< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی لزوم استیعاب موضع سجده بر زمین

 

بحث راجع به این بود که آیا استیعاب عرفی در وضع جبهه بر زمین لازم هست که ظاهر ابن جنید و ابن ادریس بود یا لازم نیست که نظر مشهور بود. روایاتی را در تایید قول مشهور ذکر کردیم، روایاتی هم در بحث سجود بر حصا، سنگ‌ریزه است ممکن است کسی به این‌ها استدلال کند بر عدم وجوب استیعاب.

مثلا در صحیحه حمران عن احدهما علیهما السلام آمده است که کان ابی یصلی علی الخمرة، خمره عرض کردم از شاخه‌های نرم درخت خرما بافته می‌شود، قطعه‌قطعه می‌کردند به عنوان سجده‌گاه از آن استفاده می‌کردند، کان ابی یصلی علی الخمرة یجعلها علی الطنفسة حالت رختخواب دارد، و یسجد علیها فاذا لم تکن خمرة جعل حصی علی الطنفسة حیث یسجد. اگر خمره نبود سنگ‌ریزه‌ای را می‌گذاشتند روی همان رختخواب روی همان فرش سجده می‌کردند. اگر ظاهر حصا سنگ‌ریزه واحد یک سنگ‌ریزه باشد، عادتا یک سنگ‌ریزه به اندازه‌ای نیست که کل جبهه را استیعاب کند.

روایت دوم صحیحه علی بن جعفر است وسائل جلد 6 صفحه 353 آن روایت قبلی جلد 5 صفحه 347 بود، در این صحیحه علی بن جعفر است که سألته عن الرجل یسجد علی الحصی فلایمکن جبهته من الارض قال یحرک جبهته حتی یتمکن فینحّی الحصی عن جبهته و لایرفع رأسه.

اشکال به استدلال به این روایات این است که اگر حصا اسم جمع باشد در مقابل حصاة که اسم مفرد هست، ظهور ندارد در این‌که یک سنگ‌ریزه را حضرت می‌گذاشت بلکه مجموعه‌ای از سنگ‌ریزه‌ها را حضرت می‌گذاشتند و روی آن سجده می‌کردند، عادتا هم باید این‌جور باشد چون امام علیه السلام ارغام انف که می‌کرد، آخه سنگ‌ریزه اگر یکی باشد ارغام انف همراه با وضع الجبهة یک مقدار مشکل می‌شود.

اگر شما بگویید از این جهت ما استدلال می‌کنیم که اگر چند سنگ‌ریزه باشد فاصله میان این‌ها می‌افتد، استیعاب بخاطر فاصله میان سنگ‌ریزه‌ها مختل می‌شود. جوابش این است که مقصود از استیعاب استیعاب عرفی است. در کفین هم این‌هایی که می‌گویند استیعاب لازم است، آیا شما روی این موزاییک‌هایی که پستی و بلندی دارد نمی‌توانید سجده کنید؟ نه، استیعاب عرفی [مهم است]، استیعاب دقی که لازم نیست، وجود چند سنگ‌ریزه و لو با مقدار کمی فاصله مانع از استیعاب دقی است مانع از استیعاب عرفی نیست، مشهور می‌گویند همین استیعاب عرفی هم لازم نیست به این روایات استدلال کنید که استیعاب دقی لازم نیست خوب است، اما استدلال کنید که استیعاب عرفی هم لازم نیست این را ما اشکال می‌کنیم.

[سؤال: ... جواب:] چه اطلاقی؟ فاذا لم تکن خمرة جعل حصی علی الطنفسة حیث یسجد نوع آنی که بر او حضرت سجده می‌کند دارد بیان می‌کند در مقام بیان این نیست که استیعاب باشد یا نباشد. ... استیعاب عرفی، ‌استیعاب تسامحی مهم است. همین استیعاب عرفی یعنی استیعاب تسامحی و الا استیعاب دقی مراد این نیست که با میکروسکوپ نگاه کنند ببینند آیا استیعاب دقی شده است یا نه، او را که هیچکس لازم نمی‌داند بحث این است که استیعاب عرفی دقی لازم نیست بلکه استیعاب عرفی مسامحی کافی است. شبیه سعی بین صفا و مروه که محل بحث است که آیا استیعاب حقیقی لازم است یعنی باید پایت بچسبد به کوه صفا تا شروع کنی سعی را یا نه، حالا یک متر دو متر مانده به آن کوه هم رسیدی و هم از همان‌جا برگشتی عرفا می‌گویند سعی بین الصفا و المروة که نظر آقای زنجانی هست که حرف درستی هم هست، ‌پیغمبر هم که با شتر سعی می‌کردند این‌طور نبود که کاری بکنند که این شتر سرش بر فرض شتر سرش برسد باید خود پیغمبر برسند به آن اگر استیعاب حقیقی لازم باشد. این‌که لازم نیست، استیعاب عرفی مسامحی مراد است ولی همین استیعاب عرفی مسامحی را عرف صادق می‌داند که سعی بین الصفا و المروة این‌جا هم صادق می‌داند که وضع جبهته علی الارض، وضع کفه علی الارض و لو بین این سنگ‌ریزه‌ها مختصری فاصله باشد عرف می‌گوید وضع کفه علی الارض وضع جبهته علی الارض، بحث این است که این لازم است یا نه، شما دلیل بر این مطلب می‌آورید که این لازم نیست به این روایات نمی‌شود تمسک کرد. بله آن روایاتی که دیروز خواندیم خوب بود ولی معارض داشت، صحیحه علی بن جعفر معارضش بود که زنی بعض موی سرش به قسمتی از پیشانی‌اش افتاده، وقع بعض جبهتها علی الارض و بعض یغطیها الشعر هل یجوز ذلک قال لا حتی تضع جبهتها علی الارض.

یک روایت دیگری داریم ممکن است کسی به این هم استدلال کند بر لزوم استیعاب عرفی، روایت طلحة بن زید عن جعفر عن ابیه علیهما السلام: ان علیا علیه السلام کره تنظیم الحصی فی الصلاة، علی علیه السلام خوشش نمی‌آمد که در اثنای نماز کسی سنگ‌ریزه‌ها را منظم کند. در مقابل این جمله یک روایتی هست راجع به معصوم علیه السلام که کان یسوّی الحصی بین السجدتین. معتبره یونس بن یعقوب جلد 6 صفحه 373 وسائل رأیت اباعبدالله علیه السلام یسوی الحصی فی موضع سجوده بین السجدتین. حالا این‌ها چه جور رفع تعارض می‌شود؟ کره تنظیم الحصی فی الصلاة با رأیت اباعبدالله علیه السلام یسوی الحصی بین السجدتین، جواب مهم این است که تسویه غیر از تنظیم است، تسویه برای این بود که صاف بشود که راحت پیشانی روی زمین قرار بگیرد، تنظیم مثل کسی که وسط نماز با تسبیحش بازی می‌کند، این نماز دارد می‌خواند این سنگ‌ریزه‌ها را هم تنظیم می‌کند بزرگش یک طرف مثل بعضی‌ها، یک آقایی می‌گفت کتابخانه‌ام بهم ریخته بود خانمش زحمت کشید همه را منظم کرد اما بر اساس بلندی و کوچکی کتاب‌ها، کنار هم گذاشت!! این تنظیم هم این است، تنظیم می‌کند سنگ‌های بزرگ‌تر را یک طرف، سنگ‌های کوچک‌تر را، نقشه می‌کشد برای این سنگ‌ها این مکروه است یک نوع بازی است، اما تسویه مقدمه بود برای این‌که تمکین بکند جبهه‌اش روی زمین صاف قرار بگیرد روی زمین.

[سؤال: ... جواب:] دلیل بر این‌که امام تسویه می‌کرد اخص مطلق از این نهی از تنظیم است، و لذا تنظیمی که به نحو تسویه باشد که مقدمه است برای این‌که راحت پیشانی روی زمین قرار بگیرد او مکروه نیست.

در ادامه دارد و کره، این مهم است. و کان یکره ان یصلی علی قصاص شعره حتی یرسله ارسالا، علی علیه السلام خوشش نمی‌آمد که نماز بخواند و سجود کند بر رستنگاه مویش یعنی بر آن قسمتی که مو روییده است مگر این‌که آن قسمت را ارسال کند حالا یا شانه کند حضرت مویش را، ظاهرا ایام جوانی حضرت هم بوده، حالا یا مویش را شانه کند به سمت عقب یا به دو سمت که دیگر مانع از رسیدن پیشانی به زمین نشود، گفته می‌شود، در وافی هم دارد که حضرت برای چی این کار را می‌کرد برای این‌که کل جبهه‌اش روی زمین قرار بگیرد، در وافی جلد 8 صفحه 720 دارد لعل المراد، با لعل گفته، انه کان یکره ان یصلی ساجدا علی طرف جبهته الاعلی المسمی بقصاص الشعر حتی یرسل القصاص ارسالا لیتمکن تمام جبهته علی الارض، بعد صاحب وافی می‌گوید و لذا می‌بینید شیخ طوسی در تهذیب استدلال کرد به این حدیث بر این‌که باید هم بینی روی زمین قرار بگیرد هم پیشانی، استیعاب فهمید که این‌جور گفت، منتها در حد استحباب نه در حد وجوب، حمل بر استحباب کرد ولی این را فهمید که حضرت این کار را می‌کرد تا استیعاب پیدا کند و لذا به این روایت استدلال می‌کند که پس مستحب است استیعاب هم در رابطه با انف و طبعا در رابطه با جبهه هم مستحب خواهد بود.

همان‌طور که آقای سیستانی فرمودند، انصاف این است که این روایت بر خلاف استیعاب ادل است چون دارد کان یکره ان یصلی علی قصاص شعره، یعنی سجود حضرت بر تمام جبهه نبود در این حال فقط بر بالای جبهه بود، یصلی علی قصاص شعره یعنی یسجد علی قصاص شعره یعنی لایسجد علی تمام جبهته، سجود بر بالای پیشانی‌اش حضرت نمی‌کرد مگر این‌که موهای مبارکش ر ارسال کند به طرف دیگر که مانع نباشد از وصول اعلای جبهه به زمین. یصلی علی قصاص شعره و الا می‌فرمود یصلی علی جبهته. حضرت خوشش نمی‌آمد که سجده کند بر بالای پیشانی‌اش، قصاص شعر یعنی بالای پیشانی، خوشش نمی‌آمد سجده کند بر بالای پیشانی‌اش مگر این‌که موهایش را به طرف دیگر ببرد. پس معلوم می‌شود سجده بر بالای پیشانی می‌شود، جایز است، این با استیعاب تنافی دارد دیگر.

[سؤال: ... جواب:] من توضیح بدهم که موهای حضرت چه جور آمده بوده در صورتش؟! موها بلند باشد می‌آید دیگر. ... بحث در این است که این‌که در روایت دارد کان یکره ان یصلی علی قصاص شعره حتی یرسله ارسالا یعنی فاذا ارسله ارسالا لایکره ان یسجد علی قصاص شعره یعنی لایکره ان یسجد علی اعلی جبهته، یعنی سجود حضرت در این حال که ارسال می‌کرد شعرش را چه بسا بر اعلای جبهه‌اش بود یعنی بر تمام جبهه‌اش نبود.

از لحاظ سند هم طلحه بن زید در سند است. طلحه بن زید راجع به او گفتند که کتابه معتمد، آقای خوئی می‌گوید این دلیل بر توثیق است، آقای زنجانی مطلبی گفت ما را هم گیر انداخت، آقای زنجانی گفت بعضی‌ها اسم هم می‌برد من اسم نمی‌برم از بعض علماء معاصرین که کتاب که می‌نویسند خوب منضبط، حرف‌های معمولی که می‌زنند نامنضبط. و شاید طلحه بن زید هم همین‌طور بود، کتابه معتمد، عامی هم بود، حالا خیلی راجع به عامی این‌جور صحبت کردن مشکلی ندارد، ولی وقتی صحبت‌های عادی می‌کرد همچین خیلی حساب و کتاب ممکن بود نداشته باشد. ما هم واقعا یک مقدار تردید کردیم، شاید واقعا در وصفش این‌جور گفتند. بعضی‌ها دیدید سخنرانی که می‌کنند چقدر خوب سخنرانی می‌کنند، فقط با آن‌ها مواظب باشید گعده نکنید!! عقیده‌اش سلب می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] بحث در این است که ممکن است طلحه بن زید نقل عادی می‌کرد در غیر کتاب، حالا نقل می‌کرد جایی که ثبت نشده، گفت حرف باد هوا است می‌گفت اما وقتی می‌خواست ثبت بشود اهمیت می‌داد. گفت لیس کل ما یعلم یقال و لا کل ما یقال یکتب و لا کل ما یکتب ینشر، هر چیزی را که آدم می‌گوید نباید بنویسد چون حالا گفتی آخرش مجبور می‌شوی می‌گویی که به عهده نمی‌گیریم این گفتار را، مسؤولیت این گفتار را به عهده نمی‌گیریم از ما هست یا از ما نیست، تایید نمی‌کنیم که این گفتار از ما صادر شده، راست هم می‌گویی تایید نمی‌کنی، حالا صادر هم شده اما تایید نمی‌کنی اما در کتاب باشد که نمی‌شود انکار کرد. ... نه این روایت ثابت نیست در کتاب طلحه بن زید باشد. ... شما دلیل باید بیاورید که در کتابش بوده. .. یک کتابی داشت، از کجا هر چی از او نقل کردند در کتاب بود.

و لکن مهم این است که صفوان از طلحه بن زید روایت می‌کند. چندین روایت دارد گاهی می‌گوید طلحه النهدی گاهی می‌گوید طلحه بن زید، طلحه الهندی همین طلحه بن زید است، نجاشی هم می‌گوید طلحة بن زید النهدی الشامی عامی.

[سؤال: ... جواب:] اگر این‌که راوی کتاب خزاز است و این‌جا هم خزاز نقل می‌کند منشأ وثوق بشود به این‌که این در کتاب بوده حرفی نیست.

ما بنابراین چند روایت دال بر عدم استیعاب پیدا کردیم، صحیحه علی بن جعفر دال بر وجوب استیعاب، جمع عرفی هم به نظر ما ندارد، لایجوز با یجوز جمع عرفی ندارد، اگر نوبت به اصل عمل برسد می‌شود دوران امر بین اقل و اکثر، حواس‌تان باشد، چرا؟ برای این‌که وضع مسمای جبهه بر زمین این اقل است، این مسلم واجب است، مازاد بر آن نمی‌دانیم بر ما واجب است وضع اکثر از مسما، می‌شود دوران امر بین اقل و اکثر، این فرق می‌کند با دوران امر بین تعیین و تخییر، دوران امر بین تعیین و تخییر همانی بود که نمی‌دانستیم مسمای جبهه آن مضیق را باید بر زمین بگذاریم یا مسمای جبهه موسع را مخیریم روی زمین بگذاریم، او می‌شد دوران امر بین تعیین و تخییر، چرا؟ برای این‌که ما یک فعل انجام می‌دادیم، ‌مسمای جبهه را روی زمین می‌گذاشتیم اما نمی‌دانستیم بر ما واجب است مسمای جبهه به معنای موسع که کل پیشانی را شامل می‌شود واجب است روی زمین بگذاریم می‌شود وجوب جامع، یا واجب است مسمای آن جبهه مضیق را که طرف انف اعلا هست روی زمین بگذاریم، می‌شود دوران امر بین تعیین و تخییر، آن‌جا مشهور اصالة التعیینی هستند. و ان شئت قلت در دوران امر بین اقل و اکثر اگر من اقل را بیاورم بعض واجب را آوردم قطعا اما حالا ممکن است این بعض واجب ناقص باشد، چون اکثر واجب باشد این اقل می‌شود ناقص اما بعض واجب را آوردم، در دوران امر بین تعیین و تخییر اگر من آن غیر محتمل التعیین را بیاورم و فی علم الله آن محتمل التعیین واجب باشد هیچ چی از واجب را نیاوردم، مثلا نمی‌دانم مولا گفته اکرم زیدا یا گفته اکرم زیدا او عمرا، دوران امر بین تعیین و تخییر است، اگر من بروم عمرو را اکرام کنم چه بسا اکرام زید واجب تعیینی باشد و یک سر سوزنی از واجب را نیاوردم، او می‌شود دوران امر بین تعیین و تخییر. و لذا مثل آقای سیستانی هم که در دوران امر بین تعیین و تخییر احتیاطی هستند چون معتقدند علم اجمالی داریم یا احدهما واجب است یا این فرد معینا واجب است و این علم اجمالی منحل نمی‌شود، مردد است علم اجمالی که متعلقش احد الفعلین است، اکرم احدهما یا متعلقش زید است اکرم زیدا، ‌علم اجمالی داریم عنوان احدهما واجب است یا عنوان زید واجب است اکرامش، و این علم اجمالی منحل نیست، و عقلا باید احتیاط کنیم، اصل برائت هم دیگر می‌گویند جاری نمی‌شود در اطراف علم اجمالی. اما در اقل و اکثر نه، اقل علی‌ای حال واجب است بالاخره بخشی از جبهه را روی زمین بگذاریم واجب است کلش را روی زمین بگذاریم نمی‌دانیم واجب است یا نه، او می‌شود اکثر، ‌اقل مسلم واجب است اکثر مجرای برائت می‌شود به نظر مشهور.

[سؤال: ... جواب:] در اقل و اکثر ارتباطی هم ما بخشی از واجب را انجام دادیم ولی چون ناقص است کالعدم است، اما بخشی از واجب را انجام دادیم. به نظر عرفی لااقل، حالا مشهور این‌جور فرق می‌گذارند و واقعا این مقدار فرق درست است دیگر، ‌شما اگر اکرام زید و عمرو واجب ارتباطی باشد فقط زید را اکرام کنید مجزی نیست حتی وجوب اکرام زید هم ساقط نمی‌شود چون گفته بود اکرم زیدا و عمرا فی یوم واحد پس یک روز دیگر باید هم زید را اکرام کنی هم عمرو را ولی وقتی امروز زید را اکرام می‌کنی بخشی از واجب را آوردی، منتها چون ناقص آوردی مجزی نیست. این فرق می‌کند که بروی بکر را اکرام کنی. حالا شما اگر می‌خواهید ادامه بدهید بحث اصول را بله آخرش به این نتیجه می‌رسیم که همه جا برائت جاری است چون اقل و اکثر هم اگر اکتفا به اقل کنی به قول آقای خوئی شاید اصلا مصداق واجب نباشد چون فاقد شرط است شرطش بنا بر این‌که اکثر واجب باشد این است که در ضمن اکثر باشد شما هم دارید این مطلب را می‌گویید. ... ما می‌خواهیم بگوییم مشهور چه می‌گویند ما که نظر نهایی را که نمی‌خواهیم بگوییم.

[سؤال: ... جواب:] در دوران امر بین تعیین و تخییر ایشان احتیاطی است بر خلاف دوران امر بین اقل و اکثر.

منتها مشکلی که ما داشتیم این بود که یک عامی فوقانی درست کردیم می‌خواهیم یک مقدار بیشتر بحث کنیم روی عام فوقانی، آن عام فوقانی که گفتیم مرجع اعلای ما است ظهورش در وجوب استیعاب است او چیست، یکی السجود علی سبعة اعظم الجبهة و الیدین و الرجلین تا آخر، السجود علی الجبهة آیا این ظاهرش استیعاب است؟ حساب کنید! ما در ذهن‌مان بود که بله این ظاهرش استیعاب است، السجود علی الجبهة یعنی ضع جبهتک علی الارض فی حال السجود، اگر بگویند ضع جبهتک علی الارض فی حال السجود ما استظهارمان این است که این اقتضا می‌کند وضع تمام جبهه را.

[سؤال: ... جواب:] اتفاقا در تیمم که همه می‌گویند باید ماسح استیعاب داشته باشد، در تیمم که همه می‌گویند استیعاب عرفی ماسح لازم است. ... استیعاب عرفی نه استیعاب دقی. استیعاب عرفی ماسح لازم است. با یک انگشت که نمی‌شود مسح کرد. ... اگر استیعاب لازم نیست یک انگشت جزء یدین است.

ما استظهارمان از السجود علی سبعة اعظم این بود که یعنی ضع جبهتک علی الارض و این را هم ظاهر در استیعاب می‌دانستیم. اما تامل کردیم دیدیم نه انصافا این عبارت ظهور در استیعاب ندارد. فرق است بین این‌که بگوید ضع جبهتک علی الارض که او را می‌رسیم و بحث می‌کنیم او را بعید نمی‌دانیم ظهور در استیعاب داشته باشد یا این‌که بگوید سجده بر هفت موضع است: پیشانی، کفین، حالا سجده بر هفت موضع است بله کنایه از این است که در حال سجده باید وضع کنید این هفت موضع را بر زمین اما مکنی‌به چیست، وضع تمام جبهه است؟ یا وضع جبهه فی الجملة است؟ وقتی شد کنایه السجود علی سبعة اعظم، مکنی‌به روشن نیست انصافا.

[سؤال: ... جواب:] سجده بر جبهه هست، اگر بگویی السجود علی الارض یعنی تمام ارض؟ السجود علی الجبهة کنایه است از این‌که در حال سجود وضع الجبهة کن اما این کنایه است، مکنی‌به وضع تمام جبهه است یا وضع مسمای جبهه است روشن نیست.

و لذا انصافا این را به عنوان عام فوقانی که ما دیروز مطرح می‌کردیم در او تامل داریم. اما برخی از روایات است دارد حتی یضع. پس عمده دلیلی که ما در نظرمان هست روایتی است که امر می‌کند به وضع الجبهة علی الارض. در قرب الاسناد نقل می‌کند کتاب علی بن جعفر هم صاحب وسائل می‌گوید در او هست در بحار هم می‌گوید در کتاب علی بن جعفر هست، در همه نسخ دارد این‌جور: الرجل یسجد فتحول عمامته و قلنسوته بین جبهته و بین الارض قال لایصلح حتی یضع جبهته علی الارض. پس کانّه یک خطابی داریم که ضع جبهتک علی الارض حالا ببینیم ظهور ضع جبهتک علی الارض چیست؟ ممکن است کسی بگوید ضع جبهتک علی الارض هم ظهور در بیش از وضع مسمای جبهه بر زمین ندارد. مثل این‌که در بعضی از روایات آمده که لا حتی تصل جبهته الی الارض، وصول الجبهة الی الارض که دیگر روشن است ظهور ندارد در وصول تمام الجبهة، مثلا می‌گوید دستم رسید به سقف، انگشتش هم برسد به سقف می‌گوید دستم رسید، لازم نیست تمام دستش برسد. یا مثلا مسّه. مس جسده جسد المیت، آیا معنایش این است که تمام جسدش خورد به جسد میت؟ مس وصل با مسما هم می‌سازد. اما ببینیم آیا وضع چطور؟ اگر بگویند ضع کفیک علی الارض، یک آقایی این‌جوری انگشت‌هایش را بگذارد روی زمین [به حالت عمود که فقط سر انگشتان روی زمین باشد] می‌گویند؟ ضع کفیک علی الارض، این آقا نوک انگشتش را می‌گذارد زمین می‌گوید وضعت کفی علی الارض، اگر مراد از کف آن راحه است باطن قبل از انگشت آن‌جا می‌آید یک گوشه‌ای از دستش را همان جایی که شما می‌گویی راحه آن‌جا را می‌گذارد زمین بقیه‌اش بالا، می‌گویند وضع کفه علی الارض؟ اگر گفت ضع ظهرک علی هذا الفرش ظاهرش این است که تمام ظهرت را بگذار، دکتر گفت ضع ظهرک علی الارض، رفته یک بخش کوچکی از ظهرش را گذاشته روی زمین، بقیه‌اش روی هوا، به این می‌گویند وضع ظهره علی الارض؟

[سؤال: اگر بگوید ضع یدک علی الارض چطور؟ جواب:] ید اطلاقاتی دارد، اگر این‌جور باشد پس فاقطعوا ایدیهما از بالای دستان دزد قطع کنید، نه، ید اطلاقات دارد. ... من قبول دارم افعال فرق می‌کند و لذا من گفتم مسّ وصل ظهور در استیعاب ندارد. اما اگر بگوید که القی کفه علی الارض، او چی؟ می‌خواهم بگویم افعال فرق می‌کند.

این استظهار بعید نیست در ذهن ما که ضع جبهتک علی الارض پیشانی‌ات را روی زمین بگذار، آقا برداشته از این چوب‌های خلال گذاشته زمین، یک قسمتی که تیز نباشد پیشانی‌ات زخم بشود، پیشانی‌اش را می‌گذارد روی این خلال چوبی، به این می‌گویند وضع جبهته علی الارض؟! ما بعید نمی‌دانیم. بگویم به حضرت عباس این استظهار من درست است نه، ما بعید نمی‌دانیم این استظهار را. اگر این استظهار را قبول نکردید برائت جاری کنید، نوبت به اصل عملی برسد. اگر این استظهار را قبول کردید تنها راهش این است صحیحه علی بن جعفر را از کار بیندازید، چون اگر صحیحه علی بن جعفر از کار نیفتد با قطع نظر از معارضه، باید از کار بیندازی، و الا تعارض کند با روایات دیگر نوبت به عام فوقانی برسد ظاهر ضع جبهتک علی الارض به نظر ما استیعاب است. و تنها راه همین است که بگوییم صحیحه علی بن جعفر خبر شاذ نادر در مقابل روایات مشهوره، حالا چه مشهوره را مثل آقای خوئی بگوییم یعنی قطعی الصدور، چند روایت بود قطعی الصدور نبود؟ حداقل چهار روایت بود، قطعی الصدور است اجمالا، و این خبر می‌شود ظنی الصدور. آقای خوئی فرمودند خبر ظنی الصدور که مخالف خبر قطعی الصدور است این مخالف سنت قطعیه است، و خبر مخالف سنت قطعیه مردود است، مثل خبر مخالف کتاب مردود است و لذا آقای خوئی راحت می‌تواند بگوید این صحیحه علی بن جعفر خبر مخالف سنت قطعیه است. ما هم طبق مقبوله عمر بن حنظله می‌گوییم این خبر شاذ نادر است و المشهور بین اصحابک آن خبر‌هایی است که دال بر عدم استیعاب است، ‌هم مشهور روایی در زمان ائمه بوده هم مشهور فتوایی هست این را ما مطمئنیم، و این خبر شاذ نادر است.

علاوه بر این‌که، خوب گوش بدهید چی می‌خواهم بگویم، وقتی خبری قطعی الصدور بود احتمال تقیه هم در او نبود، ما در اصول گفتیم این از نظر حجیت مثل قرآن می‌ماند، قرآن کتاب مقدسی است بی‌وضو به آن دست نمی‌زنیم اما کلام قطعی خداست، احتمال تقیه هم در او نیست و لکن اگر ظهورش را حساب کنید ظهورش ظنی الدلالة است، حالا این روایت چهار روایت قطعی الصدور احتمال تقیه هم در او نیست چون تقیه از کی بکنند؟ عامه خودشان اختلاف دارند ابوحنیفه یک چیز می‌گوید شافعی یک چیز می‌گوید، شافعی تازه ظاهرش استیعاب شاید باشد، و لذا این روایات هم قطعی الصدور هستند هم قطعی الجهة هستند هم قطعی الدلالة، ‌اگر تامل کنید قطعی الدلالة‌ است ایما سقط علی الارض اجزأک. و لذا ما هیچ مشکلی نداریم برای فتوا به عدم لزوم استیعاب. آن لو کان لبان هم که گفتیم یادتان باشد این مسأله مبتلابه عموم مسلمین اگر واقعا واجب بود استیعاب مشهور فقها نمی‌آمدند بگویند استیعاب واجب نیست، واضح می‌شد برای فقها. این هم دلیل ما.

از این بحث می‌گذریم.

ببینیم حالا مسما که کافی است مقدار درهم لازم است که شهید در ذکری می‌گوید یا کمتر از او هم کافی است ان‌شاءالله روز شنبه این بحث را دنبال می‌کنیم. فردا بحث سرقفلی آخرین جلسات بحث سرقفلی هست ان‌شاءالله.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo