< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1400/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجتماع امر به مطلق و نهی از مقید

 

بحث در این بود که آیا امر به صرف الوجود مطلق با نهی تحریمی یا کراهتی از مقید قابل جمع است؟ مثلا مولی امر می‌کند به نماز و نهی تحریمی می‌کند از نماز در حمام، می‌گوید یحرم الصلاة فی الحمام و مراد از آن، حرمت تکلیفیه است نه ارشاد به فساد، و یا می‌گوید یکره الصلاة‌ فی الحمام که باز مراد ارشاد به قلت ثواب نیست بلکه کراهت اصطلاحیه است یعنی مبغوضیت خفیفه. آیا ما باید بخاطر خطاب یحرم الصلاة فی الحمام یا یکره الصلاة‌ فی الحمام با اینکه ظهور در ارشاد به مانعیت ندارد و لکن عقلا مجبوریم که خطاب صل را تقیید بزنیم چون امتناع دارد اجتماع امر و نهی یا نه، ما اطلاق صل را حفظ می‌کنیم می‌گوییم قابل انطباق است بر صلات فی الحمام هر چند صلات فی الحمام با اینکه خودش مصداق واجب است خودش حرام است.

وجهی بیان شد برای امتناع اجتماع امر و نهی در این مورد و آن این بود که روح امر حب است به فعل و روح نهی بغض است از فعل، خطاب صل مفادش این است که نماز محبوب مولی است مطلقا که منطبق می‌شود بر نماز در غیر حمام و نماز در حمام. پس عنوان نماز که منطبق می‌تواند بشود بر نماز در حمام محبوب مولی است، این نمی‌تواند جمع بشود با مبغوض بودن نماز در حمام.

این مطلب سه تقریب دارد. تقریب اولش مربوط به مرحوم آقای صدر هست که تقریب کرده و پذیرفته، دو تقریب هم دیگر هم هست که عرض می‌کنیم.

تقریب اول برای امتناع اجتماع حب و بغض: سرایت حب به جامع، به فرد در ظرف ترک سایر افراد

تقریب اول که مرحوم آقای صدر مطرح می‌کنند و می‌پذیرند این است که می‌گویند: حب به جامع سرایت می‌کند و مستتبع این هست که هر فردی از افراد این جامع محبوب باشد در ظرف ترک سایر افراد. این را عرف نمی‌پذیرد که ما که شوق داریم به شرب الماء برویم از یخچال آب برداریم بخوریم بخوریم این محبوب ما نبود، عرف می‌گوید اگر این محبوب شما نبود پس چه چیز محبوب شما بود، سر ما را درد آوردید که دوست دارم یک لیوان آب بخورم آخر گفتند برخیز برو از یخچال خودت آب بردار بخور رفتی آنجا آب خوردی گفتی این آبی که خوردم محبوب من نیست، این نمی‌شود. این منبه این است که حب به جامع شرب الماء مستتبع حب به هر فردی است از شرب الماء در ظرف ترک سایر افراد و این با بغض یک فرد سازگار نیست. شما این این فرد را هم می‌گویید ازش بدم می‌آید هم در ظرف ترک سایر افراد خوش تان بیاید این با هم جمع نمی‌شود. و لذا فرمودند صل مفادش این هست که حب به جامع نماز مستتبع حب به نماز در حمام است در فرض ترک صلات در حمام است و این با بغض در صلات فی الحمام سازگار نیست.

البته ایشان فرمودند این اشکال عقلی نیست، ظاهر خطاب امر بخاطر غلبه که در اوامر عرفیه غالبا امر ناشی است از حب و نهی ناشی از بغض ظاهر خطاب امر این است که متعلقش که جامع است محبوب است و این مستتبع حب به هر فردی است در ظرف ترک سایر افراد و ظاهر خطاب نهی که انحلالی است بغض کل فرد فرد است و الا اگر ما دلیل مان بر امر یا نهی اجماع بود که ظهوری نداشت، آنجا ما قائل می‌شویم به جواز اجتماع امر به صرف الوجود مطلق با نهی از مقید. اما وقتی خطاب بگوید صل و یک خطاب دیگر بگوید یحرم تکلیفا یا یکره تکلیفا الصلاة‌ فی الحمام اینجا ملتزم می‌شویم به امتناع عرفی اجتماع امر و نهی.

این بیان مرحوم آقای صدر به نظر ما تمام نیست. چند اشکال به ایشان ما می‌توانیم بکنیم:

اشکال اول

اشکال اول: اینکه شما می‌فرمایید حب به جامع مستتبع حب به هر فردی است در فرض ترک سایر افراد است این خلاف وجدان است. ما چند لیوان آب روی میز هست، حب داریم به شرب ماء، یک لیوان آب بخوریم، می‌رویم یک لیوان را انتخاب می‌کنیم می‌خوریم از ما بپرسند خوردن این آب محبوب شما بود؟ می‌توانیم بگوییم خوردن این آب خصوصیتی نداشت خوردن آب بطور کلی محبوب بما بود ما دیدیم ده لیوان آب اینجا هست یکی را انتخاب کردیم به عنوان مصداق المحبوب یعنی مصداق شرب الماء که صرف وجودش محبوب است، خوردن آب که صرف الوجودش محبوب است ما یک لیوان بیشتر میل نداریم آب بخوریم، صرف الوجود شرب ماء محبوب است، شرب مائی که صرف الوجودش محبوب است یک مصداقش خوردن این آب الف است اما ما نسبت به خوردن این آب الف حب خاصی نداریم.

شاهد بر این مطلب این است که لازمه فرمایش آقای صدر این است که اگر نگذارند من از این آب‌ها بخورم، باید ایشان بگویند ده محبوب از من فوت شده است، چون خوردن آب الف در ظرف ترک خوردن آن نه آب دیگر محبوب من بود، خوردن آب ب در ظرف ترک خوردن سایر افراد آب محبوب من بود، پس شرطش فراهم شده بود، حب خوردن آب اول، حب خوردن آب دوم، حب خوردن آب سوم و هکذا.

[سؤال: ... جواب:] مصداق محبوب نفسی است. اگر محبوب غیری است محبوب غیری به ملاک مقدمیت است، خوردن این آب الف که مقدمه نیست. خوردن یکی از این ده آب مقدمه است، شما اگر می‌خواهید پشت‌بام بروید دو نردبان است، استفاده از نردبان الف که محبوب غیری شما نیست، من دوست دارم این نردبان را بگذارم می‌گویند چرا آن نردبان دیگر را دوست نداری بگذاری. و در محبوب غیری هم گذاشتن یکی از این دو نردبان محبوب ما هست و گذاشتن این نردبان الف می‌شود مصداق محبوب غیری،‌ آنجا هم همین را می‌گوییم.

و در فرضی که ما دو فرد را ایجاد کنیم،‌ حالا در این مثال آب چون تدریجی است، خوب این نقض دوم من روشن نمی‌شود، مثال دیگری بزنم: شما در یک مکانی بودید تاریک وحشتناک دوست داشتید یک شخصی از آشنایان بیاید شب با شما باشد که نترسید، اتفاقا دو نفر در زدند آمدند هر دو هم آشنا بودند، اینجا باید بگویید هیچ‌کدام محبوب نیست، چون حب آمدن زید در ظرف نیامدن عمرو بود، حب آمدن عمرو هم در ظرف نیامدن زید بود، فعلا هر دو آمدند پس هیچ‌کدام محبوب نیست. این هم خلاف وجدان است.

[سؤال: ... جواب:] بالاخره این دو نفر که آمدند شما می‌گویید اینجا حب سرایت نمی‌کند به خارج، اینجا نمی‌توانید بگویید که من آمدن یکی از شما دو نفر محبوبم بود،‌ حالا دو نفر آمدید قدم تان روی چشم.

پس اینکه حب از جامع سرایت کند به فرد، فرد بشود محبوب در ظرف ترک سایر افراد، این درست نیست و خلاف وجدان است.

اشکال دوم

اشکال دوم: اینکه شما فرمودید ظاهر خطاب امر حب به جامع است و این مستتبع حب به کل فرد فرد است در ترک سایر افراد، ما قبول داریم ظاهر خطاب امر به لحاظ غلبه، محبوب بودن متعلق امر است چون مواردی که متعلق امر مبغوض است از باب دفع افسد به فاسد مولی امر می‌کند مثل امر به خروج از دار مغصوبه از باب این است که بیشتر مبتلا به غصب نشویم و الا خروج از دار مغصوبه محبوب مولی نیست چون خودش مصداق غصب است از انتهاء باغ که عمدا رفتید در آن تا بیایید از در باغ بیرون پنج دقیقه ای طول می‌کشد این پنج دقیقه مصداق غصب است و عقاب می‌شوید، مجموعش را حساب می‌کنند، پنج دقیقه رفتید پنج دقیقه برگشتید ده دقیقه غصب کردید به اندازه ده دقیقه باید بروید در آن مکانی که عذاب بشوید. و لکن مولی وقتی که شما در انتهاء باغ هستید می‌گوید اخرج، واقعا امر می‌کند به خروج، با اینکه مبغوضش است این فرد از غصب که عنوان خروج بر آن منطبق است. ولی غالب امر‌ها اینطور نیست و لذا قبول داریم ظاهر امر این است که متعلقش محبوب است و ظاهر نهی این است که متعلقش مبغوض است اما بر فرض ما بگوییم این مستتبع حب به فرد است در ظرف ترک سایر افراد، [اما این] لولا المانع است، جامع محبوب است اما هر فردی از افراد این جامع محبوب است در ظرف ترک سایر افراد، بر فرض از اشکال اول صرف نظر بکنیم می‌گوییم بسیار خوب، حب به جامع سرایت می‌کند به فرد، فرد هم می‌شود محبوب، سلمنا، اما در صورتی فرد می‌شود محبوب که عنوان مبغوضی بر آن منطبق نباشد. مولی وقتی به من می‌گوید اشرب ماءا تا عطشم برطرف بشود دچار سنگ کلیه نشوم، خب این مق تضی حب به شرب ماء بارد هم هست، چون اطلاق دارد، ولی وقتی مولی می‌بیند که شرب ماء بارد گلوی من را متعفن می‌کند و آلوده می‌کند به من می‌گوید یحرم علیک شرب الماء البارد دیگر در اینجا حب جامع سرایت نمی‌کند به این شرب ماء بارد ولی دلیل نمی‌شود که آن جامع بشود مقید، اشرب ماءا بشود اشرب ماءا غیر بارد، نه، آن ملاکش رفع عطش بود که با آب سرد هم رفع عطش می‌شود و لکن حب به جامع شرب الماء بالوجدان سرایت نمی‌کند به این شرب ماء بارد بخاطر اینکه ملاک مبغوضیت در آن هست.

[سؤال: ... جواب:] بحث در این است که حب به جامع مطلقا سرایت نمی‌کند به فرد، اگر هم سرایت کند در صورتی سرایت می‌کند که این فرد مبغوض نباشد.

خود آقای صدر مطلبی گفتند ما هم عرض کردیم در مقدمه که اگر مقدمه حرام بود حب به ذی المقدمة‌ مستتبع حب غیری به این مقدمه نیست. فوقش حب ذی المقدمة‌ مستتبع حب غیری به مقدمه است در فرضی که این مقدمه،‌ مقدمه محرمه نباشد. خود ایشان هم این را فرمود.

[سؤال: ... جواب:] امر به جامع است، روح امر فوقش بخاطر غلبه، خود غلبه و الا عقلا ایشان هم روح امر را حب نمی‌داند، غالبا روح امر به جامع حب به جامع است نه حب به کل فرد در ظرف ترک سایر افراد،‌ این مدلول التزامی حب به جامع است، ‌ما می‌گوییم این مدلول التزامی را بر فرض بپذیریم در جایی است که این فرد، عنوان مبغوض بر آن منطبق نباشد.

اشکال سوم

اشکال سوم: این که شما فرمودید این مطلب ما فقط به خطاب لفظی لطمه می‌زند، اگر وجوب با اجماع ثابت شده است یا حرمت با اجماع ثابت شده است، دیگر ظهور التزامی ندارد، این دیگر می‌تواند حب اصلا به جامع هم نداشته باشد، این امری است ناشی از مصلحت در جامع و لو مستتبع حب به جامع نیست، یا اگر حب به جامع هم باشد دیگر سرایت نکند به این فرد، این فرد محقق ملاک واجب هست اطلاق دارد اشرب ماءا و لکن دیگر چون خطاب لفظی که نگفت اشرب ماءا، اجماع گفت واجب است شرب ماء در فرضی که اگر آب نخوردی کلیه‌تان فاسد می‌شود،‌ اجماع داشتیم، آن اجماع، دیگر ظهور التزامی ندارد. ایشان اینطور فرمود که این شرب ماء بارد هم محبوب مولی است، نه، چون شرب ماء بارد باعث بیماری این فرد می‌شود ممکن است ملاک نهی غالب باشد این فرد بشود مبغوض و دیگر محبوب نیست یا ملاک وجوب در این فرد غالب باشد، این فرد بشود محبوب، دیگر مبغوض نباشد و لکن با اینکه مبغوض نیست چون مفسده دارد نهی از او برداشته نشده است، مفسده دارد و شما می‌توانید مصلحت شرب ماء را در فرد حلال استیفاء کنید برای چی نهی را مولی بردارد.

می گوییم: اگر صرف ظهور التزامی است و عرف قابل تفکیک می‌داند از امر به جامع، فوقش این ظهور التزامی مشکل پیدا می‌کند،‌ اصل امر چرا مشکل پیدا کند؟ اگر عرف قابل انفکاک نمی‌بیند پس در اجماع هم مشکل پیدا می‌کنید چون اگر عرف امر به جامع را با حب به جامعی که مستتبع حب کل فرد هست، قابل تفکیک نداند پس دلیل اجماع که امر به جامع را ثابت کرد آن متلازمش را هم ثابت می‌کند و اگر قابل تفکیک هستند و لکن صرفا یک ظهور التزامی در خطاب امر شکل گرفت بخاطر غلبه در وجود آن حب به فرد، مشکل در این ظهور التزامی پیش می‌آید ولی اصل ظهور مطابقی خطاب امر به جامع را چرا شما از بین می‌برید؟

[سؤال: ... جواب:] اگر واقعا قابل تفکیک هست مدلول التزامی و مدلول مطابقی، صرفا بخاطر غلبه ظهور پیدا کرده است می‌شود ظهور التزامی. مثل اطلاق های مقام که ظهور های التزامی هستند. مثلا مولی در خطاب فرموده است کسی که فراموش کند طواف فریضه را، برگردد به وطنش یادش بیاید کسی را بفرستد جای خودش برای او طواف بکنند، نفرمود تا آن نائب طواف نکرده است شما از همسر اجتناب کنید،‌ این می‌شود اطلاق مقامی. اما اگر دلیل خاصی بیاید بگوید در خطاب منفصل: اجتنب عن النساء الی ان یأتی النائب بالطواف، ما از ظهور التزامی که اطلاق مقامی درست کرد رفع ید می‌کنیم، از اصل خطاب چرا رفع ید کنیم،‌ چرا با اصل خطاب تعارض کند؟

پس این تقریب بحوث تمام نیست.

تقریب دوم برای امتناع اجتماع حب و بغض

تقریب دوم برای امتناع اجتماع حب و بغض این هست که گفته می‌شود حب به جامع نماز اگر بخواهد لابشرط باشد منطبق می‌شود بر نماز در حمام، نه اینکه یک حب به جامعی داریم و یک حب به فرد در ظرف ترک سایر افراد که در بحوث گفتند،‌ نخیر، همان حب به جامع، اگر بخواهد لابشرط باشد منطبق می‌شود بر این نماز در حمام. پس عنوان نماز در ضمن نماز در حمام محبوب است به عنوان جامع، از آن طرف، صلات فی الحمام به عنوان مجموع بخواهد مبغوض باشد، بغض مجموع سرایت می‌کند به بغض جمیع اجزاء، آن وقت با آن حب جمع نمی‌شود. مثل این می‌ماند: شما دوست دارید زید نزد شما بیاید ولی از اینکه زید همراه با عمرو بیاید بدتان می‌آید. دوست دارید زید نزد شما بیاید چون می‌آید مأنوس می‌شوید شما، دیگر احساس وحشت نمی‌کنید، اما وقتی همراه عمرو می‌آید پِچ پِچ می‌کنند با هم،‌ درست نمی‌توانید بخوابید، آن ملاک آمدن زید استیفاء‌ می‌شود،‌ دیگر احساس نمی‌کنید که جن در شب تاریک به سمت شما هجوم برد، اما مشکل دیگری دارد، زید با عمرو که می‌آیند شروع می‌کنند بحث اصولی کردن و این ها، خواب را از شما می‌گیرند، الان زید و عمرو با هم در زدند و وارد شدند، گفته می‌شود که شما آن حب به مجیء‌ زید اگر اطلاق داشته باشد این مجیء زید هم عنوان مجیء زید است باید بشود محبوب، ولی از آن طرف آمدن زید و عمرو مبغوض شما است با هم،‌ یعنی از آمدن زید و عمرو در کنار هم متنفرید، این‌ها با هم جمع نمی‌شوند، تنفر از آمدن زید و عمرو با هم یعنی تنفر از آمدن زید در این حال، چه جور جمع می‌شود با محبوب بودن آمدن زید که منطبق بر این حال بشود، لابشرط باشد نسبت به این حال.

اشکال اول (شهید صدر)

در بحوث گفتند: ما تقریب خودمان را قبول داریم نه این تقریب را. چرا؟ ایشان فرمودند: بغض مجموع مستتبع بغض ضمنی به اجزاء نیست یعنی اگر شما بدتان می‌آید زید و عمرو با هم بیایند این منحل نمی‌شود به بغض ضمنی به آمدن زید و بغض ضمنی به آمدن عمرو. بغض ضمنی به آمدن زید برای چه؟ یعنی شما از آمدن زید چرا بدتان بیاید؟ از مجموع آمدن زید و عمرو با هم بدتان می‌آید اما جزئش چرا مبغوض باشد؟ این بغض ضمنی اقتضاء می‌کند زید نیاید مطلقا؟ اینکه زیاده فرع بر اصل لازم می‌آید چون بغض استقلالی به مجموع این اقتضاء را نداشت که زید نیاید، او می‌گفت زید و عمرو با هم نیایند. پس این بغض ضمنی به آمدن زید نمی‌تواند اقتضاء کند زید نیاید مطلقا. پس این چه بغض ضمنی است؟ فرق می‌کند با حب مرکب. حب مرکب، شما دوست دارید زید و عمرو با هم بیایند،‌ خب معلوم است نسبت به آمدن زید هم حب ضمنی دارید چون نمی‌شود محبوب شما که آمدن زید و عمرو با هم باشد بدون آمدن زید محقق بشود، بدون آمدن عمرو محقق بشود اما اگر مبغوض شما مجموع آمدن زید و عمرو باشد انتفاء مجموع به انتفاء یکی از اجزاء هست، همین که یکی از این دو نفر نیاید می‌گویید الحمدلله.

اشکال دوم (شهید صدر)

در بحوث فرمودند هذا اولا. و ثانیا: بر فرض بغض ضمنی دارد مولی نسبت به آمدن زید، اما این مهم نیست، بغض و حب تنافی‌شان به لحاظ تاثیرشان هست. چرا حب و بغض تنافی با هم دارند؟ چون حب تاثیر می‌گذارد در ایجاد بغض تاثیر می‌گذارد در اعدام، با هم تنافی دارند. وقتی بغض ضمنی مجیء‌ زید در این مثال اقتضاء‌ نمی‌کند اعدام مجیء زید را مطلقا، پس تنافی ندارد با حب مجیء زید. و لذا حب مجیء زید یبقی علی اطلاقه، در عین حال،‌ مجموع مجیء‌ زید همراه با عمرو می‌شود مبغوض مولی. تطبق می‌کنیم بر مقام: نماز می‌شود محبوب استقلالی مولی، مجموع صلات فی الحمام می‌شود مبغوض مجموعی مولی، با هم تنافی ندارند.

پاسخ از اشکال اول و دوم

ما هم به بیان بحوث ایراد داریم هم به این تقریب. اما اشکال ما به بیان بحوث: آقا! انکار نکنید امکان بغض ضمنی را. و ضمنا، خواهشا درست معنا کنید بغض ضمنی را. بغض ضمنی یعنی وقتی زید و عمرو با هم می‌آیند من از آمدن هر دوی کنار هم بدم می‌آید، بغضی ضمنی تعلق می‌گیرد به مجیء‌ لامطلقا بلکه مقترنا بمجیء‌ عمرو. در حالی که در بحوث می‌گویند نخیر بغض به مجموع یعنی بغض احد الاجزاء، یعنی شما از این مجیء‌ زید در کنار مجیء‌ عمرو بدتان نمی‌آید، از مجیء عمرو در کنار مجیء‌ زید بدتان نمی‌آید، از احد المجیئین بدتان می‌آید. اگر هم متعاقبا بیایند، زید ده دقیقه جلوتر بیاید،‌ آن مجیء عمرو است که متاخر است، مبغوض شماست، مجیء زید مبغوض شما نیست. نه، این ممتنع نیست که مجیء زید هم مشروط به شرط متاخر که بعدش عمرو می‌آید مبغوض شما باشد.

ما مثال می‌زدیم می‌گفتیم ظاهر دلیل تحریم تجسیم ذوات ارواح که می‌گویند انصراف دارد به تجسیم کامل همین است که اگر من بیایم از پا تا نیم‌تنه این انسان را تجسیم کنم با برف،‌ با گچ، و بدانم بعد از من شخص بیکار دیگری خواهد آمد و این را تکمیل خواهد کرد می‌شود تجسیم یک انسان کامل،‌ فعل من هم حرام است چون می‌شود ایجاد مجسمه به شکل تعاونی،‌ تعاون بر اثم و عدوان است. در حالی که طبق فرمایش آقای صدر فعل من حرام نیست، حرام مجموعی است، آن جزء اخیر این مجموع حرام است، در حالی که این خلاف ظاهر دلیل است. پس این فرمایش بحوث درست نیست که امکان ندارد تعلق بغض ضمنی به جزء حرام مجموعی، نخیر،‌ بغض ضمنی تعلق می‌گیرد به جزء‌ حرام مجموعی، امکان دارد تعلق بگیرد و لکن مبغوض می‌شود وجود این جزء منضم به سایر اجزاء.

[سؤال: ... جواب:] در ما نحن فیه این نماز که در کنار کون فی الحمام است این نماز مبغوض است. در این حال این نماز مبغوض است. آقای صدر می‌گوید این نماز در این حال مبغوض نیست،‌ مجموع یعنی احدهما إما الصلاة او الکون فی الحمام، یعنی احد الجزئین حرام است مبغوض است ما می‌گوییم نه، می‌تواند خود این صلات در کنار کون فی الحمام مبغوض باشد. و گفته می‌شود که دیگر چطور می‌تواند محبوب باشد.

اشکال سوم (مختار)

پس فرمایش بحوث تمام نیست. اما تقریب هم درست نیست. اولا: ما که ادعاء نمی‌کنیم نماز در حمام حتی این نماز محبوب است. اگر نماز در حمام مبغوض است و فرض هم کنید این فرد مبغوض است یعنی این نماز مبغوض است در این حال،‌ ما ادعاء نمی‌کنیم که دیگر این فرد محبوب است. در آن مثالی که زید و عمرو با هم می‌آیند مبغوض شماست، شما دوست داشتید زید بیاید وحشت نکنید در این خانه خلوت و دوست نداشتید زید و عمرو با هم بیایند، زید و عمرو با هم آمدند، این آمدن زید ملتزم می‌توانیم بشویم محبوب شما نیست اما منافات ندارد که مصداق باشد برای صرف الوجود مجیء زید که آن صرف الوجود محبوب است. لابشرط بودنش بخاطر این است که این فرد هم محقق آن صرف الوجود محبوب شماست، و لو مانع دارد این فرد از اینکه محبوب باشد. مثل مقدمه محرمه، آن نردبان غصبی را که می‌گذارید می‌روید پشت‌بام، آن نردبان غصبی مبغوض است ولی صرف الوجود نصب سلمی است که این صرف الوجود نصب سلم محبوب مولی است. چرا لابشرط است صرف الوجود، اگر این نردبان غصبی را هم بگذارید مقدمه محقق می‌شود؟ بخاطر اینکه ملاک مقدمیت در آن هم هست ولی مانع دارد از سریان حب، مانع دارد که اطلاق حب به جامع به آن کشیده بشود.

اشکال چهارم (مختار)

این اشکال اول ما به این تقریب. اشکال دوم این هست که اصلا ما معتقدیم حب به جامع وجهی ندارد سرایت کند به فرد. اصلا این تقریب چی می‌خواهد بگوید؟ حب به جامع اطلاق اگر داشت پس باید جامع در ضمن این فرد محبوب باشد، وقتی شد جامع در ضمن این فرد، دیگر جامع نیست، شد فرد. چرا مغالطه می‌کنید؟ امر قوامش و لو به لحاظ غلبه، حب به جامع است، غلبه را ما قبول داریم، حب به جامع اصلا کاری به جامع در ضمن این فرد ندارد، جامع در ضمن این فرد که جامع نیست، حصه است. اصلا شما وقتی دوست دارید آب بخورید جامع آب خوردن را دوست دارید نه جامع در ضمن این فرد آب خوردن از این یخچال را. برای چی می‌گویید جامع وقتی محبوب شد جامع در ضمن این فرد هم باید محبوب باشد؟

این تقریب مشتمل بر مغالطه است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo