< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1400/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعلق امر به طبیعت

 

بحث در این بود که صاحب کفایه فرمود طلب به فعل خارجی تعلق می گیرد،‌ به وجود خارجی تعلق می گیرد، یعنی طلب از عنوان به معنون یعنی وجود خارجی سرایت می کند. در مقابل بسیاری از بزرگان مثل محقق اصفهانی، محقق عراقی، امام، که فرمودند حکم و طلب از عنوان به معنون که وجود خارجی است سرایت نمی کند. متعلق وجوب همان عنوانی است که در ذهن مولی موجود است، البته تعبیر می کنند صورت ذهنیه خارج‌دیده، آن عنوانی که در ذهن مولی لحاظ می شود فانیا فی الخارج، نه فانیا فی الخارج الموجود که طلب حاصل بشود، فانیا فی الخارج الذی لم یوجد.

و این را منشأ قرار دادند برای بحث جواز اجتماع امر و نهی. مرحوم آخوند می گوید من قائلم به سرایت حکم از عنوان به معنون و لذا نمی تواند این معنون خارجی که واحد است مثل وضوء به آب مغصوب هم واجب باشد هم حرام و لو به دو عنوان. اما بزرگانی مثل امام فرمودند چون حکم از عنوان به معنون سرایت نمی کند مصب وجوب عنوان وضوء است، مصب حرمت عنوان غصب است، و لو در خارج معنون واحد است، معنون که مصب وجوب و حرمت نیست، مصب امر و نهی نیست. وجود خارجی معنون مسقط وجوب است، عصیان نهی است نه متعلق امر و نهی.

ما این بحث را خیلی مؤثر نمی دانیم چون بعید می دانیم که کسی در وجدان عرفی که حکم تعلق می گیرد به وجود خارجی تشکیک بکند. سرایت حکم از عنوان به معنون به وجدان عرفی، این از واضحات است. این خارج است که محبوب ما یا مبغوض ما هست. ما که دوست داریم آب بیاشامیم محبوب وجود خارجی آب است، و الا عنوان شرب الماء، صورت ذهنیه شرب الماء‌ که رفع عطش نمی کند. به وجدان عرفی حکم تعلق می گیرد به معنون و لو از خلال عنوان های متعدد. و لذا ما در بحث جواز اجتماع امر و نهی عرض کردیم اگر امر مثل نهی انحلالی بود نباید تشکیک می کرد در امتناع اجتماع امر و نهی، توضأ بکل ماء موجود فی هذه الدار، و بعضی از این آب ها غصبی باشند و متعلق خطاب یحرم الغصب باشند مگر کسی توهم می تواند بکند که اینجا اجتماع امر و نهی جایز است؟ ما در بحث اجتماع امر و نهی می گوییم که چون امر به صرف الوجود و لو وجود خارجی متعلق است ولی صرف الوجود است نه مطلق الوجود به نحو انحلال، توضأ بماء، وجود خارجی صرف الوجود وضوء به آب محبوب مولی هست، این اگر بتواند منشأ جواز اجتماع امر و نهی بشود ما قائل به جواز اجتماع امر و نهی می شویم کما هو المختار و الا سرایت حکم از عنوان به معنون که به وجدان عرفی است و احکام تابع وجدان عرفی است و الا اگر ما تعدد و تباین صورت ذهنیه را با خارج ببینیم که نمی توانیم حتی بناء بر مسلک این بزرگان بگوییم حب ما، طلب ما، تعلق می گیرد به این صورت ذهنیه،‌ وقتی حب ما و طلب ما تعلق می گیرد به صورت ذهنیه طبق فرضی که این بزرگان کردند که این صورت ذهنیه را ما به نظر عرفی تصورا عین خارج بدانیم و فکر بکنیم که ملاک رفع عطش در او هست تا ما حب پیدا کنیم به عنوان و صورت ذهنیه شرب الماء.

اما بهرحال این بحث به عنوان یک بحث علمی مفید است که واقعا طلب، حب، اراده، طرفش به تعبیر این بزرگان متعلقش خارج است؟ یا به نظر عقلی متعلق و طرفش صورت ذهنیه است؟ ما ابداع یک وجهی کردیم برای اینکه شبهه ای که در ذهن بزرگانی مثل محقق اصفهانی و محقق عراقی و امام هست جواب داده بشود که می گویند مگر می شود حب که از صفات نفسانیه است یا طلب نفسانی که از صفات نفسانیه است تعلق بگیرد به چیزی که خارج از عالم نفس است و حتی موجود هم نیست و چه بسا تا آخر هم موجود نشود، ما دوست داریم بعضی از چیزها را اصلا به آن نمی رسیم، این را شاهد می گیرند بر اینکه متعلق حکم صورت ذهنیه است چون حب که نمی تواند بدون متعلق باشد.

ما عرض کردیم ممکن است بگوییم که تصور طرف برای حب و طلب و اراده کافی است برای تحقق این صفات نفسانیه. مقوم این صفات نفسانیه وجود ذهنی طرف آن ها هست اما وجود ذهنی طرف این ها واسطه در ثبوت است، حیثیت تعلیلیه است که خارج، طرف این ها بشود و لو خارج غیر موجود. شبیه اخبار. شما وقتی خبر می دهید که زید آمد مگر می شود اخبار که فعل النفس است متعلقش خارج باشد به تعبیر آقایان. جواب اگر بخواهیم بدهیم به عنوان یمکن ان یقال می گوییم که در اخبار ما نیاز داریم به تصور مخبربه اما مخبربه خارج است، ما اخبار می کنیم از وجود خارجی زید، از وجود خارجی قیام زید و لو اخبار هم نمی تواند به عنوان یک فعل النفس بی متعلق در نفس موجود بشود اما بحث در این است که آیا تصور طرف الاخبار کافی است که اخبار طرفش بشود خارج یا به دقت عقلیه باید بگوییم طرف الاخبار همان صورت ذهنیه است و عرف از نظر عقل دقی اشتباه می کند که فکر می کند طرف اخبار خارج است. ما اصراری نداریم بر عرض خودمان ولی به عنوان یمکن ان یقال عرض می کنیم چه اشکال دارد بگوییم طرف اخبار خارج است حتی آن خارجی که چه بسا موجود نیست، من اشتباه می کنم، زیدی نیست،‌ قیام زیدی نیست و لکن طرف اخبار خارج است یعنی اخبار نیاز ندارد به وجود طرف در خارج،‌ نیاز دارد به تصور طرف.

س: یعنی شما دارید خبر می دهید از وجود زید در خارج،‌ از وجود قیام زید در خارج. وجودی که نیست. دوست دارید جوانی به شما برگردد، یا لیت الشباب یعود لنا یوما، هیچ وجود پیدا نمی کند عود الشباب و لکن او را دوست دارید، چه لزومی دارد بگوییم شما محبوب بالذات تان یعنی محبوب به نظر عقلی صورت ذهنیه عود الشباب است و عود الشباب در خارج محبوب به نظر عرفی است، به تعبیر حکماء محبوب بالعرض و المجاز است یعنی محبوب دروغین از نظر عقل. چه لزومی دارد این را بگوییم؟ می توانیم بگوییم اصلا طرف حب خارج است و لکن مقوم این حب یعنی آنی که وجود حب به آن نیاز دارد تصور طرف است.

برخی برای اثبات این مطلبی که ما عرض کردیم شنیده شده است که مطرح کردند که اگر بناء باشد متعلق حب صورت ذهنیه خارج‌دیده باشد،‌ این مربوط به کسی است که غافل است از مغایرت صورت ذهنیه خارج‌دیده با خارج، اما ما می بینیم ملتفت هم که می شویم به اینکه صورت ذهنیه خارج‌دیده غیر از خارج است،‌ در عین حال می بینیم ما حب داریم، حب داریم به شرب الماء، غافل هم نیستیم از اینکه صورت ذهنیه شرب الماء غیر از وجود شرب الماء است. اگر بناء‌ بود طرف حب ما صورت ذهنیه خارج‌دیده باشد،‌ ما وقتی که ملتفت بشویم که این صورت ذهنیه خارج‌دیده مغایر است با خارج و ملاک رفع عطش در او نیست پس باید حب ما زایل بشود، تا غافلیم خدا این غفلت را سبب آسایش ما قرار داده است اما وقتی ملتفت بشویم که صورت ذهنیه خارج‌دیده غیر از خارج است می گوییم الصورة‌ الذهنیة الفانیة فی الخارج غیر وجود الخارج،‌ وقتی این را ملتفت هستیم و ملتفت هستیم این صورت ذهنیه خارج‌دیده شرب الماء رفع عطش نمی کند از ما پس باید بگوییم که دیگر ما شوق به شرب الماء‌پیدا نکنیم در حالی که بالوجدان هنوز شوق به شرب الماء داریم این علامت این است که شوق به وجود خارجی شرب الماء تعلق می گیرد.

این بیان به نظر ما تمام نیست. ما گاهی هم لحاظ آلی می کنیم یک شیء را هم لحاظ استقلالی، در آن واحد. یعنی همان موقعی که می گوییم صورت ذهنیه خارج‌دیده شرب الماء غیر از وجود خارجی شرب الماء است همان تعبیر خارجی شرب الماء صورت ذهنیه شرب الماء است، یعنی صورت وجود خارجی شرب الماء در موضوع لحاظ استقلالی شد ولی در محمول لحاظ آلی شد، می گوییم علم من به وجود زید غیر از وجود زید است، عقل و اهل معقول می گویند بیچاره!‌ تو فکر کردی موضوعت با محمولت فرق می کند پس موضوعت صورت ذهنیه وجود زید است ولی محمولت خود وجود زید است، خود وجود زید با این وزانت با این زاده بسطة فی العلم و الجسم به ذهن تو می آید؟ آن محمول هم صورت ذهنیه زید است منتها در محمول لحاظ آلی کردی این صورت ذهنی را، در موضوع لحاظ استقلالی کردی،‌ گفتی صورت ذهنیه زید غیر از وجود زید است، آن محمول هم که وجود زید می گویید او هم صورت ذهنیه است منتها لحاظ آلی شده است. وقتی شما می گویید صورت ذهنیه شرب الماء غیر از وجود شرب الماء است که من به آن حب دارم عقل و اهل معقول می گویم بیچاره‌!‌ تو همان موقعی هم که حب داری به وجوب خارجی شرب الماء و فکر می کنی صور ذهنیه شرب الماء غیر از وجود خارجی شرب الماء است که به آن شوق داری همان شوقت هم به صورت ذهنیه شرب الماء تعلق گرفته منتها او را لحاظ آلی کردی در کنار لحاظ استقلالی آن. مگر نمی شود یک چیز هم‌زمان هم لحاظ آلی بشود هم لحاظ استقلالی.

و لذا این را به عنوان اشکال به بزرگانی که می گویند صورت ذهنیه خارج‌دیده به نظر عقلی متعلق حب است نمی توانیم مطرح کنیم.

یا مثلا این اشکال که صورت ذهنیه خارج‌دیده یعنی تنزیل،‌ یعنی وجود تنزیلی وجود خارجی شرب الماء، تنزیل یعنی اثر منزل‌علیه را بر منزل بار کردن، الطواف بالبیت صلاة منزل‌علیه که صلات است می خواهید اثرش برای طواف بار بشود، شما که می خواهید صورت ذهنیه که وجود تنزیلی شرب الما‌ء است بگویید اثر دارد شوق به آن تعلق می گیرد،‌ اول باید منزل‌علیه که وجود خارجی شرب الماء است این اثر را داشته باشد تا بعد این اثر را برای منزل که صورت ذهنیه آن است بار کنیم.

این هم درست نیست. بحث در تنزیل اعتباری نیست، بحث در فناء تصوری است. بحث در این است که آن وصف نفسانی مثل حب نمی تواند مستقیم به خارج تعلق بگیرد بلکه ارتباطش با خارج از طریق صورت ذهنیه خارج است منتها صورت ذهنیه ای که بما هو هو لحاظ نمی شود، بما هو فان فی الخارج لحاظ می شود.

ولی ما از اساس می گوییم شما جناب محقق اصفهانی، جناب محقق عراقی یا امام، اصرارتان به اینکه متعلق حب صورت ذهنیه است نه خارج،‌ این اصرارتان برهان ندارد، برهان واضحی ندارد. چه اشکالی دارد کافی باشد در تعلق این صفات تصور طرف آن ولی این تصور به نظر عقلی طرف نیست، به نظر عقلی همان خارج طرف است. چه اشکالی دارد؟ محذورش چیست؟

یا مثلا در علم، حالا برخی مثل میرزا مهدی اصفهانی می فرمایند اصلا علم حقیقتش نور است، انکشاف است، به واقع تعلق می گیرد‌،‌ به وجود خارجی تعلق می گیرد،‌ فرق می کند با قطع در موارد جهل مرکب. این حرف ها را ما نمی فهمیم. ما با این بیان پیش نمی آییم. ما علم داشتیم که زید در اتاق هست، از ساعت هفت صبح تا ظهر، اتفاقا ساعت نه زید وارد اتاق شد، تا ساعت نه ما قطع مان جهل مرکب بود، از ساعت نه به بعد قطع مان علم شد، آیا حقیقت نفسانیه عوض شد؟ حقیقت نفسانیه علم ما همان قطع سابق است، تا حالا مطابق با واقع نبود حالا شده مطابق با واقع. مطابق با واقع بودن که موطنش نفس نیست، مطابق با واقع بودن این است که خارج مطابق با ذهن است. و لذا ما از این راه میرزا مهدی اصفهانی پیش نمی آییم. ما می گوییم قطع هم همینطور است. چه اشکالی دارد که تصور واقع منشأ بشود قطع به واقع پیدا کنیم، طرف قطع واقع است، طرف علم واقع است، و لکن مقوم قطع و علم تصور طرف آن باشد.

بله، اگر این استدلال محقق اصفهانی و بحوث درست باشد که می گویند رابطه این علم، حب، طلب، با متعلق آن رابطه موجودین بوجود واحد باشد، که هست به نظر این بزرگان، تصریح می کند محقق اصفهانی، بحوث، اصلا علم با معلوم بالذات موجود هستند با وجود واحد، حب با محبوب بالذات که صورت ذهنیه شرب الماء‌ است موجود هستند به وجود واحد، چون اگر دو وجود بشود پس حب در وجودش متعلق ندارد، علم در وجودش متعلق ندارد، می گوییم این دلیل ندارد. بله اگر این مطلب درست بود نتیجه‌گیری این ها درست بود که متعلق علم موجود است به وجود علم، متعلق حب موجود است به وجود حب، اما این دلیل ندارد، به چه دلیل این ها موجود هستند به وجود واحد. یا اگر رابطه حب با محبوب، علم به معلوم، رابطه عرض و جوهر باشد، سیاهی این جسم عرض این جسم است، عرض و جوهر باید در موطن واحد موجود باشند پس باید حب و محبوب در موطن واحد که موطن نفس است موجود بشود، اما کی می گوید رابطه علم با متعلق رابطه عرض و محل است یا رابطه حب با محبوب رابطه عرض و محل است. نه وجود واحد دارند نه رابطه شان رابطه عرض و محل است.

ما مثال می زدیم برای اینکه وجود واحد ندارند، می گفتیم ما مدت ها شک داریم زید قائم، تصور می کنیم که زید ایستاده است، فکر می کنیم علم پیدا می کنیم به این مطلب، آیا آن صورت ذهنیه که طرف علم است تغییر کرد وجودش در ذهن ما؟ یا نه، همان صورت زید قائم، او که در ذهن ما هست، تا حالا در کنارش علم نبود، حالا علم در کنارش موجود شد، نه اینکه کل این علم و معلوم بالذات که صورت زید قائم است، قبل از علم یک وجود داشت، او رفت، آن اتحاد شک و مشکوک بالذات بود، او رفت، حالا یک وجود دیگری آمد اتحاد علم و معلوم بالذات،‌ این ها برهان ندارد بلکه خلاف وجدان است.

محقق اصفهانی یک توجیهی دارد، این را هم عرض کنم این بحث را تمام کنیم. یک توجیهی دارد در رابطه با متعلق طلب. توجیه ایشان را بگویم بعد منتقی الاصول شبیه این توجیه را مطرح می کند. ایشان در منتقی نسبت می دهد به محقق عراقی، او را هم عرض می کنم. در نهایة الدرایة جلد 2 صفحه 257[1] می گویند ما معتقدیم امر به وجود طبیعت تعلق می گیرد اما نه وجود خارجی تا بگویید طلب الحاصل است، تعلق اگر بگیرد طلب به وجود خارجی یعنی وجود خارجی باید باشد تا متعلق پیدا کند طلب، و نه به وجود ذهنی تعلق می گیرد. بلکه تعلق می گیرد به یک وجود تقدیری که من حیثی موجود است من حیثی مفقود است. لاتتعلق الا بما له جهة فقدان و جهة وجدان اذ لو کان موجودا من کل جهة لکان طلبه تحصیلا للحاصل و لو کان مفقودا من کل جهة لم یکن طرف یتقوم به الشوق و الطلب. بعد می گوید: الموجود بالفرض و التقدیر مقوم للشوق. وجود تقدیری شرب الماء متعلق حب و طلب هست.

در منتقی الاصول هم شبیه همین را فرمودند. تعبیر می کنند که النفس تفرض الوجود الخارجی و تزعم ثبوته و تخلقه فی عالم النفس فتراه مورد الاثر فیتعلق به الشوق، نفس انسان فرض می کند وجود خارجی شرب الماء را و خیال می کند این ثابت است می بیند او رفع عطش می کند شوق به آن تعلق می گیرد. فحین یلحظ الشخص الوجود الخارجی للشیء و یراه مورد الاثر لو ثبت فعلا تعلق به شوقه قبل تحققه فعلا و یکون متعلق شوقه هو الوجود الخارجی الفرضی المخلوق للنفس. این متعلق حب و شوق وجود خارجی فرضی است، از یک جهت موجود است از یک جهت مفقود است. از جهت فرض و تقدیر موجود شد، ولی از جهتی که در خارج نیست مفقود است. و لعل هذا هو المراد مما حکی عن المحقق العراقی من ان متعلق الارادة هو الوجود الزعمی یعنی ما تزعم النفس ثبوته بتقریب ان النفس لها قوة الخلق و الایجاد فی عالم النفس. فللشیء انحاء من الوجود کالوجود الذهنی و الوجود الزعمی الوهمی التی تخلقه النفس و الوجود الخارجی و هو بالنحو الثانی (یعنی به نحو وجود فرضی زعمی) متعلق شوق است و لامحذور فیه.[2] این را در منتقی الاصول جلد 2 صفحه 473 بیان کردند.

واقعا این مطالب نامفهوم است. اگر مراد صورت ذهنیه خارج‌دیده است، یعنی صورت ذهنیه که در عالم تصور، انسان آن را عین خارج می داند، این اختصاص به اینجا ندارد. در همه مواردی که صفت نفسانیه داریم این بیان می آید. من عشق دارم به علی، آنجا هم همین بیان می آید که من عشق دارم به صورت ذهنیه علی علیه السلام، آن صورتی که در ذهن من از ایشان است و من آن صورت را فانی تصوری می بینم در خارج یعنی متحد می بینم با خارج. اختصاص به حب فعل ندارد، در علم هم همین بیان می آید. اگر مراد این است که ظاهر کلام محقق اصفهانی این بود، محقق اصفهانی می گفت وجود ذهنی بما هو هو متعلق حب نیست، تعبیر محقق اصفهانی و لو تعبیر کرد وجود تقدیری اما گفت که مقصود این است که لا بما هو هو بل بما هو آلة لملاحظة الوجود الحقیقی یعنی صورت ذهنیه ای که تصورا انسان آن را با خارج یکی می بیند. این حرف جدیدی نیست.

اما اینکه واقعا ما بیاییم بگوییم ما غیر از وجود ذهنی و وجود خارجی یک وجود زعمی داریم، وجود زعمی یعنی چی؟ یعنی ادعاء وجود برای شرب الماء، خب اگر مولی ادعاء‌ می کند وجود شرب الماء را چرا می خواهد؟ به من می گوید اشرب الماء، اگر شما ادعاء می کنید وجود عود الشباب را چرا افسوس می کشید می گویید یا لیت یعود لنا الشباب یوما. وجود زعمی یعنی ادعاء وجود؟ ما معنای دیگری نمی فهمیم برای وجود زعمی و وهمی الا ادعاء‌ وجود.

یا آن معنایی که عرض کردیم صورت ذهنیه که انسان در مقام وجدان عرفی و نظر تصوری عین خارج می بیند. اگر این است بله این که حرف جدیدی نیست‌ این را دیگران هم گفتند. شاید هم درست باشد ما یک یمکن ان یقالی گفتیم که در صفات تکوینیه هم مثل بعث اعتباری که بعید نیست به قول استاد ما به خارج تعلق بگیرد، وضع اعتباری به قول امام اشکالی ندارد که به خارج تعلق بگیرد، اسم این نوزاد خارجی را ما علی بگذاریم،‌ بعید نیست کسی در صفات تکوینیه نفسانی هم بگوید طرف و لو به نظر دقی خارج است و لایحتاج وجود این صفات مگر به تصور طرف، خود طرف لازم نیست در نفس حاضر بشود. و ما از کلام محقق عراقی هم بیشتر از این نمی فهمیم.

این راجع به این مطلب.

یک مطلبی هم در بحوث مطرح کردند آن را هم عرض کنیم. در بحوث گفته اند که فرق بین حب شخص و حب فعل که متعلق امر است، این است: مثلا حب شخص، حب علی علیه السلام،‌ این از عوارض ذهنیه ای است که اضافه می شود به شیئی در خارج. یعنی صورت ذهنیه در این مثال حب علی مرآت و فانی است در خارج. و لذا وجود خارجی امیرالمؤمنین به نظر عرفی معروض حب است و لو عقل می گوید عرف اشتباه می کند معروض حب به نظر عقلی صورت ذهنیه خارج‌دیده علی علیه السلام است ولی در حب فعل مثل حب شرب الماء او از اعراض ذهنیه ذات الاضافه ای است که طرف اضافه اش حتی به نظر عرف خارج نیست، یک مفهوم کلی است، مثل مفهوم شرب الماء. بله مفهوم شرب الماء را هم شما مرآت می دانید، بما هو هو نیست چون بما هو هو که رافع عطش نیست و لکن مهم این است که در حب شرب الماء ما معروض بالعرض نداریم، معروض بالذات داریم که همین مفهوم کلی شرب الماء است. و وجود شرب الماء در خارج حتی به نظر عرف هم متعلق حب نیست،‌ در حب الفعل، چون امر به این وجود خارجی شرب الماء اگر به نظر عرف تعلق بگیرد خب عرف می گوید طلب الحاصل شد. در حب امیرالمؤمنین که طلب الحاصل نیست ولی در حب شرب الماء به نظر عرفی اگر بخواهد معروض حب خارج باشد عرف می گوید این طلب الحاصل است، یعنی حاصل موجود را مولی دوست دارد ایجاد کنید، او که موجود است. پس در حب شرب الماء اصلا خارج محبوب بالعرض یعنی به همان نظر عرفی هم نیست، مفهوم کلی شرب الماء محبوب بالذات و بالعرض است. یعنی اصلا محبوب بالعرض در خارج ما نداریم.

بله، وقتی که مکلف آب آشامید آن فردی که ایجاد می کند از شرب الماء می شود مصداق محبوب، او متعلق حب نیست. او مصداق محبوب است که در خارج موجود شده. مصداق محبوب بالذات است، دیگر ما محبوب بالعرض نداریم. مصداق مفهوم کلی شرب الماء است. اصلا دیگر خارج، محبوب به نظر عرفی هم نیست. پس اصلا در شرب ماء خارج حتی به نظر عرفی هم محبوب نیست، بر خلاف حب علی علیه السلام، این وجود نازنین به نظر عرفی وجود خارجیش محبوب ما است، عقل بیخود می کند می گوید که صورت ذهنیه خارج‌دیده محبوب است. حالا از نظر عرف اینجور است. حالا عقل گوش به این حرف ها نمی دهد و می گوید من برهان دارم،‌ می گوییم برهان داشته باش.

واقعا این مطلب درست است که بحوث می گوید؟ آخه حب فعل هم به نظر عرفی تعلق می گیرد به خارج منتها خارجی که مفروض الوجود نیست. خداییش شما وجود خارجی چلوکباب را دوست داری به نظر عرفی یا عنوان کلی چلوکباب؟ عنوان کلی به چه درد می خورد؟ یک ریال به پایش نمی دهند. وجود خارجی چلوکباب را دوست داری منتها وجود خارجی که مفروغ‌عنه نیست وجودش، فرض وجودش در رتبه سابقه بر حب نمی شود ولی وقتی موجود شد در خارج رفتی آن چلوکباب را خوردی، مثال از شکم بزنم که محسوس است، می گویی همینی بود که مدت ها دنبالش می گشتم بانی پیدا نمی کرد،‌ امروز رفیقم را پیدا کردم به او گفتم برویم بیرون یک گردشی کنیم یک ناهاری کنیم پولش را هم او می خواهد حساب کند. هذا ما کنت أحبه، همین چلوکباب خوردن،‌ همین را دوست داشتم. یعنی محبوب به نظر عرفی هم نیست این وجود خارجی در حب به فعل. این حرف ها را ما نمی فهمیم. بله وجود خارجی ای که مفروغ‌عنه نیست وجودش، مفروض نیست وجودش، بلکه می خواهیم آن را ایجاد کنیم. این متعلق حب است. حالا حداقل به نظر عرفی اینجور است، نظر عقلی هم ما بعید نمی دانیم همینطور باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo