< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسأله 11: من کان بجبهته دمل او غیره /مسأله 10: وضع سهوی جبهه بر فرش/

 

بحث راجع به این مکاتبه حمیری بود که سؤال کرد از امام علیه السلام المصلی یکون فی صلاة اللیل فی ظلمة فاذا سجد یغلط بالسجادة و یضع جبهته علی مسح او نطع فاذا رفع رأسه وجد السجادة هل یعتد بهذه السجدة‌ ام لایعتد بها؟ الجواب ما لم یستو جالسا فلا شیء علیه فی رفع رأسه لطلب الخمرة. سؤال این است: شخصی نماز شب می‌خواند تاریک بود، ‌به سجده که رفت اشتباه کرد یغلط بالسجادة آن حصیری که داشت اشتباه کرد به جای سجده بر آن سجده کرد بر پارچه یا بر چرم، هنگامی که سرش را برداشت آن حصیر را یافت، ‌فاذا رفع رأسه وجد السجادة هل یعتد بهذه السجدة این سجده‌ای که بر این پارچه کرد قبول است یا نه؟ جواب داده شد که تا استواء نکرده جالسا یعنی تا کاملا ننشسته فلا شیء علیه اشکال ندارد فی رفع رأسه لطلب الخمرة سرش را بردارد از آن پارچه، آن حصیر را پیدا کند روی او سجده کند.

گفته شد از این روایت ما می‌فهمیم که رفع رأس برای وضع الجبهة علی ما یصح السجود علیه اشکال ندارد. منتها آقای خوئی فرمود من فقط اشکالم این است که این روایت در خصوص نماز شب است، نمی‌شود تعدی کنیم به نماز فریضه، ‌تسهیل‌هایی هست در نماز شب که نافله هست مثل بقیه نمازهای نافله ولی در نماز فریضه این تسهیلات نیست.

و لکن اشکال متنی درست نیست به این روایت که برخی اشکال کردند گفتند که سائل فرض کرد اذا رفع رأسه سرش را از روی آن پارچه برداشت امام می‌فرماید تا ننشسته است اشکال ندارد سرش را بردارد، او فرض کرد سرش را برداشته امام می‌فرماید اشکال ندارد سرش را بردارد برای پیدا کردن آن حصیر، یعنی او مفروغ‌عنه گرفته رفع رأس را امام تازه مجوز صادر می‌کنند برای رفع رأس، با هم تناسب ندارد. بعد جواب سؤال سائل را هم ندادند که هل یعتد بهذه السجدة ‌ام لا، آقای خوئی فرمودند نخیر هیچ‌کدام از این دو اشکال به متن وارد نیست. اما این‌که می‌گویید سائل مفروغ‌عنه گرفته رفع الرأس را، اشکال ندارد، امام جواب‌شان این است: لا شیء علیه فی رفع رأسه لطلب الخمرة ما لم یستو جالسا، این ما لم یستو جالسا را بیاورید آخر، تقدیم شده این ما لم یستو جالسا، ‌این قید آن جمله بعد است، لا شیء علیه فی رفع رأسه لطلب الخمرة ما لم یستو جالسا، اگر کاملا ننشسته اشکال ندارد رفع رأس یعنی همین کاری که شما می‌گویید اشکال ندارد‌ و خود همین بالکنایة می‌فهماند که آن سجده قبلی‌اش درست نبوده، مجزی نبوده و الا اگر مجزی بود معنا ندارد بفرمایند تا استوای جالسا نکرده اشکال ندارد رفع رأس کند برای گذاشتن جبهه‌اش بر حصیر، این بالکنایة‌ می‌فهماند که آن سجده اولی درست نبوده.

مرحوم آقای بروجردی فرمودند: این روایت ربطی به بحث اشتباه ندارد، یغلط بالسجادة یعنی گم می‌کند سجاده را، بعدش هم دارد فاذا رفع رأسه وجد السجادة، تاریک بود خواست سجده برود گم کرد سجاده را، عمدا پیشانی‌اش را گذاشت روی پارچه، بعد که سرش را برداشت پیدا کرد آن سجاده و حصیر را، فاذا رفع رأسه وجد السجادة، این نشان می‌دهد مشکلش در آن سجده اول این بود که فقد السجادة. آقای بروجردی این‌جور فرمودند، ‌در نهایةالتقریر جلد 2 صفحه 272 هست که مورد الروایة ما اذا سجد علی ما یعلم انه لیس بسجادة ‌ای لیس بحصیر فهو خلاف مفروض المقام.

ممکن است بگوییم روایت اطلاق دارد، فاذا سجد یغلط بالسجادة اطلاق دارد، این‌که سجاده گم شده بود یک وقت این ملتفت است یک وقت ملتفت نیست، اطلاقش هر دو را می‌گیرد، منتها وقتی پیشانی‌اش را گذاشت روی زمین دید عجب! واقعا گم شده بود اما این فکر می‌کرد دارد روی سجاده پیشانی‌اش را می‌گذارد بعد که پیشانی‌اش روی پارچه قرار گرفت فهمید اشتباه شده بعد که برخواست گشت با دستش آن حصیر را پیدا کرد در آن تاریکی.

[سؤال: ... جواب:] غلط بالسجادة نه غلط فی سجوده، غلط بالسجادة یعنی خطا کرده است یعنی لم یصب الحصیر، فقد الحصیر. ما هم عرض کردیم بعید نیست اطلاق داشته باشد نسبت به فرضی که غلط بالسجادة یعنی فکر می‌کرد سجاده و حصیر هست و روی او دارد سجده می‌کند بعد دید اشتباه کرده در تشخیص این‌که این‌جا حصیر است. بعد که رفع رأس کرد حصیر آن‌جا نبود، حصیر مراد یک حصیر کوچکی بود که فقط برای موضع سجود همراه خودشان می‌بردند شبیه افرادی که حالا جانماز کوچک می‌گذارند در جیب‌شان این‌ها هم حصیر می‌بردند همراه‌شان می‌رفتند این طرف و آن طرف چون عامه پایبند نیستند هر کجا شد سجده می‌کنند ولی خاصه یک حصیری همراه خودشان می‌بردند، از سعف خرما هم درست شده بود منتها کوچک بود، آن را می‌گذاشتند همراه خودشان بعد روی او سجده می‌کردند. بعد فکر می‌کرد دارد سجده می‌کند روی این حصیر بعد دید این حصیر جای دیگر رفته، بعد که رفع رأس کرد او را در تاریکی پیدا کرد، پس با فرض خطا هم می‌سازد.

مرحوم آقای حائری فرمودند اتفاقا این روایت مؤید این است که رفع رأس به آن معنایی که هدم بکنی سجده اول را و سجده جدیده احداث کنی جایز نیست، مبادا از این روایت کسی سوء استفاده بکند بگوید پس معلوم می‌شود شما که قائل به جر الرأس هستید اگر وضع کند پیشانی‌اش را بر فرش می‌گویید جر الرأس کند به ما یصح السجود علیه شما خلاف این روایت سخن می‌گویید، ‌نخیر، این ما که می‌گویید جر الرأس کند رفع رأس نکند مقصودمان این است که رفع رأس نکند به نحوی که احداث سجود جدید بشود این مقدار که انسان پیشانی‌اش را از این مکان بردارد ولی به حد جلوس نرسد بعد بگذارد در جای دیگر، ‌این هدم سجود نمی‌کند، ‌این همان سجود است، ‌تجویز شده است رفع پیشانی از این مکان، این مخل به بقای سجود نیست، و لذا ایشان می‌گویند بعید نیست بگوییم ما برای طلب مکان افضل هم می‌شود این کار را کرد. این را مرحوم آقای اراکی در تقریراتی که از حاج شیخ نوشتند کتاب الصلاة جلد 2 صفحه 266 بیان کردند فرمودند هذه الروایة لاتصلح دلیلا للقول بالرفع فیمن وضع جبهته علی ما لایصح حیث اخترنا وجوب الجر و اختار صاحب الحدائق جواز الرفع و ذلک لان الروایة مصرحة بان الاستواء جالسا لایجوز، آقایانی که می‌گویید ما از این روایت ما جواز رفع را می‌فهمیم بلکه برخی مثل آقای خوئی گفتند وجوب رفع را می‌فهمیم فقط موردش نماز نافله است، شما که این‌طور می‌فهمید پس چرا امام فرمود ما لم یستو جالسا؟ اگر اعتنا به آن سجده اول نمی‌شود و احداث سجده جدیده بکنیم چرا امام فرمود ما لم یستو جالسا، مبادا کامل بنشینی، نه، ‌فقط رفع رأس بکند، به همان هیئت سجودی باش اما با رفع رأس، استوای جالسا نکن این معلوم می‌شود رفع رأس بطور کامل جایز نیست و هدم این سجود جایز نیست. شما که قائل به رفع رأس هستید در مسأله‌ای که وضع کرده است شخص جبهه‌اش را بر فرش سهوا شما که قید نمی‌زدید نمی‌گفتید ما لم یستو جالسا، نه صاحب حدائق قید زد نه دیگران گفتند ما قائل به جر نیستیم قائل به رفع هستیم می‌تواند کامل بنشیند دومرتبه به سجده برود، در حالی که این روایت می‌گوید ما لم یستو جالسا فلا شیء علیه فی رفع رأسه لطلب الخمرة.

عمده اشکال این روایت هم همین است که مورد نافله شب است، بعید نیست اطلاق داشته باشد نسبت به سهو. اما تسهیل در امر نافله شده فرمودند اگر استوای جالسا کرد بعد متوجه شد دیگر برنگردد همان سجودش مقبول است، اگر استوای جالسا نکرد هنوز جلوس کامل نبود یعنی در حد انحنا بود که تسامحا هنوز هیئت سجودی‌اش باقی است، در نماز شب ما می‌گوییم لا شیء‌ علیه ان یرفع رأسه لطلب الخمرة، باز این دلیل بر وجوب نیست. و لذا این روایت ربطی به بحث ما پیدا نمی‌کند نه دلیل بر عدم جواز جر است نه دلیل بر این است که در نماز نافله استوای جالسا نکنید رفع رأس کنید از این فرش به مهر، اما استوای جالسا نکنید تا بعد اشکال کند به آقای خوئی که چرا تو قید نزدی، خب آقای خوئی می‌گوید من تعمیم نمی‌دهم این روایت را از نافله به فریضه. آن وقت اولویت ندارد چون در مورد نافله شاید اذا استوی جالسا اصلا معفو است آن سجده پذیرفته شده است، اما در نافله که نگفت باید رفع رأس بکنی و وضع کنی جبهه‌ات را بر مهر و شرطش هم این است که نباید استوای جالسا بکنی تا بعد بگوییم این‌جا که سخت گرفتند در مورد نافله پس در مورد فریضه باید این سختی باشد، تسهیل در نافله ملازم با تسهیل در فریضه نیست، سخت‌گیری در نافله مستلزم سخت‌گیری در فریضه که هست.

جوابش این است که کی می‌گوید سخت‌گیری کردند در نافله؟‌ اگر استوای جالسا بکنی دیگر به عنوان تکمیل سجده قبلی پیشانی‌ات را نگذار بر مهر، همان سجده پذیرفته است، شاید این را می‌خواهد بگوید می‌خواهد بگوید اگر می‌خواهی به دلت بنشیند و طلب افضل می‌کنی قبل از این‌که استوای جالسا بکنی رفع رأس بکن برای طلب خمره در نافله، اما اگر استوای جالسا کردی دیگر معلوم نیست نماز باطل باشد، شاید همان سجده‌ای که کردی پذیرفته است.

[سؤال: ... جواب:] فلا شیء علیه ان یرفع رأسه لطلب الخمرة ما لم یستو جالسا یعنی اذا استوی جالسا فعلیه شیء این یرفع رأسه لطلب الخمرة. ... عرض می‌کنم اگر استوای جالسا بکنی دیگر تدارک آن سجده جایز نیست اما شاید از این باب است که همان سجده اولی مقبول است. ... چرا امکان جر نبود؟‌ قضیه اتفاقیه است که هنگامی که رفع رأس کرد وجد السجادة این آقا این‌جوری بود، حالا اگر در حال سجود هم بود دستانش را مثل آدم‌های نابینا می‌کشید این طرف و آن طرف او هم ممکن بود سجاده را پیدا کند، این مصلی قضیه خارجیه است این این‌طور بود که وقتی سرش را از روی آن پارچه برداشت وجد السجادة دلیل نمی‌شود که نمی‌توانست در همان حالی که پیشانی‌اش روی پارچه است دستانش را به اطراف مانند انسان نابینا بکشد و آن حصیر را پیدا کند.

و لذا این روایت سندش خوب است، دلالتش هم آن‌جوری که ما معنا کردیم خوب است فقط مختص نافله است، جواز رفع رأس ما لم یستو جالسا در نماز نافله فهمیده می‌شود اما اذا استوی جالسا حکم چیست؟ نماز باطل است یا آن سجده اولی مقبوله است، از این جهت روایت ساکت است و واضح نیست.

مسأله 11: من کان بجبهته دمل او غیره فان لم یستوعبها و امکن سجوده علی الموضع السلیم سجد علیه و الا حفر حفیرة لیقع السلیم منها علی الارض. اگر کسی دملی روی پیشانی‌اش هست اگر مستوعب تمام پیشانی نیست ببیند می‌تواند همین‌طور آن جای سالم را بگذارد روی مهر و امثال آن بگذارد، ‌همین‌طور نمی‌تواند، ‌از باب مقدمه واجب روی خاک یک حفیره‌ای بکند که آن دملش در آن حفیره قرار بگیرد و اطراف دمل روی خاک قرار بگیرد، ‌حفر حفیرة لیقع السلیم منها علی الارض، و ان استوعبها حالا اگر این دمل آنقدر بزرگ است که کل پیشانی‌اش را فرا گرفته است.

أو لم یمکن بحفر الحفیرة ایضا، یا امکان ندارد که با این دملی که دارد بتواند پیشانی‌اش را روی زمین بگذارد، ‌زمین سنگ‌فرش را که نمی‌شود کند، منزل مردم هست چه بسا، تصرف در آن جایز نیست، چه بکند؟ سجد علی احد الجبینین من غیر ترتیب، ‌نوبت می‌رسد به سجود بر احد الجبنین که خارج است از مسمای جبهه، خب طبعا از نظر صاحب عروه جبهه عبارت از آن سطح مستوی پیشانی که به عرض حدودا چهار انگشت که می‌گذاریم می‌شود سطح مستوی پیشانی و جبین آن دو طرفی است که ما بین نزعه و صدغ است، یعنی این قسمت پیشانی که زیر آن قسمت فرورفتگی موی سر هست و بالای آن استخوانی که در محاذیات گوش به سمت چشم است آن قسمت را می‌گویند جبین. ترتیب هم ندارد که اول از طرف راست شروع کند اگر نشد از طرف چپ، نه، چپ و راست از نظر صاحب عروه فرقی نمی‌کند. و ان کان الاولی و الاحوط تقدیم الایمن علی الایسر و ان تعذر سجد علی ذقنه، اگر نمی‌شود جبین راست یا چپش را روی زمین بگذارد نوبت می‌رسد به سجود بر چانه‌اش، ‌فان تعذر اقتصر علی الانحناء الممکن، ‌اگر چانه هم روی زمین امکان قراردانش نیست به مقداری که ممکن است منحنی بشود و سجودش پذیرفته است.

این فرمایش صاحب عروه است.

ابتدا ما سه روایت است می‌خوانیم بعد کلمات فقها را مطرح می‌کنیم و بررسی می‌کنیم. در مقام سه روایت است:

روایت اول وسائل جلد 6 صفحه 359، صفوان از اسحاق بن عمار از بعض اصحابش از مصادف یا مضارب نقل می‌کند، حدیث مرسل است دیگر، عن بعض اصحابه، و لو ما مصادف را بتوانیم توثیق کنیم چون از مشایخ ابن ابی عمیر است و لکن حدیث مرسل است، مصادف می‌گوید خرج بی دمل فکنت اسجد علی جانب فرأی ابوعبدالله علیه السلام اثره فقال ما هذا، اثر گذاشته بود سجود بر یک طرف پیشانی، ‌بر جانب پیشانی، فرمود این چیست؟ قلت لا استطیع ان اسجد من اجل الدمل فانما اسجد منحرفا فقال لی لاتفعل ذلک احفر حفیرة و اجعل الدمل فی الحفیرة‌ حتی تقع جبهتک علی الارض.

روایت دوم، مرسله علی بن محمد: قال سئل ابوعبدالله علیه السلام عمن بجبهته علة لایقدر علی السجود علیها قال یضع ذقنه علی الارض ان الله تعالی یقول یخرون للاذقان سجدا.

روایت سوم، علی بن ابراهیم در تفسیر قمی، ‌حالا تفسیر قمی عرض کردیم مشتمل است بر مجموعه‌ای از تفاسیر و اختلاف متن هم دارد با آن‌چه که در کتاب تأویل الآیات الظاهرة سید حسینی از تفسیر قمی نقل می‌کند که اختلاف دارد یک مقدار با تفسیر قمی موجود و این تفسیر مشکلش یک مقدار این است که معلوم نیست جمع‌آوری کننده‌اش چه کسی است، حالا حدس‌هایی زده می‌شود ولی خیلی در حد وثوق نیست.

[سؤال: ... جواب:] دیگر باید وثوق پیدا کنیم که مثلا آن جایی که می‌گوید حدثنی ابی مطمئن بشویم در تفسیر قمی بوده از جاهای دیگر جمع نکردند بیاورند این‌جا. ... عرض کردم مگر وثوق پیدا کنیم که در تفسیر اصلی علی بن ابراهیم قمی بوده.

و لذا یک مقدار مشکل پیدا می‌کنیم دیگر در استدلال. علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه عن الصباح، ‌این صبّاح کیست بعدا بحث می‌کنیم، ‌نوعا گفته‌اند معتبره است این صباح هر کس باشد ثقه است، این‌جور گفتند، عن اسحاق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام فی حدیث قلت له رجل بین عینیه قرحة لایستطیع ان یسجد قال یسجد ما بین طرف شعره یعنی بالای پیشانی‌اش را روی زمین می‌گذارد، طرف شعر یعنی حاشیه موی سرش، یعنی بالای پیشانی، ‌فان لم یقدر سجد علی حاجبه الایمن، ‌اگر نتواند سجود می‌کند بر ابروی راستش که برخی مثل آقای زنجانی مقیدند می‌گویند حتما ابروی راست باشد، فان لم یقدر فعلی حاجبه الایسر اگر نشد ابروی چپ، ‌فان لم یقدر فعلی ذقنه، این هم نشد نوبت می‌رسد به سجده بر ذقن، قلت علی ذقنه؟ قال نعم أ ما تقرأ کتاب الله عز و جل یخرون للاذقان سجدا.

حالا این سه روایت را در نظر داشته باشید. برویم سراغ کلمات فقها:

این تفصیل که در متن عروه ذکر شد که ان تمکن سجد علی جبهته و لو بحفر حفیرة ان لم یتمکن سجد علی جبینه ان لم یتمکن سجد علی ذقنه، مشهور بین اصحاب همین هست بلکه ادعا شده که لا خلاف فیه، در برخی از کلمات مثل مدارک می‌گوید لا خلاف فیه، جواهر می‌گوید یمکن تحصیل الاجماع علیه.

نقل شده که صدوق در مقنع این‌جور گفته، گفته ان تمکن سجد علی جبهته ان لم یتمکن سجد علی جبینه الایمن و ان لم یتمکن سجد علی جبینه الایسر و ان لم یتمکن سجد علی ظهر کفه، اگر سجود بر ظهر کف هم نتواند بکند آن وقت نوبت می‌رسد به سجود بر ذقن. مقنع صفحه 86.

مستندش چیست؟ بله مستندش اگر فقه الرضا حساب بشود در فقه الرضا هم صفحه 114 آمده. معنای سجد علی ظهر کفه را ببینیم چیست. سجد علی ظهر کفه آقای خوئی فرموده معنای محصلی ندارد، چرا؟ برای این‌که اگر مقصود این است که پیشانی‌اش را بگذارد روی پشت دستش خب فرض این بود که این لایتمکن من وضع جبهته علی الارض. نگویید زمین سفت است، نرم نیست، روی کف نرم است، خب پیشانی‌اش دمل دارد می‌گذارد روی این کف دست احساس درد شدید نمی‌کند اما بخواهد روی زمین بگذارد احساس درد شدید می‌کند. آقای خوئی فرموده مگر زمین همه‌اش سفت است برود یک زمین نرم پیدا کند، ‌یک مقدار خاک پیدا کند که فرو می‌رود راحت. اگر مقصود این است یسجد علی ظهر کفه در مقابل یسجد علی جبهته است، خب این علی اگر به این معناست که به جای یسجد علی جبهته یسجد علی ظهر کفه قبل الانتقال الی الذقن یعنی به جای این‌که پیشانی‌اش را بگذارد روی زمین ظهر الکفش را می‌گذارد روی زمین، ‌اگر این است که این خیلی ناجور است، برای این‌که بطن الکفش را که از مواضع سبعه است که باید بگذارد روی زمین او را فدا بکند که ظهر الکفش را بگذارد روی زمین؟ آن وقت دلیلش چیست؟ حرف بی دلیل زدن که نمی‌شود.

ظاهرا مقصود ایشان از سجد علی ظهر کفه یعنی یضع جبهته علی ظهر کفه، منتها این‌که آقای خوئی فرمود اگر ممکن نیست وضع الجبهة علی الارض این هم ممکن نیست، ممکن است کسی بگوید چون دمل دارد با خاک تلاقی پیدا کند اذیت می‌شود، حالا خاک نرم هم گیر بیاورد همان خاک نرم هم یک مقدار گرد و غبارش به پیشانی می‌چسباند پاک کردنش یک مقدار سخت است برای کسی که پیشانی‌اش زخم دارد. ولی مهم این است که این مطلب بی‌دلیل است حالا فقه الرضا را نمی‌دانم چه جور بود صدوق و پدر صدوق اعتماد می‌کردند به این فقه الرضا این هم خودش یک مسأله‌ای است.

[سؤال: ... جواب:] به عنوان ما یصح السجود علیه بله حرفی نیست. بحث در این است که اگر واقعا می‌تواند جبهه‌اش را بگذارد روی ظهر الکف چرا اول گفتید جبین مقدم است؟ گفتید که اگر جبهه را نمی‌تواند روی زمین بگذارد سجد علی جبینه الایمن ان لم یتمکن سجد علی جبینه الایسر ان لم یتمکن سجد علی ظهر کفه، اگر واقعا جبهه‌اش را می‌تواند روی ظهر الکف بگذارد شما بگویید ان لم یتمکن من وضع جبهته علی الارض یعض جبهته علی ظهر الکف، چرا نوبت برسد به وضع غیر الجبهة؟ وضع الجبهة بکند منتها علی غیر الارض. و لذا این مطالب بی‌دلیل است.

[سؤال: ... جواب:] اگر این‌جور است چرا اول سجود علی الجبین را مقدم کرد بر ظهر الکف؟ ... عبارت مقنع من می‌گویم، من کار به من لایحضره الفقیه کار ندارم. در کتاب مقنع صفحه 86، و ان کانت بجهتک علة لاتقدر علی السجود من اجلها فاسجد علی قرنک الایمن من جبهتک، نه این‌که قرن ایمن جزء جبهه است، قرن خارج از جبهه است، فان لم تقدر فعلی قرنک الایسر من جبهتک و الا اگر این‌جوری باشد چرا بین ایمن و ایسر فرق می‌گذارید، اگر جبهه است قرن ایمن و ایسر، ‌هر کجای جبهه را من می‌توانم روی زمین بگذارم اختیارا، ‌این قرنک الایمن من جبهتک یعنی آن قرن ایمنی که حد جبهه است و حد خارج از جبهه است. فان لم تقدر فاسجد علی ظهر کفک فان لم تقدر فاسجد علی ذقنک. اتفاقا به قرینه مشابهت فاسجد علی ذقنک یعنی ذقن را روی زمین بگذارد، ‌فاسجد علی قرنک یعنی قرن را روی زمین بگذار، این فاسجد علی ظهر کفک هم باید این باشد که ظهر الکف را روی زمین بگذار به قرینه مشابهت. این‌که بگوییم خود جبهه‌ات را بگذار روی ظهر الکف چون نرم است اذیت نمی‌شوی خب این اولا خلاف ظاهر سیاق است ثانیا در فرض اختیار هم باید اگر نمی‌تواند جبهه‌اش را بگذار روی زمین نباید نوبت برسد به این‌که اطراف جبهه را که خارج از جبهه است بگذارد روی زمین باید بگوید همان جبهه را بگذار منتها روی زمین نگذار، ‌آن وقت ظهر الکف هم که خصوصیت ندارد می‌تواند یک پارچه نرم بگذاری. ... حالا شما بنشینید توجیه کنید این کلام بی‌دلیل را تا روزتان شب بشود اشکال ندارد. مستندش فقه الرضا است، نگاه کنید.

[سؤال: ... جواب:] من الان در ذهنم نیست که ایشان جبهه را اضیق المعانی گرفته باشند. ... یعنی خارج از جبهه اگر معنای اضیق باشد. ... قرن کجاست؟ همین جایی است که موی سرتان نزعه می‌گویند قرن هم این‌جاست، این جایی که حالت شاخ دارد، ‌این خارج از جبهه است دیگر.

راجع به وجوب حفر استدلال شده بود به مرسله مصادف که احفر حفیرة، ‌ولی نیازی ندارد ما به او استدلال کنیم، ‌مقدمه واجب واجب است عقلا، حفر حفیرة هم یکی از افراد مقدمه واجب است که اگر وضع الجبهة علی الارض متوقف باشد بر یک مقدمه‌ای، حالا مقدمه حفر حفیره است یا الان‌ که دیگر آسان است، شما روی مهر سجده می‌کنید، مهر را بگذارد آن طرف دیگر که دمل نیست، دمل‌تان هم روی زمین قرار نمی‌گیرد، ‌اگر دمل‌تان خیلی بزرگ است مهرتان را بزرگ‌تر کنید، دمل که از چهار انگشت بزرگ‌تر باشد این‌که آدم را می‌فرستد آن دنیا!!‌ اصلا مشکل ندارید، الان‌ که مهر هست، دو تا چوب بگذار، هر کاری که می‌خواهی بکنی، حفر حفیره موضوعیت ندارد. بعید است کسی موضوعیت قائل بشود برای حفر حفیره.

مشکل این‌جاست که مشهور چرا گفتند سجد علی جبینیه فان لم یتمکن سجد علی ذقنه، ‌این مشکل است، دلیل این چیست؟ دلیل این را روایت اسحاق بن عمار قرار دادند، ببینیم این روایت اسحاق بن عمار (حالا فعلا بنا می‌گذاریم که سندش صحیح است) چطور دلالت می‌کند بر این‌که نوبت می‌رسد به سجود بر جبین. روایت می‌گوید فان لم یقدر سجد علی حاجبه الایمن، ‌این‌که دارد حاجب، ‌ندارد جبین، چه جور فقها از این جبین فهمیدند؟

آقای سیستانی در این‌جا فرمودند: ببینید ما چون از باب دوران الامر بین التعیین و التخییر آمدیم گفتیم که جبهه آن معنای مضیق از باب احتیاط هست، یعنی همان حدود عرض یک انگشت و نیم بین دو چشم نه عرض چهار انگشت که سطح مستوی جبهه است، اگر متمکن نباشی که آن معنای اضیق از جبهه را که عرض یک انگشت و نیم هست روی زمین قرار بدهی حالا امر دائر است که ما عدای آن جبهه باشد پس متعین است وضع ما عدای آن از آن عرض چهار انگشت روی زمین، ‌اگر معنای جبهه موسع باشد این‌جا قضیه بر عکس می‌شود، تا حالا که مختار بودی دوران الامر بین التعیین و التخییر می‌گفت احتیاطا پیشانی‌ات را بگذار روی آن وسط حقیقی بین دو چشم، ‌اما حالا که مضطر هستی نمی‌توانی آن‌جا را بگذاری روی زمین، امر دائر است که معنای جبهه موسع باشد و متعین باشد بر تو که وضع بقیه جبهه آن عرض چهار انگشت، ‌آن وسط حقیقی را نگذاری اطراف را بگذاری یا مخیری بین وضع آن و وضع ذقن، از باب دوران امر بین تعیین و تخییر هم این‌جا می‌گوییم احتیاط واجب این است که همان بخش مشکوک جبهه را که تا حالا می‌گفتیم در حال اختیار آن‌جا را کافی نیست بگذاری روی زمین الان می‌گوییم احتیاط واجب این است که همان‌جا را بگذاری روی زمین.

[سؤال: ... جواب:] ایشان احتمال تعین ذقن را مطرح نمی‌کند می‌گوید امر این‌جا دائر است بین تعیین و تخییر و لذا احوط وجوبا این است که آن بخش مشکوک جبهه را یعنی آن بخشی که داخل است در معنای موسع جبهه که ما استظهار نکردیم از معنای جبهه او را بگذاری زمین، اما آنی که قطعا خارج است از معنای جبهه به هر تفسیری بگوییم از معنای جبهه خارج است وجهی ندارد آن را بگذاری روی زمین، یخرون للاذقان سجدا این‌جا قطعا مشروع است سجده بر ذقن پس این تفصیل را ایشان می‌دهد، حالا ببینیم این تفصیل علی القاعدة است از روایت هم استفاده می‌شود و با روایات تنافی دارد یا ندارد، خلاصه تفصیل را عرض کردم: اگر می‌تواند غیر آن معنای مضیق که عرض یک انگشت و نیم است غیر او را از معنای موسع جبهه روی زمین بگذارد فهو الاحوط اگر او را نمی‌تواند بگذارد جبینی که قطعا خارج است از جبهه او را بخواهد بگذارد نخیر این خلاف احتیاط است و باید ذقن را روی زمین بگذارد احتیاطا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo