< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1400/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجتماع امر و نهی

 

ادامه بحث نهی کراهتی از عبادت

بحث در نهی کراهتی بود از عبادات که صاحب عروه آن را سه قسم کرد: قسم اول این بود که نهی تعلق بگیرد به عنوان عبادت و مندوحه‌ای هم نباشد، یعنی همان عبادتی که می‌خواهد امر داشته باشد همان عبادت نهی دارد مثل صوم یوم عاشورا و مثل نافله غیر مرتبه، نافله مبتدئه یعنی غیر از نوافل یومیه که سبب هم ندارد. نماز زیارت سببش زیارت است ولی نوافل غیر مرتبه‌ای که سبب خاصی ندارد مشهور گفته‌اند که مکروه است در پنج وقت خوانده بشود: بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب، بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب، هنگام طلوع خورشید تا زمانی که نور خورشید منبسط بشود، نزدیک زوال شمس که خورشید عرفا بالای سر هست، عند قیام الشمس حتی تزول، آخرینش هم نزدیک غروب آفتاب است. که صاحب جواهر فرموده است یکره النوافل المبتدئة عند طلوع الشمس و غروبها کما هو المشهور شهرة عظیمة کادت تکون اجماعا بل هی کذلک فی الغنیة و المحکی عن الخلاف و فی التذکرة. این نافله مبتدئه در این پنج وقت نهی دارد، مکروه است. گفته می‌شود که چطور می‌شود که این نافله مبتدئه در این پنج وقت در عین حالی که نهی کراهتی دارد صحیح هم باشد چون مشهور صحیح می‌دانند در عین حال می‌گویند نهی کراهتی دارد.

صاحب عروه فرموده و عندی فی ثبوت الکراهة فی المذکورات اشکال. ولی مشهور بر اساس روایات ملتزم شدند به نهی کراهتی از نافله مبتدئه در این پنج وقت و چون چاره‌ای ندیدند با توجه به این‌که ملتزم بودند به صحیح بودن این نافله، حمل کردند نهی را بر ارشاد به قلت ثواب نه نهی حقیقی کراهتی.

مرحوم آقای داماد فرموده این خلاف ظاهر ادله است که ما حمل کنیم این روایات را بر قلت ثواب. روایت می‌گوید: هنگام طلوع شمس نماز مستحب نخوانید، فان الشمس اذا طلعت تطلع بقرنی شیطان و اذا غربت تغرب بقرنی شیطان، عنوان ثانوی پیدا کرده است این نماز مستحب در این وقت، به عنوان اولی محبوب است اما به عنوان ثانوی که آفتاب‌پرست‌ها در آن زمان عبادت می‌کردند، سجده می‌کردند، و شیطان دوست دارد که مؤمنین هم مثل آفتاب‌پرست‌ها باشند و ببالد به خودش که من مردم را منحرف کردم و در این حال در این زمان مردم به خورشید سجده می‌کنند یا من را سجده می‌کنند و لذا به این عنوان ثانوی مبغوض است و مفسده دارد. و لکن چون به عنوان اولی محبوب است صحیح است و چون به عنوان ثانوی مبغوض است امر ندارد.

انصاف این است که همان‌طور که عرض کردیم اگر واقعا این عنوان ثانوی عنوان ذی مفسده‌ای بشود که مانع از امر به این نماز مستحب در این پنج وقت بشود، معنا ندارد که ما این نماز‌ها را بخاطر خدا بخوانیم در حالی که خدا وقتی این نمازها را ترک کنیم حالش احسن می‌شود.

ما به روایاتی که نهی می‌کند از نافله مبتدئه که مراجعه می‌کنیم می‌بینیم مثلا شیخ در تهذیب از طاطری نقل می‌کند به سند صحیح تا حلبی، فقط مشکل سند شیخ است به کتاب طاطری که ما سعی کردیم این اشکال را جواب بدهیم که وقتی شیخ اسناد جزمی می‌دهد به کتاب طاطری اصالة الحس می‌گوید کتاب طاطری ثابت بود برای شیخ، در این حدیث آمده است لاصلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس و ان النبی قال ان الشمس تطلع بقرنی شیطان و تغرب بقرنی شیطان و قال لاصلاة بعد العصر حتی تصلی المغرب.

مرحوم آقای خوئی فرمودند این مطلب مقطوع البطلان است. یعنی چه ان الشمس اذا طلعت تطلع بقرنی شیطان و اذا غربت تغرب بقرنی شیطان، ‌این سخن عامه است و اگر امام هم فرموده باشد تقیه کرده و الا لازمه‌اش این است که همیشه خورشید در یک جایی در حال طلوع است و در یک جایی در حال غروب است پس همیشه این حالت هست که دو شاخ شیطان بالای کره زمین هست، چون هر لحظه‌ای برای یک جایی هنگام طلوع آفتاب و هنگام غروب آفتاب است در جای دیگر. پس ما برای این‌که قرنی شیطان روی کره زمین هست بگوییم هیچ وقت نماز نخوانیم دیگر.

این فرمایش درست نیست. یک تقریب عرفی است، حضرت فرموده‌اند هر جا خورشید طلوع می‌کند نسبت به آن‌جا این زمان، زمان عبادت نیست چون خورشیدپرست‌ها آن زمان را مناسب پرستش خورشید می‌دانند و خورشید پرستی هم که تحت تاثیر شیطان است، یک تعبیر عرفی است ان الشمس اذا طلعت تطلع بقرنی شیطان نه این‌که واقعا دو شاخ شیطان دو طرف خورشید قرار گرفته است.

حالا در صحیحه محمد بن مسلم هم این تعبیر آمده، مختص به این روایتی که به نظر آقای خوئی ضیعف السند هست نیست، در صحیحه محمد بن مسلم آمده یصلی علی الجنازة‌ فی کل ساعة انها لیست بصلاة‌ رکوع و سجود، نماز میت را هر وقت خواستید بخوانید این ربطی به نمازی که رکوع و سجود دارد ندارد، و انما تکره الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها التی فیها الرکوع و السجود لانها تغرب بقرنی شیطان و تطلع بقرنی شیطان.

روایت دیگر هم باز از طاطری هست که این تعبیر را ندارد، لاصلاة بعد العصر حتی تصلی المغرب و لاصلاة‌ بعد الفجر حتی تطلع الشمس.

مرحوم آقای خوئی فرموده این روایات سندش ضعیف است. ولی آن صحیحه محمد بن مسلم که گفتیم راجع به صلات میت است سندش خوب بود آقای خوئی آن را اصلا مطرح نکرده. فرموده این روایات سندش ضعیف است پس ما یک حدیث معتبری که نهی کند از نماز نافله در این پنج وقت نداریم و کراهت ثابت نیست. ولی عرض کردم صحیحه محمد بن مسلم بود: و انما تکره الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها. خود روایت طاطری هم به نظر ما امکان تصحیح سندش بود.

بله، صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از چهار نفر از مشایخش نقل می‌کند از محمد بن جعفر اسدی و این چهار استاد صدوق هیچ‌کدام توثیق هر چند ندارند اما چهار نفر هستند، رضی الله عنهم می‌گوید صدوق به این‌ها، نمی‌شود همه‌شان دروغ بگویند، و در این روایت از اسدی نقل می‌کند که از اجلاء بوده که در توقیع شریف آمد: اما ما سألت عنه من الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها فلئن کان کما یقولون ان الشمس تطلع بقرنی شیطان و تغرب بقرنی شیطان فما ارغم انف شیطان افضل من الصلاة فصلها و ارغم انف شیطان. این حدیث توقیع شریف در مقابل این روایات هست. اگر درست باشد که ان الشمس تطلع بقرنی شیطان، و هیچ چیز بینی شیطان را به خاک نمی‌مالد بهتر از این‌که ما نماز بخوانیم، پس نماز بخوانید در این هنگام علی رغم انف شیطان. و لذا این روایت منشأ می‌شود که روایات ناهیه را حمل بر تقیه بکنیم.

[سؤال: ... جواب:] بله، و لذا می‌گوییم اصلا مستحب است، مستحب مؤکد است هنگام طلوع آفتاب نماز مستحب بخوانیم.

حالا قطع نظر از این جهت، ما وارد بحث مفصل نمی‌خواهیم بشویم چون کسی قائل نشده به حرمت نماز در این پنج وقت، هیچکس قائل نشده. سید مرتضی می‌گوید بعد از طلوع آفتاب تا اذان ظهر هیچ نماز مستحبی نخوانید. اصلا بر خلاف این روایات است، این روایات که این را نمی‌گفت، می‌گفت از طلوع شمس تا ذهاب شعاع شمس، قریب زمان شمس، سید مرتضی می‌گوید از طلوع آفتاب تا اذان ظهر، و لذا این کلام سید مرتضی را باید توجیه کنیم می‌خواهد بگوید نافله مرتبه ما نداریم در این وقت. شیخ مفید هم در خلاف تعبیرش این است که لایجوز ابتداء النوافل المبتدئة عند طلوع الشمس و لا عند غروبها، ایشان فقط لایجوز دارد، ولی این هم خلاف صحیحه ابی‌جعفر اسدی است.

ما این قرینه می‌شود که هچکس قائل نیست به حرمت صلات در این پنج وقت. فقط عرض کردم شیخ مفید تعبیر دارد آن هم در خصوص طلوع شمس و غروب شمس و آن هم خلاف صحیحه ابی‌جعفر اسدی هست. و لذا اگر این نهی‌ها را حمل بر تقیه نکنیم جمع عرفی دارد. مشهور قریب به اتفاق مشروع می‌دانند این نماز مستحب را در این پنج وقت، این قرینه می‌شود که بگوییم نهی ارشاد است به قلت ثواب و الا نهی کراهتی حقیقی با عبادیت سازگار نیست. ما از این مطلب دست بر نمی‌داریم.

یک مورد دیگر را هم عرض کنم برای نهی در عبادت: نماز نافله مبتدئه را در وقت فریضه بخوانیم، ‌این هم برخی از روایات نهی کردند. نهی کرده است از نافله مبتدئه خواندن در وقت فریضه. این نهی اگر مشکلی نداشته باشد سندا و دلالتا حتما باید حمل بشود بر قلت ثواب. چرا؟ برای این‌که در موثقه سماعه آمده: ان کان فی وقت حسن یعنی اگر وقت موسع است فلابأس بالتطوع قبل الفریضة، یا در صحیحه محمد بن مسلم است: الفضل ان تبدأ بالفریضة، این دیگر قرینه است بر این‌که ما مجبوریم این نهی را حمل کنیم بر قلت ثواب، اما اگر نهی تنها بود قرینه‌ای بر خلاف نداشت ظهورش در نهی حقیقی بود و نهی حقیقی با مشروعیت عبادت سازگار نیست، حمل بر قلت ثواب هم قرینه می‌خواهد، این‌جا قرینه پیدا کردیم در نهی از صلات تطوع در وقت فریضه قرینه ما هم همین موثقه سماعه و صحیحه محمد بن مسلم است: الفضل ان تبدأ بالفریضة یعنی اگر نافله هم بخوانی آن هم مشروع است ولی افضل این است که فریضه اول خوانده بشود.

[سؤال: ... جواب:] ما کثرت موارد نداریم بر قلت ثواب به لسان نهی.

[سؤال: ... جواب:] اذا دخل وقت الفریضة أتنفل أو ابدأ بالفریضة. این نافله ظهر را نمی‌گوید. یا آن روایت که موثقه سماعه است می‌گوید أیبتدأ بالمکتوبة او یتطوع قال ان کان فی وقت حسن فلابأس بالتطوع قبل الفریضة.

این راجع به قسم اول از نهی در عبادات. و خلاصه عرض ما در قسم اول این است که نهی و لو نهی کراهتی از خصوص یک عبادتی مثل صوم یوم عاشورا با مشروع بودن آن عبادت سازگار نیست، اگر قرینه‌ای داشتیم حمل می‌کنیم این نهی را بر قلت ثواب حمل می‌کنیم و الا می‌گوییم این عبادت مشروع نیست کما این‌که در صوم یوم عاشورا بعید نمی‌دانیم که مشروع نباشد لااقل من الاحتیاط همان‌طور که جناب آقای وحید احتیاط کردند.

اما قسم دوم از نهی کراهتی در عبادات این است که نهی می‌شود از عنوان یک عبادت ولی امر می‌شود به صرف الوجود آن عبادت که جامع است بین این فرد منهی و فرد دیگر مثل صلات فی الحمام نهی دارد ولی امر خورده به صرف الوجود صلات که امر است به صلات در حمام و صلات در غیر حمام.

ما می‌گوییم: اگر ظهور داشت این نهی در ارشاد به قلت ثواب مشکلی نیست، مثل طواف خلف المقام، در صحیحه حلبی هست که ما احب ذلک و لااری به بأسا، من دوست ندارم طواف خلف المقام را ولی اشکالی هم در آن نمی‌بینم.

آقای زنجانی قبلا معنا می‌کردند می‌فرمودند ما احب ذلک یعنی بدم می‌آید از طواف خلف المقام، خوشم نمی‌آید از این طواف، ‌این‌که دیگر نمی‌تواند صحیح باشد. پس طواف خلف المقام باطل است و لااری به بأسا پس چه می‌شود؟ ایشان می‌گفتند و لااری به بأسا یعنی موجب بطلان حج نمی‌شود، مثل جماع قبل از مشعر نیست که من جامع قبل المشعر فسد حجه. انصافا معنای خلاف ظاهری است. ظاهر ما احب ذلک و لاأری به بأسا یعنی نهی کراهتی، ‌فلاتفعله الا ان تجد منه بدا، این ظاهرش این است که نهی کراهتی دارد ارشاد به قلت ثواب است.

و لکن به نظر ما حتی نهی کراهتی حقیقی که به معنای مبغوض بودن کراهتی یک فرد از عبادت است، قابل جمع با امر به صرف الوجود آن عبادت است، مشکلی ندارد. صرف الوجود صلات محبوب است بلکه واجب هم هست در صلات فریضه، صلات فی الحمام یک حزازتی دارد که مبغوض کراهتی است این خصوصیت و لکن وافی به آن ملاک صرف الوجود نماز هست. ظهور عرفی نهی کراهتی از یک حصه‌ای از عبادت ارشاد به قلت ثواب است یعنی گاهی قرینه داریم مثل همان‌ که مثلا ان الشمس اذا طلعت تطلع بقرنی شیطان تناسبش ممکن است بگوییم با حزازت است، با مبغوضیت غیر لزومیه است. ما می‌گوییم این هم مشکل ندارد. امر به صرف الوجود نماز و نهی کراهتی حقیقی از یک حصه‌ای مثل صلات فی الحمام این مشکلی ندارد.

در بحوث گفتند: این بدتر است، از نهی تحریمی بدتر است. چطور؟ خوب گوش بدهید! ایشان می‌گویند: ببینید! ما گفتیم: خطاب امر به جامع اقتضاء می‌کند هر فردی از افراد این جامع محبوب است در فرض ترک سایر افراد، پس امر به جامع صلات یعنی صلات فی الحمام محبوب است در فرض ترک صلات در غیر حمام، نمی‌شود صلات در حمام در فرض ترک صلات در غیر حمام هم محبوب باشد هم مبغوض و لو به مبغوضیت غیر لزومیه. این نمی‌شود. مگر قرینه باشد که ارشاد به قلت ثواب است. حالا چی شد که بدتر شد؟ ایشان می‌گویند بدتر بودنش از این جهت است: نهی کراهتی وقتی کشف کرد که این صلات فی الحمام محبوب نیست، پس معنایش این است که ملاک عبادت در صلات فی الحمام نیست، ممکن هست ملاک مبتلا به مزاحم باشد در این صلات فی الحمام ولی نهی کراهتی می‌فهماند که مفسده صلات فی الحمام از آن مصلحت صلاتیتش اقوی است، اگر اقوی نبود که نهی کراهتی از او نمی‌کردند. نهی تابع ملاک اقوی است، باید آن مفسده صلات فی الحمام اقوی باشد از مصلحت در آن تا نهی کراهتی به او بخورد.

حالا که این نماز در حمام مبغوض فعلی است، نشان می‌دهد که اصلا این نماز در حمام وافی به ملاک نماز نیست چون اگر وافی به ملاک نماز بود باید اقوی می‌شد از آن مفسده غیر لزومیه، حالا که اقوی نیست از آن مفسده غیر لزومیه پس معلوم می‌شود آن ملاک مصلحت نماز در این نیست. اما اگر نهی تحریمی می‌کند به صلات فی الحمام، ممکن بود آن مصلحت لزومیه صلات در این نماز هم باشد اما مفسده لزومیه تحریمیه این نماز در حمام چون اقوی است شارع از او نهی تحریمی کرده ولی ممکن است وافی به آن مصلحت لزومیه نماز باشد. اما ذات نهی کراهتی یعنی مفسده غیر لزومیه، اگر بناء بود این نماز مصلحت لزومیه داشت نباید مفسده غیر لزومیه بر او مقدم بشود. و لذا نهی کراهتی از این نماز در حمام اصلا کشف می‌کند این نماز در حمام اصلا مصلحت لزومیه ندارد، وقتی مصلحت لزومیه نداشت پس این نماز مصداق آن نمازی که دارای مصلحت لزومیه است نخواهد بود. ولی در نهی تحریمی ممکن است مصلحت لزومیه دارد این صلات در حمام ولی مفسده لزومیه‌اش اقوی است و لذا نهی تحریمی به آن تعلق گرفته است، نهی تحریمی کشف نمی‌کند از انتفاء مصلحت لزومیه فی حد نفسه این نماز منتها می‌گوید مصلحت لزومیه مغلوب آن مفسده لزومیه است اما نهی کراهتی می‌گوید این مفسده غیر لزومیه دارد، مفسده غیر لزومیه اگر بخواهد در کنار مصلحت لزومیه قرار بگیرد که مغلوب آن مصلحت لزومیه می‌شود دیگر نباید نهی کراهتی بکنند، نهی کراهتی کشف می‌کند این مصلحت غیر لزومیه که دارد پس مصلحت لزومیه هم ندارد پس وافی به ملاک نیست، یعنی نهی کراهتی از صلات فی الحمام از نهی تحریمی صلات در حمام بدتر شد، نهی تحریمی از صلات در حمام کاشف از انتفاء ملاک نماز در این فرد نبود چون شاید ملاک نماز بود و لکن بخاطر انتفاء ملاک اقوی تحریم شارع تحریم کرد اما نهی کراهتی می‌گوید مفسده غیر لزومیه دارد این، ‌اگر مصلحت لزومیه دارد که مصلحت لزومیه بر مصلحت غیر لزومیه مقدم است، ‌حالا که مقدم نشده، نهی کراهتی به فعل داریم معلوم می‌شود این نماز مصلحت لزومیه ندارد. و لذا این نماز وافی به ملاک هم نیست.

این فرمایش بحوث اصلش که درست نبود که حب جامع مستتبع حب فرد است. نه، ما بارها گفتیم شما وقتی که دوست دارید آب بخورید معنایش این نیست که این آب در یخچال را دوست دارید بخورید، ده‌ها آب هست در این‌جا، یکی را انتخاب می‌کنید، بدون این‌که حب به آن فرد سرایت بکند. اما راجع به آن مطلب دوم ایشان می‌گوییم: اگر مندوحه باشد یعنی ما هم صلات فی الحمام می‌توانیم بخوانیم هم صلات در غیر حمام، اصلا تزاحمی نیست بین ملاک لزومی نماز و ملاک کراهتی نماز در حمام، تزاحم نیست، تزاحم به این است که ما نتوانیم بین این دو ملاک جمع کنیم. ممکن است طبیعی نماز ملاک ملزم دارد و این فرد که نماز در حمام است وافی است به ملاک ملزم نه این‌که خودش ملاک ملزم دارد، وافی است به ملاک ملزم، و لذا صل اطلاق دارد، حالا اطلاقش را بر فرض شما بگویید جمع نمی‌شود با نهی، ولی چرا می‌گویید ملاک ندارد؟ وافی است به ملاک ملزم، در عین حال مفسده غیر لزومیه هم دارد. چه مشکلی پیدا می‌شود؟ مثل شرب ماء که وافی است به ملاک رفع عطش شرب ماء بارد نهی کراهتی دارد یا نهی تحریمی دارد چون موجب التهاب گلو می‌شود.

اما اگر فرض کنید مندوحه نیست ما اصلا نمی‌توانیم نماز در غیر حمام بخوانیم، بله، ‌آن‌جا اگر این نهی کراهتی از صلات فی الحمام در این حال که مندوحه نداریم نسبت به نماز، ‌باقی باشد این‌جا کشف می‌شود که این نماز وافی به ملاک ملزم نیست. چون اگر این نماز وافی به ملاک ملزم بود که شارع نباید بگوید این نهی کراهتی دارد، باید بگوید امر داریم چون نماز دیگر که نمی‌توانیم بخوانیم تا ملاک ملزم نماز را استیفاء‌ کنیم پس لااقل نماز در حمام را بخوان تا این وافی به ملاک ملزم باشد. اگر در فرض عدم مندوحه بیاید بگوید نهی کراهتی داریم از صلات فی الحمام، نهی کراهتی اصطلاحی، نهی کراهتی حقیقی یعنی مبغوض غیر لزومی، بله حق با آقای صدر است این معنایش این است که این نماز وافی به ملاک ملزم نیست.

و لکن عرف وقتی می‌بیند نهی کراهتی است از اول می‌فهمد که این نهی کراهتی مربوط به جایی است که مندوحه باشد بتوانی نماز در غیر حمام بخوانی، نرو نماز در حمام بخوان و الا یک آقایی رفت حمام، خانمش از دستش عصبانی بود، در را از پشت بست، این هم ماند، آفتاب هم دارد می‌گذرد، این دیگر مندوحه ندارد، بگوییم این نماز در حمام نهی کراهتی دارد، نه دیگر، ‌اصلا انصراف دارد وقتی از اول ظهور در خطاب نهی در نهی کراهتی بود اصلا متفاهم عرفی این است که مادامی نهی کراهتی است که مبتلا به تزاحم با یک واجبی مثل اصل نماز نباشد.

پس این فرمایش بحوث تمام نیست. نهی کراهتی و لو اصطلاحی هم باشد از یک حصه‌ای از عبادت اشکال ندارد و لو ما به نظرمان همآن‌طور که صاحب کفایه می‌فرماید ظهور نهی کراهتی از یک حصه‌ای از عبادت با توجه به امر به صرف الوجود آن عبادت ظهورش در ارشاد به قلت ثواب است.

اما قسم سوم که عنوان آخری بود متعلق نهی، مثل نهی از کون فی مواضع التهمة، ‌آن‌جا اصلا ترکیب انضمامی است، وضوء در مواضع تهمت نهی دارد، نماز امر دارد، ترکیب انضمامی است، شاهدش این است که مولی می‌گوید لاتحضر هذا المجلس و لو حضرت فلابأس ان تصلی فیه.

بله، یک مثال برای ترکیب اتحادی ما پیدا کردیم: تکرار نماز از روی وسوسه. وسوسه حرام نیست، مشهور می‌گویند حرام است چون و هو یطیع الشیطان، در صحیحه عبدالله بن سنان است، وسواس مطیع شیطان است، ما گفتیم نه، به قول آقای خوئی مگر مطیع شیطان بودن همه جا حرام است؟ مطیع شیطان گاهی حرام است گاهی مکروه است و الا شیطان است که می‌گوید بنشین گعده کن شب درسی جوک بگو بخند، حرام که نیست که، ولی همه این‌ها شیطان است، یصدکم عن ذکر الله و عن الدرس!!، پس مطیع شیطان بودن دلیل بر این‌که مکروه است وسوسه. یک آقایی از روی وسوسه نمازش را یک بار دیگر خواند، بعد که تمام کرد یکی به او گفت دو تا نماز خواندی، می‌گوید آره، یک مقدار به دلم نچسبید، گفت خوب کاری کردی، هیچ می‌دانی در آن نماز اولت اصلا وضوء نداشتی، گاهی وسواس برعکس می‌شود، نماز دومت مصداق صلات صحیحه است. می‌گوید: نماز دوم من که مصداق وسوسه هم بود، نهی کراهتی از وسوسه با امر به صرف الوجود به صلات به نظر ما مشکل ندارد. آقای خوئی هم می‌گویند مشکل ندارد چون ترخیص در تطبیق دارد ولی آقای خوئی می‌گفتند محبوب و مبغوض هم نمی‌شود فعل واحد، این فعل هم مبغوض است هم محبوب، آقای خوئی هم باید اشکال می‌کردند ولی ما اشکال نمی‌کنیم ما می‌گوییم ترخیص در تطبیق که دارد، ‌فرد عبادت هم لازم نیست محبوب بالفعل باشد و لو مبغوض کراهتی باشد، قابل تقرب است، تقرب بخاطر صرف الوجود نماز، این فرد مصداق مبغوض کراهتی است، چه اشکالی دارد؟

و لذا به نظر ما هیچ مشکلی نیست. هم ترخیص در تطبیق دارد و لو ما قائل به امتناع اجتماع امر و نهی بشویم این‌جا مشکلی نیست ترخیص در تطبیق داریم. اما این‌که محبوبیت و مبغوضیت در فعل واحد جمع می‌شود که آقای خوئی مناسب بود این‌جا این اشکال را مطرح کند که مطرح نکرده، آن را ما خودمان جواب دادیم گفتیم مبغوضیت فعلیه مانع از محبوبیت فعلیه است ولی شرط عبادت محبوبیت فعلیه این فرد نیست، صرف الوجود محبوب است این فرد هم که مبعد از مولی نیست چون مکروه است و لذا مشکلی پیش نمی‌آید.

کلام واقع می‌شود در تنبیهات.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo