< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

99/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مسأله 10 (عجب) /نیت /واجبات نماز /کتاب الصلاة

خلاصه مباحث گذشته:

بحث راجع روایات دال بر حرمت عجب بود که در جلسه قبل روایت چهارم تا نهم مورد بررسی قرار گرفت.

 

0.1- روایات دال بر حرمت عجب

0.1.1- بررسی ارتباط ادلال با عجب

بحث در رابطه با روایاتی بود که برای اثبات حرمت عجب به آن استدلال شده بود. برخی از این روایات تعبیر به «تدلّل» کرد؛ «عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ يُدِلُّ بِهَا فَتَكُونُ فِكْرَتُهُ فِي ذَلِكَ وَ تَكُونُ فِكْرَةُ الْفَاسِقِ فِي التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ»[1] همچنین در برخی روایات دیگر نیز «تدلّل» ذکر شده است.

در رابطه با معنای آن بحث شد که به معنای عجب است یا معنای دیگری نیز دارد؛ ما به روایات و کتب لغت مراجعه کردیم و همان طور که در جلسه قبل اشاره نمودیم تدلّل به دو قسم ممدوح و مذموم وجود دارد و لکن عبارتی که در جلسه قبل ذکر کردیم ظهوری در تدلّل ممدوح ندارد، بلکه تدلّل مذموم را بیان می کند: «اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبِي وَ تَجَاوُزَكَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ صَفْحَكَ عَنْ ظُلْمِي وَ سَتْرَكَ عَلَى قَبِيحِ عَمَلِي وَ حِلْمَكَ عَنْ كَثِيرِ جُرْمِي عِنْدَ مَا كَانَ مِنْ خَطَئِي وَ عَمْدِي أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذِي رَزَقْتَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ عَرَّفْتَنِي مِنْ إِجَابَتِكَ وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ بِهِ إِلَيْكَ فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ فَلَمْ أَرَ مَوْلًى كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ يَا رَب‌»[2] و این عبارت بیان می کند که وقتی دعا می کنم چنان مطئمن هستم که تو اجابت می کنم و هیچ نگرانی ندارم در حالی که باید نگران باشم و وقتی اجابت دیر می شود خدا را عتاب می کنم. ظاهر روایت این است که این که فرموده است «فان أبطأ عنی عتبت بجهلی علیک» این است که حالت تدلّلی که دارد، حالت خوبی نیست.

لذا تدلّل در روایت، تدلّل ممدوح نیست و لکن در برخی روایات تدلّل ممدوح بیان شده است؛ «… فيقال ائتوا محمدا فيأتونه فيسألونه الشفاعة- فيقوم مدلا حتى يأتي باب الجنة فيأخذ بحلقة الباب ثم يقرعه، فيقال: من هذا فيقول: أحمد فيرحبون و يفتحون الباب‌...»[3]

تدلّل ممدوح این است که شخص واثق به رحمت خدا است بدون این که از خدا طلبکار باشد و تدلّلی که شخص از خدا طلبکار باشد مذموم می باشد. تدلّلی که حالت تملّق در برابر خدا دارد ممدوح است یعنی طلبکار نیست، ولی برخوردی می کند که عواطف او را جلب می کند «من می دانم که تو حاجت مرا رد نمی کنی و دعای مرا مستجاب می کنی، من می دانم که تو مرا عقاب نمی کنی» این سخنان تملّق آمیزی است که خوب است انسان در برابر خدای متعال بیان کند.

معنای «تدلّل» در لغت این گونه بیان شده است؛

1-لسان العرب: «دلل‌: أَدَلَّ عليه و تَدَلَّلَ: انبسط. و قال ابن دريد: أَدَلَّ عليه وَثِق بمحبته فأَفْرَط عليه. و في المثل: أَدَلَّ فأَمَلَّ، و الاسم الدَّالَّة. و‌في الحديث: يمشي على الصراط مُدِلًّا‌أَي منبسطاً لا خوف عليه، و هو من الإِدْلالِ و الدَّالَّةِ على من لك عنده منزلة؛ ... و دَلُّ المرأَةِ و دَلالُها: تَدَلُّلها على زوجها، و ذلك أَن تُرِيه جَراءةً عليه في تَغَنُّج و تَشَكُّل، كأَنها تخالفه و ليس بها خِلاف، و قد تَدَلَّلت عليه. و امرأَة ذات دَلٍّ أَي شَكْل [شِكْل تَدِلُّ به. و‌روي عن سعد أَنه قال: بَيْنا أَنا أَطوف بالبيت إِذ رأَيت امرأَة أَعجبني دَلُّها، فأَردت أَن أَسأَل عنها فخِفْت أَن تكون مَشْغُولةً، و لا يَضُرُّك جَمالُ امرأَة لا تَعْرِفها‌؛ قال ابن الأَثير: دَلُّها حُسْنُ هيئتها، و قيل حُسْنُ حديثها. قال شمر: الدَّلال للمرأَة و الدَّلُّ حسن الحديث و حسن المَزْح و الهيئة؛ و أَنشد:فإِن كان الدَّلال فلا تَدِلِّي، و إِن كان الوداع فبالسلام قال: و يقال هي تَدِلُّ عليه أَي تجترئ عليه، يقال: ما دَلَّك عَلَيَّ أَي ما جَرَّأَك عليَّ، ... ابن الأَعرابي: المُدَلِّل الذي يَتَجَنَّى في غير موضع تَجَنٍّ. و دَلَّ فلان إِذا هَدى. و دَلَّ إِذا افتخر. و الدَّلَّة: المِنّة. قال ابن الأَعرابي: دَلَّ يَدِلُّ إِذا هَدى، و دَلَّ يَدِلُّ إِذا مَنَّ بعطائه. و الأَدَلُّ: المَنَّان بعَمَله. و الدَّالَّة ممن يُدِلُّ على من له عنده منزلة شبه جَراءة منه. أَبو الهيثم: لفلان عليك دالَّة و تَدَلُّلٌ و إِدْلال. و فلان يُدِلُّ عليك بصحبته إِدْلالًا و دَلالًا و دَالَّة أَي يجترئ عليك، كما تُدِلُّ الشابَّةُ على الشيخ الكبير بجَمالها؛ و حكي ثعلب أَن ابن الأَعرابي أَنشد لجهم بن شبل يصف ناقته:تَدَلَّلُ تحت السوط، حتى كأَنما تَدَلَّلُ تحت السوط خَودٌ مُغاضِب قال: هذا أَحسن ما وُصِف به الناقة. الجوهري: و الدَّلُّ الغُنْج و الشِّكْل. و قد دَلَّتِ المرأَة تَدِلُّ، بالكسر، و تَدَلَّلت و هي حَسَنة الدَّلِّ و الدَّلال. و الدَّلُّ قريب المعنى من الهَدْي، و هما من السكينة و الوقار في الهيئة و المَنْظر و الشمائل و غير ذلك. و‌الحديث الذي جاء: فقلنا لحذيفة أَخْبِرْنا برجل قريب السَّمْت و الهَدْي و الدَّلِّ من رسول الله، صلى الله عليه و سلم، حتى نَلْزَمه، فقال: ما أَحد أَقرب سَمْتاً و لا هَدْياً و لا دَلًّا من رسول الله، صلى الله عليه و سلم، حتى يواريه جِدارُ الأَرض من ابن أُمِّ عَبْدٍ[4]

تدلّل مذموم این است که منّ بر مخاطب و جرأت بر مخاطب است که در مصباح المنهاج نیز معنای جرأت ذکر شده بود: «لأن الإدلال على الشخص هو الجرأة عليه، للوثوق بمحبته»[5] و تدلّل ممدوح همان است که در ذیل کلام لسان العرب بیان شده است: «و الدَّلُّ قريب المعنى من الهَدْي، و هما من السكينة و الوقار في الهيئة و المَنْظر و الشمائل و غير ذلك. و‌الحديث الذي جاء: فقلنا لحذيفة أَخْبِرْنا برجل قريب السَّمْت و الهَدْي و الدَّلِّ من رسول الله، صلى الله عليه و سلم، حتى نَلْزَمه، فقال: ما أَحد أَقرب سَمْتاً و لا هَدْياً و لا دَلًّا من رسول الله، صلى الله عليه و سلم، حتى يواريه جِدارُ الأَرض من ابن أُمِّ عَبْدٍ‌[6] » و روایت «فیقوم مدلا علی باب الجنّه» و روایت «یمشی علی الصراط مدلّا» نیز نظر به تدلّل ممدوح دارد.

2-مجمع البحرین:«و في الدعاء" مدلا عليك فيما قصدت فيه إليك"هو من دلت المرأة من بابي ضرب و تعب، و تدللت، و هو جرأتها في تكسر و تفتح كأنها مخالفة و ليس بها خلاف. و الاسم: الدلال. يقال تدلل على غيره: لم يخف منه بل يعد نفسه عزيزا عنده.و ما روي من" أن المدل لا يصعد من عمله شي‌ء"، و من‌" أن العابد المدل بعبادته فكذا"، فهو من أدل عليه: إذا اتكل عليه ظانا بأنه هو الذي ينجيه، لا من أدل عليه أي انبسط كتدلل. و منه‌الحديث" يمشي على الصراط مدلا"أي منبسطا ليس عليه خوف. ‌و الدليل: ما يستدل به. و الدليل: الدال. و قد دله على الطريق يدله دلالة بالفتح أيضا»[7] طبق این معنا شخص متدلّل، أمن از عقاب طرف مقابل دارد و هیچ خوفی از او ندارد که در جلسه قبل بیان نمودیم که اگر به این حدّ برسد مصداق «الأمن من مکر الله» خواهد بود که یکی از کبائر است. ایشان در ادامه بیان می کنند که ادلال دو معنا دارد: یک معنا این است که بر عمل خود اتّکا دارد و می گوید عمل من منجی از عذاب است که مذموم است و معنای دیگر انبساط در برخورد با طرف مقابل است که این معنا ممدوح است. تعبیر «منبسطا لیس علیه خوف» یعنی روز قیامت انبساط دارد و آثار خوف نیست. اگر تدلّل به معنای أمن از عقاب در دنیا باشد حرام است، ولی تدلّل که پیامبر خدا دارد چه در این دنیا «ما أَحد أَقرب سَمْتاً و لا هَدْياً و لا دَلًّا من رسول الله، صلى الله عليه و سلم» و چه در آن دنیا «یقوم علی باب الجنة مدلا» مذموم نیست.

3-مصباح المنیر: «... و (تَدَلَّلَتْ) (تَدَلُّلًا) وَ الاسْمُ (الدَّلَالُ) بِالْفَتْحِ وَ هُوَ جُرْأَتُهَا فِى تَكَسُّرٍ وَ تَغَنُّجٍ كَأَنَّهَا مُخَالِفَةٌ وَ لَيْسَ بِهَا خِلَافٌ».[8] یعنی زنی که همراه با ناز و کرشمه جرأت بر شوهر خود پیدا می کند و گویا مخالف درخواست او است ولی در واقع مخالف نیست.

4-صحاح: «و هو يُدِلُّ بفلانٍ، أى يثق به»[9]

5-العین: «دلال المرأة إذا تدللت على زوجها تريه جراءة عليه في تغنج و تشكل كأنها تخالفه و ليس بها خلاف»[10] یعنی دلال زن بر شوهر این است که رفتاری جرأت آمیز همراه ناز و کرشمه داشته باشد.

6-تاج العروس:«أَدَلَّ عليه وَثُقَ بِمَحَبَّتِهِ فأَفْرَطَ عليه»[11] یعنی وثوق به محبّت در صورتی که منشأ جرأت شود تدلّل است.

خلاصه این که تدلّل به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم می شود و این که در روایت تعبیر «مدلّا بعبادته» بیان شده است به این جهت است که شخص عابد، خود را از عقاب ایمن می بیند که در این صورت حرام است؛ ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُون﴾َ[12] ، در روایات صحیحه نیز «الامن من مکرالله» یکی از کبائر شمرده شده است.

روایتی در رابطه با تدلّل ممدوح بیان شده است که برای تکمیل بحث بیان می کنیم؛ « ...فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): غُلَامَكَ فُلَانَ تَبِيعُهُ؟ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، الْغُلَامُ لَكَ، وَ الضَّيْعَةُ لَكَ، وَ جَمِيعُ مَا أَمْلِكُ. قَالَ: أَمَّا الضَّيْعَةُ فَلَا أُحِبُّ أَنْ أَسْلُبَكَهَا، وَ قَدْ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَدِّي أَنَّ بَائِعَ الضَّيْعَةِ مَمْحُوقٌ، وَ مُشْتَرِيَهَا مَرْزُوقٌ. قَالَ: فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَعْرِضُهَا عَلَيْهِ مُدِلًّا بِهَا، فَاشْتَرَى أَبُو الْحَسَنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) الضَّيْعَةَ وَ الرَّقِيقَ مِنْهُ بِأُلُوفِ الدَّنَانِيرِ وَ أَعْتَقَ الْعَبْدَ، وَ وَهَبَ لَهُ الضَّيْعَة...»[13] شخصی خیلی با احترام و گفتن «جعلت فداک» زمین خود را به امام علیه السلام عرضه کرد که این زمین را از من بخرید. حضرت ابتدا امتناع کرد و فرمودند دوست ندارم این زمین را از تو بخرم و هر کسی که زمین را می خرد سود می کند و کسی که زمین را می فروشد ضرر می کند. این شخص با حالت «مدلّا بها» اصرار کرد؛ اگر تعبیر «مدلاً علی الامام» می بود مذموم بود ولی «مدلّا بها» به این معنا است که واثق به این زمین بود و مثلاً می گفت زمین خوبی است و شما این را بردارید.

0.1.1.1- نتیجه

نتیجه این که تدلّل مساوی با عجب نیست و هر معجبی متدلّل نیست و معجب به حدّی می رسد که واثق به خود می شود یعنی أمن از عقاب پیدا می کند یا به حدی می رسد که منّ علی الله پیدا می کند «المتدلّل المنّان» که در این صورت می توان روایات را دالّ بر حرمت گرفت. أما از این روایات نمی توان حرمت عجب را استفاده نمود.

بله، در روایتی چنین بیان شده است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى‌ مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ وَ هُوَ مُحْبِطٌ لِلْعَمَلِ وَ هُوَ دَاعِيَةُ الْمَقْتِ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.[14] در این روایت عجب را سبب حبط عمل و مقت الاهی دانسته است و عملی که سبب مقت الاهی شود حرام خواهد بود.

لکن این روایت سند ندارد؛ علاوه بر این که احتمال دارد تعبیر «و هو محبط للعمل و هو داعیة المقت من الله» از خود صاحب عدة الداعی باشد، چون در نقل های دیگری که با سند های مختلف بود این ذیل بیان نشده بود.

0.2- روایت دهم

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَلَوِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْقَاسِمِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ لَا أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ- مَا خَلَّى اللَّهُ بَيْنَ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَ بَيْنَ ذَنْبٍ أَبَداً.[15]

این روایت را شیخ طوسی در کتاب امالی ذکر نموده است؛ البته این کتاب برای ابوعلی پسر شیخ طوسی است و معروف به امالی شیخ طوسی شده است. سند این روایت ضعیف است: « عن جماعة عن أبی المفضل» که شیبانی است و ضعیف است. و بقیه سند نیز مجهول اند.

تقریب دلالت به این شکل است که وقتی ذنب برای مؤمن از عجب بهتر باشد نشان می دهد که عجب أشدّ شراً از ذنب عملی است که مرحوم مجلسی ذنب در این روایت را به معنای ذنب جوارحی و عملی در مقابل عجب گرفته اند. لذا معلوم می شود عجب گناه است.

و این که گفته شود این که عجب را در مقابل ذنب قرار داد نشان می دهد که عجب ذنب نیست و حداقل موجب اجمال می شود، صحیح نیست زیرا عرفاً وقتی گفته می شود که ذنب برای مؤمن از عجب بهتر است به این معنا است که اگر گناه کند این قدر بد نیست که دچار عجب شود که ظهور در حرمت عجب دارد. لذا دلالت آن را می پذیریم ولی سند آن ضعیف است.

0.3- روایت یازدهم

وَ قَالَ عليه السلام سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ‌[16]

0.3.1- مناقشه سندی

برخی روایات نهج البلاغه سند دارد مثل عهدنامه مالک اشتر که نجاشی به آن سند صحیح است، لکن نوعاً روایات نهج البلاغه سند ندارد. سید رضی به دنبال جمع کلماتی بوده است که از حضرت أمیر در کتاب های مختلف نقل شده بوده است و مشتمل بر بلاغت بوده است. لذا گاهی حدیث صحیح السند را به این خاطر که برای او جالب نبوده است را نقل نمی کند: مثلاً ایشان این نقل را بیان می کنند: «إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ‌»[17] که به جهت زیبایی این روایت را نقل می کنند، در حالی که سند صحیح داریم که «و أما البراءة فتبرّئوا منّی» یعنی اگر در مقام حفظ نفس اشکالی ندارد که از من برائت بجویید.

0.3.2- مناقشه دلالی

مرحوم داماد راجع به دلالت این روایت فرموده اند: این روایت ظهوری در حرمت ندارد زیرا سیئه بما هی سیئه خیر ندارد و آنچه به دنبال سیئه پیش می آید که انسان احساس خوف و ندم می کند خیر است و این حالتی که بعد از گناه برای انسان گناهکار به وجود می آید و دچار نگرانی و پشیمانی می شود، بهتر از عجب است و بهتر از آن حسنه ای است که سبب عجب می شود زیرا این حسنه ای که سبب عجب می شود ممکن است انسان را در معرض خطاهایی قرار دهد ولی حالت خوف و ندم، انسان را به توبه می کشاند.

این فرمایش مرحوم داماد خلاف ظاهر است؛ ظاهر روایت این است که سیئه خاص که همراه با نگرانی است از حسنه ای که همراه با عجب است بهتر است. این مطلب را می پذیریم که اگر ذنب را بهتر از عجب می دانست ظهور در حرمت عجب حاصل می شد، ولی ذنبی که سبب خوف است بهتر از عجب است شاید به جهت جزء ثانی بهتر شده باشد. و این مطلب با کلام مرحوم داماد تفاوت دارد زیرا ایشان می فرمود خود سیئه که خوب نیست و ندم و خوف خیر است، ولی ما این را خلاف ظاهر می دانیم و می گوییم ظاهر روایت این است که مجموع سیئه تسوءک از مجموع حسنة تعجبک بهتر است و لکن دلالتی بر حرمت عجب ندارد زیرا شاید وجه بهتر بودن به جهت جزء دوم یعنی خوف و ندم باشد: مجموعه گناهی که موجب ندم شود از مجموعه حسنه ای که موجب عجب شود بهتر است و بهتری از این جهت است که «سیئة تسوؤک» درب توبه را باز می کند ولی «حسنة تعجبک» درب اعجاب و امن از عقاب را باز می کند، نه این که علّت تامه باشد بلکه انسان در معرض این قرار می گیرد که أمن از عقاب پیدا کند.

0.4- نتیجه بحث از روایات مربوط به حرمت عجب

لذا دلیلی که دلالت و سند آن تمام باشد در رابطه با حرمت عجب بما هو عجب، پیدا نکردیم و روایات ظهوری در حرمت عجب ندارند که نیازمند توجیه باشند. البته شکی نیست که عجب ناشی از ضعف عقل است و حضرت علی علیه السلام فرمودند «اعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله، اعجاب المرء بنفسه أحد حسّاد عقله، کفی بالمرء جهلاً أن یعجب بنفسه».

توجّه شود که هر چند روایات ضعیف تامّ الدلاله وجود داشت ولی ما تأمّل نمودیم که به حدّ استفاضه نمی رسد تا موجب به وثوق صدور فی الجمله شود. تعبیر «عن رجل» در برخی روایات چه بسا یک نفر باشد و باید در ادّعای استفاضه دقّت کرد زیرا نباید هیچ اشتراکی در سند باشد و اگر در یک مورد اشتراک یا محتمل الاشتراک بود مستفیض و متواتر نخواهد شد و لذا اگر ده روایت ذکر شود و همه از یک نفر نقل کنند ولو سند های قبلی آن مشترک نباشد ولی موجب استفاضه نخواهد شد و یک سند محسوب می شود.

البته بیان نمودیم که عجبی که موجب أمن از عقاب شود از این جهت که أمن از عقاب برای غیر معصومین از کبائر است موجب حرمت خواهد شد. ولی دلیلی بر حرمت عجبی که موجب منّ علی الله شود پیدا نکردیم؛ مثلاً وقتی با منّ علی الله نماز شب می خواند، می گوید «ای خدا! برای ما لازم نبود نماز شب بخوانیم ولی تو به ما این همه خوبی کردی، من هم قدر دان خوبی های تو هستم و نماز شب می خوانم و برای تو کم نمی گذارم» و حالت منّ علی الله داشته باشد.

لذا این که مرحوم صدر فرموده اند عجب که منّ علی الله است حرام است دلیلی ندارد و معنای عجب منحصر در منّ نیست و یکی از معانی عجب، وثوق از عقاب است که حرام است. صرف منّ علی الله موجب هتک نمی شود تا حرمت ثابت شود؛ این که می گوید «خدایا ما چیزی برای تو کم نگذاشته ایم! دیگر حق تو را أدا کرده ایم و لازم نیست برای تو عبادت کنیم. چرا هر چه می گوییم قبول نمی کنی» این که «ما چیزی برای تو کم نگذاشته ایم» منّ علی الله است و به سبب جهل است ولی هتک نیست و دلیلی بر حرمت ندارد.

این که فکرش این باشد که «خدایا تو با ما خوب نیستی، هر دربی به روی من بسته شده است و دست به طلا می گذارم خاک می شود ولی باجناق من دست به خاک می گذارد طلا می شود» این بیان کفر نیست بلکه این شخص موحّد است که همه چیز را از خدا می تواند (و بهتر از این است که تعبیر به «شانس بد» کند و اسناد به خدا ندهد) و می گوید تو برای ما این گونه خواستی که ناموفق باشیم و برای ما خوب نخواستی، البته به خدا نمی گوید که ظالم هستی و معمولاً مؤمنین نسبت ظلم به خدا نمی دهند، بلکه یک گونه بی توجّهی به خود و توجّه زیاد به دیگران می بیند و می گوید اگر خدا برای ما به گونه ای دیگر می خواست، بهتر بود و این معنا ولو نفی حکمت باشد ولی به حدّ اسناد ظلم به خدا نرسد اشکالی ندارد یعنی توقّع دارد که خدا با او بهتر رفتار کند که هر چند این فکر از روی جهالت و نادانی است ولی دلیلی بر حرمت آن و گناه بودن آن نداریم.[18]

0.5- بررسی مبطل بودن عجب مقارن

مبطلیت عجب متأخّر که بعد از هفتاد سال عبادت دچار عجب شود و بگوییم مبطل عبادت هفتاد سال عبادت است محتمل نیست. ارتداد موجب بطلان أعمال گذشته نمی شود و اگر شخص از ارتداد برگردد به او نمی گویند که أعمال گذشته را قضا کند؛ حال شخص معجب ضعیف تر از شخص مرتدّ است و محتمل نیست که عجب متأخّر مبطل باشد.

راجع به عجب مقارن برخی روایات را مطرح می کنیم؛

0.5.1- روایت أول (صحیحه علی بن سوید)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِي يُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ وَ يَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ.[19]

نجاشی «علی بن اسباط» را توثیق کرده است و «أحمد بن عمر الحلال» را شیخ در رجال توثیق می کنند و علی بن سوید از رجال جلیل القدر است که شیخ نیز در رجال خود او را توثیق کرده است.

در تقریب استدلال گفته می شود: حضرت جواب سؤال سائل را بیان می کنند که عجبی که مفسد عمل است این است که انسان در ایمان به خدا منّ علی الله بگذارد.

0.6- روایت دوم

وَ فِي الْعِلَلِ وَ فِي التَّوْحِيدِ عَنْ طَاهِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْهَرَوِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُهَاجِرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يَحْيَى عَنْ صَدَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ صَدَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ- وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يُرِيدُ الْبَابَ مِنَ الْعِبَادَةِ- فَأَكُفُّهُ عَنْهُ لِئَلَّا يَدْخُلَهُ عُجْبٌ فَيُفْسِدَهُ.[20]

0.7- روایت سوم

وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ إِبْلِيسُ - إِذَا اسْتَمْكَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِي ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ- فَإِنَّهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ مِنْهُ- إِذَا اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِيَ ذَنْبَهُ وَ دَخَلَهُ الْعُجْبُ.[21]

این روایت را در جلسه قبل بیان نمودیم و بنا بر این که «غیر مقبول» ظهور در عدم صحّت داشته باشد -که قبلاً آن را اثبات نموده ایم- دلالت بر مفسد بودن عمل دارد.

0.8- روایت چهارم

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نَضْرِ بْنِ قِرْوَاشٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ كَيْفَ صَلَاتُكَ فَقَالَ مِثْلِي يُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ وَ أَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَكَيْفَ بُكَاؤُكَ قَالَ أَبْكِي حَتَّى تَجْرِيَ دُمُوعِي فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِكَكَ وَ أَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُكَائِكَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْ‌ءٌ.[22]

در تقریب استدلال گفته می شود: وقتی عمل بالا نمی رود به این معنا است که مقبول نیست و صحیح نیست.

در جلسه آینده راجع به این روایات بحث خواهیم کرد.


[13] دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، ص312.
[18] توقّع داشتن مستلزم اسناد ظلم نیست؛ مثل کسی که به حرم امام رضا علیه السلام رفته بود و لباس مندرسی داشت و چنین با امام علیه السلام درد دل می کرد که «حال من هیچ چیزی نمی گویم، ولی آیا شما نباید به فکر من باشید؟!» که این شخص حرف دل خود را بیان کرده است و معلوم نیست این رفتار، اهانت باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo