< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

99/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: شرائط سجدگاه مصلی /مکان مصلی /کتاب الصلاة

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه قبل حکم سجده بر قیر به پایان رسید و مسأله 1 و 2 بیان شد.

 

1شرائط سجدگاه مصلی

2مسأله 3

يجوز على الطين الأرمني و المختوم‌

صاحب عروه می فرماید: سجده بر گل سرخ و گل مختوم -که گل سفیدی است و از آن به گل سرشور تعبیر می شود و در زمان های قدیم به جای صابون برای تنظیف بدن از آن استفاده می کردند- جایز است.

این مسأله روشن است؛ زیرا گل سرخ یا گل سفید از اقسام گل است که جزء زمین است و سجد بر آن، مصداق سجود علی الأرض است.

3مسأله 4

في جواز السجدة على العقاقير و الأدوية مثل لسان الثور و عنب الثعلب و الخبة و أصل السوس و أصل الهندباء إشكال‌ بل المنع لا يخلو عن قوة نعم لا بأس بما لا يؤكل منها شائعا و لو في حال المرض و إن كان يؤكل نادرا عند المخمصة أو مثلها‌

صاحب عروه می فرماید: در جواز سجده بر عقاقیر و دواها مثل لسان ثور –که گل‌گاوزبان است- اشکال است؛ بلکه عدم جواز خالی از قوّت نیست؛ همین طور در جواز سجده بر عنب الثعلب –که در فارسی از آن تعبیر به تاج‌ریزی می شود- و نیز سجده بر خبّه –که همان خاکشیر است- و سجده بر أصل السوس –که ریشه شیرین‌بیان است- و سجده بر أصل الهندباء –که ریشه کاسنی است- اشکال است بلکه منع خالی از قوت نیست.

بسیاری از بزرگان به این فتوای صاحب عروه اشکال کرده و فرموده اند: هیچ کدام از این مواردی که نام برده شد مصداق «مأکول» نیستند و صاحب عروه به این جهت که فکر می کرده است این موارد مصداق «مأکول» اند که در روایات از حکم جواز سجود بر زمین و بر نبات زمین، استثناء شده است «لا بأس بالسجود علی الأرض أو ما نبت من الارض إلا ما أکل و لبس»، و صاحب عروه به همین جهت در جواز سجود بر این ها اشکال کرده است در حالی که هیچکدام از این ها به خودی خود «مأکول» نیستند؛ و أصلاً برخی از این ها مثل ریشه شیرین بیان، چوب است که قابل أکل نیست؛ البته این ها را می جوشانند و از آبی که از خاصیت این گیاهان به دست آمده است استفاده می کنند؛ پس در حقیقت، آبی که با این ها جوشیده می شود و خواص این ها را به خود می گیرد خوردنی و آشامیدنی است و خود این گیاهان خوردنی نیستند و این گیاهان را مثل تفاله چایی دور می ریزند. لذا به نظر می رسد این اشکال، اشکال صحیحی است و سجده بر این گیاهانی که نام برده شد مانعی ندارد.صاحب عروه در ذیل مسأله فرموده اند: «لابأس بما لایؤکل منها شایعا و لو فی حال المرض و ان کان ربما یؤکل نادرا عند المخمصة أو مثلها»: یعنی سجده بر گیاهی که خوردن آن ولو در حال بیماری شایع است جایز نیست که فرمایش متینی است؛ زیرا لازم نیست «مأکول» مختص به حال سلامتی باشد و گیاهانی که خوردنش برای درمان بیماری شایع است نیز مصداق «ما أکل» می باشند و لذا سجده بر آن جایز نیست؛ لکن اگر گیاهی باشد که خوردن آن حتّی درحال بیماری شایع نیست و تنها ممکن است در زمان قحطی و اضطرار خورده شود سجده بر آن جایز است؛ مثل این که شخصی در بیابان چند روز راه را گم کند و غذایی پیدا نکند و از علف های بیابان بخورد که علف بیابان مصداق «مأکول» نخواهد بود.

4مسأله 5

لا بأس بالسجدة على مأكولات الحيوانات‌ كالتبن و العلف‌

صاحب عروه می فرماید: سجده بر مأکولات حیوانات –یعنی گیاهانی که انسان به طور متعارف آن را نمی خورد و تنها حیوانات از آن می خورند مثل یونجه، کاه، علف- جایز است.

این مطلب صاحب عروه صحیح است؛ زیرا ظاهر انصرافی «ما أکل» به چیزی است که مأکول انسان باشد مخصوصاً این که عنوان «ما أکل» مقرون به عنوان «ما لبس» است؛ مؤید این مطلب این است که در ذیل صحیحه هشام برای عدم جواز سجود بر مأکولات و ملبوسات چنین تعلیل کرد که: «لان ابناء الدنیا عبید ما یأکلون و یلبسون» که از این تعلیل حداقل می توان به عنوان مؤید این مطلب را فهمید که عدم جواز سجود مختص به گیاهانی است که مأکول انسان اند. اگر در اطلاق شک هم داشته باشیم، شبهه حکمیه است و می توانیم به أصل برائت رجوع کنیم.

5مسأله 6

لا يجوز السجدة على ورق الچاي و لا على القهوة‌ و في جوازها على الترياك إشكال

صاحب عروه می فرماید: سجده بر برگ چای و بر دانه های قهوه جایز نیست و در جواز سجده بر تریاک اشکال است و احتیاط ترک نشود.

نکته عدم جواز سجده بر چای همانی است که در مسأله 4 عرض کردیم که صاحب عروه فکر می کند همین چایی که دم می کنیم و می خوریم این برگ چای مصداق «مأکول» است با این که برگ چای خورده نمی شود و تنها دم می شود و آب از رنگ و مزه چای متأثّر می شود و ما آن را می خوریم و برگ چای را که به صورت تفاله است دور می ریزیم و نمی خوریم؛ لذا همان طور که جمعی از بزرگان مثل مرحوم خویی و آقای سیستانی تعلیقه زده اند سجده بر ورق چای جایز است.

أما دانه های قهوه فرق می کند و قهوه را بعد از این که آرد می کنند همراه با شکر از آن غذا درست می کنند و می خورند و لذا قهوه مصداق «مأکول» است ولو این که همراه با شکر از آن یک طعامی تهیه می کنند و می خوردند.

أما راجع به تریاک ظاهراً نظر صاحب عروه این بوده که در زمان های قدیم برخی تریاک را مثل سیگار و تنباکو می کشیدند و برخی می خوردند و لذا عرفاً از مأکولات بوده است.

مرحوم خویی فرموده اند: وجه اشکال صاحب عروه نباید این باشد که شاید تریاک از مأکولات است؛ زیرا تریاک از سمومات است و این که برخی، مختصری از تریاک را ولو به بهانه علاج بیماری یا رفع درد بدن می خورند باعث نمی شود که عرف به تریاک «مأکول» بگوید و نیز اعتیاد افراد شاذ و نادر به خوردن تریاک باعث نمی شود که عرف به تریاک «مأکول» بگوید وگرنه برخی حتّی معتاد به خوردن گل اند که این اعتیاد باعث نمی شود که گل مصداق «مأکول» شود.

لذا منشأ اشکال صاحب عروه باید این مطلب باشد که تریاک عرفاً «نبات الأرض» نیست؛ چیزی که «نبات الارض» است خود خشخاش است و تریاک از خشخاش به دست می آید؛ با تیغ زدن روی خشخاش ماده ای شبیه شیر بیرون می آید و بعد آن را می جوشانند و عملیات خاصی در مورد آن اجراء می کنند که این شیره به تریاک تبدیل می شود؛ این تریاک عرفاً مصداق «نبات الارض» نیست ولو أصلش از ماده ای است که با تیغ زدن روی خشخاش بیرون می آید. این مطلب منشأ اشکال صاحب عروه شده است.

البته مرحوم خویی می فرماید: تریاک به این خاطر که الآن عرفاً مصداق «نبات الارض» نیست قطع داریم که سجده بر آن جایز نیست.به هر حال چه مثل مرحوم خویی قطع به عدم سجود بر آن داشته باشیم و چه مثل صاحب عروه احتیاط کنیم نتیجه اش این است که سجده بر تریاک مجزی نیست.

6مسأله 7

لا يجوز على الجوز و اللوز‌ نعم يجوز على قشرهما بعد الانفصال و كذا نوى المشمش و البندق و الفستق‌

صاحب عروه می فرماید: سجده بر مغز گردو و بادام جایز نیست؛ که این مطلب روشن است.

در ادامه می فرماید: سجده بر پوست گردو و پوست بادام بعد از جدا کردن مغز آن جایز است و نیز سجده بر هسته زردآلو یا هسته میوه های دیگری که هسته دارند جایز است و نیز سجده بر پوست فندق و پوست پسته جایز است.

این که صاحب عروه فرموده است «جواز سجود بر پوست گردو و بادام بعد از جدا شدن است و قبل از جدا کردن پوست گردو و بادام نمی توان بر آن سجده کرد» وجهی ندارد؛ ممکن است صاحب عروه بگوید پوست گردو قبل از انفصال تابع مغز گردو است و عرف این مجموع را «مأکول» می داند. و ممکن است شبهه صاحب عروه این باشد که در صحیحه زراره [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَسْجُدُ عَلَى الزِّفْتِ يَعْنِي الْقِيرَ فَقَالَ لَا وَ لَا عَلَى الثَّوْبِ الْكُرْسُفِ وَ لَا عَلَى الصُّوفِ وَ لَا عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنَ الْحَيَوَانِ وَ لَا عَلَى طَعَامٍ وَ لَا عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْ ثِمَارِ الْأَرْضِ وَ لَا عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنَ الرِّيَاشِ.[1] ] که بر میوه های زمین سجده نکنید و گفته می شود پوست گردو قبل از انفصال مصداق «ثمار الارض» است.

لکن هیچ کدام از این دو شبهه به نظر ما صحیح نیست؛ عرف، پوست گردو یا پوست بادام را موجود مستقلی می بیند و لذا اگر بگویند چه مقدار از آن خوردنی است می گویند مغز آن خوردنی است و پوست آن خوردنی نیست؛ چه پوست نرم آن در ابتدای به ثمر رسیدن گردو و چه پوست داخلی آن که شبیه چوب است هیچ کدام خوردنی نیستند.

و اگر تطبیق صحیحه زراره بر پوست گردو یا پوست بادام قبل از جدا شدن صحیح باشد، باید بگوییم بعد از جدا شدن پوست گردو و بادام از مغز آن هم مصداق «ثمار الارض» است و فرقی ندارد؛ بلکه باید بگوییم سجود بر مطلق ثمار أشجار و ثمار گیاهان جایز نیست ولو مصداق «ما أکل و لبس» نباشد؛ در حالی که فقهاء به این مطلب ملتزم نشده اند و ظهور عرفی «و لا علی شیء من ثمار الارض» بعد از این که در خطاب های دیگر تعبیر «إلا ما أکل» بود این است که ناظر به ثمار الارضی است که مأکول انسان باشد.مرحوم خویی فرموده اند: بر فرض «ثمار الارض» اطلاق داشته باشد و شامل میوه ها و ثمرات درختان و گیاهانی که خوردنی نیستند بشود با صحیحه هشام تعارض می کند: [قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَمَّا يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَيْهِ وَ عَمَّا لَا يَجُوزُ قَالَ السُّجُودُ لَا يَجُوزُ إِلَّا عَلَى الْأَرْضِ أَوْ عَلَى مَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ إِلَّا مَا أُكِلَ أَوْ لُبِسَ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْعِلَّةُ فِي ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّ السُّجُودَ خُضُوعٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى مَا يُؤْكَلُ أَوْ يُلْبَسُ لِأَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا عَبِيدُ مَا يَأْكُلُونَ وَ يَلْبَسُونَ وَ السَّاجِدُ فِي سُجُودِهِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ فِي سُجُودِهِ عَلَى مَعْبُودِ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا الَّذِينَ اغْتَرُّوا بِغُرُورِهَا وَ السُّجُودُ عَلَى الْأَرْضِ أَفْضَلُ لِأَنَّهُ أَبْلَغُ فِي التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‌[2] ] و اطلاق صحیحه هشام بیان می کند که سجده بر این ها جایز است و اطلاق «لاتسجد علی شیء من ثمار الارض» بناء بر این که اطلاق داشته باشد می گوید سجده بر این ها جایز نیست؛ بعد از تعارض و تساقط به أصل برائت رجوع می کنیم؛ زیرا نمی دانیم آیا نماز مقیّد به این است که بر چیزی سجده کنیم که علاوه بر این که مأکول نیست، ثمار الارض هم نباشد؟ أصل برائت می گوید مقیّد نیست.

اگر عام فوقانی هم داشته باشیم که «لاتسجد الا علی الارض أو ما انبتته الارض» به آن هم می توانیم رجوع کنیم که به عنوان عام فوقانی مرجع ما خواهد بود؛ و ما قبلاً عرض کردیم که می توانیم چنین عام فوقانی را پیدا کنیم و روایت فضل بن عبدالمک هم این بود که «لاتسجد الا علی الارض أو ما انبتته الارض الا القطن و الکتان» که عام فوقانی می شود و نیاز به رجوع به أصل عملی هم نداریم.

این فرمایش مرحوم خوئی با این تقریبی که عرض کردیم فرمایش متینی است.

7مسأله 8

يجوز على نخالة الحنطة و الشعير و قشر الأرز‌

صاحب عروه می فرماید: سجده بر نخاله گندم و جو یعنی پوست روی گندم و جو که از آن ها جدا می کنند، جایز است زیرا مأکول انسان نیست و نیز سجده بر پوست برنج هم جایز است زیرا آن را هم جدا می کنند و مأکول انسان نیست.

انصافاً این فرمایش ناتمام است: زیرا همین پوست گندم و جو در گذشته همراه با گندم و جو استفاده می شده است و الآن هم استفاده می شود؛ اتّفاقاً سبوس را از همین پوست ها تهیه می کنند و با آن نان می پزند و غذا می پزند. و نیز از پوست برنج استفاده می شود و استفاده از این ها ولو با برنج، نادر نیست و لذا سجده بر این ها به نظر ما اشکال دارد.

8مسأله 9

لا بأس بالسجدة على نوى التمر‌ و كذا على ورق الأشجار و قشورها و كذا سعف النخل‌

صاحب عروه می فرماید: سجده بر هسته خرما، سجده بر برگ درختان و پوست درختان و سجده بر سعف درخت خرما هم جایز است.

این مطلب صحیح است زیرا این موارد جزء مأکولات نیستند.

9مسأله 10

لا بأس بالسجدة على ورق العنب بعد اليبس‌ و قبله مشكل‌

صاحب عروه می فرماید: سجده بر برگ درخت انگور بعد از این که این برگ خشک شود، جایز است؛ أما قبل از خشک شدن مصداق «ما أکل» است و برگ درخت انگور در غذا استفاده می شود و با آن دلمه می پزند.

این فرمایش صاحب عروه را باید تقیید بزنیم: برگ درخت انگور حتّی قبل از خشک شدن در مرحله ای که سفت می شود و از لطافت خارج می شود دیگر أکلش متعارف نیست و جزء مأکولات حیوانات است؛ برگ درخت در آن زمانی که لطیف است و أکلش متعارف است مصداق مأکولات انسان است؛ لذا به قول آقای سیستانی که در ذیل «و قبله» فرموده اند: «اذا کان لطیفا یتعارف أکله و الا فالأظهر الجواز» اگر برگ درخت انگور لطیف و نرم نباشد و خشن باشد که أکلش متعارف نیست أظهر جواز سجود بر آن است که این مطلب، مطلب صحیحی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo