< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1400/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوب تخییری

 

بحث در حقیقت وجوب تخییری بود، اقوالی را مطرح کردیم و به آن ها اشکال کردیم.

رسیدیم به قول هفتم که قول مختار هست و جمع کثیری از بزرگان هم این را اختیار کردند که متعلق وجوب مثلا در مثال صم او اطعم نه خصوص صوم است نه خصوص اطعام است بلکه احدهما لابعینه است. حال بحث می شود که مراد از احدهما لابعینه عنوان و مفهوم احدهما است؟ حالا یا مفهوم اسمی آن، افعل احدهما، یا مفهوم حرفی آن که با أو تعبیر می شود، صم أو اطعم. البته اگر متعلق برای وجوب تخییری عنوان و مفهوم احدهما باشد بما هو هو نیست، بما هو مرآة الی الخارج هست، مفهوم خارج‌دیده احدهما هست. البته خارج موجود نیست بلکه خارجی است که یمکن ان یوجد.

این یک وجه است برای قول به تعلق وجوب در وجوب تخییری به احدهما لابعینه. وجه دوم این هست که گفته بشود اساسا وجوب تخییری به واقع احدهما لابعینه تعلق می گیرد نه به مفهوم احدهما، یعنی متعلق وجوب خود صوم و خود اطعام است نه مفهوم احدهما، اما متعلق وجوب که خود صوم و اطعام هست علی سبیل البدل است یعنی مستقر نمی شود وجوب روی خصوص صوم یا روی خصوص اطعام.

شکی نیست که از نظر عرف این وجه دوم درست است چون موافق است با وجدان و ظاهر ادله. ممکن است ما بخاطر برهان عقلی قائل به وجوب اول بشویم که برخی شده اند اما از نظر عرف همانطوری که علم به خارج تعلق می گیرد،‌ حب به خارج تعلق می گیرد، وجوب هم در وجوب تخییری به خارج تعلق می گیرد. البته عرض می کنم خارجی که بالفعل موجود نیست و لکن می تواند موجود بشود.

بلکه بالاتر عرض بکنم: جمعی از بزرگان مثل مرحوم نائینی،‌ مرحوم آقای بروجردی،‌ قائلند که متعلق وجوب واقع احدهما است،‌ همین وجه دوم، ظاهرشان هم این است که این مطلب را عقلی هم می دانند نه صرفا عرفی. برای توضیح این مطلب عرض می کنم: مرحوم نائینی فرموده است چه اشکال دارد وجوب تخییری به واقع احدهما تعلق بگیرد لزومی ندارد بگوییم تعلق می گیرد به عنوان احدهما. بله، اراده تکوینیه به معنای صرف قدرت در ایجاد فعل محال است به فرد مردد تعلق بگیرد. شما وقتی صرف می کنید قدرتان را در ایجاد فعل آنی که موجود می شود فعل معین است. معنا ندارد، اصلا معقول نیست بگوییم صرف می کنید قدرت تان را در ایجاد احدهما لابعینه. ولی این در خصوص اراده تکوینیه به معنای صرف قدرت است، اراده تشریعیه یعنی تعلق غرض مولی. چه اشکالی دارد وقتی که مولی می بیند ملاک مترتب است بر هر یک از صوم و اطعام، واجب کند همین واقع احدهما إما الصوم او الاطعام را؟ اینکه برخی گفتند محال است وجوب تعلق بگیرد به واقع احدهما لابعینه این ها دچار یک شبهه ای شدند می گویند محال است وجوب تعلق بگیرد به فرد مردد. چرا؟ برای اینکه فرد مردد وجود ندارد، وجود عین تشخص است، فرد مردد یعنی فرد غیر متشخص،‌ فرد غیر متشخص که موجود نمی شود، این ها اشتباه می کنند. ما نمی گوییم صوم در خارج که موجود می شود غیر متشخص موجود می شود، اطعام که در خارج موجود می شود غیر متشخص موجود می شود، در خارج ما فرد مردد بالحمل الشایع نداریم اما متعلق وجوب خصوص صوم نیست خصوص اطعام نیست، بلکه یکی از این دو هست علی البدل، چه اشکالی دارد؟ پس لغو است که ما بگوییم مفهوم انتزاعی احدهما متعلق وجوب تخییری است. این صریح کلام مرحوم نائینی است طبق نقل اجود التقریرات جلد 1 صفحه 183.

مرحوم آقای بروجردی هم شبیه همین را فرمودند. فرمودند وجوب تخییری تعلق می گیرد به اطراف مثل صوم و اطعام،‌ علی وجه التردید الواقعی، طرف بودن صوم و اطعام برای وجوب واقعا تردد و تزلزل دارد، استقرار ندارد وجوب روی صوم یا روی اطعام. ما تشبیه می کردیم می گفتیم این حالت نوسان نور که چند لامپ هست این لامپ روشن می شود یک لحظه بعد لامپ دومی روشن می شود یک لحظه آن لامپ اول خاموش می شود، همینطور به صورت تبادلی یکی از لامپ ها روشن می شود تا آخر، ما در خارج فرد مردد نداریم، لامپ روشن در خارج یکی است در هر آن و لکن تعلق نور و روشنایی به این لامپ ها به نحو غیر مستقر هست، به نحو متزلزل هست، به صورت تبادلی هست، علی البدل است. این فرمایش منقول از مرحوم آقای بروجردی در کتاب الحجة فی الفقه جلد 1 صفحه 209.

مرحوم صاحب کفایه فقط با وجوب احدهما مشکل ندارد و الا فکر نکنید صاحب کفایه از این مطالبی که مرحوم نائینی و مرحوم آقای بروجردی زده نمی زند. فقط می گوید وجوب نمی تواند به احدهما تعلق بگیرد. چرا؟ برای اینکه وجوب به داعی تحریک مکلف است مکلف امکان ندارد تحریک بشود مگر به ایجاد فرد معین خارجی. مگر می تواند انسان صرف کند قدرتش را در ایجاد یک فرد نامعین؟ بالاخره صرف می کند انسان قدرتش را یا در ایجاد صوم یا در ایجاد اطعام. وجوب به داعی تحریک مکلف است نحو ایجاد الفعل و چون ممکن نیست مکلف تحریک بشود به سمت ایجاد فعل نامعین چون وجود خارجی مساوی با تعین و تشخص است، و لذا وجوب تعلق بگیرد چه به عنوان احدهما چه به واقع احدهما که این مشکل دارد. و الا صاحب کفایه تا دل تان بخواهد آمده صفات و احکام را متعلق گرفته به فرد مردد مصداقی یعنی واقع احدهما لابعینه که فرد مردد مصداقی نه مفهوم احدهما، اینکه مهم نیست، واقع احدهما لابعینه.

در کتاب وقف وقتی که بحث می شود می تواند انسان وقف کند یکی از این دو آپارتمانش را؟ دو آپارتمان دارد شبیه هم بگوید وقف کردم یکی از این دو را، شبیه بیع کلی فی المعین، صاحب کفایه فرموده بله که می تواند. از علم اجمالی که بدتر نیست. وقف یک امر اعتباری است، تملیک اعتباری می کند یکی از این دو آپارتمان را به عنوان علماء که اجاره بدهند. حالا چون کلی فی المعین است، بعدا تعیین می کنند، بعدا می آیند می نشینند ورثه متوفی که وقف کلی فی المعین کرد مثلا، تعیین می کنند اختیار تعیین با آن ها است، با واقف یا با ورثه واقف است، می گویند آپارتمان طبقه دو. اما وقف از آن لحظه ای که وقف کلی فی المعین شد صحیح و لازم الاجراء بود، تعیینش به ید واقف و به ید ورثه واقف است.

ایشان فرموده است: وقف که امر اعتباری است،‌ علم که صفت تکوینیه نفسانیه ذات اضافه است و به خارج تعلق می گیرد، متعلق علم در علم اجمالی احدهما خارجی است. فمتعلق العلم احدهما الخارجی بلاتعین اصلا حتی فی علمه تعالی. ایشان فرموده است: شما وقتی فرض کنید دو آب نجس هستند،‌ علم اجمالی فقط دارید یکی از این دو آب نجس هستند و شک دارید در نجس بودن آب دیگر، علم اجمالی شما به وجود خارجی تعلق گرفته. صاحب کفایه از کسانی است می گوید علم به خارج تعلق می گیرد،‌ علم انکشاف است،‌ چی منکشف شده بر من؟ خارج. ولی خارج لا علی التعیین،‌ حتی لا علی التعیین عند الله. چرا؟ برای اینکه جبرئیل امین از خدا بپرسد که خدایا! این عبد تو ما را گیج کرده،‌ علم دارد یکی از این دو آب نجس است، ما داریم بحث می کنیم با عزرائیل که معلوم بالاجمال این بنده تو کدام‌یک از این دو آب است،‌ به جایی نمی رسیم می خواهیم بگوییم آب الف می گوییم چرا آب ب نباشد، خدا هم در جواب خواهد گفت که زیاد به خودتان زحمت ندهید من هم برایش تعینی نمی توانم قائل بشوم، اصلا تعینی ندارد. اما در عین حال علم به خارج تعلق گرفته.

و در حاشیه مکاسب هم در بیع کلی فی المعین که مرحوم شیخ انصاری می فرماید مشهور باطل می دانند بیع کلی فی المعین را، بیع کلی فی الذمة اشکال ندارد، دو تا مرغ است،‌ شما اگر بگویید یکی از این دو تا مرغ را به مشتری می فروشم اگر کلی فی الذمة‌ بشود یعنی بدهکار می شود به شمای مشتری یک مرغی را که وصفش این است که خارج از این اوصاف در این دو مرغ نیست، به جوری که اگر بخواهم اداء کنم یا باید این مرغ را اداء کنم یا آن مرغ را،‌ یک دینی است در ذمه شما که لایمکن اداءه الا به اینکه یکی از این دو مرغ را به مشتری بدهیم. این مشکلی ندارد. اما مشهور می گویند بیع کلی فی المعین ممنوع است که واقعا مشتری بخواهد مالک یکی از این دو مرغ بشود،‌ فردا اگر هر دو مرغ تخم کردند مشتری بیاید درب شما را بزند بگوید یکی از این تخم‌مرغ ها مال من است، کلی فی المعین این است دیگر. مشهور منع کردند از بیع کلی فی المعین. دلیل شان این است که می گویند ملکیت محتاج است به محل مثل سایر اوصاف، محل ملکیت مشتری این مرغ الف است یا مرغ ب؟ اگر بگویید مرغ الف است من که مرغ الف را نفروختم، مرغ ب هست؟ مرغ ب را نفروختم، مرغ لامعین است؟ ما در خارج مرغ لامعین نداریم. این مرغ سفید رنگ و آن مرغ مشکی، دیگر ما یک مرغ دیگری به نام المرغ المردد نداریم. یک عنوان انتزاعی است.

مرحوم شیخ انصاری خودش جواب داده از این اشکال که ملکیت نیاز به محل موجود در خارج ندارد؛‌ یک امر اعتباری است،‌ امر اعتباری نیاز به محل موجود در خارج ندارد.

مرحوم صاحب کفایه در حاشیه مکاسب صفحه 128 فرموده: این چه فرمایشی است جناب شیخ انصاری؟ الملکیة‌ لیست صفة وجودیة متأصلة بل و لو کان صفة وجودیة متأصلة، حتی اگر ملکیت صفت وجودی متاصل بود، مثل علم، آنجا هم نیاز ندارد به یک محل معین.

برخی از معاصرین هم در تسدید الاصول شبیه این مطلب را دارند که مرحوم آقای نائینی و آقای بروجردی دارند و مرحوم صاحب کفایه هم در غیر وجوب تخییری فرمود تعلق صفات حقیقیه و امور اعتباریه به فرد مردد خارجی، در تسدید الاصول هم گفته اند متعلق وجوب احدهما مصداقی است.

ببینیم اشکال متوجه این بزرگان که اشکال معروف است چیست.

محقق اصفهانی فرموده: ما یک فرد مردد بالحمل الاولی داریم، عنوان و مفهوم فرد مردد،‌ مفهوم احدهما در ذهن. این بخواهد متعلق چیزی بود مشکلی ما نداریم. ولی ما در خارج فردد مردد نداریم، هر چه در خارج است متشخص است.

مرحوم آقای صدر نقل می کند از محقق اصفهانی که ایشان گفته اند:‌ ثبوت فرد مردد در خارج مستلزم تناقض است. چرا؟ برای اینکه این فرد مردد بین صوم و اطعام مثلا در خارج، بگوییم صوم است و صوم نیست، اینکه تناقض است، اگر بگوییم صوم است و اطعام نیست این فرد معین می شود. ما وقتی می گوییم این فرد صوم است و اطعام نیست می شود فرد معین اگر بگوییم صوم است و صوم نیست چون تردد دارد،‌ تردد واقعی دارد یعنی نمی توانیم بگوییم صوم است، هم بگوییم صوم است هم بگوییم صوم نیست، هم بگوییم صوم است هم اطعام است،‌این می شود اجتماع نقیضین، حالا تعبیر ایشان این است که مستلزم تناقض است.

ما این تعبیر را پیدا نکردیم در کلمات محقق اصفهانی. و اینی که در بحوث می گویند این خیلی بیان خوبی است بهتر از این بیان معروف است که می گویند فرد مردد در خارج ما نداریم چون وجود مساوق تشخص و تعین است و پس نمی تواند در خارج یک موجودی باشد که بالحمل الشایع مردد است، ایشان در بحوث فرموده این بیان خیلی خوبی نیست چون ما باید حقیقت وجود را بفهمیم ببینیم تردد در او ممکن است یا ممکن نیست.

اتفاقا خیلی بیان آسانی است، اینکه وجود مساوق تشخص است پس با تردد واقعی نمی سازد، این بسیار بیان واضحی است نیاز ندارد ما برویم حقیقت وجود را بفهمیم. و لکن مدعای مثل مرحوم نائینی و مرحوم آقای بروجردی این نبود که ما در خارج فرد مردد داریم. مدعای صاحب کفایه در تعلق علم به خارج یا تعلق ملکیت به خارج به نحو لاعلی التعیین این نبود که ما در خارج فرد لامعین داریم، فرد مردد داریم، معلوم است این محال است. آن ها می گویند آنی که در خارج موجود می شود متعین است،‌ طرفیت آن نسبت به علم، طرفیت آن نسبت به ملکیت، یا مرحوم نائینی و آقای بروجردی طرفیت آن را نسبت به وجوب طرفیت بدلیه است، طرفیت تبادلیه است، طرفیت غیر مستقره است. پس به این ها اشکال نکنید که ما در خارج فرد مردد بالحمل الشایع نداریم چون خارج عین تشخص و تعین است چیزی که در خارج موجود می شود متشخص و متعین است یا صوم متعین موجود می شود یا اطعام متعین. بله درست است ولی این بزرگان چیز دیگری می گویند جواب این ها را بدهید. این ها می گویند طرفیت برای وجوب، طرفیت برای علم، طرفیت برای ملکیت،‌ نیاز به تعین ندارد. شبیه آنچه که در بحث تعلق وجوب در وجوب تعیینی گفته می شد که اصلا لازم نیست طرف وجوب در خارج موجود باشد، تصور بشود کافی است، همان بیان را اینجا این بزرگان مطرح می کنند.

س: نزاع سر این است: بعد از اینکه عرف خارج را طرف می داند بدون شک، چه در علم اجمالی چه در بیع کلی فی المعین چه در وجوب خارج را طرف می داند، و نزاع اگر هست این است که آیا برهانی بر خلاف این نظر عرف داریم یا نداریم و الا نظر عرف همین است. در بیع کلی فی المعین یک امر عقلایی است، واقعا عقلاء می گویند:‌ مبیع و مملوک این مشتری نه این مرغ الف است نه این مرغ ب است بلکه یکی از این دو مرغ است، یعنی مملوک یکی از این دو مرغ لاعلی التعیین است نه اینکه ما در خارج مرغ غیر متعین داریم. کسی این را نمی گوید. یا در علم اجمالی به اینکه یکی از این دو آب نجس است می گویند علم اجمالی تعلق می گیرد به خارج، خارج منکشف است، خارج وجودش متعین است اما انکشافش برای ما لا علی التعیین است. اینکه مساوق با ادعای وجود فرد مردد در خارج نیست.

نزاع بر می گردد به همان بحث قبل که آیا متعلق این عناوین صورت ذهنیه خارج‌دیده است؟ اگر متعلق این عناوین صورت ذهنیه خارج‌دیده باشد وجه اول درست است. مفهوم احدهما یعنی صورت ذهنیه خارج‌دیده احدهما است،‌ حالا احدهما به مفهوم اسمی یا به مفهوم حرفی که متعارف است می گویند صوم او اطعم. و لذا ما طبق نظر مشهور می گوییم: آنی که می گوید وجوب تعیینی تعلق می گیرد به صورت ذهنیه خارج‌دیده صوم یا به تعبیر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری ماهیت خارج‌دیده صوم، فرقی نمی کند صورت خارج دیده ماهیت خارج دیده،‌ آنی که در وجوب تعیینی می گوید طبعا در وجوب تخییری هم می گوید صورت ذهنیه خارج دیده احدهما چه به مفهوم اسمی چه به مفهوم حرفی. این جای بحث ندارد. ولی از نظر عرف همانطوری که وجوب تعیینی به خارج صوم تعلق می گیرد می گوید یجب الصوم وجوب تخییری هم به خارج صوم او الاطعام تعلق می گیرد نه مفهوم احدهما،‌ در خارج که ما مفهوم احدهما نداریم، تعلق وجوب به این صوم و اطعام لا علی سبیل التعین هست بل علی سبیل التبادل هست.

اما اگر کسی بیاید آن ادعایی که در آن بحث تعلق امر به طبیعت مطرح شد و ما اصراری نداریم، یک یمکن ان یقالی گفتیم که گفته می شود: اگر قائل بشویم وجوب بعث اعتباری است مثل مرحوم استاد آقای تبریزی که می گفتند وجوب بعث اعتباری است ادعاء این است که چه اشکال دارد تصور خارج کافی است برای اینکه ما اعتبار کنیم بعث نحو الخارج را، واقعا طرف اعتبار می شود خارج و خارج غیر موجود [مراد است] چون هنوز مکلف اتیان به فعل نکرده است مولی بعث اعتباری می کند به آن تا مکلف آن را انجام بدهد. همین بیان در بعث اعتباری تخییری می آید. بعث اعتباری تخییری هم بعد از تصور صوم و اطعام طرفش می شود خارج، خارج صوم و اطعام لا علی سبیل التعیین. شبیه آنچه که امام در اسم علم فرمودند ممکن است که تصور این نوزاد سبب بشود نام علی را اعتبار کنیم بر این نوزاد خارجی نه بر صورت ذهنیه خارج‌دیده نوزاد.

ولی اگر بگوییم نه، وجوب بعث اعتباری نیست، تعلق حب مولی است، تعلق اراده مولی است به فعل عبد،‌ دیگر صفت تکوینی در نفس مولی بشود، ما عرض مان این بود: لقائل ان یقول: این صفات ذات اضافه در نفس انسان نیاز ندارد به وجود طرف، نیاز دارد به تصور طرف. تصور بکنیم طرف را،‌ همین کافی است برای وجود حب. واقعا حب تعلق می گیرد به وجود خارجی امیرالمؤمنین اما شبیه عرض و معروض نیست تا بگوییم عرض نیاز دارد به وجود معروض در موطن عرض، تصور امیرالمؤمنین مقوم وجود حب است ولی طرف حب بالحمل الشایع حتی به نظر عقلی وجود خارجی امیرالمؤمنین باشد. اگر این است ما تصویر کردیم که ما گفتیم برهانی بر بطلانش نداریم. حب هم حب فعل هم همین است، تصور فعل منشأ می شود فعل خارجی بشود منشأ حب چون ملاک در او است، آنی که من به او حب دارم شرب الماء الخارجی است چون او رفع عطش می کند. اگر این را گفتیم محال نیست در وجوب تخییری هم می گوییم صوم او الاطعام که موطنش خارج است و لو هنوز موجود نیست طرف تبادلی وجوب تخییری است.

ولی ما اصراری به این مطلب نداریم. مهم برای ما،‌ آنی که منشأ ثمره است این است که در وجدان عرفی خارج محبوب است نه خارج موجود تا بگویید طلب الحاصل است، آنی که موطن وجودش خارج است، اصلا صورت ذهنیه خارج‌دیده از نظر عرفی همه قبول دارند که محبوب نیست، محبوب آنی است که موطنش در خارج است. و لذا ثمره ای این بحث پیدا نمی کند. در بحث اجتماع امر و نهی خواهیم گفت این که امام اصرار دارند که مثلا خدا نماز شب را دوست دارد، ان نافلة اللیل هی اشد وطیا و اقوم قیلا، شما رفتید خواستگاری دخترعموی تان،‌ عموی تان هم شما را خوب می شناسد که چقدر مقدس هستید گفت شرط ضمن عقد ازدواج این است: هفته اول عروسی نماز شب بی نماز شب، تعطیل باشد. اشکال دارد این شرط؟ نماز شب که واجب نیست. شما دیدید می ارزد این شرط را قبول کنید، قبول کردید. یا مثلا عموی شما می بینید خیلی روزه استیجاری می گیرید،‌ گفت یک ماه اول عروسی روزه استیجاری بی روزه استیجاری، تعطیل باشد. حالا بعد از عروسی می خواهد نماز شب بخواند، می خواهد روزه استیجاری بگیرد، امام فرمودند چه اشکال دارد؟ حب از عنوان به معنون سرایت نمی کند، حب به نماز شب رفته روی عنوان نماز شب، حب صوم رفته روی عنوان صوم، بغض هم رفته روی تخلف از شرط.

ما نمی گوییم نمی شود‌، بالاخره این خارج محبوب و مبغوض است. و انحلالی هم فرض کردیم نه صرف الوجودی. نمی شود مولی این نماز شب را هم دوست داشته باشد هم نداشته باشد و لو به عنوان وفاء‌ به شرط بدش بیاید،‌ و لو به عنوان تخلف از شرط بدش بیاید از این نماز شب یا از آن روزه بدش بیاید، نمی شود، امام می فرمود هیچ اشکال ندارد چون حب از عنوان به معنوان سرایت نمی کند. ما اشکال مان عرفی است. و لذا این که ما اصرار بکنیم متعلق وجوب چه وجوب تخییری چه وجوب تعیینی صورت ذهنیه خارج‌دیده است به نظر عقل یا خارج است، تاثیری در بحث ندارد. چون وجدان عرفی تا فانی نبیند صورت ذهنیه را در خارج، به آن حب پیدا نمی کند، چه حب تعیینی چه حب تخییری. و لذا سرایت می کند حکم از عنوان به معنون خارجی.

و لذا ما اصراری نداریم بگوییم در بحث ما متعلق وجوب تخییری به نظر عقل مفهوم خارج‌دیده احدهما است و لو به نحو مفهوم حرفی که از أو انتزاع می شود یا این مفهوم حیثیت تعلیلیه است واسطه در ثبوت است که وجوب تخییری طرفش بشود خارج. نفرمایید خارج لا معین نداریم. اصلا ما که معتقدیم تا قبل از اتیان به فعل در وجوب تعیینی هم اصلا در خارج ما طرف نداریم، از او که بدتر نیست، در وجوب تعیینی گفتیم لازم نیست طرف داشته باشد این وجوب، تصور بشود کافی است. طرفش تعین ندارد.

و اینکه صاحب کفایه بعد از اینکه قبول کرده ملکیت تعلق می گیرد به خارج لا علی التعیین در بیع کلی فی المعین، علم تعلق می گیرد به خارج لا علی التعیین در علم اجمالی، علم به خارج نه صورت ذهنیه خارج‌دیده،‌ فقط گیر داده به وجوب، [اقول] چرا گیر می دهید به خارج؟ شارع بعث می کند نحو ایجاد احدهما حالا یا مفهوم خارج‌دیده احدهما یا واقع احدهما را لا علی التعیین، به غرض اینکه در شما داعی ایجاد بشود شما یکی از این دو را انجام بدهید،‌ آنی که محال است صرف قدرت است، مکلف صرف قدرت نمی تواند بکند در فعل لا علی التعیین ولی عزم علی الایجاد که اشکال ندارد. شما عازم می شویم بر انجام یکی از دو فعل می گویید انشاءالله فردا یا زید را دعوت می کنم یا عمرو را دعوت می کنم،‌ عزم بر ایجاد احدهما اشکال ندارد،‌ صرف قدرت در خارج نمی شود مگر برای ایجاد یک فعل معین. اما بعث و وجوب به داعی این است که در شما عزم علی الایجاد درست کند، عزم پیدا کنید بر ایجاد احدهما اما این فعل را انتخاب می کنید او دیگر به داعی الهی نیست، او به داعی قربی نیست چون خدا که نگفته بود این را انجام بدهد گفته بود احدهما را انجام بده.

این خلاصه بحث ما شد. پس قول سابع متعین است. اصرار بکنید برهانی عقلی تمام است، می گوییم صورت ذهنیه خارج‌دیده مفهوم احدهما است و لو به مفهوم حرفی. اگر یمکن ان یقال ما را بپذیرید می گوییم تصور این مفهوم کافی است برای اینکه خارج بشود طرف لا علی التعیین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo