< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1400/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر بعد الامر

 

بحث در این بود که اگر مولی امر کند شخصی را که به دیگری امر کند، مثلا در روایات آمده است که شارع مقدس امر کرده است پدران را که کودکان هفت ساله شان را امر کنند به نماز،‌ آیا ظاهر این امر به امر این هست که این فعل دستور مولی هست، یا صرفا امر پدر مطلوب مولی هست و لذا در این مثال نمی شود استحباب نماز را بر پسر هفت ساله اثبات کرد.

صاحب کفایه فرموده است اگر قرینه خاصه ای نباشد ظاهر امر به امر این است که مولی می خواهد امر به آن فعل بکند. مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین ظاهرش این است که مولی می خواهد کودک هفت ساله را امر کند به نماز و پدر واسطه در ابلاغ امر خداست.

برای اینکه این مطلب روشن بشود، گفته شده که ما سه فرض ثبوتی داریم، این را مرحوم آقای خوئی هم داریم، فرض اول این است که غرض مولی قائم است به نفس صدور امر از این مکلف اول. مثال زدند به اینکه بر مؤمن واجب است امر به معروف و نهی از منکر. اینکه و أمر بالمعروف،‌در این خطاب غرض مولی قائم است به اینکه شما امر به معروف بکنی. این منافات ندارد که خود آن شخصی که شما او را امر به معروف می کنید خطاب دیگری دارد که باید نماز بخوانی ولی این خطاب امر به معروف که متوجه شما هست غرض از آن این است که شما امر به معروف کنی و با همین امر به معروف غرض مولی از این خطاب حاصل می شود.

فرض دوم این است که غرض مولی در این فعلی است که صادر می شود از آن شخص دوم و صرفا شخص اول واسطه در ابلاغ است به نحوی که اگر این شخص اول امر نکند شخص دوم را، مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا سبع سنین، پدر بی‌خیالی است، امر نمی کند فرزند هفت ساله اش را، اما فرزند هفت ساله اش اطلاع پیدا کرده است که شارع به او گفته است مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین امر پدر مهم نیست، پدر نقشش واسطه در ابلاغ است و اگر هم امر نکند پدر این فرزند هفت ساله غرض شارع را می فهمد و مستحب است که نماز بخواند.

قسم سوم و فرض سوم این است که بین این دو فرض هم غرض مولی در صدور امر است از این شخص اول هم غرض مولی در طول امر شخص اول صدور فعل است از شخص دوم اما صدور فعل از شخص دوم در طول امر شخص اول باید باشد به نحوی که اگر شخص اول امر نکند شخص دوم لازم نیست و امر ندارد که این فعل را انجام بدهد. مثلا مولی گاهی می خواهد تمرین بشود مولویت این شخص اول، او را می خواهد آماده کند برای ولایت و مولویت و لذا به او می گوید دستور بده به مردم که فلان کار را انجام بدهند و در طول دستور او هم از مردم می خواهد که آن کاری را که آن شخص امر کرده انجام بدهند.

س: حالا واجب توصلی باشد مهم نیست. مهم این است که ذات آن فعل مطلوب مولای ما نیست.

زعیم دستور می دهد به فرمانده ارتش که به سربازانش امر کند رژه بروند، اگر این فرمانده ارتش فرموش کند امر نکند سربازان را به رژه رفتن،‌سربازان نمی توانند از پیش خودشان بیایند رژه بروند،‌در عین حال امر زعیم به آن فرمانده از قبیل فرض اول نیست که بگوید هدف من این بود که شما امر کنی سربازانت را به رژه رفتن اما غرض من این نبود که سربازان تو در طول امر تو رژه بروند این می شود فرض سوم که حد وسطی است بین فرض اول و فرض دوم.

صحیحه حلبی که می گفت مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین تطبیق می شود بر چنین کبرای اصولی. و لذا کسانی مثل آقای خوئی در فقه استدلال کردند بر مشروعیت عبادات صبی به همین صحیحه و گفتند مبتنی است بر همین کبرای اصولی که امر به امر به شیء ظاهر است در همان امر به شیء یعنی ظاهر است در فرض دوم.

اینجا مطالبی هست که عرض می کنیم:

مطلب اول این است که مرحوم آقای تبریزی فرمودند بعید نیست که اگر مولی ولایت داشته باشد بر آن شخص دوم، ما همین را قائل می شویم که این شخص اول صرفا واسطه در تبلیغ است نه مثل فرض سوم که شخص اول صرفا واسطه در تبلیغ نبود و نه مثل فرض اول که اصلا فعل مطلوب مولی نبود. نخیر اگر مولی ولایت امر داشته باشد بر آن شخص دوم،‌ظاهر این است که این شخص اول صرفا واسطه در تبلیغ است مگر قرینه ای در یک موردی قائم بشود که امر شخص اول دخیل است در وجوب آن فعل بر شخص دوم مثل اینکه مثال زدیم به همین امر زعیم به فرمانده که به سربازانت بگوید رژه بروند یا قرآن کریم: یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال،‌این معنایش این است که مؤمنین بدون امر تو به قتال، مطلوب است به جنگ بروند اینکه هرج و مرج می شود اینجا قرینه داریم بر اینکه امر شخص اول دخیل است در واجب شدن فعل بر شخص دوم اما جایی که قرینه نداریم ظهور امر مولی در جایی که ولایت دارد این مولی بر آن شخص دوم،‌ این هست که آن فعل از آن شخص دوم مطلوب است و لو شخص اول امر نکند او واسطه در تبلیغ است. بله در جایی که مولی ولایت بر شخص دوم ندارد، پدری به فرزندش می گوید به همسرت بگو این کار را بکند، پدرشوهر عرفا شرعا هیچ ولایتی بر عروس خودش ندارد فوقش ولایت دارد بر فرزند خودش عرفا یا وجوب اطاعت دارد شرعا، وقتی پدری به فرزندش می گوید به خانمت بگو این کار را بکند، اینجا غرض مولی صدور این امر است از فرزندش چون ولایتی ندارد بر عروسش. این هم مطلبی است که مرحوم آقای تبریزی فرمودند.

به نظر ما این مطلب ایراد دارد. چون غالبا ما قبول داریم ملاک در امر به امر به شیء قائم است به آن فعل صادر از آن شخص دوم. مثلا مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین ملاک قائم است به صدور نماز از صبی و لذا اگر این صبی نماز بخواند بدون امر پدر غرض مولی حاصل شده اما این مطلب را که هم آقای خوئی داشتند هم آقای تبریزی داشتند که پدر فقط واسطه در تبلیغ است این درست نیست پدر هم وظیفه دارد امر کند. واسطه در تبلیغ نیاز ندارد امر کند. پدری به کودک هفت ساله اش می گوید پسرم خدا بر تو نماز را مستحب کرده است. پسر هم می گوید ممنون، ما این مسأله را در رساله خواندیم، چون در دبستان معلم دینی به ما یاد داد، همین؟ وظیفه پدر ساقط شد؟ درست است که ظاهر خطاب امر به امر این است که صدور این فعل از شخص دوم یعنی صدور نماز این کودک هفت ساله مطلوب شارع است اما این به این معنا نیست که شخص اول که پدر است صرفا واسطه در تبلیغ است،‌نخیر او هم وظیفه دارد که امر کند فرمان بدهد به کودکش. او را بیدار کند، حالا اگر بیدار هم نمی کند وقتی بیدار هست کودکش به او بگوید نماز بخوان نه اینکه صرفا بیان حکم شرعی بکند. فرق می کند با قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم، قل لابنک یصلی، این قل ظهور دارد در وساطت در تبلیغ، بگو به فرزندت نماز بخواند یعنی این حکم شرعی را به او بگو اما وقتی می گویند امر کند و امر اهلک بالصلاة صرف بیان حکم شرعی کافی نیست، در امر به معروف هم همین هست صرف بیان حکم شرعی کافی نیست، اگر دیدید کسی ترک معروف می کند باید او را امر کنید به معروف،‌نه اینکه بگویید فلانی ببخشید انگشتر طلا دست کردن حرام است، نه، بگو انگشتر طلا دست نکن، فلانی ببخشید نماز خواندن واجب است،‌کافی نیست باید بگویی نماز بخوان.

س: ظهور خطاب امر به امر در مطلوب بودن آن فعل است از شخص دوم و لو شخص اول امر نکند اما این به معنای این نیست که شخص اول صرفا واسطه در تبلیغ است.

بله در آن جایی که مولی ولایتی بر شخص دوم ندارد اینجا می پذیریم که شخص دوم مامور نیست همانطور که آقای تبریزی فرمودند ولی اینجا هم می گوییم محبوب بودن فعل استفاده می شود. پدر اگر به فرزندش بگوید که به خانمت بگو فلان کار را انجام بدهد بله استفاده می شود که پدر امر می کند عروسش را می گوید اختیاردار عروسم نیستم اما استفاده می شود که آن فعل محبوب این پدر است.

پس ظاهر امر به امر حتی در آن جایی که ولایت ندارد مولی بر آن شخص دوم این است که آن فعل محبوب این مولی است و اگر ولایت بر آن شخص دوم داشت ظهور در این دارد که آن شخص دوم ماموربه این فعل است و لو آن شخص اول امر نکند.

س: اگر شخص دوم این فعل را انجام می دهد امر شخص اول نیازی به او نیست چون غرض از امر حاصل شده است و امر به امر مقدمه وصول مولی به غرضش است. ... اینکه امر به امر موضوعیت داشته باشد در مطلوب بودن آن فعل از شخص دوم این خلاف ظاهر است. ظاهرش این است که ملاکش طریقی است نه ملاک نفسی. ... ملاکش طریقی است اما در عین حال مثل امر به معروف که ملاکش طریقی است امر به معروف هم ملاکش طریقی است برای اقامه معروف است اما دلیل نمی شود که من امر به معروف نکنم. اگر به نحو آخری مکلف انجام بدهد واجب را که هیچ اما فرض این است که شک دارید شما با گفتن شما که خواهش می کنم نماز بخوان یا بگویید نماز بر تو واجب است او نماز می خواند یا نمی خواند چون می گوید چشم اما می خواند یا نمی خواند معلوم نیست، بحث در اینجاست، شما اینجا وظیفه دارید بگویید نماز بخوان، احتمال می دهید تاثیر بکند تکلیف تان را انجام بدهید. اما اگر بگویی نماز واجب است شرعا و احتمال فقط می دهید که او نماز نخواند علم ندارد که او نماز خواهد خواند تکلیف تان را امتثال نکردید. ولی اگر بدانید با همین صحبت ها و کمتر از این صحبت ها هم او نماز خواهند خواند آن غرض نفسی حاصل می شود چون امر به معروف ملاکش طریقی است این ها باید در او دقت شود.

س: اما قل للمومنین یغضوا من ابصارهم ظاهر این است که شما واسطه در ابلاغ هستی، این را ابلاغ کن و ما علی الرسول الا البلاغ، این فرق می کند با و امر اهلک بالصلاة. ... قل صل، قل لهم که خدا واجب کرده است، قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم یعنی حکم خدا را بیان کن برای مؤمنین. قل های قرآن یعنی این مطالب را برای مردم به عنوان حکم الله بیان کن، پس واسطه در ابلاغ هست، وامر اهلک نه، شما انشاء امر باید بکنی. ... واجب علی ای حال است که شما باید جوری نشود که راضی بشوید به ترک معروف و ارتکاب منکر.

مطلب دوم این هست که بعد از اینکه استظهار ما این شد که امر به امر ظاهر است در محبوب بودن و مطلوب بودن آن فعل از شخص دوم و اگر آن شخص دوم تحت ولایت مولی باشد ظهورش در امر آن شخص دوم هم هست به آن فعل و لو شخص اول فراموش کند امر نکند او را و فرض اول که فقط مصلحت در امر است،‌فقط مصلحت در این است که شما امر کنید، و هیچ غرضی مولی نسبت به صدور آن فعل از شخص دوم ندارد این خلاف ظاهر است. کما اینکه فرض سوم که تا شمای شخص اول امر نکنید صدور فعل از آن شخص دوم محبوب مولی نیست این هم خلاف ظاهر است. خلاف ظاهر این است که امر ملاک طریقی دارد. پس ظاهر خطاب امر به امر در فرض دوم است منتها با این توضیح که گفتیم ما با این آقایان بزرگوار مخالفیم که می گویند فرض دوم فقط شخص اول واسطه در تبلیغ است،‌ما این را منکریم.

حالا که این بحث روشن شد مطلب دوم ما این است که این فرع فقهی که برای اثبات مشروعیت نماز در حق پسری که هفت ساله می شود به این مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین تبعید مسافت است، حالا این را به عنوان نکته فقهی عرض می کنم چون صحیحه محمد بن مسلم به خود صبی گفته الصبی متی یصلی قال اذا عقل الصلاة، قال متی یعقل الصلاة‌و تجب علیه قال بست سنین. وجوب هم به معنای ثبوت است، کی نماز ثابت می شود بر صبی موقعی که شش ساله اش است،‌این احتیاج به تبعید مسافت ندارد. بلکه راجع به آن صحیحه حلبی که مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین آقای سیستانی اشکال کردند گفتند این ذیل دارد ذیلش ممکن است قرینه بشود بر اینکه عبادت صبی تمرینیه دارد. دارد مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین و نحن نامر صبیاننا بالصوم اذا کانوا بنی سبع سنین بما اطاقوا من صیام الیوم ان کان الی نصف النهار او اکثر من ذلک او اقل فاذا غلبهم العطش افطروا حتی یتعودا الصوم فیطیقوه فمروا صبیانکم اذا کانوا بنی تسع سنین بالصوم و استطاعوا من صیام الیوم فاذا غلبهم العطش افطروا. ذیلش بحث روزه کله‌گنجشکی به قول مردم مطرح می شود که آن صوم تمرینی است دیگر. صدرش هم ممکن است نماز تمرینی باشد نه اینکه نماز بر صبی هفت ساله مستحب است.

به نظر ما این اشکال آقای سیستانی ممکن است جواب دهیم بگوییم ظهور عرفی این خطاب این است که صوم کامل اگر بتوانند این مشروع است و ظاهر امر به نماز هم که مروا صبیانکم بالصلاة این همان صلات معهوده متعلق امر است نه صلات تمرینیه، حمل این صلات بر صلات تمرینیه خلاف ظاهر است.

تکرار امر

بحث دیگر در این هست که آیا تکرار امر ظهور دارد در تاسیس؟ مثلا مولی دو بار می گوید اعتق رقبة یا دو بار می گوید اذا ظاهرت فاعتق رقبة،‌دو بار لازم است این فعل را ما انجام بدهیم یا نه،‌ظهور در تاسیس ندارد بلکه می تواند تاکید امر اول باشد و یک بار انجام بدهیم این فعل را کافی است.

صاحب کفایه فرموده ظاهر اطلاق هیئت اعتق رقبة و لو تاسیس وجوب است نه تاکید و لکن این ظهور مختل می شود در جایی که تکراری باشد. خطاب تکراری دیگر ظهور در تاسیس ندارد بلکه ظهور در تاکید دارد. و مؤید این اطلاق مطلق است نفرمود اعتق رقبة مرة أخری. اگر طلب تاسیسی بود نمی شود که یک فعل متعلق دو وجوب باشد باید بگوید اعتق رقبة بعد بگوید اعتق رقبة أخری.

ما به نظرمان این فرمایش ایراد دارد. اگر واقعا ظهور خطاب امر در تاسیس است چه معنا دارد که یک خطاب منفصلی که روز قبل صادر شده مانع از این ظهور بشود؟ دیروز گفت اعتق رقبة، امروز که می گوید اعتق رقبة اگر این ظهور دارد فی حد نفسه در تاسیس چرا یک خطاب منفصل دیروز بخواهد این ظهور را سلب کند؟ پس بهتر این است اصلا انکار کنیم ظهور وجوب را در تاسیس، اصلا اعتق رقبة ظهور ندارد در تاسیس،‌چه ظهوری دارد در تاسیس؟ نه ظهور وضعی دارد نه ظهور اطلاقی دارد، مگر تاکید خلاف ظاهر است؟ مگر تاکید به معنای این است که بعث حقیقی نیست، نخیر بعث حقیقی است،‌پس هیچ ظهوری هیئت در تاسیس ندارد، و لذا اطلاق متعلق که گفت اعتق رقبة و نگفت اعتق رقبة مرة أخری او هست که وقتی که جمع بشود با آن اعتق رقبة‌ دیروز می گوید پس من عتق رقبه دیگری را از تو نمی خواهم چون اگر عتق رقبه دیگری از تو می خواستم می گفتم اعتق رقبة مرة اخری.

خلاصه عرض ما این است که ما فرمایش صاحب کفایه را در اینکه ظهور خطاب امر در تاسیسی بودن است قبول نداریم،‌اگر ظهور داشت معنا ندارد که یک خطاب منفصلی که دیروز صادر شده است جلوی این ظهور را بگیرد. ظهور خطاب امر در اعم است از تاکید و تاسیس. حالا اگر قبلا یک خطاب امری باشد اطلاق متعلق این خطاب امر دوم اقتضاء تاکیدیت می کند، چون وقتی دیروز گفت اعتق رقبة برای اولین بار، امروز اگر بخواهد تاسیس بکند وجوب جدید را باید متعلقش بشود عتق بار دوم رقبه، و این خلاف اطلاق ماده و متعلق اعتق رقبة است. اطلاق متعلق و ماده در اعتق رقبة امروز او اقتضاء تاکیدیت می کند چون اگر می خواست تاسیس باشد یعنی وجوب دوم باشد باید متعلق می شد اعتق رقبة مرة أخری.

بله،‌ اگر مولی که دیروز گفت اعتق رقبة ما عتق رقبة کردیم دیگر نیازی ندارد امروز که می گوید اعتق رقبة بگوید اعتق رقبة أخری. ظاهر خطاب امر این است که الان امر است به عتق رقبه امروز و ساقط نیست در حالی که اگر این خطاب اعتق رقبة تاکید خطاب دیروز باشد خطاب دیروز که با امتثال ساقط شده. اگر ما در فرضی که بعد از خطاب اعتق رقبة دیروز عتق رقبه کردیم نسبت به این فرض ظهور اعتق رقبة امروز در اینکه وجوب امروز هست، این ظهور در مورد کسی که بعد از خطاب اعتق رقبة دیروز عتق رقبه کرده است اقتضاء می کند که امروز وجوب عتق رقبه دارد و این وجوب عتق رقبه به این است که یک طلب دیگری بکند، چون اگر تاکید خطاب دیروز باشد با عتق رقبه دیروز امتثال شد این وجوب. بله، نتیجه این می شود که تفصیل بدهیم خطاب اعتق رقبة امروز دو فرض دارد: اعتقوا رقبة یک خطاب به یک جمعی است بخشی از این ها دیروز که مولی گفت اعتقوا رقبة عتق رقبه کردند، فورا دستور مولی را اجراء کردند، یک عده ای دیروز امتثال نکردند تکلیف مولی را چون واجب موسع هم بود،‌نسبت به آن هایی که دیروز عتق رقبه کردند مقتضای ظهور این است که امروز بار دیگر عتق رقبه بکنند. آن هایی که دیروز عتق رقبه نکردند مقتضای ظهور اطلاق ماده نسبت به آن ها این است که طبیعی عتق رقبه از آن ها خواسته شده نه عتق رقبة مرة أخری.

و لذا بزرگان ما در مواردی که دو سبب کفاره می آید، مثلا دو بار مرتکب یکی از محرمات احرام می شود، بعضی قائل به تکرار هستند، می گویند ظهور تعدد سبب در تعدد مسبب هست، یا در ماه رمضان آقای خوئی می گویند من جامع اهله فی نهار شهر رمضان فعلیه عتق رقبة اگر در یک روز دو بار این مطلب واقع بشود چون ان جامعت فاعتق رقبة انحلالی است، تعدد جماع موجب تعدد کفاره است سواء تخللت الکفارة‌ بین الجماعین ام لا. این یک نظر است. یا در همان محرمات احرام که دو بار محرمات احرام را مرتکب بشود،‌بعضی گفتند تعدد سبب موجب تعدد کفاره می شود. اما مشهور و منهم السید الامام تفصیل می دهند، می گویند اگر تخلل به اداء کفاره شده، یعنی بعد از محرمات احرامی که انجام دادی کفاره دادی، حالا دومرتبه مرتکب می شوی باید یک بار دیگر کفاره بدهی اگر کفاره ندادی دوبار پشت سر مرتکب محرمات احرام شدی بدون اینکه وسطش کفاره بدهی الان یک کفاره بدهی کافی است.

آنطور که آقای خوئی می گویند بحثش می آید در بحث تداخل اسباب و مسببات بحثش می آید که ایشان استظهارش این است که با تعدد سبب از یک نوع یا از دو نوع،‌فرق نمی کند، مسبب متعدد می شود، فرض کنید طواف نساء بجا نیاورد آمد هر باری که با همسرش نزدیکی می کند یک کفاره بدنه. که به مناسبت اعیاد ربیعیه،‌ما این مطلب را گفتیم به یک مؤمنی، بعد به ما از کویت زنگ زدند گفتند این مؤمن می گوید اگر من تمام شترهای کویت را هم کفاره بدهم کفاف کفارات من را نمی دهد. نظر امام فرق می کند، نظر امام موافق مشهور است. نظر آقای خوئی تعدد کفاره است چون می گوید ان جامعت و لم تطف طواف النساء فعلیک بدنة، دو تا جماع دو تا کفاره، عدم تداخل اسباب و مسببات. امام می گویند اگر بین این جماع ها کفاره بدنه دادی دومرتبه جماع کردی کفاره بدنه می آید اگر ندادی یک کفاره بدنه بده برای کل این ها،‌کافی است،‌ نکته اش همین است. حالا بحث تداخل اسباب و مسببات را می رسیم ولی این نکته فرمایش امام این است که می گویند ظاهر امر تاسیسیت است به این توضیحی که ما دادیم یعنی اگر کفاره داده باشی الان می گویند انحر بدنة ظاهرش این است که الان وجوب نحر بدنه هست،‌ امتثال قبلی اگر بناء باشد کافی است که الان نباید امر به نحر بدنه داشته باشی. ولی اگر قبلا نحر بدنه نکردی، الان همین وجوب نحر بدنه است و اطلاق متعلق اقتضاء می کند که طبیعی نحر بدنه کافی است و الا باید می گفت انحر بدنة مرة أخری.

این خلاصه این بحث که ما پذیرفتیم با قطع نظر از بحث تداخل اسباب و مسببات که خواهد آمد، ما فعلا پذیرفتیم اگر امتثال کرده خطاب امر به عتق رقبه را یا امر به نحر بدنه را این خطاب دوم می گوید وجوب است اما متعلق همان طبیعی است دوباره لازم نیست آن را انجام بدهد، اگر امتثال نکرده است و اگر امتثال کرده است باید یک بار دیگر انجام بدهد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo