< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجبات سجده؛ مساوات مواضع سبعه با مکان مصلی

بحث راجع به مفاد روایت نهدی بود که دو نقل از تهذیب داشتیم: یکی این‌که اذا کان موضع جبهتک مرتفعا عن موضع بدنک قدر لبنة فلا بأس، یکی این‌که اذا کان موضع جبهتک مرتفعا عن موضع یدیک قدر لبنة فلا بأس.

آقای زنجانی تهذیب‌شان را مقابله کردند با دو یا سه نسخه قدیمه و حداقل در دو نسخه یدیک بوده، نسخه والد شیخ بهایی که از خط شیخ طوسی استنساخ شده بی‌نقطه است، و احتمال قوی در حدی که بعید نیست وثوق حاصل بشود این هست که شیخ طوسی نقطه نگذاشته بوده، حالا هر کسی از ظن خود شد یار ایشان، بعضی‌ها یدیک خواندند بعضی‌ها بدنک خواندند منشأ اختلاف نسخه شد. و لذا اجمال این روایت قابل حل نیست. بعد از این‌که ما به اجمال این روایت اعتراف کردیم باید این روایت را بررسی کنیم.

ما عرض کردیم باید ببینیم بدن شامل ید می‌شود یا نمی‌شود؟ اگر بدن شامل ابهامین و رکبتین و یدین بشود، مواضع سته که ظاهر علامه حلی در نهایة الاحکام است، آن وقت یدیک می‌شود اخص از بدنک، نسبت بین‌شان می‌شود اقل و اکثر، ‌قدرمتیقن از این روایت این است که یدین باید بیش از چهار انگشت بسته از موضع جبهه پایین‌تر نباشد. ولی اولا بعید نیست ما بگوییم بدن انصراف دارد از یدین، وقتی می‌گویند موضع جبهه از موضع بدن چهار انگشت بالاتر باشد درست نیست، یدین را حساب نمی‌کنند، ‌موضع بدن را همان رکبتین حساب می‌کنند که مرکز ثقل بدن است و فوقش ابهامین را، این‌جور که بگوییم نسبت بین دو نسخه می‌شود تباین، یدیک اگر باشد فقط یدین را می‌گوید، بدن باشد رکبتین و ابهام را می‌گوید، و این منشأ علم اجمالی می‌شود به این‌که باید موضع جبهه یا بیش از چهار انگشت از موضع یدین بالاتر نباشد یا بیش از چهار انگشت از موضع رکبتین و ابهامین بالاتر نباشد و این علم اجمالی منجز است.

آقای سیستانی راحت بود، چرا؟ برای این‌که دو تا روایت صحیحه داشت و از آن‌ها حکم الزامی فهمید که سؤال بود که آیا جایز است موضع جبهه ساجد ارفع باشد از مقامش یا قیامش، ارفع من قیامه در کافی هست، ارفع من مقامه در تهذیب است، أ یجوز ان یکون موضع جبهة الساجد ارفع من قیامه یا ارفع من مقامه؟ قال لا و لیکن مستویا. و لذا آقای سیستانی علم اجمالی را منحل کرد فرمود ما دلیل داریم هم این صحیحه هم صحیحه ابی بصیر که احب ان اضع وجهی فی موضع قدمی و کرهه یعنی کره ان یکون موضع جبهته ارفع. آقای سیستانی فرمود این هم ظهور در حرمت دارد. و لذا علم اجمالی منحل می‌شود به نظر ایشان، ‌موضع قیام ابهامین است و رکبتین، حالا حداقلش ابهامین است که موضع قیام رکبتین هم به او اضافه می‌کنیم بخاطر این‌که مرکز ثقل است در حال سجود و موقف و مقام مصلی اصلش در حال سجود همان محل رکبتین است، لازم است موضع جبهه ارفع نباشد از موضع قیام مصلی، علم اجمالی منحل می‌شود نسبت به ارفعیت موضع جبهه از موضع یدین برائت جاری می‌کنیم.

اما ما چون صحیحه ابن سنان را به قرنیه صحیحه ابی بصیر حمل بر استحباب کردیم گفتیم ظاهر احب ان اضع وجهی فی موضع قدمی این ظاهرش این است که این حکم حکم الزامی نیست پس آن روایت صحیحه ابن‌ سنان‌ که می‌گفت أ یکون موضع جبهة الساجد ارفع من قیامه یا من مقامه قال لا، آن را حمل بر حکم تنزیهی باید بکنیم، فقط ما هستیم و این روایت نهدی که ما آن را معتبر دانستیم، ‌سندش را تصحیح کردیم. این علم اجمالی را چه جور منحل کنیم؟

[سؤال: ... جواب:] بالاخره علم اجمالی منحل می‌شود چون جو فقهی بین عامه همین بود که ارفع بودن موضع جبهه از موضع رکبتین مطرح بود و آن روایاتی هم که داشتیم که تعبیر می‌کرد موضع قدمی یا ارفع من مقامه ارفع من قیامه، این ظاهرش این است که آن موضع قدم در حال سجود همین ابهامین و رکبتین است.

پس مشکل ما از این‌جا ناشی شد که ما مثل آقای سیستانی یک دلیل منجز نسبت به این‌که موضع جبهه از موضع رکبتین و ابهامین بیش از چهار انگشت بالاتر نباید باشد پیدا نکردیم، همین روایت نهدی است، این هم که مبتلا شد به اختلاف نسخه علم اجمالی منجز داریم چه بکنیم؟

[سؤال: ... جواب:] بالاخره امام فرمود احب ان اضع وجهی فی موضع قدمی یا نفرمود؟ همین که فرمود احب این با حرام بودن او سازگار نیست. ... احب هذا و اکره خلافه، من این را دوست دارم خلافش هم ناخوشایندم هست. اولا اگر امام می‌فرمود که خلافش ناخوشایندم است چرا ابوبصیر او را حذف کرد، آن کلام را حذف کرد گفت و کرهه؟ ابوبصیر برداشتش این بود که حضرت از ارفع بودن موضع جبهه از موضع قدمین خوشش نمی‌آمد که فرمود احب. ... اصل محور کلام احب بود.

هذا اولا. و ثانیا: بنا بر نظر ما که احتمال ارتکاز متشرعی بر خلاف ظهور یک امر در وجوب یا ظهور نهی در حرمت مانع از احراز انعقاد ظهور در آن می‌شود، واقعا ارتکاز متشرعی مظنون است که بر این بود که ارفع بودن موضع جبهه از مقام رجل حرام نیست بلکه متعارف هم هست، این‌که بقول مطلق بگویند أ یکون موضع جبهة الساجد ارفع من مقامه امام بفرمایند لا، این به احتمال قوی آن ارتکاز متشرعی بر این‌که اصل ارتفاع محذوری ندارد که جمع می‌شود باعث می‌شود این ظهورش در حرمت منعقد نشود. طبق آن مبنای ما باز هم ما یک ظهوری نداریم که با آن علم اجمالی را منحل کنیم. چه بکنیم؟

[سؤال: ... جواب:] امام علیه السلام بفرماید من دوست دارم این را این تناسب با واجب بودن آن ندارد. مثال زدیم گفتیم شما مراجعه می‌کنید به یک فقیه که مشرع نیست می‌گویید نظر شما راجع به سیگار کشیدن چیست، می‌گوید من دوست ندارم سیگار بکشم، شما از همین جمله استفاده بهینه می‌کنیم می‌رویم یک بسته سیگار می‌خرید می‌گویید معلوم می‌شود سیگار کشیدن حرام نیست. ما همین را گفتیم.

[سؤال: ... جواب:] بنده کرهه را ظاهر در حرمت نمی‌دانم ولی فعلا نخواستیم در این جهت با آقای سیستانی مخالفت کنیم، ‌ما استقصاء کردیم این‌طور نیست که ظهور کراهت در روایات در حرمت باشد. دو جور استعمال دارد گاهی در موارد حرمت استعمال شده گاهی در موارد کراهت استعمال شده. و لم یکن علی یکره الحلال استعمال است، استعمال اعم از حقیقت است، قرینه دارد که و لم یکن علی یکره الحلال کراهة لزومیة، اما همه جا اطلاق کراهت این‌جور است که ظهور دارد در کراهت لزومیه، نه، همچون چیزی برای ما ثابت نیست بلکه شواهدی هست در روایات بر خلاف آن‌که ما در بحث نواهی مفصل آن را بحث کردیم، و شواهدش را هم گفتیم. فعلا ما راجع به او بحث نمی‌کنیم.

به نظر ما برای منحل کردن این علم اجمالی که حالا منحل هم نشود مصیبت نیست آخرش می‌شویم مثل علامه حلی در نهایة الاحکام که فرمود باید موضع جبهه از جمیع مواضع سته بیشتر از چهار انگشت بالاتر نباشد نه از یدین بالاتر باشد نه از رکبتین و نه از ابهامین، آخر می‌شویم مثل علامه حلی، همچین چیز وحشتناکی نیست، ولی می‌توانیم این علم اجمالی را منحل کنیم با بیان‌هایی:

یک بیان این است که بگوییم موثقه عمار در اخفض بودن موضع جبهه از مکان و بدن مصلی فرموده آن‌جا هم باید بیشتر از چهار انگشت اخفض نباشد. سألته عن المرض أ یحل له ان یقوم من فراشه و یسجد علی الارض. مریض است و در رخت‌خواب است، حالا همان‌جا تیممش را می‌کند یا حالا آب می‌آورند وضوئش را می‌گیرد همان‌جا بلند شود نمازش را بخواند نشسته ایستاده، ‌هر جور، و یسجد علی الارض، اما چون فراشش ثبات و استقرار ندارد سجودش روی زمین باشد، فقال علیه السلام اذا کان الفراش غلیظا قدر آجرة، آجر همین لبنه است، منتها لبنه مطبوخه، خشت خام را می‌گویند لبنه، بردنش کوره آجرپزی، همان می‌شود آجر، اندازه‌اش به همان اندازه چهار انگشت بسته می‌شود که این را بعدا توضیح خواهیم داد. اذا کان الفراش غلیظا قدر آجر او اقل استقام له ان یقوم علیه، مانعی ندارد روی همان فرش بایستد و یسجد علی الارض، طبعا محل جبهه‌اش زمین باشد، و ان کان اکثر من ذلک فلا، اما اگر بیشتر از چهار انگشت باشد این ارتفاع فراشش، رخت‌خوابش چون می‌شود بدن او ارفع از موضع سجودش به اندازه مقدار لبنه، نشان می‌دهد که عرفا انسان بعید نیست وثوق پیدا کند که معیار تناسب موضع جبهه است با موضع بدن، تعبیر دارد یقوم علی فراشه، خب یقوم علی فراشه که بحث فقط دست گذاشتن نسیت اتفاقا متعارف این است که دست‌ها را می‌گذارند همان حوالی محل سجود، این رکبتین و ابهامینش روی آن فرش قرار می‌گرفت. ظاهرش این است دیگر. و لذا بعید نیست به تناسب ما بفهمیم که در ارفع بودن موضع جبهه هم تناسب بین موضع جبهه و همان محل قیام که می‌شود رکبتین و ابهامین در نظر گرفته شده. این یک وجه.

[سؤال: ... جواب:] بالاخره فرمود بیشتر از مقدار لبنه و آجر باشد حق ندارد روی این فراش نماز بخواند و محل سجودش روی زمین باشد ارتفاع محل قیامش یعنی استقرارش در نماز با آن محل سجود بیش از چهار انگشت می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] بحث این ذیل است و ان کان اکثر من ذلک فلا، ‌اگر بیشتر بود این فراش از چهار انگشت جایز نیست بر روی آن فراش نماز بخواند فیسجد علی الارض. بحث طمأنینه بحث دیگری است.

شاهد دوم: بعید نیست ما بگوییم از مجموع روایات ما استفاده می‌کنیم آنی که محور بحث استواء موضع جبهه است با آن همین موضع قدم است، در همان روایاتی که حمل بر استحباب کردیم بالاخره بحث این بود که ارفع بودن جبهه ساجد بود از مقامش از قیامش یعنی قدمین، نه یدین، حالا ما کمتر از چهار انگشت را ما گفتیم آن حکم تنزیهی است، اما روایت نهدی می‌گوید بیشتر از چهار انگشت نبای موضع جبهه ساجد ارفع باشد از موضع قدمش، ظاهرش این است.

شاهد سوم جو فقهی در عامه است. جو فقهی عامه اصلا نگاه کنید بحث ارفع بودن موضع جبهه از موضع رکبتین است، جو فقهی این بوده و بعید نیست ظهور در این روایت همین بشود. و در واقع اگر یدیک هم باشد متفاهم عرفی این است که حداقل را گرفتند، یدیک فما بعد. و لذا این شواهد را که ضمیمه کردیم بعید نیست که بگوییم قدرمتیقن از این روایت نهدی همان می‌شود این‌که موضع جبهه ارفع از موضع رکبتین و ابهامین بیشتر از چهار انگشت نباشد. و با این وسیله علم اجمالی را منحل کنیم.

اما یک نکته‌ای راجع به لبنه و آجره بگویم که ما مدام تکرار می‌کنیم مساوی است با چهار انگشت بسته، ‌به اعتماد صاحب حدائق که گفت من دیدم در سامرا، ‌آقای خوئی گفتند ما دیدیم، دیگران هم هر کس مطرح کرد همین را گفت، ‌گفتیم. اما آنی که به نفع ماست این است که شک هم بکنیم باز همین است. چرا؟ برای این‌که دو مبنا هست در بحث وضع، مثلا ما نمی‌دانیم لبنه در آن زمان موضوع‌لهش خشتی بود که ارتفاعش چهار انگشت است یا کمتر یا بیشتر، یک مبنا مبنای آقای صدر و مبنای آقای تبریزی و شاگردان آقای صدر است که می‌گویند شبهه مفهومیه که پیدا کرد ما رجوع می‌کنیم اگر عام فوقانی داشتیم به عام فوقانی و الا به اصل عملی، مثال می‌زنند، می‌گویند منا، وضع خاص موضوع‌له خاص، ما نمی‌دانیم منا اسم است برای یک منطقه یک کیلومتری در یک کیلومتری، یا اسم است برای منطقه یک کیلومتر و نیمی در یک کیلومتر و نیمی، نمی‌دانیم، در مناسک حج آقای صدر است، ‌مرحوم آقای تبریزی هم قائل بودند می‌گفتند این می‌شود شبهه مفهومیه منا، در شبهه مفهومیه منا ما اگر عام فوقانی داشته باشیم بگوید فما استیسر من الهدی، قربانی برای حاجی لازم است، نگفت تا کجا‌، این لا ذبح الا فی منی می‌شود مخصص منفصل مجمل، در مقدار متیقنش ما تقیید می‌زنیم این عام را می‌گوییم در خارج قطعی منا جایز نیست ذبح اما در این مکان مشکوک کونه منی رجوع می‌کنیم به عام فوق که می‌گوید ذبح جایز است. و به اصل عملی هم می‌توانید رجوع کنید، نمی‌دانید واجب است حلق، ذبح، بیتوته در آن منطقه یک کیلومتر و نیمی در یک کیلومتر و نیمی یا واجب است این افعال در منطقه یک کیلومتری در یک کیلومتری، کدام‌ها موجب ضیق است، وجوب این افعال در آن منطقه یک کیلومتر و نیمی در یک کیلومتر و نیمی، او ضیق دارد، او باید بروی در آن مکان قدرمتیقن، اصل برائت از وجوب او جاری می‌شود بلامعارض. نتیجه می‌شود جواز اکتفاء به ذبح، حلق، بیتوته در آن مکان مشکوک به نحو شبهه مفهومیه.

[سؤال: ... جواب:] حالا آقای صدر عام فوقانی را فما استیسر من الهدی گرفت. حالا وارد آن بحث نشویم، حالا اصل مثال را مطرح کردم.

اگر این را بگوییم که این‌جا واضح است که روایت می‌گوید مفهوم این روایت نهدی این است اذا کان موضع جبهتک ارفع من موضع بدنک (حالا بگوییم بدنک) اکثر من قدر لبنة ففیه بأس، مفهومش این است دیگر، ‌قدر لبنه مشخص نیست، چه مقدار ما قید می‌زنیم، می‌گوییم قدرمتیقن این است که بیش از چهار انگشت اگر باشد او را همه گفتند اکثر از لبنه است، او را قید می‌زنیمی اما اگر سه انگشت باشد شک داریم، سه انگشت و نیم باشد شک داریم که لبنه هست یا لبنه نیست، برائت جاری می‌کنیم از این‌که بگوییم این مقدار هم نباید ارفع باشد.

[سؤال: ... جواب:] حالا شما در بیشتر از چهار انگشت هم شک دارید؟ احتمال می‌دهید ده انگشت باشد؟ ... خب شش تا، ‌شک داری برائت جاری کن، ‌ما حرفی نداریم.

اما این مشروط به این است که آن صحیحه ابن سنان را عام فوقانی نگیرید، مثل آقای سیستانی نباشید که گفت ظاهر صحیحه ابن سنان این است که أ یکون موضع جبهة الساجد ارفع من مقامه قال لا، اگر او را ظاهر در تحریم بگیرید او می‌شود عام فوقانی، و در شبهه مفهومیه لبن باید به او رجوع کنیم. ولی ما که او را قبول نکردیم به عنوان عام فوقانی رجوع می‌کنیم به اصل برائت.

[سؤال: ... جواب:] ما می‌گوییم اگر آن را عام فوقانی گرفتید در شبهه مفهومیه لبنه که نمی‌دانی سه انگشت لبنه است یا نه، باید رجوع کنید به این عام فوقانی که می‌گوید جایز نیست ارفع باشد. ... و لیکن متساویا، سه بند انگشت که متساوی نیست، آقای سیستانی که لیکن متسویا را که زد به محل استقرار پیشانی، به آن لا تمسک کرد، اما ما که قبول نداریم او عام فوقانی نیست لابد آقای صدر هم قبول نداشته که این‌جور گفته.

و لذا می‌شود شبهه مفهومیه، برائت جاری می‌کنیم.

این یک مبنا. ما این مبنا را قبول نکردیم ما گفتیم در شبهات مفهومیه‌ای که نسبت مولا و عبد به او علی حد سواء هست ظاهر عرفی این است که وقتی می‌گوید اذبح فی منی و خود این مولا هم بما هو مولا معلوم نیست بداند حدود منا چقدر است، ‌ظاهرش این است که یعنی اذبح فیما هو منی عرفا. و لذا این‌جا جعل مولا معلوم است، رفته روی مسمای منا عرفا. فرق می‌کند با جایی که مولا موضوع و حکمش برای خودش روشن است منتها لفظ مجملی گفته، مثل فتیمموا صعیدا طیبا نمی‌شود بگوییم مولا نمی‌داند که ما یصح التیمم به خصوص خاک است یا مطلق وجه الارض و لو پودر سنگ، و لو سنگ، این‌که نمی‌شود مولا بگوید نمی‌دانم، لفظ الصعید که برای مولا قداست ندارد، او مبرز منویات مولا است، منویات مولا را که خود مولا با این الفاظ نفهمیده، خودش می‌داند منویاتش چیست.

البته ما آن‌جا گفتیم در احکام انحلالیه مشکل ندارد برائت جاری کنیم. مثلا ذبح صرف الوجودی است، حلق صرف الوجودی است، بیتوته صرف الوجودی است یعنی شما باید یک صرف الوجود بیتوته در شب یازدهم در منا داشته باشی از غروب آفتاب تا نصف شب، ‌حالا این‌جا باشد آن‌جا باشد [مهم نیست] نسبت به اجزاء منا که انحلالی نیست. اما این‌که لاتخرج من منی قبل زوال الشمس من الیوم الثانی‌عشر او انحلالی است، کل ما صدق علیه انه خروج من منی، نفر من منی، قبل از ظهر روز دوازدهم ذیحجه حرام است، برائت جاری می‌کنیم از این حرمت خروج از آن مکان متیقن که خیمه‌های ماست به این مکان مشکوک، برائت جاری می‌کنیم از حرمت آن. ولی نسبت به وجوب این‌جا مجرای برائت نیست. و لذا با این بیان نمی‌شود در این‌جا ما کاری بکنیم.

اما بیان دوم: بیان دوم این است که لبنه با مثل منا فرق می‌کند. منا موضوعیت دارد، آنی که عرفا منا است یک مکانی است منا در مقابل مشعر در مقابل عرفات این احکام خاصی دارد. مثل مکه. و جالب این است که به شما بگویم مرحوم آقای تبریزی حتی که می‌گفتند احرام باید از مکه قدیمه باشد می‌گفتند شک داریم زمان پیغمبر مکه قدیمه تا پل حجون بود مثلا یا تا مسجد الجن بود برائت جاری می‌کنیم این هم می‌شود شبهه مفهومیه مکة القدیمة، ‌که می‌گفتیم مولا بما هو مولا مگر شهردار مکه است که اندازه بگیرد آخر بیوت مکة القدیمة چقدر است؟ بله بما هو عالم الغیب بما هو عالم بالتاریخ نظر می‌دهد اما ربطی به جعل و قانونش ندارد.

بیان دوم این است که لبنه با مثل منا، مثل مکة القدیمة، مثل جبل الصفا که او هم گفتند شبهه مفهومیه است که ارتفاعش چقدر بوده، ‌طول و عرضش چقدر بوده برائت می‌خواهند جاری کنند می‌گوییم با آن‌ها فرق می‌کند آن‌جا برائت جاری نیست اما لبنه عنوان مشیر است، ‌این‌که امام فرمود اگر بیشتر از مقدار یک خشت بود جایز نیست موضع جبهه‌ات را روی آن بگذاری که ارتفاعش بیشتر از مقدار یک خشت هست، مقدار خشت که موضوعیت ندارد برای شارع، یک عنوان مشیر است به آن ارتفاع معین پیش شارع، این عنوان مشیر است، این مشکل ندارد که. ما می‌توانیم از آن مشارالیه که نمی‌دانیم چی هست برائت جاری کنیم که انشاءالله چهار انگشت نیست.

علاوه اگر ما آمدیم گفتیم شرط نیست که موضع جبهه یا به اندازه لبنه یا کمتر باشد، بلکه بیشتر از مقدار لبنه باشد مانعیت دارد، ظاهر روایت هم همین است، مفهومش این است که اذا کان موضع جبهتک اکثر من قدر لبنة من موضع بدنک ففیه بأس فیه بأس یعنی مانعیت، آن وقت مانعیت که شد می‌شود انحلالی، انحلالی که شد ما مشکل نداریم با برائت از حکم انحلالی حتی در شبهات مصداقیه. می‌آییم می‌گوییم شک داریم که آیا این‌که موضع جبهه من به اندازه سه انگشت و نیم از موضع رکبتینم بالاتر است این مانعیت دارد یا نه برائت از مانعیت این جاری می‌کنیم. و لذا این‌که آقای صدر در تعلیقه منهاج الصالحین فرمودند کافی است شک در این‌که مقدار لبنه اربع اصابع هم مضمومات باشد با این بیانی که ما عرض کردیم درست می‌شود، بیان اول بیان ایشان هست، ولی این بیان را ما قبول نداریم. ما بیان دوم را قبول داریم که لبنه عنوان مشیر است، علاوه بر این‌که از راه مانعیت که حکم انحلالی است هم پیش می‌آییم و برائت جاری می‌کنیم.

[سؤال: ... جواب:] محقق گفته که شیخ گفته ارتفاع به قدر لبنه، به روایت که شیخ اضافه نکرده. دست و تزویر کرده نعوذبالله؟ در کافی که هم هست، و فی حدیث آخر اذا کان موضع جبهتک مرتفعا من موضع رجلیک بقدر لبنة فلا بأس.

[سؤال: ... جواب:] بنده وجه اول را که منا وضع خاص موضوع‌له خاص است که آقای صدر در مناسک حج گفت آقای تبریزی قبول داشت ما آن بیان را قبول نداریم ولی بیان دوم را قبول داریم که لبنه عنوان مشیر است. و در لبنه عملا اختلافی نداریم و از راه حکم انحلالی بودن حکم مانعیت هم می‌توانیم مشکل را حل کنیم و لذا بیان آقای صدر را گفتم با این توجیه قبول می‌کنیم.

[سؤال: ... جواب:] او که اشکال آقا بود گفت من احتمال می‌دهم شش انگشت هم کنار هم بگذارم به اندازه لبنه نشود گفتم اگر احتمال می‌دهی باشد حرفی نداریم، ‌بکن. ما بیشتر از چهار انگشت احتمالش را نمی‌دهیم، ‌بحث این است که چهار انگشت یا کمتر از آن. آن هم چهار انگشت کی؟ چهار انگشت آقای زنجانی یا چهار انگشت ما؟!! دیگر باید این‌جا حداکثر متعارف را گرفت، ‌این از بنده نبود، آقای زنجانی می‌گویند شبر من یا شبر فلانی، ما فقط در این‌جا ضرب المثل ایشان هستیم!!

[سؤال: ... جواب:] احتمال مانعیت هم بدهیم کافی است. احتمال مانعیت بدهیم یعنی احتمال بدهیم شرط است که موضع جبهه به مقدار لبنه یا کمتر باشد یا بیشتر از مقدار لبنه باشد مانع است، باز هم کافی است. می‌گوییم دو تا برائت جاری می‌کنیم مشکل‌تان را حل می‌کنیم برائت اول برائت از شرطیت این‌که به مقدار لبنه یا کمتر باشد. نگویید این برائت از شرطیت تعارض می‌کند با برائت از مانعیت، برائت از جعل مانعیت که اثر ندارد، برائت از جعل شرطیت کلفت را بر می‌دارد چون اگر جعل شرطیت بشود باید احتیاط کرد در شک در صدق انمله، جعل مانعیت برای چی برائت جاری می‌کنید، مگر جعل مانعیت کلفت دارد. اتفاقا جعل مانعیت است که راه را باز کرد برای این‌که مانعیت انحلالیه بشود و من برائت از این مانعیت ارتفاع به مقدار سه انگشت و نیم بتوانم جاری کنم جعل مانعیت این راه برای من آسان کرد. و شرطیت کلفت زایده دارد برائت از جعل شرطیت جاری کردیم بلامعارض و برائت از جعل مانعیت که موافق امتنان نیست این برائت، چون جعل مانعیت خدا کند شده باشد، اگر جعل مانعیت شده باشد من شادی می‌کنم، چرا؟ برای این‌که راه باز می‌شود برای این‌که بگویم مانعیت انحلالی است شک دارم در مانعیت این مقدار مشکوک از ارتفاع برائت از این مانعیت جاری می‌کنم، جعل مانعیت این ارمغان را برای من آورد که من بتوانم برائت از مانعیت این مقدار مشکوک جاری کنم پس جعل مانعیت که ثقل‌آور نیست، و لذا اثر ندارد آن برائت از جعل مانعیت. دو تا برائت جاری می‌کنم یکی برائت از جعل شرطیت تا راه بسته بشود برای لزوم احتیاط بر اساس قاعده اشتغال در شک در شرط، دومی برائت از مانعیت این مقدار مشکوک که سه انگشت و نیم ارتفاع مانعیت دارد، برائت از او جاری می‌کنیم.

این راجع به ارتفاع. اما راجع به انخفاض، دیگر دلیلش روشن شد، موثقه عمار. موثقه عمار راجع به مریض تا چه برسد به دیگران، راجع به مریض می‌گوید مبادا موضع فراشش بیش از مقدار یک آجر از موضع سجودش بالاتر باشد، لایکون ارفع من موضع سجودک بقدر آجرة، بیتشر از این نباشد تا چه برسد به غیر مریض. اما این‌که به مریض اجازه دادند به مقدار آجرة فما دون موضع نمازش بالاتر باشد به مقدار آجرة فما دون، این دلیل نمی‌شود که به غیر مریض هم اجازه بدهند، منتها ما می‌گوییم طبق اصل اولی ما می‌گوییم کمتر از به مقدار آجر یا کمتر برای انسان غیر مریض هم جایز است چون دلیل بر منع نداریم، مگر کسی بیاید بگوید و لیکن مستویا آن صحیحه عبدالله بن سنان، و لیکن مستویا، هم می‌گوید نباید مرتفع باشد موضع جبهه و هم نباید منخفض باشد، که دو تا جواب دارد: یک: آقای سیستانی فرمود لیکن مستویا اصلا مربوط به موضع جبهه است که صاف باشد بالا و پایین نباشد موضع جبهه، که ما البته خلاف ظاهر می‌دانیم. جواب دوم که ما می‌گوییم: و لیکن مستویا به قرینه لایکون ارفع می‌خواهد بگوید ارفع نباشد، مستوی باشد یعنی ارفع نباشد، اصلا ظهور ندارد که می‌خواهد بگوید نه ارفع باشد نه اخفض. می‌تواند ارفع باشد؟ فرمود لا و لیکن مستویا، احتمال دارد تاکید همان لا باشد نه این‌که و لیکن مستویا می‌خواهد بگوید فلایکون لا ارفع و لا اخفض تا بگویید که در غیر مریض کمتر از مقدار لبنه هم غیر مریض نباید موضعش اخفض باشد طبق این و لیکن مستویا، ما این را قبول نداریم که لیکن مستویا ظهور دارد در نفی اخفض بودن. علاوه بر این‌که لو کان لبان، بالاخره این فرش‌ها بلندی و پستی دارد، زمین‌ها بلندی و پستی دارد حالا یک مقدار موضع سجود پایین‌تر است آیا باید حتما مستوی باشد؟ لو کان لبان و لذا اخفض بودن کمتر از چهار انگشت یا به مقدار چهار انگشت مانعی ندارد، بیشتر از چهار انگشت اخفض بودن هم جایز نیست، ‌هر چند علامه ادعای اجماع کرده که اخفض بودن مطلقا مانع نیست، اما این اجماع علامه حلی معتبر نیست و ما با وجود موثقه عمار دیگر حکم برای‌مان روشن است، اگر معارض نداشته باشد.

ان‌شاءالله فردا ببینیم این موثقه عمار معارض دارد یا ندارد، ان‌شاءلله فردا.

و الحمد لله رب العالمین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo