< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

94/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حج/ مناسك مني/ هدي/ زمان و مکان هدی

ادامه بررسی کلام مرحوم تبریزی در ایام ذبح

یک مطلبی از بحث گذشته باقی مانده عرض کنم؛ در روایت ابی‌بصیر در نقل ابن ابی‌نصر بزنطی از عبدالکریم بن عمرو از ابی‌بصیر دارد "فاذا کان یوم النفر وجد ثمن شاة أ یذبح او یصوم؟ قال بل یصوم فان ایام الذبح قد مضت"؛ در روایت "عبیس" دارد که "فاذا کان بعد النفر وجد ثمن شاة"؛ مرحوم استاد توجه داشت که اگر این روایت دوم باعث بشود که مجمل بشود این جمله برای ما و دیگه از این جمله نفهمیم که روز سیزدهم خارج است از ایام ذبح چون روایت اولی دارد که "فاذا کان یوم النفر"‌و ایشان استظهارشان این است که یعنی یوم النفر مستحب -که پیامبر انجام داد- که روز سیزدهم بود؛ روز سیزدهم ثمن هدی پیدا کرد امام می فرماید دیگه ایام ذبح گذشته است و روزه بگیرد اما اگر نقل مجمل بشود و احتمال بدهیم که نقل عبیس درست باشد که "فاذا کان بعد النفر وجد ثمن شاة" این "بعد النفر" اطلاق دارد؛ ممکن است روز سیزدهم باشد؛ بعد از نفر آمد مکه هنوز روز سیزدهم است؛ صبح رمی جمرات کرد آمد مکه؛ بعد النفر است و هنوز روز سیزدهم است؛ ولی ممکن است روز چهاردهم باشد؛ اطلاق دارد بعد النفر؛ یوم النفر که ندارد؛ بعد النفر هم روز سیزدهم را می گیرد بعد از کوچ کردن از منی؛ هم روز چهاردهم را می گیرد؛ هم روز پانزدهم را می گیرد و هکذا. اگر این نقل محتمل باشد با آن روایت "الاضحی بمنی اربعة‌ایام" قابل تقیید است؛ او می گوید اضحی بمنی چهار روز است؛ یعنی روز سیزدهم هم جزء ایام ذبح است در منی؛ آن‌وقت "اذا کان بعد النفر" حمل می شود بر روز چهاردهم به بعد.

مرحوم استاد برای حل این شبهه فرمودند ما ملتزم می شویم به تعدد روایت؛ دو بار ابوبصیر از امام این مطالب را شنید: یک‌بار سائل گفت "فاذا کان یوم النفر وجد ثمن شاة" یک‌بار سائل گفت "فاذا کان بعد النفر وجد ثمن شاة" و ما کاری به سؤال دوم نداریم؛ سؤال اول برای ما مهم است. تعارض که با هم ندارند؛ دو حدیث از امام هست. ما به حدیث اول استناد می کنیم که "فاذا کان یوم النفر" یعنی روز سیزدهم که شد "وجد ثمن شاة" و امام فرمود "یصوم فان ایام الذبح قد مضت".

انصاف این است که این فرمایش تمام نیست؛ احتمال تعدد حدیث از امام احتمال ضعیفی است که وثوق نوعی است به خلافش. و با وجود وثوق نوعی به خلاف، ارتکاز عقلاء حجت نمی داند این خبر ثقه را و لو ظاهرش تعدد حدیث باشد. تمام متن تقریبا مشابه هم هست؛ سؤال و جواب. هر دو حدیث هم از عبدالکریم بن عمرو عن ابی‌بصیر هست. احتمال تعدد حدیث از امام، موهوم است. و لکن اگر از "یوم النفر" استظهار می کردیم که به معنای روز سیزدهم باشد، به نظر ما راه حل دیگری داشت استاد -قدس‌سره- برای حل این شبهۀ تعارض این دو نقل. و راه حل این شبهه این است که چه اشکال دارد که راوی یک خصوصیت را در یک نقلش بیان بکند و یک خصوصیت دیگری را در یک نقل دیگر؟ شما داستان که تعریف می کنید ممکن است بگویید ما روز جمعه ماه رمضان وارد مثلا شهر نجف شدیم و روزه گرفتیم. به یک شخص دیگری بگویید ما هفته اول ماه رمضان در هوای گرم (در شدت گرما) وارد نجف شدیم؛‌شدت گرما را در نقل دوم گفتید و این که روز جمعه وارد شدید را در نقل اول گفتید؛ با هم تنافی ندارد. اینجا هم همینطور است. "عبدالکریم بن عمرو" داستان را که نقل می کند (حدیث را نقل می کند) شاید هر دو مطلب بوده در حدیث؛ هم "یوم النفر" بوده هم "بعد النفر" بوده.

[سؤال: ... جواب:] ممکن است ابو‌بصیر هر دو را به این [عبدالکریم بن عمرو] گفته. چه اشکال دارد که هم یوم النفر هم بوده که "وجد ثمن شاة"‌هم بعد النفر؟ یعنی صبح روز سیزدهم رمی جمرات کرد و آمد مکه و اتفاقا پول گوسفند گیرش آمد؛ هم صدق می کند یوم النفر پول گوسفند گیرش آمد هم صدق می کند بعد النفر پول گوسفند گیرش آمد؛ با هم تنافی ندارد. و الا اگر با هم تنافی داشته باشند، انصافا احتمال تعدد حدیث موهوم است.

منتها اصل مطلب برای ما روشن نیست که واقعا "یوم النفر" ظهور داشته در آن زمان در روز سیزدهم. البته اگر "یوم النفر من منی" باشد، باید بگوییم روز سیزدهم؛ چون نمی توانیم بگوییم روز دوازدهم چون اگر بگوییم روز دوازدهم یعنی ایام ذبح تا روز دهم و یازدهم هست [و در] روز دوازدهم [باید] بگوییم "ایام الذبح قد مضت" که دیگه قابل التزام نیست. ولی اشکال ما این است که کی می گوید "یوم النفر یوم النفر من منی" است؟ شاید "یوم النفر من مکة الی بلده" هست. این احتمال را ما می دهیم. و لذا این روایت برای ما مجمل هست.

[سؤال: ... جواب:] گاهی یوم النفر را به یوم النفر از منی به مکه می گویند [آنجا] قرینه داریم اما دلیل نمی شود که همه جا اگر بگویند یوم النفر، ظهور داشته باشد در یوم النفر از منی. [لذا] آن روایتی که شما می فرمایید (معتبره فضل بن یونس) دارد که رجلی "اخذه السطان ظالما له" یوم عرفه حبسش کرد بعد اگر یوم النفر آزادش بکنند حجش مبدل شده است به عمره مفرده؛ آنجا یوم النفر یقینا یوم النفر من منی است؛ اما آیا همه جا یوم النفر به معنای یوم النفر من منی هست؟

برای ما روشن نیست و اگر روشن بشود که یوم النفر، "یوم النفر من منی" هست و حمل بکنیم بر روز سیزدهم، مشکل این است که اولا می شود معارض با آن "الاضحی بمنی اربعة ایام" چون عرض کردیم حمل "الاضحی بمنی اربعة ایام" بر اضحیه مستحبه، حمل بر فرد غیر متعارف هست. ثانیا: ما می گوییم چرا یوم النفر من منی" خصوص روز سیزدهم باشد؟ شاید روز دوازدهم باشد. نگویید روشن است که ایام ذبح دو روز نیست -چون اگر بگویید روز دوازدهم "وجد ثمن شاة فان ایام الذبح قد مضت" یعنی ایام ذبح روز دهم و یازدهم است- زیرا می گوییم شاید مراد از یوم النفر، روز دوازدهم باشد ولی مقصود از "ان ایام الذبح قد مضت" این است: آن ایامی که اگر انسان پول گیرش بیاید واجب می شود بر او ذبح، آن ایام گذشته. "ان ایام الذبح قد مضت را اینطور معنا کنیم: ایامی که لو "وجد ثمن الهدی فوجب علیه الذبح" آن ایام گذشته. آن ایام کی هست؟ ممکن است اصلا آن ایام با روز دوازدهم هم بگذرد یعنی روز دوازدهم هم که شد قبلش پول گیر نیاوردی و روز دوازدهم پول گیر بیاوری امام می فرماید روزه بگیر چون ایام ذبح یعنی آن ایامی که اگر پول داشتی به تو می گفتند "یجب علیک الذبح" آن ایام دیگه گذشت. الان یک ایامی است که اگر الان پول گیر بیاوری دیگه ذبح بر تو واجب نیست؛ اما اگر قبلا پول داشتی و ذبح نکردی الان بر شما ذبح واجب است و لو روز دوازدهم و لو روز سیزدهم. پس منافات نخواهد داشت.

[سؤال: ... جواب:] امام می فرماید دیگه ذبح نکند و روزه بگیرد چون ایام ذبح دیگه گذشته. ایام ذبح گذشته یعنی چه؟ شما هم همینطور توجیه می کنید (مثل استاد اینطور توجیه می کنند) می گویند یعنی ایامی که اگر پول داشته باشی برای ذبح، واجب می شود، گذشته. ایشان هم همینطور معنا می کند. و لذا ایشان خودش می گوید اگر پول داشتی اما قربانی گیرت نیامد یا پول داشتی و قربانی هم گیرت می آمد اما عمدا جهلا ذبح نکردی، ایام ذبح تو تا آخر ذیحجه هست. ایشان هم توجیه می کند این روایت را و می گوید معنای "ایام الذبح قد مضت" این است که آن ایامی که اگر پول گیرت بیاید در آن ایام مصداق "فمن وجد" می شوید نه مصداق "فمن لم‌یجد فصیام" آن ایام گذشته. ایشان هم همینطور معنا می کند. فوقش اگر یوم النفر، "یوم النفر من منی" باشد معنایش این است که آن ایامی که اگر در آن ایام پول گیرتان بیاید ذبح بر شما واجب می شود آن ایام گذشته و منافات ندارد که روایت دیگه می گوید "الاضحی بمنی اربعة ایام"؛ در این روایت که دیگه این حرف ها نیست. معنایش این است که بعد از چهار روز دیگه ایام ذبح در منی تمام می شود. [در این روایت] همچون قرینه‌ای که در معتبره ابی‌بصیر بود در آن وجود ندارد. از این بحث بگذریم .

مسألة 383: لايجزئ هدی واحد إلّا عن شخص واحد

بررسی سه روایتی که مرحوم آقای خوئی مطرح کردند

راجع به بحث مسأله 383 مرحوم شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ صدوق، صاحب وسیله و صاحب مراسم گفته‌اند عند الضروره می توانند چند نفر یک گوسفند ذبح کنند. دلیل این ها یک‌سری روایات است. مرحوم آقای خوئی سه تا روایت از این روایات را مطرح می کند و می خواهد بین این سه روایات جمع‌بندی کند؛ با این که نه تا روایت داریم. ولی حالا آن مقدار که مرحوم آقای خوئی مطرح کرده بیان کنیم. بعد اگر فرصتی بود توضیحات‌مان را می دهیم.

مرحوم آقای خوئی می فرماید عمده در مقام سه روایت است:

اول صحیحه حمران است؛ قال: "عزّت البدن سنة بمنی حتی بلغت البدنة مأة دینار شتر ده دینار بود حالا شد صد دینار -ده برابر- فسئل ابوجعفر -علیه‌السلام- عن ذلک فقال اشترکوا فیها قلت و کم؟ قال ما خفّفه افضل (هر چی شریک کمتر قربانی بهتر) قلت عن کم یجزی؟" حالا که شتر کمیاب شد و می خواهیم شریک بشویم در قربانی کردن شتر از، چند نفر مجزی است؟ حضرت فرمود از هفتاد نفر. این روایت اول.

ایشان می فرماید اما این روایت که ندارد هدی واجب؛ دارد "عزّت البدن سنة بمنی". یا منصرف است به اضحیه مستحبه یا اگر مطلق است حملش می کنیم بر اضحیه مستحبه. چرا؟ چون صحیحه حلبی که سند صدوق به این صحیحه، صحیحه است دارد که "سالت اباعبدالله-علیه‌السلام- عن النفر تجزیهم البقرة؟ قال اما فی الهدی فلا و اما فی الاضحی فنعم". فرمود در هدی واجب یک بقره از چند نفر مجزی نیست اما در اضحیه مجزی است. پس این صحیحه حمران مشکلش حل شد و حمل شد بر اضحیه مستحبه.

روایت دوم صحیحه عبدالرحمن بن حجاج: "سالت اباابراهیم عن قوم غلت علیهم الاضاحی و هم متمتعون و هم مترافقون لیسوا باهل بیت واحد و قد اجتمعوا فی مصیرهم و مضربهم واحد (یعنی خرجشان با هم هست) أ لهم ان‌یذبحوا بقرة؟ (می توانند مجتمعا یک بقره ذبح کنند به عنوان قربانی حج تمتع؟) فقال لااحب ذلک الا من ضرورة". فرمود من دوست ندارم این را مگر ضرورتی در کار باشد.

مرحوم آقای خوئی راجع به این روایت فرموده است که این روایت می فرماید "لااحب ذلک" و معنایش این نیست که این کار جایز است. بله "لااحب" ظهور در تحریم ندارد اما ظهور در جواز هم ندارد. "ان الله لایحب الفساد" ظهور دارد در جواز؟ این هم راجع به این روایت.

همین جا قبل از این که وارد روایت سوم بشویم روشن می شود که اصلا مثل این که مرحوم آقای خوئی اصل نزاع را اینجا مطرح نکرده. [و حال این که] نزاع در فرض ضرورت است؛ شما می گویید "لااحب ذلک" دلیل بر جواز ذبح بقره از جماعتی در حج تمتع نیست، قبول؛ اما استثناء "من ضرورة" را چه می کنید؟ این استثناء که دلیل بر جواز است. و بحث بزرگان ما (در علماء متقدمین) این بود که "یجوز ذبح هدی واحد عن جماعة فی حال الضرورة". اما ایشان به این نکته توجه نکرده و اصلا بحث نکرده. حالا این را داشته باشید.

[سؤال: ... جواب:] ما راجع به "لااحب" فرمایش آقای خوئی را قبول نداریم. ما می گوییم اگر خدا بگوید "لااحب" خدا مبدا حکم است خدا دوست ندارد فساد را "و الله لایحب الفساد" "لایحب کل مختال فخور" بله این با حرمت هم می سازد. اما امام -علیه‌السلام- نقشش در عرف متشرعی، بیان احکام خدا بود.

[سؤال: ... جواب:] "ان الله لایحب" اعم از حرمت و کراهت است لذا با حرمت می سازد اما ظهور در حرمت ندارد مگر به مناسبت حکم و موضوع مثل "ان الله لایحب الفساد".

اما امام فرق می کند امام در عرف متشرعی، شان یک مبیّن حکم الله را دارد؛ مثل یک فقیه. الان اگر شما بروید از یک فقیه سؤال کنید که آیا پنیر خوردن بدون گردو حکمش چیست؟ و او بگوید "من دوست ندارم این کار را" این کلامش ظهور در جواز دارد دیگه. اگر حرام باشد، کم هست عرفا برای یک حرام الهی که فقیه بگوید "لااحب ذلک"؛ مگر در ظرف تقیه. در ظرف تقیه، آدم به حداقل اکتفاء می کند. می گوید من دوست ندارم تظلیل را در حال احرام. چون عامه حلال می دانستند امام فرمود دوست ندارم؛ نفرمود حرام است. آن "لااحب" در مقام تقیه (در مظان تقیه، در جایی که موضوعش موضوع تقیه‌ای هست) ظهور در جواز ندارد. ولی در جایی که بحث تقیه نیست مثل همین خوردن پنیر بدون گردو اگر فقیه بگوید "لااحب ذلک" ظاهرش این است که حلال است. در این روایت ما می گوییم چون استثناء زده ضرورت را از "لااحب" و فرموده "لااحب ذلک الا من ضرورة" (من دوست ندارم که یک قربانی (یک بقره) از چند نفر ذبح بکنند مگر در حال ضرورت) بعید نیست که ظهورش در این است که ناظر به فرد استثناء است؛ یعنی کأنّه اگر ضرورت باشد اشکال ندارد. من دوست ندارم این کار را مگر ضرورت باشد.

[سؤال: ... جواب:] در "لااحب ذلک الا من ضرورة" (این کار خوشایند من نیست مگر ضرورت باشد) ممکن است عمود و مصب کلام، بیان حکم مستثنی باشد نه حکم مستثنی منه. این احتمال در ذهنم می آید که اینجا حق با آقای خوئی است که "لااحب ذلک" ظهور در جواز ندارد نسبت به حال اختیار. اما نسبت به حال اضطرار که اضطرار فرض استثناء است؛ استثناء زدند از "لااحب ذلک" و این قطعا دلالت می کند بر جواز ذبح یک بقره از چند نفر در حال ضرورت.

روایت سوم که آقای خوئی مطرح کردند، صحیحه معاویة‌بن عمار است؛ "تجزئ البقرة عن خمسة بمنی اذا کانوا اهل خوان واحد"؛ یک بقره مجزی است از پنج نفر در منی اگر اهل خوان واحد هستند یعنی در یک سفره غذا می خورند.

آقای خوئی فرموده که این روایت شبهه‌اش قوی است که بگوییم اخص مطلق است از آن روایاتی که می گفت "لاتجزئ البقرة الا عن واحد" و این روایت استثناء می کند می گوید "تجزئ عن خسمة اذا کانوا اهل خوان واحد". و لکن دو جواب می دهد از این روایت می گوید:

اولا این "ابوالحسین نخعی" که صحیحه معاویة بن عمار را نقل می کند در اینجا نگفته اضحیۀ مستحب ولی یک روایت دیگری دارد که از حلبی نقل می کند و در آنجا قرینه‌ای دارد که معلوم می شود که بحث اضحیه مستحب است نه هدی واجب؛ آن روایت این است "تجزئ البقرة او البدنة فی الامصار عن سبعة و لاتجزی بمنی الا عن واحد"؛ مجزی نیست بقره یا بدنه در منی مگر از یک نفر. این تفصیل برای چیست؟ این که فرمود "مجزی است در امصار از هفت نفر ولی در منی مجزی نیست مگر از یک نفر" ظاهرش این است که موردش اضحیه مستحبه است. و الا اضحیه واجبه در غیر منی چه می کند؟ اضحیه واجبه که در منی است و در امصار نیست. این که "تجزئ البقرة او البدنة فی الامصار عن سبعة" معلوم می شود که اضحیه مستحبه است به قرینه "فی الامصار". پس می شود موردش اضحیه مستحبه. وقتی موردش شد اضحیه مستحبه، تفصیل در اضحیه مستحبه داده می گوید اضحیه مستحبه در منی فقط برای یک نفر و در غیر منی برای چند نفر هم می شود (برای هفت نفر هم می شود). پس خلاصه فرمایش آقای خوئی این است که ایشان می گویند این صحیحه حلبی که بحث "البقرة و البدنة فی الامصار تجزی عن سبعة" را مطرح کرد این قرینه "امصار" نشان می دهد که بحث اضحیه مستحبه است. آن‌وقت این اضحیه مستحبه در منی از یک نفر فقط مجزی است. آن‌وقت قرینه می شود که صحیحه معاویة بن عمار هم حمل بشود بر اضحبه مستحبه؛ اضحیه مستحبه حکمش این است که "تجزئ البقرة عن خمسة‌بمنی اذا کانوا اهل خوان واحد"؛ فرموده که اگر در یک سفره غذا می خورند در منی هم (اضحیه مستحبه) می شود یک بقره را از چند نفر اداء کنند. این جواب اول ایشان است از صحیحه معاویة بن عمار.

جواب دوم: ایشان فرموده است سلمنا که صحیحه معاویة بن عمار اعم است از اضحیه واجبه و اضحبه مستحبه و نسبتش با آن صحیحه حلبی که می گوید در هدی واجب مجزی نیست ذبح مگر از یک نفر، می شود عموم من وجه. چطور؟ ایشان اینطوری می فرمایند که صحیحه معاویة بن عمار که موردش متمتع نیست بلکه مطلق است. صحیحه معاویة بن عمار این بود "تجزی البقرة عن خمسة بمنی"؛ ندارد "فی الاضحیة ‌الواجبة" مطلق است و نگفت "فی الحج التمتع". پس اعم است از اضحیه واجب و مستحب. و لکن مختص است حکم به اجزاء به یک بقره از پنج نفر به جایی که اهل خوان واحد باشند. پس این صحیحه معاویة بن عمار از یک حیث اعم است؛ از حیث این که هدی واجب است یا اضحیه مستحبه و از یک حیث اخص است که می گوید "اذا کانوا اهل خوان واحد". اما صحیحه حلبی تفصیل داد و گفت "النفر تجزیهم البقرة؟ قال اما فی الهدی فلا و اما فی الاضحی فنعم"؛ صحیحه حلبی هم مختص است عدم اجزائش به هدی واجب [چون] "اما فی الهدی فلا" ظاهر در هدی واجب است. اما از این حیث که چه اهل خوان واحد باشند چه نباشند، اعم من وجه است.

چطور شد؟ صحیحه معاویة بن عمار در خصوص اهل خوان واحد که اهل یک سفره هستند (غذا در یک سفره می خورند یعنی خرجشان شریک است) فرمود مجزی است "ذبح بقرة واحدة‌عن جماعة" مطلقا چه در هدی واجب چه در اضحیه مستحبه. صحیحه حلبی می گوید در هدی واجب مجزی نیست "ذبح بقرة عن جماعة"‌ چه اهل خوان باشند چه اهل خوان واحد نباشند. در هدی واجب که آن جماعت اهل خوان واحد هستند، اطلاق صحیحه معاویة بن عمار می گوید مجزی است "ذبح بقرة عن جماعة" و اطلاق صحیحه حلبی می گوید مجزی نیست. مورد اجتماع کجا شد؟ هدی واجب "من جماعة اهل خوان واحد".

[سؤال: ... جواب:] نه، از یک کاروان جماعتی که خرجشان با هم است؛ سر یک سفره غذا می خورند. هم کاروانی که هر کدام جدا خرج می کنند نه [مراد نیست].

بعد ایشان فرموده پس نسبت عموم من وجه شد فتعارضا تساقطا و رجوع می کنیم به عمومات که اقتضاء می کند که هر مکلفی در حج، واجب است بر او هدی مستقل. "فمن لم‌یجد فصیام" (اگر نتوانست روزه بگیرد). پس حق با مشهور است که گفتند تشریک جایز نیست و کسی که هدی مستقل ندارد روزه بگیرد چه در حال اختیار باشد چه در حال اضطرار. ذبح هدی واحد عن جماعة مجزی نخواهد بود اگر اضطرار است روزه بگیرند.

فرمایش آقای خوئی انصافا ناتمام است؛ اولا بحث مشهور برای حال ضرورت است. شما یک روایت پیدا کنید که در حال حال ضرورت بگوید جایز نیست "ذبح بقرة واحدة‌عن جماعة"؛ ما پیدا نکردیم. وقتی پیدا نکردیم، چطور صحیحه عبد الرحمن بن الحجاج را طرح کنیم؟ صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج در خصوص حج تمتع بود؛ "و هم متمتعون". به این صحیحه "قوم غلت علیهم الاضاحی و هم متمتعوم أ لهم ان‌یذبحوا بقرة؟ قال لااحب ذلک الا من ضرورة" چرا عمل نکنیم؟

[سؤال: ... جواب:] حج تمتع است. و حج تمتع مستحب هم باشد هدیش واجب می شود. اولا اطلاق دارد "و هم متمتعون"؛ چه حج تمتع واجب چه مستحب. وانگهی حج تمتع مستحب، اعمالش بعد از شروع می شود واجب.

و لذا به نظر ما حق با مرحوم شیخ طوسی است. ما این روایت را چطور طرح کنیم؟ بعید نیست در حال ضرورتی که هست "ذبح بقرة واحدة‌عن جماعة" مجزی باشد. بله تعین ندارد. اجزاء را ما قائلیم نه تعین. اگر روزه می خواهند بگیرند، بگیرند. اما مجزی است در فرض ضرورت. [توجه کنید که] بقره است؛ قاطی نشود؛ اگر بروند هفت نفر پول بگذارند یک گوسفند لاغر هفت ماهه پیدا کنند و بگویند در حال ضرورت است، نخیر روایت در بقره است. آن هم دلیل بر اجزاء‌است نه تعین. و ما به این ملتزم می شویم.

و اما صحیحه معاویة بن عمار "تجزئ البقرة عن خمسة بمنی" را عرض کردیم که عرفی نیست حملش کنیم بر اضحیه مستحب؛ حمل بر فرد غیر متعارف است و قدر متیقنش هدی واجب است. منتها قید می خورد به حال ضرورت بخاطر صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج.

فالاظهر ما علیه الشیخ الطوسی من اجزاء هدی واحد عن جماعة‌فی حال الضرورة. این راجع به این بحث.

دیگه چون بحث قبلی را تعطیل کردیم این بحث را امروز تعطیل می کنیم. اگر مطالبی در این مسأله باقی مانده -که برخی از روایات مانده- اگر ضرورت بود انشاءالله دهم شهریور سه‌شنبه این بحث را شروع می کنیم به خواست خدا.

اللّهمّ کن لولیّک الحجّة ‌بن‌الحسن صلوتک علیه و علی آبائه في هذه الساعة و في کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo