< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراد از جبهه در سجود

 

بحث راجع به معنای جبهه به این‌جا رسید که عرض کردیم ظاهر معنای جبهه همان معنای متوسط هست که محقق همدانی فرمود که آن بخش مستوی و مسطح پیشانی هست و اختصاص به قسمت بالای بینی ندارد. شواهدی هم از لغت بر آن ذکر می‌شود: مثلا در تاج العروس دارد جبهة الفرس تحت اذنیه و فوق عینیه، جبهه اسب زیر گوشش و بالای چشمش هست که مسطح هست، و در لسان العرب هم فرقی بین جبهه انسان و غیر انسان نیست، این هم در لسان العرب هست که جبهه هم در انسان بکار می‌رود هم در غیر انسان. این‌ها مؤید این است که جبهه انسان هم مثل جبهه فرس مسطح است نه فقط خصوص قسمت بالای بینی.

اما این شاهد که برخی مطرح کردند که می‌گویند رجل اجبه یا اسد اجبه یعنی عریض الجبهة، این معلوم می‌شود که جبهه قابل پهن شدن هست، در حالی که اگر بالای بینی جبهه باشد که قابل پهن شدن نیست. این به نظر ما درست نیست، اسد اجبه یا رجل اجبه پیشانی‌بلند را می‌گویند، و الا کسی که پیشانی‌اش عریض هست به این معنا که از دو طرف کش پیدا کرده خب یعنی سرش بزرگ است، سربزرگ بودن که افتخار نیست، گاو هم سرش بزرگ است، آنی که افتخار است و نشانه آقایی است پیشانی‌بلندی است که ارتفاع پیشانی بلند است، اصلا شیر هم همین است، پیشانی‌اش بلند است یعنی نه این‌که از دو طرف که به طرف ابروی راست و ابروی چپش بزرگ هست، نه، ارتفاعش زیاد است، و لذا این دلیل نمی‌شود.

راجع به روایت صحیحه زراره که ما دیروز استشهاد کردیم که در صحیحه زراره داشت که الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین موضع السجود که ما گفتیم این اطلاقش تحدید عرضی را هم می‌گیرد، جبهه از محل روییدن موی سر هست تا حاجبین، طولا و عرضا، اطلاق دارد، آقای سیستانی اشکال کردند، فرموده‌اند که این روایت زراره چند جور نقل شده و لذا ما باید با توجه به این‌که بعید است که چند روایت باشد، اختلاف متن بخاطر نقل به معنا بوده، ما باید به آن قدرمتیقن اخذ کنیم، قدرمتیقن را که ببینیم باید این نقل ابن ابی عمیر از عمر بن اذینه از زراره را هم در نظر بگیریم که می‌گوید الرجل یسجد و علیه قلنسوة او عمامة فقال اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعر فقد اجزأ عنه، زراره می‌گوید یک شخصی است عمامه بر سرش هست این عمامه مانع از استیعاب سجده بر پیشانی است از محل قصاص شعر و لذا شبهه‌اش این بود که آیا استیعاب لازم است، ‌اگر استیعاب لازم است این آقا عمامه‌اش مانع می‌شود که پیشانی‌اش کامل روی زمین قرار بگیرد، امام تحدید طولی کردند فرمودند جبهه از ابتدای قصاص الشعر هست تا انتهای حاجبین چرا نگرانید؟ حالا ابتدای قصاص الشعر روی زمین قرار نگیرد بخاطر این‌که عمامه بر سرتان است بالاخره انتهای پیشانی که نزدیک حاجب است روی زمین که قرار می‌گیرد، ‌کافی است. اصلا با این بیان مصب این روایت می‌شود بیان تحدید طولی و دفع شبهه این‌که آیا عمامه بر سر گذاشتن مانع از صحت سجود هست یا نیست؟ امام در جواب می‌فرمایند مگر سجود حتما باید بر قصاص شعر باشد، ‌البته مستحب است همان‌طور که برخی از فقهاء دارند که انسان بالای پیشانی‌اش را روی زمین بگذارد اما لازم که نیست، پایین پیشانی را روی زمین بگذارید کافی است اما به لحاظ عرض جبهه که عرض جبهه چه مقدار است به اندازه عرض یک انگشت یا یک انگشت و نیم است یا به اندازه چهار انگشت است که محقق همدانی می‌گوید در مقام بیان آن جهت نیست.

به نظر ما این اشکال آقای سیستانی قابل جواب است. اولا: ما که قائلیم خبر ثقه و لو مفید وثوق نباشد تا وثوق نوعی به خطایش پیدا نکنیم حجت است طبق صحیحه حمیری که قطعی الصدور است این صحیحه مبارکه، العمری ثقتی فاسمع له و اطع فانه الثقة المأمون، یک جا در این‌جا زراره نقل می‌کند عند احدهما قلت الرجل یسجد و علیه قلنسوة أو عمامة فقال اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره فقد اجزأ عنه حالا این‌جا را شما می‌فرمایید که به قرینه سؤال ممکن است ناظر به تحدید عرضی نباشد فقط تحدید طولی را بگوید از بالا به پایین را بگوید اما صحیحه دیگر زراره که دارد عن ابی جعفر علیه السلام قال الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین موضع السجود فایما سقط من ذلک الی الارض اجزأک مقدار الدرهم او مقدار طرف الانملة، این احتمال عرفی می‌دهیم یک حدیث دیگری باشد که از امام باقر علیه السلام نقل شده و ما این را حجت می‌دانیم و این اطلاقش اقتضا می‌کند که تحدید هم طولی است هم عرضی.

ثانیا: همین روایت ابن ابی عمیر و لو سؤال از این است که الرجل یسجد و علیه قلنسوة أو عمامة، اما چرا جواب امام علیه السلام اطلاق نداشته باشد؟ اذا مسج جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعر فقد اجزأ عنه و لو این عمامه مانع است که این قسمت بالای بینی روی زمین قرار بگیرد ولی مانع از این نیست که اطراف آن‌که روی ابروها هست روی زمین قرار بگیرد مانع از این‌که بخشی از آن بالای ابرو روی زمین قرار بگیرد نیست و لکن نسبت به این بالای بینی ممکن است نشود یا سخت باشد روی زمین قرار بگیرد، خب این چرا اطلاق نداشته باشد؟ امام در جواب یک قضیه حقیقیه فرمود اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره، و الا اگر این‌جور بود باید می‌فرمود فیما بین انفه و قصاص شعره چرا فرمود فیما بین حاجبیه و قصاص شعره، ‌اگر بنا بود معنای مضیق داشته باشد جبهه و آن فوق الانف باشد مناسب بود بفرماید فیما بین انفه و قصاص شعر نه فیما بین حاجبیه و قصاص شعره. و لذا اگر این روایت هم باشد از آن تحدید عرضی هم می‌توانیم بفهمیم.

راجع به روایت اسحاق بن عمار هم که دیروز خواندیم چون این روایت در بحث آینده مسأله 11 مطرح شده و مطرح می‌شود کسی که دملی روی جبهه‌اش هست چه بکند، این روایت اسحاق بن عمار این‌جور دارد، ما دو تا روایت اسحاق بن عمار داریم، یکی در تفسیر قمی هست: رجل بین عینیه قرحة لایستطیع ان یسجد علیها، شخصی بود که بالای بین العینینش یعنی آن وسط پیشانی‌اش زخم بود، لایستطیع ان یسجد علیها یعنی سجودا متعارفا قال علیه السلام یسجد ما بین طرف شعره، حضرت فرمود پایین پیشانی‌اش زخم است بالای پیشانی‌اش را آن سمت نزدیک به قصاص الشعرش را روی زمین بگذارد، فان لم یقدر سجد علی حاجبه الایمن فان لم یقدر فعلی حاجبه الایسر فان لم یقدر فعلی ذقنه که بحث بود که این نشان می‌دهد که حاجب ایمن خارج هست از جبهه که امام فرمود اگر نمی‌تواند بالای آن زخم که بین العینین است سجده کند آن وقت نوبت می‌رسد به سجده بر حاجب ایمن یا حاجب ایسر معلوم می‌شود واجب اختیاری این است که بالای همان زخمی که بین العینین است سجده کند که همان قسمت بالای بینی هست.

این را در همان مسأله 11 عروه مطرح کردند، صاحب حدائق گفته مراد از حاجب جبین است، یعنی این‌که گفت فعلی حاجبه روی ابروی راستش سجده کند یعنی روی جبین راستش که خارج است از جبهه. انصافا این نه حقیقت است نه مجاز، مثل این‌که یک کسی چشمش درد می‌کند بگوید گوشم درد می‌کند می‌گویند چرا می‌گوید به علاقه مجاورت. این‌که علاقه مجاورت نشد بگو گوشم درد می‌کند. اگر مراد امام این است که یسجد علی جبینه الایمن و مراد از جبین این بخشی است که بعد از ابروان هست که زیر همان قسمت فرورفتگی موی سر پایین آن، خب می‌گفت یسجد علی جبینه الایمن چرا می‌گوی یسجد علی حاجبه الایمن این حتی مجازگویی هم نیست.

مرحوم آقای حائری فرموده: ما می‌گوییم یسجد علی حاجبه الایمن و این اصلا جزء جبهه است، اصلا حاجب ایمن و ایسر جزء جبهه است، منتها چون افضل بود سجود بر آن مکان مضیق آن وسط پیشانی اول فرمود آن‌جا سجده کند، حالا خود زخم که هیچ، بالای زخم اگر می‌تواند که وسط پیشانی است سجده کند اگر نمی‌تواند طرف راست پیشانی که او هم جزء جبهه است، ایشان می‌گوید اصلا حاجب، ابرو جزء جبهه است، کی گفته ابرو خارج از جبهه است؟

اشکال فرمایش آقای حائری این است که انصافا ابرو جزء پیشانی نیست، جزء جبهه نیست، اصلا جزئ جبین هم نیست، بالاتر از ابرو عرفا جزء جبین است. و لذا در تیمم مسح روی ابرو لازم نیست، تا اول ابرو مسح می‌کشند نه این‌که به ابرو هم مسح بکنند. این فرمایش ایشان عرفی نیست. وانگهی اگر این مطلب را شما بگویید فرمایش آقای سیستانی همین می‌شود که چرا حمل بر استحباب می‌کنید؟ روایت می‌گوید اگر قرحه‌ای بین العینین هست بالای قرحه قسمت فوقانی پیشانی‌اش که بالای قرحه است اگر می‌تواند سجده کند اگر نمی‌تواند آن وقت نوبت می‌رسد به سجده بر حاجبین شما می‌گویید این را حمل می‌کنیم بر استحباب خب قرینه‌تان بر حمل بر استحباب چیست؟

آقای خوئی فرمودند ما هم حمل می‌کنیم بر استحباب، اما معتقدیم ابروی راست جزء جبهه نیست، کسی که ابروی راست یا ابروی چپش را می‌گذارد روی زمین بخشی از آن قسمتی که بالای ابرو هست و او جبهه است او هم روی زمین قرار می‌گیرد، شما وقتی ابروی‌تان را می‌گذارید روی زمین این طو نیست که یک خطی بکشند ابروی‌تان روی زمین است بالای ابروی‌تان روی هواست این‌که نیست، یک بخشی و لو اندک از بالای ابروی‌تان هم روی زمین قرار می‌گیرد. و لذا اصلا ایشان فرموده ما معتقدیم که هر چه که ما فوق حاجبین است جزء جبهه است، و اگر نتوانی بر این قسمت که ما فوق حاجبین است سجده کنی نوبت می‌رسد به سجده بر ذقن، سجده بر جبین دلیل ندارد.

به آقای خوئی هم ممکن است اشکال کنیم بگوییم اولا: این‌که شما فرمودید وضع حاجب مستلزم است نسبت به وضع ما فوق حاجب، ‌نه، بستگی دارد کجای حاجب را بر زمین قرار بدهد، ممکن است این قسمت پایین حاجب را روی زمین قرار بدهد و پیشانی‌اش بالا باشد تازه ابتدای حاجبش هم روی زمین قرار نمی‌گیرد، حاجب که یک خط باریک نیست، بالاخره انتهای حاجب را هم روی زمین قرار بدهی صدق می‌کند وضع حاجبه الایمن انتهای حاجب را روی زمین قرار بدهی که مساوی نیست با وضع ما فوق الحاجب علی الارض.

ثانیا: شما اشکال آقای سیستانی را چه جواب می‌دهید؟ آقای سیستانی می‌گویند چرا حمل بر استحباب می‌کنید؟ شما هم دارید می‌گویید که این عبارت روایت که دارد یسجد ما بین طرف شعره بالای آن زخم را سجده کند ما آن را حمل بر استحباب می‌کنیم، آقای سیستانی می‌گوید چرا حمل بر وجوب نمی‌کنید، ظاهرش وجوب است.

[سؤال: ... جواب:] اگر استلزام هم باشد معنای مضیق جبهه ما فوق الانف است ما فوق الحاجبین خارج از جبهه می‌شود. ... اگر مفروغ‌عنه می‌گیرید که معنای مضیق جبهه که ما فوق الانف است که به اندازه عرض یک انگشت و نیم است واضح البطلان است دیگر به قول شما با آقای خوئی دیگر نمی‌شود بحث کرد. ... عرض می‌کنم اگر واقعا شما معنای مضیق جبهه را واضح البطلان بگیرید بله چه وجهی دارد بگوییم وسط جبهه را متعین است روی زمین قرار بدهد.

ما عرض‌مان این است که بعد از این‌که شواهدی ذکر کردیم که ظاهر جبهه همان معنای موسعی است که محقق همدانی می‌گوید که سطح مستوی از پیشانی جبهه است و الان هم که عرف همین را می‌فهمد، این منشأ می‌شود که این روایت را ما دیگر احراز نکنیم ظهورش را در وجوب چون محتمل است که ارتکاز متشرعه بر این بوده که حالا که جبهه موسع است و سجده هم بر یک موضع از مواضع جبهه است هر کجا باشد کافی است عرف از این روایت بفهمد که حالا پایین پیشانی‌اش زخم است بالای پیشانی‌اش را روی زمین قرار بدهد، آن هم که نگفت بالای پیشانی‌اش هست از وسط، حالا ممکن است بالای پیشانی‌اش را از آن وسط قرار ندهد از اطراف وسط که داخل در آن معنای موسع است قرار بدهد، روایت که نگفت یضع ما فوق ما بین عینیه، گفت یسجد ما بین طرف شعره، طرف شعره یعنی بین این دو فرورفتگی که از آن تعبیر می‌کنند نزعتین این‌ها می‌شود ما بین طرف شعره، حالا ما بین طرف شعره یعنی فاصله میان طرف الشعر که طرف الشعر هم کل این خط رستنگاه مو است، می‌گوید ما بین این سجده کند نفرمود از آن وسط حقیقی که معنای مضیق است سجده کند، ‌این را که نفرمود و لذا این روایت دلیل بر بطلان آن فرمایش محقق همدانی که ما هم اختیار کردیم که معنای جبهه معنای موسع است به معنای آن سطح مستوی و بخش مسطح پیشانی هست، نخواهد بود.

یک روایتی هم هست آن را هم بخوانم، ‌روایت مصادف، آن هم اسحاق بن عمار است، منتها اسحاق بن عمار فقیر، چون مرسل است، روایتش این است: اسحاق بن عمار عن بعض اصحابه عن مصادف، آن اسحاق بن عمار قبلی اگر تفسیر قمی را قبول کنیم که بعید نیست که جایی که علی بن ابراهیم می‌گوید عن ابیه می‌گوید در تفسیر قمی مطمئن بشویم که این در تفسیر قمی بوده، حالا این بعید نیست، بهرحال، ولی خب از غیر جهت تفسیر قمی که سند بررسی بشود سند مشکلی ندارد مشکل تفسیر قمی هم به نظر آقای زنجانی و آقای سیستانی است که ما هم می‌گوییم این تفسیر قمی که الان موجود است با آن تفسیر قمی اصلی مختلف است، سید علی حسینی استرآبادی کتابی دارد به نام فسیر الآیات الظاهرة، تفسیر قمی را که نقل می‌کند اختلاف دارد با این تفسیر قمی، مجمع البیان هم که گاهی نقل می‌کند اختلاف دارد با این تفسیر قمی. حالا آقای زنجانی معتقدند که علی بن حاتم قزوینی این تفسیر قمی را جمع‌آوری کرده، این مجموعه‌ای از تفاسیر است، بهرحال، بعید نیست آدم مطمئن بشود وقتی می‌گوید علی بن ابراهیم عن ابیه بالاخره این‌که در تفسیر قمی بوده، حالا اگر مطمئن بشویم سند این روایت قبلی خوب می‌شود، اما این روایت مرسله اسحاق بن عمار است، عن بعض اصحابه عن مصادف، خود مصادف هم مصادف است یا مضارب است که ما گفتیم یک نفر هستند و مروی‌عنه مشایخ ثلاثه است، از این راه می‌توانیم او را درست کنیم ولی مرسل بودن این روایت را نمی‌شود کاریش کرد، ‌خرج بی دمل، ‌این مصادف می‌گوید من یک دملی در پیشانی‌ام درآمد فکنت اسجد علی جانب، سجده می‌کردم به طرف راست یا چپ پیشانی، ‌بعد اثر سجده هم آن‌جا ظاهر شده بود، مردم وسط پیشانی‌شان پینه می‌بندد این بیچاره داشت طرف راست پیشانی‌اش آن قسمت جبینش پینه می‌بست، امام صادق علیه السلام نگاه کرد فرمود ما هذا؟ این چیه، فقلت لااستطیع ان اسجد من اجل الدمل فانما اسجد منحرفا فقال لی لاتفعل ذلک احفر حفیرة و اجعل الدمل فی الحفیرة حتی تقع جبهتک علی الارض، حضرت فرمود یک گودی بکن روی زمین که این دملت فرو برود در آن گودی، آن وقت اطراف آن دمل روی زمین قرار بگیرد، حتی تقع جبهتک علی الارض.

[سؤال: ... جواب:] خود دمل که آزاد شد در فضای باز برایش ایجاد کردید.

حالا این روایت را ممکن است کسی دلیل بگیرد بر معنای موسع بگوید معلوم می‌شود اطراف دمل هم جزء جبهه است پس معلوم می‌شود جبهه این قدر وسیع است که دمل و اطراف آن هم همه این‌ها جبهه باشد به آن معنای مضیق جور نمی‌آید. این درست نیست. و لو ما خوش‌مان می‌آید معنای موسع را تایید کنند هر جوری هست اما این روایت ممکن است با آن معنای مضیق هم بسازد. چرا؟ برای این‌که اولا به قول آقای سیستانی این حفیره را که می‌کند دمل را روی آن بگذارد بالای دمل یا زیر دمل از همان موضع مضیق روی زمین قرار می‌گرفت که معنای مضیق هم حفظ می‌شود. علاوه بر این‌که حالا اینقدر هم آن معنای مضیق که مضیق نیست که یک دمل در بیاورد دیگر کل آن فضا را بگیرد، ‌ممکن است باز اطراف دمل داخل در آن معنای مضیق باشد. و لذا قرینه خارجیه بوده به این روایت نمی‌شود تمسک کرد نه به نفع معنای مضیق نه به نفع معنای موسع.

[سؤال: ... جواب:] جانب شاید خارج از جبهه بوده، جانب خارج شاید از آن معنای مسطح پیشانی بوده این بلد نبود که یک کاری بکند که خود پیشانی‌اش جبهه‌اش روی زمین قرار بگیرد چون روی زمین سجده می‌کردند وسط پیشانی‌اش روی زمین قرار می‌گرفت اذیت می‌شد و لذا مجبور بود آن طرف جبینیش را روی زمین بگذارد خب طرف جبینش را نباید روی زمین می‌گذاشت، حتی اگر آن معنای موسع جبهه را هم بگوییم جبین خارج از جبهه است دیگر.س

[سؤال: ... جواب:] یعنی مصادف را امام چرا نفرمود اعمال گذشته‌ات را اعاده کن؟ خب حالا ثم ماذا؟ حالا ما بحث واجب اختیاری را داریم می‌گوییم، بعدش از کجا او فهمید قضا ندارد؟ از کجا امام نفرمود؟ داستان مگر تمام شد؟ یک حدیثی است فرمود لاتفعل هذا. حالا نسبت به گذشته حکم چیست شاید بعدا آمده سؤال کرده امام فرموده حدیث لاتعاد جاری است چون اخلال به سجده عرفیه نکردی یا این‌که فرمود کل نمازهای گذشته‌ات را قضا کن. چه می‌دانیم.

اما راجع به بحث استیعاب. عرض کردیم به دو نفر منسوب است که فرمودند که کل پیشانی را باید در سجده روی زمین بگذاری در حال اختیار: یکی ابن جنید است، ذکری جلد 3 صفحه 392 می‌گوید و قال ابن الجنید یکره السجد علی نفس قصاص الشعر دون الجبهة، ‌این ظاهرا یعنی اصلا ممنوع است یکره به معنای ممنوع است، نه طرف الشعر بلکه قصاص الشعر یعنی خود آن قسمتی که مو روییده است روی زمین بگذارید مشروع نیست خارج از جبهه است، و یجری منها قدر الدرهم اذا کان بها علة، مجزی است وضع الجبهة‌علی الارض بمقدار درهم در صورتی که شخص مشکل دارد یعنی اگر مشکل ندارد چرا به اندازه یک درهم اکتفا می‌کند روی زمین به اندازه یک درهم جبهه‌اش را قرار می‌دهد، استظهار کردند چرا بیشتر قرار ندهد روی زمین، ‌کل جبهه را روی زمین قرار بدهد.

ابن ادریس هم در جلد 1 سرائر صفحه 225 دارد و من کان فی جبهته علة و وصل الی الارض من حد قصاص شعر رأسه الی الحاجبین مقدار الدرهم اجزأه فان لم یتمکن من ذلک اجزأه ان یسجد علی ما بین الجبهة و الصدغین منحرفا فان لم یتمکن من ذلک سجد علی ذقنه. این هم فرمود من کان فی جبهته علة اجزأه که به مقدار درهم جبهه‌اش را روی زمین قرار بدهد. عبارت ابن جنید البته واضح‌تر است، چون گفت و یجزی منها قدر الدرهم اذا کان بها علة، ابن ادریس چون فقط بحث مقدار درهم را که نگفت، ‌ادامه داد:‌فان لم یتمکن من ذلک اجزأه شاید بخاطر آن ادامه بحث موضوع را من کان به علة در نظر گرفت، چون افرادی که بیماری خاصی ندارند پیشانی‌شان مشکل نداشت عادتا کل پیشانی را روی زمین قرار می‌دادند در آن زمان چون مهر که نبود روی زمین کسی که مشکلی ندارد بطور طبیعی کل پیشانی‌اش را قرار می‌دهد.

مشهور گفتند:‌ نه آقا، مسمای وضع الجبهة علی الارض کافی است حتی مقدار درهم هم نبود نباشد، ادعای اجماع هم کردند. اولین دلیل این‌ها صحیحه زراره است عن ابی جعفر علیه السلام الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین موضع السجود فایما سقط من ذلک الی الارض اجزأک، تصریح می‌کند که هر مقدار از این جبهه روی زمین قرار گرفت کافی است، ‌در ادامه می‌گوید مقدار الدرهم او مقدار طرف الانملة. آقای سیستانی فرمودند این ذیل که مقدار الدرهم او مقدار طرف الانملة را ما بعید نمی‌دانیم حریز از خودش اضافه کرده با کمک از روایات دیگر چون در سایر نقل‌های زراره این قسمت نیست، ولی مهم نیست، آن صدر مهم است: فایما سقط من ذلک الی الارض اجزأک. بعد آقای سیستانی فرمودند و لکن این‌جا یک اشکالی هست و آن این است که زراره بنا شد روایاتی که این‌جا دارد نقل به معنا باشد، ما باید جمیع نقل‌های به معنا را نگاه کنیم اکتفا به قدر متیقن از این‌ها بکنیم. ایشان فرموده یک نقل دیگری که هست این است که خواندیم که تهذیب جلد 2 صفحه 58 از ابن ابی عمیر از عمر بن اذینه از زراره عن احدهما علیهما السلام عن الرجل یسجد و علیه قلنسوة أو عمامة فقال اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره فقد اجزأ عنه این‌جا ندارد ایما سقط من ذلک فقد اجزأ عنه، ‌در این روایت نیست. در این نقل این است: کسی بالای سرش عمامه است چه بکند در حال سجود، حضرت فرمودند اگر جبهه‌اش در فاصله میان رستنگاه مو با حاجبین روی زمین قرار می‌گیرد مجزی است، ظاهرش این است که کلش باید روی زمین قرار بگیرد. این عمامه بر سر گذاشتن اگر مانع نیست از این‌که اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره فقد اجزأ عنه ظاهرش استیعاب است. بله آن نقلی که قبلا خواندیم مفادش عدم استیعاب است ولی این نقل ظاهرش استیعاب است و شاید آنی که از امام صادر شده همین متن باشد. چه بکنیم.

ایشان فرموده من خودم اشکال را مطرح کردم خودم هم برای‌تان حل می‌کنم. و آن این است: هر کجا بین نقل ابن ابی عمیر و نقل دیگران اختلاف بود نسبت به نقل ابن ابی عمیر ما دچار سوء ظن می‌شویم. چرا؟ برای این‌که ابن ابی عمیر تصحیح قیاسی می‌کرد یعنی کتابش زیر باران آسیب دیده بود، این دیگر یک مقدار از حفظ یک مقدار با مشابه‌سازی حدیث را متن‌سازی می‌کرد، سند را نمی‌توانست تصحیح قیاسی بکند مجبور بود بگوید عن بعض اصحابنا عن رجل اما متن را تصحیح قیاسی می‌کرد تصحیح قیاسی یعنی بالقیاس الی سائر الروایات و با اعتماد به حافظه متن را از نو بازخوانی می‌کرد. و لذا این‌جا ما می‌رویم سراغ نقل صدوق در من لایحضره الفقیه جلد 1 صفحه 271 آن‌جا می‌بینیم این‌جوری نقل کرده این روایت را، ‌قلت له الرجل یسجد و علیه قلنسوة أو عمامة فقال اذا مس شیء من جبهته الارض در نقل تهذیب از ابن ابی عمیر داشت اذا مس جبهته الارض، اما این‌جا دارد اذا مس شیء من جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص الشعر فقد اجزأه این هم می‌شود دلیل بر عدم استیعاب. اتفاقا در تهذیب هم جلد 2 صفحه 235 آن‌جا هم همین متن را نقل می‌کند می‌گوید و روی عن احدهما همین متن را نقل می‌کند که اذا مس شیء من جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره فقد اجزأ عنه. و لذا آقای سیستانی فرمودند ما این دلیل اول را با این توضیحی که دادیم، ‌ترجیح دادیم نقل صدوق را چون در سند صدوق به زراره ابن ابی عمیر نیست، ولی در آن نقل شیخ که اذا مس شیء نبود در سند ابن ابی عمیر است و ابن ابی عمیر بخاطر مشکلی که پیدا کرد نقلش عند التعارض موجب سوء ظن به او می‌شود و ترجیح با نقل مقابل آن هست از این باب ما به این حدیث عمل می‌کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo