن بگو تأکید اشکال ندارد، حالا مقدمات حکمت هم داریم در اکرم کل عالم، کل هم داریم، تاکید عموم، لغو نمی‌شود، مثل فسجد الملائکة کلهم اجمعون یا لآمن من فی الارض کلهم جمیعا.

جواب

می‌گوییم: نه، این نقض به آقای خوئی وارد نیست چون در این مثال‌ها در عرض هم هستند این ادات، سجد الملائکة کلهم اجمعون، ‌نه کلهم نیاز به اجمعون دارد نه اجمعون نیاز به کلهم دارد، ‌این‌جا تاکید است. اشکال آقای خوئی در اکرم کل عالم این است که اگر کل بود و مقدمات حکمت نبود که استفاده عموم نمی‌کردیم، اگر مقدمات حکمت بود و کل نبود استفاده عموم می‌کردیم با مقدمات حکمت پس این کل چه اثری دارد. اشکال آقای خوئی این است. در اکرم کل عالم اگر مقدمات حکمت نباشد مرحوم نائینی می‌گوید کل فایده ندارد، ولی در فسجد الملائکة کلهم اجمعون اگر اجمعون نباشد کلهم فایده دارد، اگر کلهم نباشد اجمعون فایده دارد.

[سؤال: ... جواب:] من می‌گویم نقض نکنید به آقای خوئی آیه فسجد الملائکة کلهم اجمعون را، جواب این نقض به آقای خوئی را می‌گویم که نگویید این‌جا دو تا ادات عموم ذکر شده پس لغو نیست، در اکرم کل عالم هم دو تا ادات عموم داریم: یکی کل یکی مقدمات حکمت. این به آقای خوئی نمی‌چسبد جواب می‌دهد آقای خوئی می‌گوید در آیه در عرض هم دو تا ادات عموم است هیچ‌کدام به دیگری نیاز ندارند ولی در اکرم کل عالم خود محقق نائینی گفت کل نیاز به مقدمات حکمت دارد، بدون مقدمات حکمت اصلا بدرد نمی‌خورد برای افاده عموم. و لذا این نقض به آقای خوئی وارد نیست. عرض ما چیز دیگری است، ما می‌گوییم ظهور سکوتی کرد محقق نائینی اکرم کل عالم را، کما این‌که اکرم العالم هم ظهورش در اطلاق ظهور سکوتی است، ولی لغو نمی‌شود اکرم کل عالم چون ظهور سکوتی اکرم کل عالم اقوی است از ظهور سکوتی اکرم العالم، ‌علاوه بر این‌که عرض کردیم شمولیت را با همان کل فهمیدیم.

پاسخ چهارم

و یک فایده اکرم کل عالم هم یا اکرم عالم ‌ایّ عالم شئت این است که افراد طبیعت عالم را به ذهن مخاطب اخطار می‌کند.

نگویید این اثر عملی ندارد، ‌چه بگویید النار حارة‌ چه بگویید کل نار حارة. می‌گوییم: اثر عملی نمی‌خواهیم، ‌تفنن در تعبیر است، ‌تفنن در تعبیر که لغو نیست. اکرم کل عالم اخطار می‌کند به ذهن مخاطب که افراد عالم موضوع حکم هستند ولی در اکرم کل عالم این مطلب را اخطار نمی‌کند بلکه اخطار می‌کند طبیعت عالم موضوع حکم است، ‌این تفنن در تعبیر خارج می‌کند استفاده از ادات عموم را از لغویت و لو نیاز به مقدمات حکمت داشته باشد.

اشکال پنجم (محقق اصفهانی):

یک وجهی هم محقق اصفهانی در رد محقق نائینی فرموده. چه زمان خوبی بوده، محقق نائینی، ‌محقق اصفهانی، ‌محقق عراقی، سه تا علم، این یک حرفی می‌زد او رد می‌کرد، این یک حرفی می‌زد این رد می‌کرد، جو علمی حوزه نجف را همین‌ها شکوفا کرده بودند، که متاسفانه دیگر الان حوزه‌ها کمتر این حالت را دارد، محقق اصفهانی گفته: محقق نائینی! این حرف‌ها را نزن. اکرم کل عالم اگر بناء باشد آن مدخول کل مقدمات حکمت بخواهد با مقدمات حکمت تعین پیدا می‌کند یعنی از اهمال خارج می‌شود، اثر مقدمات حکمت این است که از حالت اهمال خارج می‌کند. اکرم العالم طبیعت مهمله است مقدمات حکمت که جاری شد می‌شود طبیعت مطلقه، تعین پیدا می‌کند در اطلاق، کل اگر بیاید، کل هم می‌خواهد افاده تعیین کند، المتعین لایتعین ثانیا، تعین معنا ندارد بر چیزی که قبلا متعین شده است عارض بشود، وجود بر وجود عارض می‌شود؟ وجود بر ماهیت عارض می‌شود. وجود که بر وجود عارض نمی‌شود. تعین بر متعین عارض نمی‌شود، متشخص یک تشخص جدیدی پیدا نمی‌کند. ‌اگر عالم در اکرم کل عالم مقدمات حکمت پیدا کند یعنی این عالم تعین پیدا کرد از اهمال خارج شد، دیگر از اهمال خارج شد معنا ندارد دومرتبه با کل از اهمال خارج شود و تعین پیدا کند، دومرتبه تعین بر او عارض بشود با ادات کل. این نمی‌شود.

پاسخ

می‌گوییم: جناب محقق اصفهانی! ما خیلی از این بحث‌های فلسفی شما سر در نمی‌آوریم ولی یک نقضی به شما بکنیم. شما چه می‌فرمایید در اکرم کل العلماء؟ العلماء به نظر مشهور جمع محلی به الف و لام مفید عموم است، کل هم بر سرش آمده. اکرم عالما، ‌بعد می‌گویید ‌ایّ عالم شئت، اکرم عالما در رتبه سابقه مقدمات حکمت در آن جاری می‌شود، بعدش هم می‌گویید‌ ایّ عالم شئت.

و حل مطلب این است که یک قاعده عقلیه‌ای هست، ‌مربوط به عالم تکوین است، آن را بیاورید در عالم تفهیم و تفهم تطبیق کنید، معنا ندارد. آقا چه اشکال دارد مطلبی که واضح است واضح‌ترش بکنیم. اکرم العالم واضح است در اطلاق، با کل واضح‌ترش بکنیم، بگوییم اکرم العلماء جمیعا. و الا این اشکال محقق اصفهانی در آیه قرآن هم می‌آید، فسجد الملائکة کلهم، تعین پیدا کرد، بعد چرا گفت اجمعون؟ المتعین لایتعین ثانیا.

[سؤال: ... جواب:] فرض این است که ایشان می‌گوید کل برای این است که لامتعین را متعین کنیم یعنی مهمل را بیایید معین کنید، چیزی که مبین شد دیگر معنا ندارد که مبین بشود، مبین شد. مبین چه اشکال دارد تبیین بیشتری پیدا کند. ولی در عالم تکوین وجود عارض بر موجود نمی‌شود، معنای این‌که تعین عارض بر متعین نمی‌شود این است دیگر.

علاوه بر این‌که در مثل اکرم کل عالم عرض کردیم کل می‌آید شمولیت را می‌فهماند، اگر این کل نبود شمولیت فهمیده نمی‌شد، این اکرم عالما و حتی اکرم العالم با بدلیت هم می‌سازد. پس این کل آمد یک چیز جدیدی آورد، صرف تعین نیست بعد بگویید المتعین لایتعین ثانیا، نه، شمولیت و استیعاب شمولی را افاده کرد.

اشکال ششم (بحوث): دیگر صدور ادات عموم از هاذل لغو است

در بحوث هم یک وجه دیگری گفتند در رد محقق نائینی، ‌وجه ایشان را اشاره کنم، ایشان فرموده است که شما می‌گویید کل آمده استیعاب افراد مراد جدی از مدخولش را بیان کند، پس مقدمات حکمت اول باید مراد جدی از مدخولش که عالم است را اثبات کند، خب مواردی اصلا شخص هاذل است، اصلا فرض کن طوطی می‌گوید اکرم کل عالم را، ‌این‌که مراد جدی ندارد، پس بی‌معناست اکرم کل عالم؟ چون مراد جدی که ندارد این مدخول کل. اگر بناء است کل وضع شده لافادة استیعاب افراد مراد الجدی لمدخوله، بابا این طوطی مراد جدی نمی‌فهمد، به او یاد دادند اکرم کل عالم این هم گفت اکرم کل عالم. این‌جا می‌گویید معنا ندارد این ادات عموم؟

تامل بفرمایید بقیه مطالب بحوث و نکاتی که راجع به مطالب ایشان است که فردا عرض می‌کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo