درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي
94/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حج/ مناسك مني/ هدي/ زمان و مکان هدی
نقد و بررسی کلام مرحوم تبریزی در ایام ذبحیک نکتهای از بحث دیروز باقی مانده عرض کنم. مرحوم استاد فرمودهاند که باید شخص متمکن از ذبح اگر در روز عید قربان ذبح نکند حتما یا روز یازدهم یا دوازدهم ذبح بکند و تاخیر نیندازد به روز سیزدهم. ولی اگر تاخیر انداخت، تا آخر ذیحجه ذبحش مجزی است. اجزاء مشکل ندارد ولی خلاف تکلیف عمل کرده. در مقابل، فرمایش مرحوم آقای خوئی است که میفرمود اگر در روز عید قربان ذبح نکند، باید در ایام التشریق (یا یازدهم یا دوازدهم یا سیزدهم) ذبح کند و اگر نکرد تا آخر ذیحجه وقت دارد. استاد فرمودند اگر در روز عید قربان ذبح نکرد یا روز یازدهم ذبح کند یا دوازدهم. و اگر این کار را نکرد و لو عصیانا تا آخر ذیحجه وقت دارد.
ایشان استدلالی که میکنند یکی به همان معتبره ابیبصیر است که "ان ایام الذبح قد مضت". میگویند در "یوم النفر وجد ثمن الهدی" شخصی پول قربانی نداشت تا یوم النفر و یوم النفر از نظر عرف عام یعنی روز سیزدهم -که پیامبر هم همان روز نفر کرد از منی- پس در روز سیزدهم گفتند "ایام الذبح قد مضت". یعنی روز سیزدهم جزء ایام الذبح نیست. منتها ایام الذبح نیست تکلیفا؛ [یعنی] باید قبل از روز سیزدهم ذبح کنید و الا وضعا که مشکلی ندارد [چون] صحیحه حریز میگفت تا آخر ذیحجه قربانی کردن وقت دارد. شخصی بود پول قربانی داشت ولی قربانی پیدا نکرد امام فرمود که پولت را بگذار نزد بعض اهل مکه تا آخر ذیحجه برایت قربانی بکنند.
ایشان میگوید آن روایاتی که میگوید "الاضحی بمنی اربعة ایام" تعارض میکند با آن روایاتی که میگوید "الاضحی بمنی ثلاثة ایام"؛ و عرفا هم حمل میشود بر اضحیه مستحبه. دلیلی هم که ایشان میآورد این است که میگوید ما در صحیحه محمد بن مسلم داریم "اذا وجد الرجل هدیا ضالا" شخصی یک هدی گمشدهای را پیدا میکند از کجا میفهمیدند این هدی است؟ یا از اشعار؛ (شتری بود که کوهانش را بریده بودند یعنی با شمشیر شکاف داده بودند) یا با این متوجه میشود که این هدی است که این هدی تقلید شده بود (یک نخی یا یک کفش پارهای آویزان کرده بودند به گردن این حیوان حالا یا شتر یا گاو یا گوسفند) معلوم میشد که این هدی است. حضرت فرمود که "اذا وجد الرجل هدیا ضالا فلیعرفه یوم النحر و الثانی و الثالث" سه روز تعریف کند "ثم لیذبحها عن صاحبها عشیة الثالث" عصر روز سوم دیگه تاخیر نیندازد و ذبح کند از طرف صاحب این هدی. عصر روز سوم کی هست؟ عصر روز دوازدهم. سه روز یعنی روز دهم یازدهم دوازدهم گشت و اعلان عمومی کرد امّا صاحبش پیدا نشد، عصر روز سوم که روز دوازدهم میشود، ذبح کند. ایشان میفرمایند که پس واجب است این شخص عصر روز دوازدهم ذبح کند معلوم میشود که دیگه وقت دارد میگذرد. اگر بنا بود روز سیزدهم هم وقت داشته باشد ذبح تکلیفا پس چرا حضرت امر فرمود -که ظاهر امر هم وجوب هست- حتما عصر روز دوازدهم ذبح کن این هدی ضال را؟
به نظر ما این صحیحه محمد بن مسلم دلالتش بر وجوب مبادرت ذبح تا قبل از روز دوازدهم قابل انکار نیست [و بحث ما در آن نیست] بحث ما در جمع عرفی است. ما میگوییم جمع عرفی بین این صحیحه محمد بن مسلم با آن روایاتی که میگوید "الاضحی بمنی اربعة ایام" چیست؟ بحث ما در این هست و الا ما منکر نیستیم که ظهور "ثم لیذبحها عن صاحبها عشیة الثالث" این است که واجب است ذبح این هدی عصر روز دوازدهم و مفادش این است که تاخیر جایز نیست از روز دوازدهم. امّا آیا جمع عرفی اقتضاء میکند که ما قائل بشویم به تعدد مراتب وجوب؟ یا قائل بشویم به تعدد مراتب فضل؟ این را توضیح بدهم:
اگر یک خطاب بگوید "ان فعلت کذا فصم یوما قبل انقضاءالاسبوع" (اگر قبل از انقضاء هفته فلان کار را کردی، یک روزه بگیر) و خطاب دیگر بگوید "ان فعلت ذاک (اگر همان کار را کردی) فصم یوما قبل انقضاءالشهر"، عرف چی میگوید؟ عرف حمل نمیکند آن "قبل الانقضاء الاسبوع" را بر افضلیت؟ انصاف این است که حمل میکند بر افضلیت. نه اینکه بگوید تعدد مراتب وجوب است؛ یعنی اگر میتوانی قبل از انقضاء هفته روزه بگیر و اگر نتوانستی یا نافرمانی کردی تا قبل از انقضاء هفته روزه نگرفتی تا قبل از انقضاء ماه روزه بگیر. واقعا این جمع، عرفی نیست.
اگر ایشان میفرماید "الاضحی بمنی اربعة ایام" را حمل میکنیم بر اضحیه مستحبه و لو به قرینه اینکه این صحیحه محمد بن مسلم، اخص است و در هدی واجب است و "الاضحی بمنی اربعةایام" فوقش مطلق است (اعم است) از هدی واجب و اضحیه مستحبه، جواب میدهیم و میگوییم این روایت، عرفا اباء از تقیید دارد. و قدر متیقن از تعبیر به "الاضحی بمنی اربعة ایام" همان هدی متعارف است در منی (منسبق به ذهن همان هدی واجب حج است). وقتی میگویند "الاضحی بمنی" قدر متیقن و آن که منسبق به ذهن است، هدی واجب هست. مگر از اول تصریح به خلاف بکنند مثل صحیحه حلبی که میگفت "اما الهدی فلا و امّا الاضحی فنعم"؛ اگر میخواهید هدی قربانی حج بجا بیاورید باید از یک نفر باشد در منی؛ امّا اگر اضحیه مستحبه است، از چند نفر هم میتوانید یک اضحیه مستحبه کنید. آنجا از اول، هدی را در مقابل اضحی گذاشتند. و آن اضحی ظهورش از اول یعنی اضحیه مستحبه. ولی اینکه بیاییم و از این روایتی که میگوید "الاضحی بمنی اربعة ایام"، خارج کنیم هدی حج را، [درست نیست چون] عرفا اباء از تقیید دارد. این نکتهای است که به نظر ما میرسد.
غیر از این اشکال اشکال ما به مرحوم استاد این است که شما به چه دلیل میفرمایید وضعا جایز است ذبح تا آخر ذیحجه و لو عصیانا تاخیر بیندازد؟ به چه دلیل؟ چون صحیحه حریز راجع به کسی است که "لایجد الهدی" (کسی که قربانی پیدا نمیکند) ولی پول قربانی را دارد و در آن مورد فرمود پول قربانی را بگذارد نزد بعض اهل مکه تا آنها از طرف او ذبح کنند در ماه ذیحجه؛ پس این صحیحه دلیل نمیشود چون موردش اخص از مدعی است؛ موردش "من وجد ثمن الهدی و لایجد الهدی" است. آیا شامل عالم عامد هم میشود که عمدا تاخیر انداخته ذبح قربانی را از روز دوازدهم؟ یا از روز سیزدهم تاخیر انداخته؟ شامل او نمیشود و [همینطور] شامل جاهل مقصر نمیشود. بله موردش مورد عاجز است و بگوییم مطلق معذور و لو جاهل قاصر یا ناسی. امّا اگر عالم عامد ذبح نکرد تا روز دوازدهم گذشت یا روز سیزدهم گذشت، ما از صحیحه حریز چطور استفاده کنیم که وضعا مشکلی پیدا نمیکند؟ این درست نیست. بعد آنوقت بگوییم تا آخر ذیحجه هم مکان ذبح، منی است؛ اینها اصلا دلیل ندارد. اگر بعد از روز دوازدهم یا سیزدهم عالما عامدا یا جاهلا مقصرا ذبح نکردی و بروی در منی ذبح کنی، ذبحت صحیح و مجزی است؟ نه اجزاء دلیل دارد و نه اینکه در منی برویم ذبح کنیم.
[سؤال: ... جواب:] خود این روایت میگفت که "یخلفه عند بعض اهل مکة" ظاهرش این است. نگفت در منی ذبح کنند. ظاهرش این است که وقتی میگویند "یخلف الثمن عند بعض اهل مکة و یامر من یشتری له و یذبح عنه" ظاهر "یشتری له و یذبح عنه" این است که در مکه ذبح کند. در روایت نضر بن قرواش که روشنتر است؛ میفرماید "یدفع ثمن النسک الی من یذبحه بمکة" ایام تشریق گذشت [پس] منی دیگه چه موضوعیتی دارد.
[سؤال: ... جواب:] معتبره ابیبصیر راجع به کسی است که واجد ثمن هدی نیست و در یوم النفر ثمن الهدی گیرش میآید. چون ایام تکلیفی ذبح گذشته -نه ایام وضعی یعنی آن ایامی که مکلف بود مبادرت کند به ذبح در آن ایام و لو اگر عصیان هم میکرد، تا آخر ذیحجه هم وقت داشت- دیگه پیدا کردن پول قربانی بعد از آن، موجب انتقال وظیفهاش از صوم به قربانی نمیشود و او روزه میگیرد چون ایام تکلیفی ذبح گذشت و بعد از آن پول قربانی پیدا کرد. اینطور معنا میکنند؛ میگویند "ان ایام الذبح" یعنی ایامی که مکلف میشود انسان به ذبح و آن ایام گذشت و بعد از آن پول پیدا کرد، [در این حالت] وظیفهاش همان صوم است.
بررسی سندی روایت "ان ایام الذبح قد مضت"یک نکته هم عرض کنم برای تکمیل این بحث؛ این "ایام الذبح قد مضت" دو سند دارد: یک سند همان سند معروف هستکه قبلا مطرح کردیم. سند دوم سندی است که "عبیس" در آن هست. سند اول "ابن ابیعمیر عن عبدالکریم بن عمرو عن ابیبصیر" است. سند دوم "عبیس عن کرّام عن ابیبصیر" است. ما دیروز یک اشتباهی کردیم گفتیم که سند این روایت دوم ضعیف است؛ نه، این اشتباه بود؛ "عبیس" معتبر است؛ [چون] "عباس بن هشام" است که نجاشی میگوید "ثقةٌ جلیل فی اصحابنا کثیر الروایة کُسّر اسمه فقیل عبیس". عباس را گفتند عبیس. "کرّام" که همان "عبدالکریم بن عمرو" است که از اجلاء بوده. نمیدانم چرا مرحوم استاد فرمودند که اینها دو روایت هستند؟ فرمودند این روایت عبیس با آن روایت ابن ابیعمیر عن عبدالکریم بن عمرو دو روایت است. چرا دو روایت هستند؟ فقط یک جمله در روایت عبیس اضافه شده و آن جمله این است که میگوید "و لمیصم ثلاثة ایام" که قبل از پیدا کردن پول گوسفند آن سه روز روزه بدل هدی را نگرفت. و این موجب تعدد روایت نمیشود [فقط] یک مطلب اضافه داشته.
و یک وقت فکر نکنید روزه نگرفتن آن سه روز تاثیر دارد در حکم، قطعا تاثیر ندارد. چرا؟ برای اینکه اگر کسی روزه نگرفته بود آن سه روز را قبل از ایام تشریق (صیام ثلاثة ایام فی الحج) و بعد از ایام تشریق پول قربانی پیدا میکند، میگویند ایام ذبح گذشته و روزه بگیر. [در این صورت که] سه روز را روزه نگرفته بود میگویند ایام قربانی گذشته و تو الان بعد از ایام تشریق پول قربانی را پیدا کردی و روزه بگیر (یعنی سه روز روزه را بعد از این بگیر) امّا کسی که سه روز روزه را قبلا گرفته که بطریق اولی به او میگویند ایام قربانی گذشته و همان سه روز روزهای که گرفتی تکمیلش کن. هم اولویت عرفیه است و هم عموم تعلیل "ان ایام الذبح قد مضت" شاملش میشود.
و لذا من نمیدانم که اصرار مرحوم استاد که اینها دو روایت هستند ... میخواهد بفرمایند اگر یک روایت بودند مجمل میشد؛ نمیدانستیم این جمله "لمیصم الثلاثة الاولی" در این روایت هست یا نیست. نه، یک روایت است و مجمل نمیشود؛ چون این زیاده اگر باشد مخل به معنا نیست (معنا عوض نمیشود) و اگر نباشد اطلاق دارد. و اگر هم باشد فرض صوم ثلاثة ایام را ما به اولویت، حکمش را اثبات میکنیم. وقتی [در فرض] "لمیصم الثلاثة الاولی ثم وجد ثمن الهدی بعد ایام التشریق" امام میفرماید روزه بگیرد و ایام ذبح قد مضت، بنابراین اگر آن سه روز را روزه گرفته قبلا، که بطریق اولی عرفی میگویند که لازم نیست ذبح کنی و همان سه روز را که گرفتی، هفت روز دیگه بگیر تمام بشود. عموم تعلیل هم میگوید "ان ایام الذبح قد مضت".
مسألة 382: الأحوط أنيكون الذبح أو النحر يوم العيدمسأله بعدی (مسأله382) نوعا مطالبش گفته شده و لذا ما تکرار نمیکنیم.
فقط یک نکته بگویم؛ در این مسأله که بحث این است که احوط این است که ذبح، روز عید باشد که ما اشکال کردیم و گفتیم این احتیاط، فوقش احتیاط استحبابی است. احتیاط وجوبی هم ما قبول نداریم که ذبح در یوم العید واجب باشد. بعد فرموده است که اگر روز عید ذبح نکرد واجب است تا آخر ایام تشریق ذبح کند. این را ما قبول داریم و لکن معتقدیم که اصلا واجب موسع است از اول این چهار روز. در ادامه ایشان میفرماید که اگر کسی فراموش کرد ذبح را و رفت طواف کرد بعد ملتفت شد، طوافش صحیح است و لازم نیست طواف را اعاده کند و [لکن] ذبح را تدارک میکند. این هم دلیلش همان صحیحه جمیل و صحیحه حمران است که پیامبر فرمود "لاحرج". دارد که "ان رسولالله -صلّیاللّهعلیهوآله- اتاه اناس یوم النحر فقال بعضهم یا رسولالله انی حلقت قبل انیذبح و قال بعضهم قال بعضهم انی حلقت قبل انارمی فلمیترکوا شیئا کان ینبغی انیؤخروه الا قدموه فقال لاحرج". اطلاق دارد و لو اینکه اول طواف کردند بعد آمدند ذبح کردند. در خصوص نسیان ذبح قبل از طواف که صحیحه معاویةبن عمار صراحت داشت که "من نسی انیذبح فی منی حتی زار البیت فاشتری بمکة فذبح" امام فرمود "لاباس قد اجزأ عنه". صریحا میگوید: کسی که فراموش کند ذبح را در منی و بعد از طواف ملتفت بشود، مشکلی ندارد و ذبح بعد از طوافش مجزی است.
راجع به این صحیحه معاویة بن عمار نکتهای بگویم؛ در این صحیحه نیامده که ذبحش در مکه بعد از طواف، عن نسیانٍ بوده؛ این روایت دارد که نسیان ذبح در منی قبل الطواف [بوده]. در این روایت اینطور فرض شده که شخصی فراموش کرد ذبح در منی بکند و طواف بالبیت کرد "فاشتری بمکةفذبح". در روایت ندارد که این شراء هدی در مکه و ذبح در مکه این هم عن نسیانٍ بوده. و لذا شبههای که در این روایت هست این است که گفته میشود این روایت اصلا مفادش این است که ذبح در مکه مجزی است. [البته] منافات ندارد که ذبح در منی واجب باشد تکلیفا ولی اگر کسی آمد در مکه ذبح کرد ذبحش مجزی است. این شبهه در این روایت هست چون در این روایت میگوید "نسی انیذبح فی منی حتی زار البیت" تا این مقدار نسیان دارد "فاشتری بمکة فذبح" ندارد "فاشتری بمکة و ذبح نسیانا". شبهه این است که اطلاق این روایت میگیرد کسی را که "فاشتری بمکةو ذبح عمدا". بله، فراموش کرد ذبح را قبل از طواف و طواف کرد بعد متذکر شد که من ذبح نکردم در منی امّا بعد از اینکه متذکر شد، آیا ذبحش در مکه عن نسیانٍ بود؟ اینکه در روایت نیست. و لذا شبهه این میشود که این روایت میخواهد بگوید کسی که در منی ذبح نکرد و آمد در مکه ذبح کرد ذبحش مجزی است. آنوقت شبهه این است که این روایت دلیل میشود که ذبح در منی واجب اولی است و لکن اگر کسی این واجب را ترک کرد و در مکه ذبح کرد ذبحش مجزی است. این شبهه در این روایت هست.
[سؤال: ... جواب:] بله، بقول آقا مورد روایت جایی است که تا زمان طواف فراموشیاش نسبت به ذبح ادامه داشت. تا طوافش تمام شد یادش نیامد که من ذبح نکردم در منی ولی بعد از اینکه طوافش تمام شد یادش آمد در منی ذبح نکرده. ندارد که "فاشتری بمکةفذبح نسیانا" اینکه دیگه نسیانا نیست. و اطلاق دارد و لو جاهل مقصر باشد و لو جاهل متردد باشد.
[سؤال: ... جواب:] فرض این است که ندارد "فاشتری بمکة ثم ذبح نسیانا قد اجزأ". شبیه این میشود که آقای سیستانی هم دارد از بعضی از روایات استفاده کردند که کسی که "حلق راسه بمکة "در روایت داریم که مجزی است. آقای سیستانی فتوی میدهد میگوید اگر کسی عمدا در غیر منی ذبح کند، خلاف وظیفه اولی انجام داده که چرا در منی حلق نکردی امّا حلقش مجزی است. حالا میگویند موهایش را هم اگر میتواند بفرستد در منی "لیلقی شعره بمنی"؛ حالا آن یک تکلیف آخری است که موهایش را بفرستد به منی و در منی بیندازند روی زمین. امّا چطور آقای سیستانی از روایات در حلق در خارج منی استفاده کرده که مجزی است و لو عالما عامدا شما حلق نکنی در منی؟ البته واجب اولی، حلق در منی است. اجزاء یک بحث است و واجب اولی یک بحث دیگری است. واجب اولی حلق در منی است امّا حلق خارج منی هم مجزی است به نظر آقای سیستانی. اینجا هم گفته میشود که این روایت در مورد ذبح هم همین را میگوید.
[سؤال: ... جواب:] اگر بگویند "رجل ترک السورة فی صلاته" و امام بفرماید "لاباس" شما اطلاقگیری نمیکنید؟ تمسک نمیکنید به این اطلاق که اگر کسی عمدا ترک بکند سوره را نمازش صحیح است؟ "من ترک السورة فی صلاته صلاته صحیحة" میگویید اطلاق دارد؛ قضیه حقیقیه است و لو عالما عامدا این کار را بکند. "رجل ترک القراءة فی صلاته قال لاباس قد اجزأ عنه".
و لذا برخی آمدند از متاخرین حالا صاحب مدارک است یا صاحب کشف اللثام است الان یادم نیست میگویند "فاشتری بمکة فذبح" ندارد "فذبح بها". و ذبح واجد شرائط این است که برود در منی ذبح کند. نگویید در فقه الرضا دارد "فذبح بها" چون ما میخواهیم روایت صحیحه را حساب کنیم به فقه الرضا چکار داریم؟
ولی انصاف این است که این کلام درست نیست چون ظاهر "فاشتری بمکةفذبح" همانطور که دیروز گفتیم یعنی "فذبح بمکة".
ولی عرض ما در جواب این شبهه این است که یا ظاهر انصرافی این روایت این است که این ذبحش هم از روی نسیان بوده "نسی انیذبح بمنی". و این نسیان منجر شد به این کارها؛ منجر شد به اینکه بیاید طواف بکند؛ منجر شد به اینکه بیاید ذبح بکند در مکه. همه اینها مشکل فراموشیاش است. گفت رفت دکتر، هر چی گفت سرم درد میکند دکتر گفت از پیری است گفت پاهایم درد میکند گفت از پیری است، این آقا عصبانی شد داد و فریاد کرد، دکتر این هم از پیری است این عصبانیتت هم از پیری است. "نسی انیذبح بمنی حتی زار البیت" این از روی نسیان است، ظهور انصرافیاش این است که "فاشتری بمکةثم ذبح"هم از روی نسیان است حالا نسیان حکم. یا این است یا این است که اطلاقش با روایاتی که میگوید محل ذبح در ایام تشریق در منی است، تقیید میخورد و حمل میکنیم بر فرض مضیّ ایام تشریق. "فاشتری بمکةفذبح" بعد از ایام تشریق.
[سؤال: ... جواب:] آن روایتی که میگفت اگر کسی شتر دیگری را پیدا کرد "ان کان نحره بغیر منی لمیجزء عن صاحبه" فرمود اصلا مجزی نیست. بله آن داشت "نحر بغیر منی لمیجزء عن صاحبه" و این روایت دارد "ذبح بمکة" شما میگویید شاید ذبح در غیر منی مجزی نیست مگر اینکه ذبح در مکه باشد. شاید اینطور میخواهید جواب بدهید. عرض ما این است که مفاد روایاتی که میگفت "محل النحر منی" و آن هم میگفت "الاضحی بمنی اربعة ایام" این است که باید در این چهار روز نحر در منی باشد -ظاهرش هم وضعی است- و این، قرینه میشود که روایت "فشتری بمکةفذبح" را حمل کنیم بر بعد از ایام تشریق.
[سؤال: ... جواب:] چرا اینطور میگویید؟ بگویید "الاضحی بمنی اربعة ایام" ظاهرش این است که وضعی و تکلیفی است و محل ذبح در این چهار روز منی است. پس حکم وضعی اقتضاء میکند عدم اجزاء در غیر منی را در این چهار روز (روز عید و سه روز ایام تشریق) و این روایت حمل میشود بر مضی ایام تشریق. بر فرض نسبت بین این روایت و روایاتی که میگوید "الاضحی بمنی اربعة ایام" عموم من وجه باشد -که بگویید آن اعم از این است که نسیان بکنی ذبح را قبل از طواف یا نسیان نکنی- و نگویید این روایات "الاضحی بمنی اربعةایام" اخص است فوقش با این صحیحه -که میگوید مجزی است ذبح در مکه- تعارض میکند و عمومات "محل النحر منی" مرجع است.
مسألة 383: لايجزئ هدی واحد إلّا عن شخص واحدمسأله بعد مسأله 383 هست: "لایجزئ هدی واحد الا عن شخص واحد".
خیلی واضح است؛ ظاهر "المتمتع علیه الهدی" استقلال است یعنی هدی مستقل. مثل عقیقه که مستحب است از نوزاد. حالا خدا دو تا دوقلو نوزاد به او داده خُب دو تا عقیقه مستحب است دیگه؛ اینجا هم همینطور است. علاوه بر اینکه روایات صحیحه، صریح است؛ صحیحه محمد بن مسلم میگوید "لاتجوز البدنة و البقرة الا عن واحد بمنی". صحیحه حلبی میگوید "تجزئ البقرة و البدنة فی الامصار (در شهرهای دیگر یعنی در غیر از هدی الحج) عن سبعة (از هفت نفر میتوانید قربانی مستحب روز عید قربان بکشید در غیر منی) و لاتجزی بمنی الا عن واحد" ولی در منی هدی واحد مجزی است از مکلف واحد.
این روشن است امّا برخی از بزرگان مثل شیخ طوسی، ابن حمرة، سلار و شیخ مفید گفتند در فرض اضطرار یعنی در فرضی که پول ندارید یا گوسفند کمیاب است مجزی است ذبح یک هدی از هفت نفر عند الضرورة نه اختیارا. ضرورت یا به این است که پول کافی ندارید یا به این است که گوسفند کافی ندارید. بحث بحث اضطرار است و لذا از اینجا دارم عرض میکنم که آقای خوئی مثل اینکه لطف نکرده در این بحث وارد موضوع بشود؛ میفرماید که بعضی قائل شدند به اجزاء ذبح هدی واحد از جماعتی؛ بعد روایات را مطرح میکند و بین این روایات تعارض میاندازد [و حال اینکه] اصلا توجه نشده که محل بحث کجاست؛ محل بحث فرض اضطرار است و این تاثیر دارد در بحث. شیخ طوسی در کتابهایش گفته که "یجزئ الهدی الواجب عند الضرورة عن خمسة و عن سبعة و عن سبعین". بله یک جا در خلاف گفته مجزی نیست ولی در کتابهای دیگر گفته مجزی است. شیخ صدوق و شیخ مفید هم دارند "تجزئ البقرة عن خمسة اذا کانوا اهل بیت واحد". سلار میگوید تجزئ البقرة عن خمسة". ابن حمزة میگوید "لایجزئ واحد الا عن واحد حال الاختیار و یجزئ حال الاضطرار عن خمسة و سبعة و سبعین". و لکن مشهور بین فقهاء عدم اجزاء است حتی در حال اضطرار و میگویند همه باید روزه بگیرند. بحث، بحث مهمی است و منشا این نزاع اختلاف روایات است که فردا بررسی میکنیم.