< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراد از جبهه در سجده

 

بحث راجع به معنای جبهه بود که عرض کردیم سه احتمال در آن هست: احتمال اول را تعبیر کردیم اضیق المعانی که محقق همدانی و آقای سیستانی به صاحب جواهر نسبت دادند که ما بین العینین، فاصله میان دو ابرو. فاصله میان دو ابرو حدودا عرض یک انگشت یا یک انگشت و نیم هست. و گفتند صاحب جواهر ادعای اجماع کرده بر این مطلب. احتمال دوم که از آن تعبیر کردیم متوسط المعانی فرمایش محقق همدانی بود که فرمود علماء هم همین را می‌گویند لغویین هم همین را می‌گویند که بخش مسطح پیشانی، تا آن جایی که دیگر پیشانی محدّب نشود، این جبهه است. احتمال سوم که ما نامش را گذاشتیم اوسع المعانی این بود که بگوییم بعد از این‌که پیشانی محدب هم می‌شود بخشی از آن جزء جبهه است، تا آن جایی که ابرو ادامه دارد، آخر ابرو یک خطی بکشیم به سمت قصاص الشعر، آن مرز جبهه است.

آقای سیستانی ابتدائا ادله قول اول را که اضیق المعانی است مطرح کردند، البته در آن ادله مناقشه کردند، بعد ادله قول دوم را که متوسط المعانی است را هم مطرح کردند در آن‌ها مناقشه کردند، ‌آخرش گفتند که هر کس به وجدان عرفیش رجوع کند، ما امروز هم جزم نداریم که معنای جبهه در عرف امروز چیست، و اگر هم جازم می‌شدیم که معنای جبهه در عرف امروز چیست مثل این‌که در برخی از این استعمالات جدید تعبیر می‌کنند جراحة الجبهة و مشخص است که جبهه را معنای موسع برایش گرفتند، حالا حداقل آن متوسط المعانی، این اصطلاحات در برخی از کشورها تعبیر می‌شود، جراحی کردن پیشانی، تعبیر این است که جراحة الجبهة، هست اگر به اینترنت مراجعه کنید، ایشان فرمودند اولا ما علم پیدا نمی‌کنیم معنای جبهه معنای متوسط هست شاید معنای اضیق باشد ولی اگر هم مطمئن می‌شدیم باز ما چون استصحاب قهقرایی را قبول نداریم، ‌هیچ بناء عقلایی بر این نیست که اگر امروز یک لفظی ظهور در یک معنایی داشت و ما شک داشتیم که در زمان شارع هم ظهور در این معنا داشته است یا نه بگوییم اصل عقلایی این است که همان معنای که امروز می‌فهمیم در زمان شارع هم همین معنا بوده است که گاهی از آن تعبیر می‌کنند به اصالة الثبات در لغت، ایشان می‌فرمایند ما همچون اصل عقلایی را قبول نداریم، تابع اطمینان شخصی است. بعد از این‌که ما می‌بینیم در لغت تغییرهای تدریجی شکل گرفته، احتمال می‌دهیم که این لفظ جبهه دچار تغییر و تحول تدریجی شده. باز مشکل ما حل نمی‌شود. آخرش پناه می‌برند به احتیاط وجوبی که از باب دوران امر بین تعیین و تخییر احوط این است که همان اضیق المعانی را در نظر بگیرید فاصله میان دو ابرو که حدودا عرض یک انگشت و نیم هست او را مراعات کنید.

این محصل فرمایش ایشان است. ادله قول اول که اضیق المعانی هست که ایشان می‌خواست ذکر کند اولین دلیل کلمات لغویین بود. خلیل بن احمد فراهیدی گفتند تعریف کرده جبهه را به مستوی بین الحاجبین، و فیروزآبادی در قاموس و همین‌طور صاحب بن عبّاد در المحیط معنا کرده مستوی ما بین الحاجبین الی الناصیة، ولی هر جایی که از خلیل نقل کردند چه در کتاب العین که منسوب است به خلیل، ‌و لو برخی در صحت این نیست تشکیک کردند، و یا در جاهای دیگر مصباح المنیر و مانند آن‌که از خلیل نقل می‌کنند آن هم همین است، ‌الجبهة مستوی ما بین الجابین الی الناصیة. لذا این‌که آقای سیستانی فرمودند قول قاموس اوضح است بخاطر این‌که الی الناصیة دارد نه، قول منسوب به خلیل هم هر کجا نقل شد الی الناصیة داشت. این را دیروز ایشان توضیح داد.

ایشان می‌فرماید این ما بین الحاجبین، اگر شما با دوست‌تان در فاصله یک متری نشستید، بگویید ما بین شما یک متر فاصله است اما اگر بیاییم عرض شما که پنجاه سانت است عرض آقا هم پنجاه سانت است حساب کنیم بگوییم فاصله میان شما دو متر است خب غلط است دیگر، ما بین الحاجبین فاصله‌اش به اندازه عرض یک انگشت است.

به نظر ما این استدلال ایشان ‌که خودشان هم بعدا اشکال می‌کنند می‌فرمایند قول این‌ها وثوق‌آور نیست و معارض هم هست اصلا به نظر ما قول این‌ها دلیل بر قول اول نیست. تعبیر این‌جور بود الجبهة ما بین الحاجبین الی الناصیة یعنی از حاجبین تا ناصیه فاصله چقدر است نه از ما بین الحاجبین تا ناصیه. مثلا اگر گفتیم یک متر ما بین زید و عمرو است یعنی فاصله‌ای که بین زید و عمرو است یک متر است، ما بین دو چیز جبهه است یکی الحاجبین و یکی الناصیة. نه این‌که جبهه خود ما بین الحاجبین است و امتداد دارد تا ناصیه، آقای سیستانی این‌جور معنا کردند الجبهة ما بین الحاجبین و یمتد الی الناصیة، نه، این خلاف ظاهر است، ظاهر این عبارت این است که فاصله میان حاجبین نه فاصله میان خود حاجبین، حاجبین یک طرف دو ابرو یک طرف، ناصیه هم یک طرف، فاصله میان این دو. اگر بر عکس هم می‌کرد می‌شد، می‌گفتند الجبهة مستوی ما بین الناصیة الی الحاجبین، ما بین ناصیه یعنی آن فاصله بین ناصیه تا حاجبین.

[سؤال: ... جواب:] الی هم تعبیر می‌شود. فاصله میان این ستون تا این ستون پنج متر است، الفاصل بین هذا العمود الی هذا العمود خمسة امتار. اگر عرب زبان‌ها غلط می‌دانند اعتراض کنند. ... حالا اگر می‌گفت ما بین الحاجب، الجبهة مستوی ما بین الحاجب الی الناصیة غلط بود؟ ما بین الحاجب یعنی یک طرف حاجب بگذارد یک طرف ناصیه بین این‌ها را حساب کن این می‌شود جبهه.

اتفاقا از مجمع البحرین بگویم برای‌تان: الجبینان عن یمین الجبهة و شمالها یتصاعدان من طرف الحاجبین الی قصاص الشعر فیکون الجبهة بین الجبینین. حالا آقای سیستانی خواستند این کلام مجمع البحرین را مؤید قول متوسط المعانی قرار بدهند چون وقتی که جبین یتصاعدان من طرف الحاجبین، طرف حاجب راست و طرف حاجب چپ، آن آخرش، آخر ابروی طرف راست و آخر ابروی طرف چپ، آخرش که ابروها تمام می‌شود، بعد از آن گفته می‌شود جبین و ما بین‌شان می‌شود جبهه. حالا ایشان در جواب از این دلیل گفتند این قول مجمع البحرین معارض است با همین قول قاموس و خلیل. که بنده عرضم این است که اصلا معارض نیست، شما کلام خلیل را ما بین الحاجبین را نگویید یعنی بین العینین، فاصله میان دو حاجب که به اندازه یک انگشت و نیم عرض یک انگشت و نیم است، این‌جور معنا نکنید.

[سؤال: ... جواب:] بالاخره ظاهر الجبهة ما بین الجبینین الی الناصیة یعنی ما بین این دو چیز که یکی جبینین است یکی ناصیه است می‌شود جبهه.

در لسان العرب که ایشان شاهد دوم‌شان بود بر این قول لغویین که موافق است با اضیق المعانی این بود که در لسان العرب در تفسیر جبین گفت الجبینان ما بین قصاص الشعر الی الحجاجین و الحجاج العظم المستدیر علی العین و یقال بل هو العظم الاعلی تحت الحاجب. این یک مقدار دلالتش بر قول اول بهتر است چون معروف این است که جبین راست و جبین چپ محیط هست به جبهه یعنی جبهه واقع شده در وسط، یک طرفش جبین راست است یک طرفش جبین چپ است، بعد جبین راست و چپ را در لسان العرب می‌گوید روی استخوان مستدیر چشم است یعنی این حجاج که استخوان مستدیر چشم است روی آن می‌شود جبین، روی یکی می‌شود جبین راست روی یکی می‌شود جبین چپ، ما بین این‌ها می‌شود جبهه، این را البته در لسان العرب ندارد ما بین این‌ها می‌شود جبهه، معروف این است که جبهه ما بین جبین است، پس شما استخوان چشم را که رویش ابرو هست هر چی بروید بالا می‌شود جبین، فاصله میان این دو جبین می‌شود جبهه و این می‌شود اضیق المعانی، چون دیگر جبین امتداد پیدا نمی‌کند روی آن قسمتی که بالای استخوان مستدیر چشم است. این یک مقدار دلالتش بر قول اول واضح است.

و لکن هم به قول خود آقای سیستانی معارض است با قول مجمع البحرین و هم با قول مصباح المنیر، در مصباح المنیر می‌گوید الجبین ناحیة الجبهة من محاذاة النزعة الی الصدغ جبین را برده روی آن گیج‌گاه تا نزعه، نزعه این قسمت فرورفتگی موی سر است که می‌گوید ینحسر الشعر یعنی مو ریخته ‌این قسمت این نزعه است که فوق صدغ است، گیج‌گاه، ‌این استخوانی که دست بگذارید از وسط چشم می‌رود به وسط گوش بالای این استخوان صدغ است این جاها را حساب کرده جبین و می‌گوید جبهه ما بین این جبین هست، این خلاف حرف لسان العرب است.

و من احتمال می‌دهم جبین دو استعمال داشته باشد، چون ما می‌خواهیم حرف‌های خودمان را هم قاطی کنیم مشخص باشد این را بنده عرض می‌کنم من احتمال می‌دهم جبین دو استعمال داشته باشد جبین به معنای اعم که جبهه اصلا داخل در آن نیست و متحد است با جبهه، جبین به معنای اخص آنی است که مقابل جبهه است، ‌لسان العرب شاید جبین به معنای اعم را می‌گوید چون نگفت و الجبهة بینهما، این را اصلا نداشت لسان العرب. آنی که گفته الجبهة بینهما این مصباح المنیر است که آن جبین را اصلا کشانده این جبین بیچاره را به سمت صدغ، ما بین الصدغ و النزعة.

[سؤال: ... جواب:] اشکال ندارد. شما سمت راست بدن و سمت چپ بدن، تقسیم می‌کنید، تقسیم وهمی کنید سمت راست و سمت چپ و الا خدا که خط نگذاشته این سمت راست آن سمت چپ، هر چیزی را می‌شود تقسیم کرد سمت راست و سمت چپ ولی همه‌اش بدن است. جبین راست و جبین چپ بنا بر یک استعمال همه‌اش جبهه است ولی جبین به معنای اخص آن ما بین النزعة و الصدغ است.

حالا اگر این حرف ما را نپذیرید آقای سیستانی که فرمود، فرمود این کلمات لغویین با هم تعارض می‌کنند. البته نتیجه تعارض این می‌شود که قول اول که اضیق المعانی است ثابت نمی‌شود اما قول دوم هم متوسط المعانی است او هم ثابت نمی‌شود. آقای سیستانی هم اصلا دنبال همین است، از اول تا آخر دنبال این است که بگوید هیچ‌کدام ثابت نیست نوبت به اصل عملی می‌رسد.

این راجع به دلیل اول. دلیل دوم برای قول اول که اضیق المعانی است، دلیل اول استعمالات لغویین بود آقای سیستانی تعارض انداخت البته آخرش یک دفاع‌مّایی کرد از دلیل اول‌، گفت مصباح المنیر و مجمع البحرین که ما معارض خواستیم بگیریم با قاموس و کلام خلیل، ممکن است کسی بگوید مصباح المنیر که لغت فقه است، مجمع البحرین که متاثر از فقه است، ما باید برویم سراغ کتاب لغت اصیل که تحت تاثیر فقه نباشد، و لذا ایشان با این بیانش آخر یک نوع طرفداری از آن دلیل اول به نفع قول اضیق المعانی می‌کنند، ولی خلاصه می‌گویند با همین طرفداری هم که کردیم این کلام قاموس و کلام خلیل علم‌آور که نیست، ‌مهم این است، که قول اول را ما تایید نمی‌کنیم چون کلام خلیل و کلام قاموس معارض هم نداشته باشد، بلا بیاوریم سر معارضش بگوییم متاثر از فقه بودند مجمع البحرین، و مصباح المنیر هم مربوط به لغت فقه است ولی مهم این است که کلام قاموس و کلام خلیل علم‌آور نیست، علم پیدا نمی‌کنیم از کلام لغوی به ظهور لفظ.

خلاصه استدلال ایشان برای قول اضیق المعانی اول کلام قاموس و خلیل را مطرح کرد که متوجه هستید که ما اشکال کردیم، ایشان به ما بین الحاجبین تمسک کرد گفت پس معلوم می‌شود فاصله میان دو حاجب که به اندازه عرض یک انگشت است که ما اشکال کردیم. بعد فرمود معارض دارد با کلام مصباح المنیر و مجمع البحرین معارضه می‌کند ولی ممکن است بگوییم کلام این دو نفر مهم نیست چون این‌ها متاثر از فقه هستند آخرش هم فرمود الا این‌که کلام قاموس و کلام خلیل برای ما علم نمی‌آورد به صحت قول اول که اضیق المعانی است. همچنان دوران امر بین تعیین و تخییر باقی می‌ماند.

[سؤال: ... جواب:] نهایه ابن اثیر را مطالعه کردید؟ نکردید. مجمع البحرین را مطالعه کردید؟ نکردید. این‌ها اصلا لغت‌شناسی فقه است، اصطلاحات فقهاء را دارند بیان می‌کنند. ... بله انظار مختلف است، ‌از روایات استظهارات مختلفی داشتند.

دلیل دوم برای قول اول که اضیق المعانی بود اجماعی بود که در جواهر ادعا می‌کند که ما البته نفهمیدیم صاحب جواهر ادعای اجماع بر قول اضیق المعانی بکند. ایشان می‌فرمایند که ظاهرا منشأ این ادعای اجماع این است که فقهاء یک عده‌ای تعریف کردند جبهه را گفتند من طرف الانف الاعلی، یک حدش را طرف اعلای انف گرفتند، آقای سیستانی می‌فرماید این جای سؤال دارد، اگر واقعا جبهه موسع است، چرا چسبیدید به بینی؟ چیز دیگری نبود بگویید؟ خب بگویید من الحاجبین، رفتید گیر دادید از نوک بینی.

[سؤال: ... جواب:] یعنی این قسمت فرورفتگی بینی جزء پیشانی است؟ ... بالاتر مگر شک داشتم؟ او که وسط پیشانی است، آن‌که همه می‌گویند جزء پیشانی است. ... اتفاقا اگر می‌گفتند بالای ابرو که بهتر بود، حد وسیع جبهه را می‌فهمیدیم. رفتند گیر دادند مثل این‌که بگویند اتاق کجاست بیاییم وسط اتاق بگوییم این‌جا اتاق است، ‌خب چرا این‌جا را می‌گویید اتاق است؟ می‌گویند جبهه کجاست می‌روی می‌روی می‌روی می‌چسبی به این نوک بینی می‌گویی جبهه از این‌جاست تا ناصیه، خب بنده خدا چرا فقط این‌جا را می‌گویی؟ خب حاجبین را بگو. بگو ما بین الحاجبین الی قصاص الشعر. چرا گفتید من طرف الانف الاعلی الی قصاص الشعر.

این مؤید این است که علماء قائل به قول اول بودند.

[سؤال: ... جواب:] من الطرف الاعلی للانف طرف اعلای انف را می‌گیرد؟ او را هم نمی‌گیرد.

البته خود ایشان در نهایت جوابی که داده گفته حالا این کلمات در حدی نیست که آدم از آن اجماع در بیاورد. همین حد فرمودند، حالا به قول آقایان شاید دیدند مثلا از انتهای جبهه خط مستقیم نیست از بالای ابرو است تا می‌آید این طرف یک کم می‌آید پایین‌تر، ‌مثلا حالت خط مستقیم نیست، یک مقدار وسط دو ابر پایین‌تر می‌آید جبهه، بخاطر این‌که پایین‌تر می‌آید گفتند طرف اعلای انف. دیگر حالا حاجبین نگفتند طرف اعلای انف گفتند، خب این در حدی نیست که آدم بگوید حتما قول اول از آن استفاده می‌شود. این مؤید را این‌جور اشکال کردند.

مؤید دیگر اجماع: گفتند: ببینید در مفتاح الکرامة‌ نقل می‌کند از پدر صدوق و خود صدوق راجع به کسی که دمل دارد در پیشانی‌اش، ان ذا الدمل یحفر له حفیرة، یک گودالی می‌کند آن موقع که مهر نبود که بگوییم مهر را بگذار آن طرف دملت، ‌روی زمین سجده می‌کردند، می‌گفت یک گودی بکن که این دملت برود در این گودی، و ان من بجبهته ما یمنعه، اگر کسی در جبهه‌اش مانع از سجود است، یسجد علی قرنه الایمن من جبهته، بر قرن ایمن از جبهه‌اش سجده می‌کند فان عجز فعلی قرنه الایسر منها فان عجز فعلی ظهر کفه فان عجز فعلی ذقنه. یعنی این‌ها گفتند که اگر ممکن نبود سجود بر جبهه آن وقت نوبت می‌رسد به سجود بر قرن ایمن یا قرن ایسر، قرن ایمن و قرن ایسر یعنی این قسمتی که روی چشم هست، یکیش قرن ایمن است یکی قرن ایسر، ‌کی نوبت به سجده بر او می‌رسد؟ موقعی که نتوانی سجده بر جبهه بکنی.

حالا راجع به این هم ما عرض کنیم: ما احتمال این را می‌دهیم که مراد از قرن ایمن من جبهته چون دارد من جبته که قرن ایمن را هم از جبهه می‌داند، منتها چرا پس ترتیب قائل شد؟ یسجد علی قرنه الایمن من جبهته فان عجز فعلی قرنه الایسر من جبهته، این ممکن است به لحاظ قبله مثلا باشد، رعایت قبله یک مقدار دقیق بشود، و الا ظاهرش این است که فرض کرد قرن ایمن جزء جبهه است چون می‌گوید قرنه الایمن من جبهته. این‌جور که آقای سیستانی معنا می‌کنند قرن ایمن باید بشود خارج از جبهه تا بشود موافق قول اول که اضیق المعانی است.

[سؤال: ... جواب:] قرنه الایمن من جبهته ظاهرش مِن تبعیضیه مگر نیست؟ شما می‌گویید قرنه الایمن الذی مجاور لجبهته. این‌جور معنا می‌کنید. ... حالا اگر این‌جور هم معنا کنید باز ما که از رو نمی‌رویم باز هم می‌گوییم قرنه الایمن الذی مجاوز لجبهته این باز بیان نمی‌کند جبهه تا کجاست، شاید جبهه تا این‌جاست همین مسطح، قرن ایمن آن طرف است، این مسطح این بخش صاف پیشانی جبهه است، قرن ایمن می‌رود از بخش صاف پیشانی آن طرف تر. اگر این‌جوری بگوییم باز هم دلیل بر صحت قول اول که اضیق المعانی است نمی‌شود. ... استقبال قبله به رأس است دیگر. وقتی سرت را کج می‌کنی استقبال قبله دقیق نداری.

کلام دیگری را که مؤید اجماع، ‌آقای سیستانی نقل می‌کند کلام شیخ در مبسوط و نهایه است، گوش بدهید‌!‌ موضع السجود من قصاص الشعر الرأس الی الجبهة،‌ای شیء وقع منه علی الارض اجزأه، این را کار نداریم، فان کان هناک دمّل او جراح و لم یتمکن من السجود علیه سجد علی احد جانبیه، کشف اللثام گفت أی سجد علی احد جانبی الدمل اگر در جبهه شما دملی بود که نمی‌توانستی سجده بر او بکنی بر یکی از دو طرف دمل سجده کن، بعد دارد که فان لم یتمکن سجد علی ذقنه فان جعل لموضع الدمل حفیرة یجعله فیها کان جائزا، مبسوط جلد 1 صفحه 14، ‌نهایه صفحه 58. گفته می‌شود که چرا اگر روی دمل نتواند سجده کند، علی جانبی الدمل؟ از اول مخیر است انسان، ‌اگر جبهه بخش موسعی است حالا وسطش دمل است، اختیارا هم می‌تواند آن‌جا سجده نکند، اطراف دمل سجده کند، ‌چرا می‌گوید اگر نتواند سجده روی دمل کند چون دردش می‌آید شدید، اگر خیلی دردش نمی‌آید روی همان دمل سجده کند اگر دردش می‌آید شدید آن وقت سجد علی جانبی الدمل، چرا این‌جوری گفتند که اگر نمی‌توانی روی دمل سجده کنی بر یکی از دو طرف سجده کن، یا طرف راست یا طرف چپ. نه، ‌فرض این است که کشف اللثام می‌گوید سجد علی جانبیه‌ أی جانبی الدمل من الجبهة نه، اگر می‌توانی روی همان دمل سجده کن.

آقای سیستانی حرف آخرش این است که این مقدار که اجماع درست نمی‌کند. حالا چهار تا کلام از این و آن پیدا کردیم، دل صاحب جواهر خوش بشود اما این‌ها که اجماع درست نمی‌کند. این‌طوری جواب دادند.

انصافا این کلام مبسوط هم اگر همه هم این را می‌گفتند به نظر ما دلیل بر قول اول نبود. اصلا کی گفته سجد علی احد جانبیه به دمل بر می‌گردد؟ کشف اللثام فرمود، ‌خب فرمود که فرمود، ما نمی‌فهمیم، شاید سجد علی احد جانبیه یعنی این رجل سجد علی احد جانبیه یعنی جبین راست یا جبین چپ.

[سؤال: ... جواب:] کشف اللثام گفته السجود علی جانبیه عن جانب الدمل من الجبهة.

ما عملا با این حرف‌ها و جملات معترضه‌ای که گفتیم داریم به نفع قول محقق همدانی کار می‌کنیم، مزد ما یادتان نرود!! آقای سیستانی می‌فرماید این جملات معترضه ما را هم کنارش داشته باشید. پس فعلا این دلیل دوم با بیان آقای سیستانی می‌گوید این مقدار مثبت اجماع نیست، با عرض ما اصلا این اقوال شاهدی نیست بر قول اول که اضیق المعانی است.

دلیل سوم بر قول اول که اضیق المعانی است آقای سیستانی فرمود موثقه عمار و روایت برید است. می‌گوید ما بین قصاص الشعر الی طرف الانف مسجدٌ، الجبهة الی الانف، معیار را انف قرار داد، اگر جبهه موسع است امام دیگر چرا فرمود جبهه الی طرف الانف است؟ حالا فقهاء گفتند می‌گوییم مسامحه کردند امام دیگر چرا فرمود طبق این روایت الی طرف الانف. آقای سیستانی می‌فرمایند این‌که بیاییم بگوییم پس معلوم می‌شود جبهه معنای مضیق دارد که پایینش طرف الانف است نه کل حاجبین، این را ممکن است کسی بگوید و لکن بعید نیست ما بگوییم چون قدرمتیقن این است که این دو روایت در مقام بیان حد طولی است، دیگر اصالة البیان‌ که حتما در مقام بیان حد عرضی هم هست منعقد نمی‌شود. قدرمتیقن این است که بیان حد طولی می‌کند، ‌حالا آن هم اشکال ندارد، حالا حد طولی را انتخاب کردند طرف الانف اما این‌که بگوییم حد عرضی هم در آن، طرف الانف دخیل است، اگر حد عرضی طرف انف دخیل بود قول اول ثابت می‌شد نه فقط حد طولی است حد عرضی هم هست. یعنی حتما باید سجده‌ات جایی باشد که زیرش طرف الانف است، این می‌شود حد عرضی، این ظهور ندارد در حد عرضی. قدرمتیقن این است که در مقام بیان حد طولی است چون این قدرمتیقن است. ایشان می‌گوید اگر احراز کنیم مولا در مقام بیان از یک جهتی است دیگر اصالة‌ البیان جاری نمی‌شود که در مقام بیان جهات دیگر هم هست.

پس این دلیل سوم هم مطرح شد آقای سیستانی هم خودش رد کرد.

[سؤال: ... جواب:] ما می‌گوییم ظهور اصلا ندارد تحدید عرضی می‌کند. راحت. الجبهة الی الانف، تحدید طولی قدرمتیقن است، اصلا ظهور ندارد، ‌ما چون اطلاق را ظهور می‌گیریم اصلا ظهور ندارد که می‌خواهد تحدید عرضی بکند. ... همان ‌که نکته ظهور است نکته عدم ظهور هم هست!! ... اصلا ظهور منعقد نمی‌شود در خطاب بیشتر از این‌که در مقام بیان حد طولی است، ‌ما هم ظهور را حجت می‌دانیم، اطلاق هم منشأ ظهور می‌شود، این‌جا نشده.

دلیل رابع را هم بخوانم، ‌بحثش بماند برای بعد از تعطیلات، تفسیر قمی به سند صحیح، البته اگر تفسیر قمی معتبر باشد، ‌آقای سیستانی معتبر نمی‌داند، اگر تقسیر قمی معتبر باشد سند معتبر است، از اسحاق بن عمار نقل می‌کند رجل بین عینیه قرحة لایستطیع ان یسجد قال یسجد ما بین طرف شعره فان لم یقدر سجد علی حاجبه الایمن فان لم یقدر فعلی حاجبه الایسر فان لم یقدر فعلی ذقنه. چرا سائل گفت رجل بین عینیه قرحة؟ چون مرتکزش این بود که باید آدم بین العینین پیشانی‌اش را روی زمین بگذارد، ‌بین العینین یعنی همان اضیق المعانی. آقای سیستانی فرمودند این دلیل خوب است ولی یک جواب داریم و آن این است که روایت می‌گوید فعلی حاجبه سجود بر حاجب ایمن بکند، سجود بر حاجب ایسر بکند اگر نمی‌شود، سجود بر حاجب که قطعا مجزی نیست، ‌حالا که مجزی نیست پس این کنایه است، حالا که کنایه شد مکنی‌به چیست؟ چه می‌دانیم. مدلول مطابقی‌اش سجود بر خود حاجب است که این را نمی‌توانیم ملتزم بشویم. شاید مقصود این است که سجده کن بر ما فوق حاجبین که از بخش مستوی و مسطح پیشانی خارج است، کنایه از اوست، تا می‌توانی بر مقدار مستوی سجده کنی، تا می‌توانی بر آن بخش صاف پیشانی سجده کن، همان حرف محقق همدانی، اگر نمی‌توانی بر حاجب ایمن سجده کن یعنی بر آن مقداری که خارج از آن مستوای پیشانی است، دیگر داخل می‌شود بر صدغ، شاید این را می‌خواهد بگوید که هیچ دلیل بر قول اول نمی‌شود.

این ادله‌ای است که آقای سیستانی بر قول اول آورد. همه‌اش را هم تا حالا رد کرده. اما آخرش می‌گوید من شکم از بین نمی‌رود و باید احتیاط کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo