< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1400/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوب کفایی

 

به مناسبت بحث از حقیقت وجوب کفایی که ما گفتیم دو احتمال در آن هست بعد از رد سایر اقوال، یکی اینکه واجب بر جمیع مکلفین طبیعی فعل باشد که نظر مرحوم آقای بروجردی و بحوث بود و همینطور آقای سیستانی، احتمال دوم این بود که واجب بر احد المکلفین باشد آن واجب کفایی که نظر مرحوم نائینی و مرحوم آقای خوئی بود و ما چون نمی دانیم به نحو اول وجوب کفایی جعل شده یا به نحو دوم،‌ طبعا نه اثر وجوب کفایی به نحو اول را می توانیم بار کنیم نه اثر وجوب کفایی به نحو دوم را، باید اخذ به قدرمتیقن بکنیم و لذا در مسأله وجوب کفایی تطهیر مسجد چون بر ما قطعی نیست که وجوب کفایی به نحو وجوب طبیعی فعل باشد بر عموم مؤمنین و لذا ملتزم می شویم که اگر من عاجز بودم از تطهیر مسجد اعلام به غیر لازم نیست چون شاید وجوب کفایی به این نحو باشد که یجب علی احد المؤمنین تطهیر المسجد و من عاجزم از تطهیر این مسجد و لذا تکلیف مشروط به قدرت چون هست وظیفه ندارم به دیگری اعلام بکنم او قیام بکند به فعل مگر اینکه بتوانم کسی را اجیر بکنم، امر بکنم و او امر من را امتثال بکند که بشود فعل تسبیبی من که او خروج از محل بحث است.

و همینطور اگر کسی وارد شد سلام کرد بر جماعتی واجب کفایی است بر این جماعت که یکی رد سلام بکند، اگر من عاجز بودم از رد سلام ولی می توانم به بغل‌دستی خودم بفهمانم که این آقا به ما سلام کرد، اگر نظر آقای بروجردی،‌ آقای صدر و آقای سیستانی را بپذیریم که بر تک‌تک ما واجب است طبیعی رد سلام را من می توانم این طبیعی را در خارج محقق کنم به این نحو که به دیگری بگویم که این آقا سلام کرد و او جواب بدهد چون طبیعی فعل که بر من واجب شد قید استناد به من را که ندارد، طبیعی فعل و لو مستند به من نیست. اما بناء بر قول مرحوم نائینی و مرحوم آقای خوئی که یجب علی احدنا رد سلام، که در روایت هم هست: ان ردّ واحد منهم، قریب به این مضمون، که اگر یکی از این ها رد سلام بکند مجزی از بقیه است، من نمی توانم رد سلام بکنم تکلیف از من ساقط است، به چه دلیل من تکلیف دارم به اینکه دیگری را خبردار بکنم که این آقا سلام داد یا از او خواهش بکنم بگویم چرا جواب سلام این آقا را نمی دهی، من نمی توانم جواب سلام را بدهم چون اگر جواب سلام را بدهم مشکل پیدا می کنم اما چرا تو جواب سلام را نمی دهی، بر من واجب باشد این کار بر من، می گوییم نه، شاید یجب علی احدنا رد السلام باشد که نظر آقای خوئی و آقای نائینی است و در این صورت دلیلی بر وجوب اعلام غیر نیست چون آنی که بر من منجز است رد سلام هست و من نمی توانم رد سلام بکنم. دلیلی هم بر وجوب اعلام به غیر نیست.

بعد از بیان این حقیقت وجوب کفایی مرحوم نائینی چون قائل شد به همین قول اخیر که عبارت بود از اینکه بر احد المکلفین واجب است فعل فرمود: یک استثنایی ما می زنیم. استثنایی که ایشان زده این است که فرموده گاهی ملاک های متعددی هست، فعل هر شخصی ملاک مستقل دارد و لکن امکان استیفاء وجود ندارد برای همه، مثل اینکه من و شما آب نداشتیم تیمم کردیم، ناگهان یک آبی پیدا شد که برای وضوء یکی از ما دو نفر کافی است، ایشان فرموده است که وجوب حیازت این آب در حق هر دوی ما ملاک دارد، من ملاک تطهیر به ماء اقتضاء می کند که بروم این آب را حیازت کنم شما هم همینطور ولی امکان اینکه هر دو برویم این آبی را که برای وضوء یکی از ما دو نفر کافی است حیازت کنیم وجود ندارد اینجا نمی توانیم بگوییم تیمم یکی از ما دو نفر باطل می شود، نه، بلکه تیمم هر دوی ما باطل می شود. چون من قادرم بر تحصیل ماء شما هم قادرید بر تحصیل ماء اما وجوب وضوء در حق هرکدام از ما دو نفر مشروط می شود به ترک وضوء توسط دیگری نه اینکه بگویند یجب علی احدکما الوضوء، چون وضوء من ملاک دارد وضوء شما هم ملاک دارد، پس وضوء من واجب می شود مشروط به اینکه شما ترک کنید وضوء را و وضوء هم بر شما واجب می شود مشروط به اینکه من ترک کنم وضوء را. بر خلاف سایر واجب های کفایی که ملاک قائم به جامع بود، ملاک قائم بود به قیام احد المکلفین به خواندن نماز بر میت، آنجا وجوب رفته بود روی عنوان احد المکلفین و لذا نباید این فرع وجدان ماء را ما با سایر فروع واجب کفایی خلط کنیم.

س: بالاخره عملا بر هر دوی ما بالفعل واجب نیست وضوء. اما چونم ملاک در وضوء هرکدام از ما هست و لذا وجوب وضوء بر من مشروط می شود به ترک وضوء توسط شما و وجوب وضوء بر شما هم مشروط می شود به ترک وضوء توسط من نه اینکه به ما بگویند یجب علی احدکما الوضوء چون ملاک در قیام یکی از ما دو نفر به وضوء‌ نیست، ملاک در قیام هرکدام از ما دو نفر به وضوء هست. ... امکان استیفاء کلی الملاکین نیست می شود تزاحم.

مرحوم آقای خوئی به محقق نائینی ایراد گرفته، فرموده: این چه فتوایی است که از یک طرف می گویید تیمم هر دو باطل می شود، از طرف دیگر می گویید که وجوب وضوء بر هر دو با هم ثابت نیست، وجوب وضوء در حق هرکدام مشروط است به ترک وضوء توسط دیگری، موضوع بطلان تیمم و وجوب وضوء یک چیز است: وجدان الماء، همین وجدان الماء هم موضوع است برای وجوب وضوء پس باید بر هر دو واجب باشد وضوء چرا می گویید وضوء هرکدام مشروط است به عدم قیام دیگری به آن؟

ما این اشکال مرحوم آقای خوئی را قبول داریم و لکن نیاز به توضیح دارد.

مسأله سه صورت دارد:

صورت اول این است که هیچ‌کدام از ما دو نفر اراده مزاحمت دیگری را نداریم، نه من اراده دارم با شما رقابت بکنم در تحصیل این آب نه شما اراده دارید با من رقابت کنید و مزاحمت کنید در تحصیل این آب. در این صورت بر هر دوی ما وضوء واجب می شود و تیمم هر دوی ما هم باطل است. چرا؟ برای اینکه موضوع بطلان تیمم و وجوب وضوء قدرت بر وضوء است و هر دوی ما در این فرض قادر بر وضوء هستیم و تکلیف مطلق هرکدام از ما دو نفر به وضوء تکلیف به مالایطاق نیست چون فرض این است که من اگر بخواهم وضوء بگیرم شما مزاحم من نمی شوید و شما هم اگر بخواهید وضوء بگیرید من مزاحم شما نمی شوم. در این صورت تیمم هر دوی ما باطل است و وضوء بر هر دوی ما هم واجب است. و اگر هم هیچ‌کدام وضوء نگیرند هر دو عقاب می شوند. چون وجوب وضوء در حق هر دو فعلی است.

س: اگر آب از بین رفت باید دوباره بروند هر دو تیمم بکنند. ... فرض این است که اگر یکی از این دو نفر هم بروند وضوء بگیرد ولی به آن دیگری می گویند اگر تو می رفتی سراغ این آب، این آقا سر جای خودش می نشست. ... بحث تکلیف نیست، بحث این است که من می دانم اگر من برخیزم بروم سمت این آب، این آقا و لو از باب حیا با اینکه به او گفتند لاحیاء فی الدین ولی از باب حیا سر جای خودش می نشیند، اینجور حساب کنید. او هم اگر برخیزد برود سمت آب من اینطور هستم که با او هیچ مزاحمتی نمی کنم، شرط وجوب وضوء در حق هرکدام از ما دو نفر فعلی هست، شرطش قدرت بر وضوء است، قدرت بر وضوء شرط وجوب وضوء است، شرط بطلان تیمم هم هست. هم تیمم هر دوی ما باطل شده و هم وضوء بر هر دوی ما واجب.

صورت دوم این است که اگر من برخیزم بروم سراغ آب شما هم انگیزه رقابت سالم در شما زنده می شود می آیید با من مزاحمت می کنید و بر فرض هم هر دو بتوانیم برسیم به آن آب با هم می رسیم که می شود آب مشترک بین دو نفر و کافی نیست دیگر برای وضوء هر دو، آب مشترک بین دو نفر است نه شما راضی هستید در سهم شما من تصرف کنم نه من راضی هستم که شما در سهم من تصرف کنید. در این صورت ما ملتزم می شویم وضوء بر هیچ‌کدام واجب نیست و تیمم هر دو هم صحیح است. چرا؟ برای اینکه ما هیچ‌کدام از ما دو نفر قادر بر وضوء نیستیم. اگر من برخیزم بروم می دانم این آقا فکر می کند یک خبرهایی هست، او هم بر می خیزد و با من رقابت می کند.

صورت سوم این است که یکی از این دو می گوید اگر من برخیزم بروم من جوانم زودتر از او می رسم به این آب ولی آن آقا پیر است تا عصایش را پیدا کند بیاید سمت آب من وضوئم را هم گرفتم. در این صورت بر من واجب می شود وضوء و تیمم من هم باطل می شود با همین که می دانم اگر برخیزم بروم زودتر از آن شخص می رسم به آب ولی آن پیرمرد می گوید من نمی توانم، من بلند شوم این جوان زودتر از من بلند می شود می رسد به آب.

س: صور مسأله را با هم خلط نکنید. در این صورت سوم فقط تیمم من که فرض کنید جوان هستم باطل می شود و بر من وضوء واجب است، اما آن پیرمرد می گوید اگر من برخیزم این آقا مزاحم من می شود و نمی گذارد من به آب برسم و با این آب وضوء بگیرم، تیمم او برای چه باطل بشود و وضوء هم بر او واجب نخواهد بود. فرض این است که اگر این پیرمرد بخواهد وضوء بگیرد با این آب من نمی گذارم و لکن من اگر بخواهم وضوء بگیرم آن پیرمرد نمی تواند مانع بشود، بر فرض من بنشینم سر جای خودم ولی به نحوی است که اگر بخواهم بروم وضوء بگیرم آن پیرمرد نمی تواند مانع من بشود، تیمم من باطل است و وضوء بر من واجب است. اما آن پیرمرد درست است که می بیند من الان نشستم سر جای خودم، اما می گوید من بلند شوم راه بیفتم این آقا انگیره پیدا می کند سریع می رود سمت آن آب و نمی گذارد من با آن آب وضوء بگیرم، این پیرمرد برای چی تیممش باطل باشد؟ او قادر بر وضوء‌ نیست، برای چی وضوء بر او واجب باشد؟

و لذا مرحوم نائینی بین این سه صورت خلط کرده و لذا می بینید در هیچ‌کدام از این سه صورت نمی توانیم بین بطلان تیمم و وجوب وضوء.

س: شما در بیابان آب مباح است می توانید وضوء بگیرید. تمکن از آب مباح کافی است برای وجوب وضوء.

یک اشکالی به مرحوم نائینی اینجا مطرح می شود، مرحوم نائینی در اینجا چی فرمود: بطل تیممهما، چرا؟ گفت هرکدام قادر بر وضوء هستند و قدرت بر وضوء باعث بطلان تیمم هر دو می شود. اینجور فرمود در این فرعی که مطرح کرد که دو نفر متیمم هستند آب واحدی پیدا می کنند. اشکال می شود به محقق نائینی که در بحث حج اگر دو نفر هستند دو تا برادر، پدرشان می گوید که پول حج چقدر است، می گویند پنجاه ملیون، می گوید من پنجاه ملیون دارم، اذن می دهم یکی از شما دو نفر با این پنجاه ملیون حج بروید، عرض الحج علی احد الشخصین، مرحوم نائینی فرموده: حج بر هیچ‌کدام واجب نیست. [اقول:] شما مگر در این مسأله تیمم نفرمودید بطل تیممهما لقدرة کل منهما علی الوضو؟ در این بحث حج هم باید بفرمایید وجب الحج علی کلیهما لقدرة کل منهما علی الحج. منتها چون تزاحم می شود بحث دیگری است، شما می توانستید بفرمایید واجب می شود حج بر هرکدام مشروطا به ترک دیگری. اما فرمودید بر هیچ‌کدام اصلا حج واجب نیست. این اشکال به مرحوم نائینی مطرح می شود که چرا بین بحث تیمم و بحث حج فرق گذاشتید؟ در بحث تیمم گفتید هر دو قدرت بر وضوء دارند و لو آب واحد است، امکان وضوء برای هر دو نیست و لذا چون قدرت بر وضوء، هرکدام دارند تیمم شان باطل است ولی در عرض الحج علی احد الشخصین که آنجا هم موضوع وجوب حج قدرت بر حج است، استطاعت بر حج است، فرمودید حج بر هیچ‌کدام واجب نیست. این اشکالی است که به مرحوم نائینی مطرح می شود.

ما در رابطه با این اشکال چند مطلب هست عرض می کنیم:

مطلب اول این هست که این اشکال به مرحوم نائینی ممکن است جواب داده بشود. چون نظر مرحوم نائینی و بسیاری از بزرگان این است که استطاعت در حج به معنای قدرت بر حج نیست،‌ من استطاع الیه سبیلا به معنای من قدر علی الحج نیست، چون در روایات تفسیر شده و از تفسیر روایات می فهمیم استطاعت حج به این نیست که تکوینا بتوانید حج بروید و لذا اگر می توانید کار کنید، پنجاه ملیون سود کنید بعد به حج بروید، لازم نیست کار کنید، تحصیل استطاعت مالیه لازم نیست ولی در مورد بحث تیمم و وضوء اینطور نیست، اگر می توانید تولید آب هم بکنید باید تولید آب بکنید. برف را آب کنید با آن وضوء بگیرید و اگر برفی پیدا کردید که می توانید آب کنید و وضوء بگیرید تیمم تان باطل است. استطاعت در حج به معنای مطلق قدرت بر حج نیست؛ یا استطاعت ملکیت است که مالک باشید این پنجاه ملیون را که فرض این است که در این عرض الحج علی احد الشخصین هیچ‌کدام مالک آن پنجاه ملیون نیستند، و یا استطاعت بذلیه است. استطاعت بذلیه قدرمتیقنش بذل حج است بر یک شخص معین، من عرض علیه الحج فأبی فعلیه ان یحج و لو علی حمار اجدع ابتر. گفته می شود که عرض الحج علی احد الشخصین لابعینه خارج است از ادله استطاعت بذلیه. بله، اگر اتفاقا من جلو افتادم و قبول کردم آن مال را، بالفعل می شوم مصداق مستطیع، اما تا قبول نکردم مصداق مستطیع نیستم، نه استطاعت ملکیت دارم نه ملکیت بذلیه.

این توجیهی است که می شود برای کلام مرحوم نائینی کرد.

و لکن این توجیه درست نیست. چرا؟

بیان هایی در رد این توجیه هست:

بیان اول بیان مرحوم آقای خوئی است. آقای خوئی فرمودند:‌ اصلا به شما یک چیزی بگویم خیال تان را راحت بکنم. ما فعلا راجع به روایات استطاعت بذلیه بحث نمی کنیم، راجع به موضوع تکوینی بذل بحث می کنیم. حالا روایات استطاعت بذلیه،‌ من عرض علیه الحج فان علیه ان یحج را کار نداریم،‌ خود عرض الحج یعنی بذل الحج،‌ بذل حج یک امر تکوینی است، امکان تعلقش به احدهما لابعینه نیست؛ فرق می کند با ملکیت و وجوب و امثال آن. بذل یعنی عرض الحج خارجا، عرض الحج خارجا یعنی وجود خارجی عرض الحج، وجود خارجی که تعلق نمی گیرد به فرد مردد،‌ احدهما لابعینه. در خارج یا عرض می کنید حج را بر زید یا بر عمرو، احدهما لابعینه که در خارج نیست. امر خارجی تکوینی امکان ندارد به احدهما تعلق بگیرد. مثل این می ماند که بگویید من یکی از این دو غذا را خوردم. [دقت کنید] علم اجمالی نیست، من یکی از این دو غذا را خوردم، می گویند غذای الف را؟ می گوید نخیر،‌ غذای ب را؟ می گوید نخیر، می گویند مرد حسابی!‌ ما را مسخره کردی؟ می گوید عجب شما که دیروز رفتی گفتی من یکی از این دو مرغ را خریدم و گفتی اشکال ندارد، بیع کلی فی المعین است، حالا امروز ما می گوییم یکی از این دو غذا را خوردم به نحو کلی فی المعین، گیر دادید به ما؟ آقای خوئی می گویند اکل وجود خارجی دارد قابل تعلق نیست به احدهما لابعینه. عرض الحج هم یک امر تکوینی خارجی است.

و لذا بازگشت اینکه این پدر به دو پسرش می گوید اذن می دهم یکی از شما حج برود یعنی عرضه می کنم حج را بر تو به شرط اینکه دیگری حج نرود و عرض می کنم حج را بر دیگری به شرط اینکه تو حج نروی. توجیه دیگری ندارد. پس عرض الحج علی احد الولدین لابعینه بازگشتش بر خلاف وجوب تخییری یا وجوب کفایی که تعلق می گرفت به احد المکلفین، این یعنی عرض الحج بر پسر بزرگ مشروط به ترک حج توسط پسر کوچک و عرض حج بر پسر کوچک مشروطا به عدم حج توسط پسر بزرگ.

اگر هیچ کدام حج نروند (خوب دقت کنید!) هیچ‌کدام قبول نکنند حج بروند، شرط بذل الحج در هر دو فعلی می شود، چون شرط عرض الحج بر شما عدم حج توسط دیگری بود، شرطش محقق شد،‌ دیگری حج نرفت، شرط عرض الحج هم بر آن دیگری عدم حج توسط شما بود، شما هم حج نرفتید. هر دو شدید مصداق من عرض علیه الحج و حج بر شما مستقر می شود، سال دیگر باید هر دو وام بگیرید بروید حج. خیال کردید شوخی است؟ نگیری وام حج نروی می شوی فلیمت یهودیا او نصرانیا. اما اگر امسال یکی برود، آن دیگری لازم نیست برود چون این شده من عرض علیه الحج، آنی که می رود، چون شرط عرض الحج ترک دیگری است او ترک کرد ولی شما ترک نکردید، آن دیگری عرض الحج در حقش فعلی نشد ولی در حق شما فعلی است، ولی چون شما حج می روید عرض الحج در حق آن دیگری فعلی نشد.

و لذا نتیجه این می شود: بر خلاف بحث وجدان الماء که تعارف را مردم باید بگذارند کنار، پدر و پسر، استاد و شاگرد،‌ متیمم بودند یک آبی پیدا کردند، نباید بگویند آقاجان شما بفرما، استاد شما بفرما. ابدا، اینجا جای تعارف نیست باید سریع بدوی دنبال آب بروی، پدر پیر و استاد اینجا جای تعارفش نیست.

س: بحث دعوی نیست، کار حرام که نمی خواهند بکنند. دعوی به این معنا که می گوید پدرجان اینجا جای تعارف نیست، من سریع می خواهم بروم، پدر هر چی داد می زند پسر، عاق می کنم تو را، برگرد، می گوید اینجا جای این حرف ها نیست مگر واقعا بر پسر حرج باشد او دیگر یک بحث دیگری است. پدر یک ماه اخم می کند،‌ پول خرجی این بچه را نمی دهد، می شود حرجی، او یک بحث دیگری است.

اما در بحث حج لازم نیست که تسابق در قبول عرض الحج، چون عرض الحج محقق نمی شود در حق این پسر بزرگ مگر در فرضی که پسر کوچک حج را قبول نکند و نرود،‌ اتفاقا تعارف می کنم به او می گویم برادر! شما جوانی آرزو داری، من که تا به حال حج نرفتیم الان هم نمی رویم، تو برو حج، او هم می رود حج، شما دیگر اصلا مصداق فعلی عرض الحج نمی شوی،‌ چه اشکال دارد. این هم فرق این مثال عرض الحج با مثال وجدان الماء.

س: در آن حدیث یک آب مباح پیدا کردند حضرت فرمود آب به اندازه کافی نیست هم برای غسل جنابت آن جنب هم برای وضوء آن محدث به اصغر، حضرت طبق روایت فرمود یغتسل الجنب و یتیمم المحدث، تکلیف را مشخص کرد، دلیل نمی شود جایی که هر دو محدث به اصغر هستند امام بفرماید تعارف بکنید به هم،‌ نه، ممکن است از امام بپرسند امام بفرمایند اینجا جای تعارف نیست.

اشکالی که به این فرمایش آقای خوئی داریم این است که مگر عرض حتما عرض خارجی است؟ او می گوید لیأت واحد منکما معی الی الحج، اذنت لاحدکما فی الذهاب الی الحج. مشکل چیست؟ می گوید یکی از شما با من به حج بیاید؟‌ این می شود عرض الحج، چرا قیاس می کنید عرض الحج را به اکل؟ که تعلق نمی گیرد در خارج مگر به فرد مردد. انشایی است، انشاء می کند یکی از شما با من بیاید برویم حج، یکی از شما می تواند این پنجاه ملیون را بردارد برود حج. چرا ممکن نیست تعلق عرض به احدهما لابعینه؟ حتی عرض خارجی هم اگر بود مشکل نداشت. پول را می گذارد وسط، می گوید تعارفش با خودتان، مشکل چیست؟ خود آقای خوئی در بحث بدهکار بودن به یک نفری که مردد بین زید و عمرو، اصلا راه حلی که ارائه داد همین بود، گفت این بدهکار بعضی ها می گویند احتیاط بکند یک ملیون به این بدهد یک ملیون به او، پدر این بدهکار در می آید، یک ملیون قرض گرفته حالا دو ملیون بدهد، حالا دو نفر باشد دو ملیون می شود، ده نفر باشند می شوند ده ملیون. که آقای تبریزی می گفت یقین داریم شارع راضی نیست به این احتیاط ها. آقای خوئی فرموده این یک ملیون بدهکاری را بگذار وسط این ها بگو تعارفش با خودتان، من به یکی از شما بدهکارم، جلوی تان گذاشتم همه دسترسی دارید. اداء دین را آقای خوئی گفت صادق است. اداء دین هم نیاز دارد به اقباض، اقباض صادق است، اقباض یک امر خارجی است.

و لذا این بیان آقای خوئی تمام نیست. تامل بفرمایید راجع به این مسأله ببینیم چه باید گفت بعد وارد بحث واجب موسع و مضیق می شویم انشاءالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo