< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1400/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

سمه تعالی

موضوع: تکبیرة الاحرام /واجبات نماز /کتاب الصلاة

 

 

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در رابطه با حکم رفع یدین در حال تکبیر بود؛ برخی قائل به وجوب آن شده اند. در جلس قبل چهار دلیل بر وجوب رفع یدین مورد بررسی قرار گرفت و در ادامه بحث أدله معارض آغاز شد.

1- مسأله 14

يستحب رفع اليدين بالتكبير إلى الأذنين أو إلى حيال الوجه‌ أو إلى النحر مبتدئا بابتدائه و منتهيا بانتهائه فإذا انتهى التكبير و الرفع أرسلهما و لا فرق بين الواجب منه و المستحب في ذلك و الأولى أن لا يتجاوز بهما الأذنين نعم ينبغي ضم أصابعهما حتى الإبهام و الخنصر و الاستقبال بباطنهما القبلة و يجوز التكبير من غير رفع اليدين بل لا يبعد جواز العكس‌

1.1- أدله وجوب رفع یدین در حال تکبیر

بحث راجع به رفع ید در تکبیرات نماز است؛ صاحب حدائق برای اثبات وجوب رفع یدین در هنگام گفتن هر تکبیر، به روایاتی استدلال نموده است. ولی ابن جنید و برخی فقهای دیگر تنها در خصوص تکبیرة الاحرام رفع یدین را واجب دانسته اند.

کلام صاحب حدائق دلیل واضحی جز روایت مجمع البیان ندارد: «روي عن مقاتل بن حيان عن الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين (ع) قال لما نزلت هذه السورة قال النبي ص لجبريل (ع) ما هذه النحيرة التي أمرني بها ربي قال ليست بنحيرة و لكنه يأمرك إذا تحرمت للصلاة أن ترفع يديك إذا كبرت و إذا ركعت و إذا رفعت رأسك من الركوع و إذا سجدت فإنه صلاتنا و صلاة الملائكة في السماوات السبع فإن لكل شي‌ء زينة و إن زينة الصلاة رفع الأيدي عند كل تكبيرة»[1] روایت بیان می کند که جبرئیل به حضرت نبی اکرم عرض کرد که خداوند تو را أمر می کند که هنگام احرام برای نماز، رفع یدین را انجام دهی و هنگام رکوع، رفع یدین کنی، بعد از قیام از رکوع رفع یدین کنی، در حال سجود یعنی بعد از سجود رفع یدین کنی چون «ان لکل شیء زینة و زینة الصلاة رفع الأیدی عن کل تکبیرة».

سند این روایت ضعیف است و بعید است صاحب حدائق به این روایت ضعیف السند که در سندش مقاتل بن حیان دارد تمسک کرده باشد.

نکته: در مجمع البیان رفع یدین قبل از رکوع و رفع یدین بعد از رکوع در حال تکبیر را ذکر نموده است، ولی روایت من لایحضره الفقیه تنها رفع یدین در حال تکبیر بعد از رکوع را ذکر نموده است.

مرحوم خویی می فرمایند: حماد که این قدر ریزه کاری های اعمال امام صادق علیه السلام را در نماز بیان می کند چگونه بیان نکرد که امام علیه السلام در حال تکبیرة الاحرام رفع یدین کرد؟! لذا معلوم می شود امام علیه السلام رفع یدین نکرده است و همین مطلب دلیل بر عدم وجوب است. [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً يَا حَمَّادُ تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّيَ قَالَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَنَا أَحْفَظُ كِتَابَ حَرِيزٍ فِي الصَّلَاةِ فَقَالَ لَا عَلَيْكَ يَا حَمَّادُ قُمْ فَصَلِّ قَالَ فَقُمْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَوَجِّهاً إِلَى الْقِبْلَةِ فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلَاةَ فَرَكَعْتُ وَ سَجَدْتُ فَقَالَ يَا حَمَّادُ لَا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّيَ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُمْ يَأْتِي عَلَيْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَلَا يُقِيمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً قَالَ حَمَّادٌ فَأَصَابَنِي فِي نَفْسِي الذُّلُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِّمْنِي الصَّلَاةَ فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مُنْتَصِباً فَأَرْسَلَ يَدَيْهِ جَمِيعاً عَلَى فَخِذَيْهِ قَدْ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَ قَرَّبَ بَيْنَ قَدَمَيْهِ حَتَّى كَانَ بَيْنَهُمَا قَدْرُ ثَلَاثِ أَصَابِعَ مُنْفَرِجَاتٍ وَ اسْتَقْبَلَ بِأَصَابِعِ رِجْلَيْهِ جَمِيعاً الْقِبْلَةَ لَمْ يُحَرِّفْهُمَا عَنِ الْقِبْلَةِ وَ قَالَ بِخُشُوعٍ اللَّهُ أَكْبَرُ ثُمَّ قَرَأَ الْحَمْدَ بِتَرْتِيلٍ وَ قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ ثُمَّ صَبَرَ هُنَيَّةً بِقَدْرِ مَا يَتَنَفَّسُ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ وَ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَكَعَ وَ مَلَأَ كَفَّيْهِ مِنْ رُكْبَتَيْهِ مُنْفَرِجَاتٍ وَ رَدَّ رُكْبَتَيْهِ إِلَى خَلْفِهِ حَتَّى اسْتَوَى ظَهْرُهُ حَتَّى لَوْ صُبَّ عَلَيْهِ قَطْرَةٌ مِنْ مَاءٍ أَوْ دُهْنٍ لَمْ تَزُلْ لِاسْتِوَاءِ ظَهْرِهِ وَ مَدَّ عُنُقَهُ وَ غَمَّضَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَبَّحَ ثَلَاثاً بِتَرْتِيلٍ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ ثُمَّ اسْتَوَى قَائِماً فَلَمَّا اسْتَمْكَنَ مِنَ الْقِيَامِ قَالَ سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ثُمَّ كَبَّرَ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ رَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ ثُمَّ سَجَدَ وَ بَسَطَ‌ كَفَّيْهِ مَضْمُومَتَيِ الْأَصَابِعِ بَيْنَ يَدَيْ رُكْبَتَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ فَقَالَ- سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ لَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْهُ وَ سَجَدَ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَعْظُمٍ الْكَفَّيْنِ وَ الرُّكْبَتَيْنِ وَ أَنَامِلِ إِبْهَامَيِ الرِّجْلَيْنِ وَ الْجَبْهَةِ وَ الْأَنْفِ وَ قَالَ سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ يُسْجَدُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ وَ أَنَّ الْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلٰا تَدْعُوا مَعَ اللّٰهِ أَحَداً وَ هِيَ الْجَبْهَةُ وَ الْكَفَّانِ وَ الرُّكْبَتَانِ وَ الْإِبْهَامَانِ وَ وَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّةٌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ فَلَمَّا اسْتَوَى جَالِساً قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ ثُمَّ قَعَدَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَدْ وَضَعَ ظَاهِرَ قَدَمِهِ الْأَيْمَنِ عَلَى بَطْنِ قَدَمِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ ثُمَّ كَبَّرَ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ سَجَدَ السَّجْدَةَ الثَّانِيَةَ وَ قَالَ كَمَا قَالَ فِي الْأُولَى وَ لَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ بَدَنِهِ عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْهُ فِي رُكُوعٍ وَ لَا سُجُودٍ وَ كَانَ مُجَّنِّحاً وَ لَمْ يَضَعْ ذِرَاعَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ عَلَى هَذَا وَ يَدَاهُ مَضْمُومَتَا الْأَصَابِعِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِي التَّشَهُّدِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ فَقَالَ يَا حَمَّادُ هَكَذَا صَلِّ][2]

این کلام مرحوم خویی بعید است؛ چون در روایات دیگر بیان شده است که امام صادق علیه السلام در حال تکبیر، رفع یدین می کردند: «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا كَبَّرَ فِي الصَّلَاةِ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَتَّى تَكَادَ تَبْلُغُ أُذُنَيْهِ»[3] و خیلی بعید است که حضرت در حال تکبیر قبل از رکوع و در حال تکبیر بعد از رفع رأس از رکوع، رفع یدین کنند أما در حال تکبیرة الاحرام رفع یدین نکنند با این که در روایت دیگر بیان شده است که حضرت رفع یدین در هنگام تکبیرة الاحرام داشته اند. احتمالاً بلکه به ظن قوی، حماد به این دلیل آن را ذکر نکرده است که رفع یدین در حال تکبیرة الاحرام برای او أمری مأنوس بوده است و چیزهایی مورد توجه او قرار گرفته است که از اختصاصات نماز امام علیه السلام بوده و با آن انسی نداشته است و یا این که گفته شود حماد از ذکر آن غفلت کرده است و استحباب رفع یدین در هنگام تکبیرة الاحرام از مسلمات نزد امامیه است. و این که در روایت بیان نموده است «ثم قرأ الحمد بترتیل و قل هو الله أحد» وجه ذکر سوره توحید این بوده است که خواندن سوره توحید در نماز متعارف نبوده است و عامه این گونه نماز نمی خواندند.

در روایتی از روضه کافی[4] چنین آمده است: «محَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا قَالَ وَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَصْحَابِهِ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ* أَمَّا بَعْدُ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمُ الْعَافِيَةَ وَ عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقَارِ وَ السَّكِينَةِ.... وَ قَالَ دَعُوا رَفْعَ أَيْدِيكُمْ فِي الصَّلَاةِ إِلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً حِينَ تُفْتَتَحُ الصَّلَاةُ فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ شَهَرُوكُمْ بِذَلِكَ وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ قَالَ أَكْثِرُوا مِنْ أَنْ تَدْعُوا اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَدْعُوهُ.....»[5]

این روایت بیان می کند که آن قدر مشهور بوده است که شیعه در هر تکبیری در نماز رفع یدین می کنند که حضرت در این روایت می فرماید فقط در حال تکبیرة الاحرام رفع یدین کنید و بقیه را رها کنید تا بین عامه مشهور نشوید و لباس شهرت نشود.

این روایت مؤید این است که تکبیرة الاحرام نزد شیعه مقورن به رفع یدین بوده است و لذا شاید حماد هم دیگر احساس دوگانگی بین تکبیرة الاحرام و رفع یدین در حال تکبیرة الاحرام نکرده است و تنها بیان نموده است که حضرت ابتدای نماز تکبیرة الاحرام گفت. أما معلوم نیست رفع یدین در حال تکبیر قبل از رکوع این قدر معروف باشد و البته عدم معروف بودن هم منافاتی با این ندارد که اگر برخی از شیعه این کار را انجام می دادند علامتی برای تشیع آن ها بود مانند تختم به یمین؛ نه این که همه شیعیان این کار را می کرده اند.

مرحوم خویی فرموده اند: سند روایت ضعیف است؛ ولی به نظر ما این روایت سه سند دارد و موجب وثوق می شود که همه راویان جعال وضاع نبوده اند مگر این که انسان بدبینی زیادی به تاریخ و راویان داشته باشد. مشکل یک سند فقط محمد بن سنان است و در سند دیگر حفص مؤذن قرار دارد که توثیق ندارد و لذا این سند به نظر ما موجب وثوق است.

ممکن است کسی راجع به دلالت روایت توهم کند که: این که بین شیعه مشهور شده که در تکبیری رفع یدین انجام دهند معلوم می شود واجب بوده است. به نظر ما این توهم صحیح نیست و علت شهرت این بوده است که عمل به مستحب می کرده اند مانند قنوت گرفتن که از شعار شیعه است و أهل تسنن در غیر نماز صبح قنوتی ندارند و قنوت با این که واجب نیست شعار شیعه شده بود. البته نمی گوییم که همه شیعیان این کار را انجام می دادند بلکه شعار شیعه بود و هر کسی این کار را انجام می داد می فهمیدند شیعه است. لذا این روایت دلیل بر وجوب نیست و تنها دلالت می کند که شعار شیعه بوده است.

پس ثابت شد که رفع یدین در حال تکبیرة الاحرام واجب نیست تا چه رسد به این که در تکبیرات دیگر واجب باشد؛ هر چند احتیاط مستحب این است که در حال تکبیرة الاحرام رفع یدین کنیم و مرحوم حاج شیخ محمدرضا آل یاسین احتیاط واجب کرده و ایشان فقیه بزرگی بوده است

1.2- کیفیت رفع یدین

صاحب عروه می فرماید: يستحب رفع اليدين بالتكبير إلى الأذنين أو إلى حيال الوجه‌ أو إلى النحر مبتدئا بابتدائه و منتهيا بانتهائه فإذا انتهى التكبير و الرفع أرسلهما

یعنی موقع تکبیر دست ها تا گوش یا روبروی صورت یا فرو رفتگی گلو بالا می آید و با شروع به رفع یدین، الله اکبر هم شروع می شود و موقعی که الله اکبر تمام می شود یدین به حد اعلای رفع یدین برسد و بعد که تکبیر و رفع یدین تمام می شد دست ها پایین انداخته می شود.

مرحوم حکیم در حاشیه بر کلام صاحب عروه فرموده اند: احوط این است که رفع یدین تا روبروی صورت باشد چون صحیحه عبدالله بن سنان تعبیر «هو رفع یدیک حذاء وجهک» دارد.

آقای سیستانی در راه حلی برای عمل به سه کیفیت فرموده اند: اگر انگشت سبابه محاذی شحمة الاذن (انتهای پایینی گوش) قرار بگیرد به هر سه احتمال عمل شده است و مستحب است باطن کفین رو به قبله باشد. که باید صحت این مطلب را بررسی کنیم.

قدما در کیفیت رفع اختلاف دارند؛ مثلاً صاحب حدائق فرموده اند: «قد اختلفت عبارات الأصحاب في بيان حد الرفع، فقال الشيخ الرفع‌ المعتبر في تكبيرة الإحرام و غيرها ان يحاذي بيديه شحمتي أذنيه. و عن ابن أبي عقيل يرفعهما حذو منكبيه أو حيال خديه لا يجاوز بهما أذنيه. و قال ابن بابويه يرفعهما إلى النحر و لا يجاوز بهما الأذنين حيال الخد. و قال الفاضلان[6] في بحث الركوع من المعتبر و المنتهى في تكبير الركوع يرفع يديه حيال وجهه، و في رواية إلى أذنيه و به قال الشيخ. و قال الشافعي إلى منكبيه و به رواية عن أهل البيت (عليهم السلام)»[7]

منشأ این اختلاف، اختلاف روایات است که بزرگانی از جمله صاحب عروه و مرحوم خویی بر تخییر و مراتب فضل حمل نموده اند.

1.3- بررسی روایات

1-صحیحه عبدالله بن سنان: «وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى- فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ قَالَ هُوَ رَفْعُ يَدَيْكَ حِذَاءَ وَجْهِكَ»[8]

2-صحیحه معاویة بن عمار[9] : «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا كَبَّرَ فِي الصَّلَاةِ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَتَّى تَكَادَ تَبْلُغُ أُذُنَيْهِ»[10] «یکاد» یعنی ارتفاع دستش به حدی نمی رسید که به گوش برسد.

در این روایت دو احتمال وجود دارد: یکی این که دست به لحاظ ارتفاع محاذی گوش باشد ولی روی اذنین نرسد و تا همان صورت رفع یدین کند. احتمال دیگر این است که مقدار ارتفاع کمتر باشد و دست محاذی منحر قرار بگیرد.

3- «وَ عَنْ عَلِيٍّ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ- أَنَّ مَعْنَاهُ ارْفَعْ يَدَيْكَ إِلَى النَّحْرِ فِي الصَّلَاةِ»[11]

4-«وَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ- قَالَ هُوَ رَفْعُ يَدَيْكَ حِذَاءَ وَجْهِكَ»[12]

5-«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: تَرْفَعُ يَدَيْكَ فِي افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ قُبَالَةَ وَجْهِكَ وَ لَا تَرْفَعْهُمَا كُلَّ ذَلِكَ»[13] یعنی دستان را در هنگام شروع نماز روبروی صورت بگیر و بالاتر نبر؛ در روایت آمده است که برخی آن قدر دستان را بالا می بردند که فوق رأس قرار می گرفت که روایت بیان می کند این گونه نشود و ارتفاع بیشتر از قبالة الرأس نباشد.

6-موثقه أبی بصیر: «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا دَخَلْتَ الْمَسْجِدَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص فَإِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَكَبَّرْتَ فَلَا تُجَاوِزْ أُذُنَيْكَ وَ لَا تَرْفَعْ يَدَيْكَ بِالدُّعَاءِ فِي الْمَكْتُوبَةِ تُجَاوِزُ بِهِمَا رَأْسَكَ»[14]

این روایت نیز دو احتمال دارد: یک احتمال این است که «لاتجاوز اذنیک» به این معنا است که بالاتر از اذنین نیاورد (این که از پایین اذنین بالاتر نرود یا از بالای اذنین بالاتر نرود جای بحث دارد[15] ). احتمال دیگر این است که وقتی دستانت را از روی زانو می آوری عقب تر از اذنین (یعنی پشت سر) نرود.

7-صحیحه دیگر معاویة بن عمار: «وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حِينَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ يَرْفَعُ يَدَيْهِ أَسْفَلَ مِنْ وَجْهِهِ قَلِيلًا»[16] این دو روایت معاویة بن عمار چگونه با هم جمع می شود که یکجا رفع یدین امام صادق علیه السلام را پایین تر از وجه و یکجا حذاء وجه معرفی می کند.

8-مرسله صدوق: «...وَ ارْفَعْ يَدَيْكَ بِالتَّكْبِيرِ إِلَى نَحْرِكَ وَ لَا تُجَاوِزْ بِكَفَّيْكَ أُذُنَيْكَ حِيَالَ خَدَّيْكَ ثُمَّ ابْسُطْهُمَا بَسْطاً وَ كَبِّرْ ثَلَاثَ تَكْبِيرَاتٍ وَ قُلِ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ كَبِّرْ تَكْبِيرَتَيْنِ فِي تَرَسُّلٍ تَرْفَعُ بِهِمَا يَدَيْكَ وَ قُلْ- لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ وَ الْخَيْرُ فِي يَدَيْكَ وَ الشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ وَ الْمَهْدِيُّ مَنْ هَدَيْتَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ مِنْكَ وَ بِكَ وَ لَكَ وَ إِلَيْكَ لَا مَلْجَأَ وَ لَا مَنْجَى وَ لَا مَفَرَّ مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ سُبْحَانَكَ وَ حَنَانَيْكَ سُبْحَانَكَ رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ ثُمَّ كَبِّرْ تَكْبِيرَتَيْنِ وَ قُلْ- وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ دِينِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِنْهَاجِ عَلِيٍّ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلٰاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيٰايَ وَ مَمٰاتِي لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ لٰا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذٰلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ شِئْتَ كَبَّرْتَ سَبْعَ تَكْبِيرَاتٍ وِلَاءً...»[17]

9-روایت کتاب مزار محمد بن مشهدی: «وَ بِالْإِسْنَادِ مَرْفُوعاً إِلَى أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَاعِدٌ يَوْماً فِي الْمَسْجِدِ عِنْدَ السَّابِعَةِ، إِذَا بِرَجُلٍ مِمَّا يَلِي أَبْوَابَ كِنْدَةَ قَدْ دَخَلَ، فَنَظَرْتُ إِلَى أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً، وَ أَطْيَبِهِمْ رِيحاً، وَ أَنْظَفِهِمْ ثَوْباً، مُعَمَّمٍ بِلَا طَيْلَسَانٍ وَ لَا إِزَارٍ، عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ دُرَّاعَةٌ وَ عِمَامَةٌ، وَ فِي رِجْلَيْهِ نَعْلَانِ عَرَبِيَّانِ، فَخَلَعَ نَعْلَيْهِ، ثُمَّ قَامَ عِنْدَ السَّابِعَةِ وَ رَفَعَ مُسَبِّحَتَيْهِ حَتَّى بَلَغَتَا شَحْمَتَيْ أُذُنَيْهِ، ثُمَّ أَرْسَلَهُمَا بِالتَّكْبِيرِ، فَلَمْ يَبْقَ فِي بَدَنِي شَعْرَةٌ إِلَّا قَامَتْ، ثُمَّ صَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ أَحْسَنَ رُكُوعَهُنَّ وَ سُجُودَهُنَّ، وَ قَالَ:إِلَهِي إِنْ كُنْتُ قَدْ عَصَيْتُكَ فَقَدْ أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ، الْإِيمَانِ بِكَ، مَنّاً مِنْكَ بِهِ عَلَيَّ لَا مَنّاً مِنِّي بِهِ عَلَيْكَ، لَمْ أَتَّخِذْ لَكَ وَلَداً وَ لَمْ أَدْعُ لَكَ شَرِيكاً»[18] مسبح اسم بهتری به جای سبابه است.

10-صحیحه صفوان: «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا كَبَّرَ فِي الصَّلَاةِ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَتَّى تَكَادَ تَبْلُغُ أُذُنَيْهِ»[19]

1.3.1- جمع اول (حمل بر مراتب استحباب)

مرحوم صاحب عروه فرموده اند: مراتب استحباب در مستحب اشکال ندارد و این روایات بر مراتب استحباب حمل می شود چون اطلاقات «ارفع یدیک، ارفع کفیک» دارد و نتیجه حمل بر مراتب استحباب، تخییر می شود. مرحوم خویی نیز همین را پذیرفته اند. البته این که کدام مرتبه از کدام مرتبه دیگر افضل است باید بررسی شود.

صاحب حدائق می فرماید: «و المفهوم من هذه الأخبار باعتبار ضم بعضها إلى بعض هو ان أعلى مراتب الرفع إلى ما سامت الأذنين كما يشير اليه قوله في صحيحة زرارة الاولى «و لا تجاوز بكفيك أذنيك» و مثله في رواية أبي بصير و عبارة كتاب الفقه، و أقل مراتبه ان يكون أسفل من وجهه قليلا كما في صحيحة معاوية بن عمار الثانية، و الظاهر انها هي التي أشار إليها ابن بابويه بقوله «يرفعهما إلى النحر» فإنه أسفل من الوجه قليلا و إلا فلفظ النحر لم أقف عليه في شي‌ء من الأخبار التي وصلت الي و هي جملة ما ذكرته هنا»[20] ایشان این گونه بین روایات جمع نموده اند. گویا هر چه زحمت کشیده شود و رفع یدین بالاتر باشد عرفاً مناسب است که افضل باشد. البته ما نمی خواهیم بگوییم ظهورش همین است و ایشان تعبیر به «الافضل اعلی مراتب الرفع ثم أدنی مراتب الرفع» ننموده است ولی لابد ایشان این گونه توجیه نموده است و تناسبش با همین بیان است.

مرحوم خویی فرموده اند: روایات وقتی مختلف است نتیجه آن تخییر می شود؛ برخی «حذاء وجه»، برخی «اذنیه» [اذا افتتحت الصلاة فکبرت فلاتجاوز أذنیک]، برخی «نحر» را بیان کردند. این که صاحب حدائق فرموده اند که من لفظ نحر را در هیچ روایتی ندیدم صحیح نیست و در صحیحه معاویة بن عمار می گوید: «رأیت اباعبدالله علیه السلام حین افتتح الصلاة یرفع یدیه اسفل من وجهه قریبا» و رفع یدین کمتر از وجه، ملازم با رفع یدین تا نحر است.

1.3.2- جمع دوم (ارجاع بعضی به بعض دیگر)

مرحوم داماد فرموده اند: اولاً اختلاف در حد معنا ندارد و باید این اختلاف را توجیه کنیم. بله، علامات مثل خفاء اذان و خفاء جدران که علامت حد ترخص اند می توانند اختلاف داشته باشند ولی واقع حد قابل اختلاف نیست و لذا باید این روایات را توجیه کنیم.

ایشان در توجیه فرموده اند: باید توجه نمود که وجه، اذن و ید هر کدام ابتدا، وسط و أعلی دارند و با این توجّه می توان روایات را توجیه کرد؛ مثلاً صحیحه صفوان در مورد اذن می گوید: «اذا کبر فی الصلاة یرفع یدیه حتی یکاد یبلغ أذنیه» در روایت أبی بصیر می گوید: «اذا قمت فی الصلاة‌ فکبرت فارفع یدیک و لاتجاوز بکفیک أذنیک أی حیال خدک»؛ می گوییم انگشتان دست با هم تفاوت دارند؛ انگشتی که بزرگ تر است می رسد «یکاد یبلغ اذنیه» ولی انگشات دیگر دست مثل انگشت شصت و خنصر که کوچکتر اند نمی رسند و روایت به یک لحاظ «حتی یکاد یبلغ اذنیه» و به لحاظ دیگر «لاتجاوز اذنیه» گفته است.

یا مثلاً راجع به وجه، صحیحه معاویة بن عمار می گوید: «رأیت اباعبدالله علیه السلام حین افتتح الصلاة یرفع یدیه اسفل من وجهه قلیلا» أما صحیحه عبدالله بن سنان می گوید: «یرفع یدیه حیال وجهه»؛ در اینجا با توجه به این که وجه مراتبی دارد و هم این که کجای دست معیار قرار داده شود توجیه می شود و اگر جزئی از دست یعنی کف دست پایین تر از وجه باشد می سازد با این که بالای دست محاذی وجه باشد و می سازد با این که جزئی از دست محاذی منحر باشد و می سازد با این که جزء دیگر دست، پایین تر از وجه باشد و جزء بالای دست محاذی وجه باشد. ایشان فرموده است ممکن است بعض این روایات را به بعض دیگر ارجاع دهیم و مشکل را حل کنیم. فتحصل ان الحد واحد و ان الحکم تعیینی لا انه هناک حدودا من الأذن من الوجه و النحر و ان الحکم تخییری.

باید بررسی شود که آیا تقریب محقق داماد تبرعی است یا عرفی؟ یا به هیچ وجه با این روایات سازگار نیست.

 


[4] مشهور این است که روضه کافی تألیف کلینی است و در ابتدا نیز «محمد بن یعقوب» ذکر شده است ولی شنیدیم آقای سیستانی از شهید ثانی نقل نموده اند که در این که این کتاب تألیف کلینی باشد تشکیک نموده اند.
[6] محقق حلی و علامه حلی.
[9] لم نقف على رواية بهذا اللفظ لمعاوية بن عمّار في المصادر الحديثيّة، و نسبها إليه السبزواري في ذخيرة المعاد: 267، و البحراني في الحدائق الناضرة 8: 43، و هي كما في رواية صفوان بن مهران الجمّال. (پاورقی مصباح الفقيه، ج‌11، ص: 482‌).
[15] شبیه این مطلب در باب حج بیان شده است که علما راجع به «لاتجاوز وادی محسر» بحث نموده اند که مراد این است که از مشعر در وادی محسر نرود یا از وادی محسر به طرف منی نرود. (خدا مرحوم آقا میرزا علی أحمدی میانجی را رحمت کند. یکی از آقایان گفته بود که شما در جلسات هفتگی چه بحثی دارید؟ گفته بود: تفسیر. آیات محکم را می آوریم و متشابه می کنیم و آن را کنار می گذاریم).
[18] المزار الكبير (للمشهدي)، ص: 168‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo