< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام سجده

 

تتمه نقد و بررسی استدلال به روایت صیقل1

سجده4

اختلاف بین معنای لغوی و معنای شرعی سجده4

نقد و بررسی وجوب عرفی وضع یکی از اعضاء صورت بر زمین5

 

تتمه نقد و بررسی استدلال به روایت صیقل

راجع به حدیث صیقل که فرمود کسی نماز شفع می‌خواند فراموش کرد تشهد را، بر خواست در حال رکوع نماز وتر ملتفت شد که تشهد نماز شفع را فراموش کرده، حضرت فرمود برگردد تشهد بخواند بلند شود نمازش را ادامه بدهد. الرجل یصلی الرکعتین من الوتر ثم یقوم فینسی التشهد حتی یرکع و یذکر و هو راکع قال یجلس من رکوعه یتشهد ثم یقوم ثم یتم.

قرائنی بود که این روایت طبق این نظر جمهور عامه هست که نماز شفع و وتر را کلش می‌گویند نماز وتر، سه رکعتی هم هست منتها رکعت سوم تسبیحات اربعه نمی‌خوانند حمد می‌خوانند. یکی این بود که فقط گفت یجلس من رکوعه یتشهد، نگفت و یسلم، بعد گفت ثم یقوم فیتم نگفت ثم یقوم فیستأنف صلاة الوتر. یکی هم این‌که حضرت وقتی فرمود برگرد تشهد بخوان بعد برخیز ادامه بده نماز را، طرف گفت پس چرا در نماز فریضه فرمودید که ادامه بده همان رکوع را دیگر برنگرد به تشهد اگر مثلا در نماز مغرب یا عشاء رکوع رکعت سوم رفتی یادت آمد تشهد رکعت دوم را نخواندی در آن‌جا فرمودید که مضی فی صلاته ثم سجد سجدتی السجد بخاطر نسیان تشهد، این تشبیهی که کرد راوی تشبیه به نماز دو رکعتی نکرد، ‌تشبیه به نماز سه رکعتی یا چهار رکعتی کرد. پس فرض روایت این است که نماز شفع و وتر را سه رکعتی مثل نماز مغرب خوانده.

آقای حکیم فرمود این را باید حمل بر تقیه بکنیم. ایشان حق دارد، چون در جلد 5 مستمسک صفحه 17 هم فرموده بخاطر اجماع امامیه بر این‌که نماز شفع منفصل از نماز وتر است ما باید روایاتی را که دال است بر این‌که می‌توان نماز شفع و وتر را متصل به هم خواند سه رکعتی خواند را حمل بر تقیه و مانند آن می‌کنیم.

ما مراجعه کردیم به بحث‌های خودمان در ابتداء کتاب صلات دیدیم که آن‌جا گفتیم حق با کسانی است که قائل به تخییر هستند. آقای سیستانی، آقای خوئی در شرح عروه، موسوعه جلد 11 صفحه 67. چون روایات سه طائفه است، یک طائفه امر کرده به فصل، یک طائفه امر کرده به وصل، طائفه سوم هم که دو تا روایت معتبره است معتبره یعقوب بن شعیب و معتبره معاویه بن عمار می‌گوید ان شئت سلّمت و ان شئت لم تسلم، مخیر کرده است مکلف را بین وصل شفع به وتر مثل نماز مغرب بشود و بین فصل شفع از وتر که متعارف بین ما هست. و مقتضای جمع بین روایات این است که ما طائفه اول و دوم را از ظهورش در وجوب تعیینی رفع ید کنیم. اتفاقا ما گفتیم آن روایاتی که امر می‌کند به فصل ظاهرش این است که فصل افضل است، آن روایاتی که می‌گوید فصلْه در مقام توهم حظر است یعنی لا بأس بالوصل، این طائفه سوم هم که تصریح کرده ان شئت سلمت و ان شئت لم تسلم.

و لذا این هم که شیخ طوسی در تهذیب فرموده ما حمل بر تقیه می‌کنیم این روایات تخییر را و روایت امر به وصل را، وجهی ندارد حمل بر تقیه. ایشان ظاهرش این است که ادعای اجماع هم می‌کند می‌گوید عندنا رکعة الوتر واحدة و این روایات دال بر این‌که ثلاث رکعات شفع و وتر را کلش را می‌گوییم وتر و مثل نماز مغرب بشود این موافق عامه است، ‌حمل بر تقیه می‌شود. تا جایی که جمع عرفی وجود دارد که ما نباید حمل بر تقیه بکنیم. جمع عرفی واضح وجود دارد، حالا خلاف مشهور است قبول است اما مقتضای صناعت همین است.

و لذا این روایت صیقل اگر سندش خوب بود دلیل بر این بود که نماز شفع و وتر را سه رکعت متصل خوانده و امام فرمود تشهد را فراموش کردی چون نافله است از رکوع رکعت سوم که اسمش نماز وتر است برگرد تشهد را بجا بیاور بعد برو رکعت سوم را بجا بیاور. ولی در نماز فریضه اگر این حالت برایت پیش می‌آمد حق نداشتی برگردی باید نماز را ادامه می‌دادی بعد از نماز بخاطر آن نسیان تشهد سجده سهو بجا می‌آوردی. دلیل بر این می‌شود که زیاده رکوع سهوا در نافله مبطل نیست. ولی چه کنیم سند این حدیث ضعیف است.

مطلبی هم آقای خوئی فرمود ما امروز تایید کنیم ایشان را. فرمود بر فرض شما حمل می‌کنید این روایت صیقل را بر تقیه اما این مطلبی که در روایت ذکر شد چرا تقیه باشد؟ اصل این‌که این آقا فرض کرد نماز شفع و وتر را با هم می‌خواند سه رکعتی می‌خواند امام به او اعتراض نکرد این حمل بر تقیه بشود، امام این‌که امام بفرماید "لیست النافلة مثل الفریضة، ‌در نافله اگر شما رکوع را فراموش کردی بر می‌گردی به تشهد و زیاده رکوع مبطل نیست ولی در فریضه نباید برگردی تشهد را تدارک کنی" این یک مطلب مستقلی است که در روایت بیان شده.

این‌که ما در جلسه قبل می‌گفتیم اگر کبری از بطن صغری تقیه‌ای استخراج بشود مستقل ذکر نشود این اصالةالجد در او جاری نمی‌شود درست است ولی گفته می‌شود که این‌جا مستقل ذکر شده، ألیس قلت فی الفریضة یمضی فی صلاته حضرت می‌فرماید لیست النافلة مثل الفریضة. فقط شبهه‌ای که ما داریم این است که اگر بنا باشد نماز شفع و وتر سه رکعتی مشروع نباشد و امام تقیه کرده باشد دیگر موردی نمی‌ماند برای این روایت که از رکوع رکعت سوم نافله برگردد تشهد منسی را تدارک کند. موردی نمی‌ماند. یک مورد خودش که تقیه‌ای است، مورد دیگر هم که نمی‌ماند، ‌درست است مستقل ذکر شده اما موردش منحصر است به یک مورد تقیه‌ای، این شبهه هست.

این‌که آقای حاج شیخ مرتضی حائری فرمودند از این روایت استفاده می‌کنیم نافله بودن این نماز شفع و وتر مهم است نه این‌که از رکوع رکعت سوم برگردی به تشهد تشهد را تدارک کنی النافلة لیس مثل الفریضة، می‌گوییم: از کجا فهمیدید که النافلة ‌لیس مثل الفریضة در جمیع احکام؟ در همین حکم. شما اگر به یکی بگویید دو پرس غذا به او بده، به شما بگویند پس چرا به دیگران گفتی یک پرس غذا بدهی بگوییم لیس هذا مثل هؤلاء آیا این یعنی در همه احکام یا در همین جهتی که می‌گویم به این آقا دو پرس غذا بده و الا شهریه‌اش را دوبرابر نکن. و موردی این روایت غیر از این مورد تقیه ندارد با این‌که مستقل ذکر شده اما مورد دیگری ندارد. این جهت هست که شاید امام دید مورد دیگر ندارد این مورد هم که حمل بر تقیه باشد و لذا به این اعتماد کرد و این ما یصلح للقرینیة‌ است برای این‌که اصالةالجد جاری نشود حتی در این کلام مستقل.

[سؤال: ... جواب:] ظاهرش این است که یقوم فیتم، تشهد که خواندی داری تدارک می‌کنی اتمام او این است که بعد از تشهد ادامه بدهی، اتمام ظاهرش این است.

این در صورتی است که ما حمل کنیم این روایت را بر سه رکعت متصله. اما اگر بگوییم شاید سه رکعت منفصله باشد، دو رکعت شفع، ‌یتشهد یعنی و یسلم با این‌که خلاف ظاهر است، می‌شود مثل صحیحه حلبی که دو رکعت نماز می‌خواست بخواند فراموش کرد تشهد و سلام بدهد بلند شد یک نافله جدید شروع کند رکوع رفت یادش آمد برای نماز قبلی تشهد و سلام نداده امام در این‌جا بفرمایند برگرد تشهد و سلام بده، و این رکوع مخل به نافله نیست، دلیل نمی‌شود که در جاهای دیگر رکوع مخل به نافله نباشد، این‌جا که رکوع کردی به قصد یک نافله جدیده شارع از این اغماض کرده اما اگر فریضه بود نباید این کار را می‌کردی نباید بر می‌گشتی. چرا؟‌ برای این‌که هنوز که تشهد و سلام ندادی برای نماز صبح به خیال این‌که نماز صبح تمام شد بلند شدی یک نماز دیگری را شروع کردی رکوع کردی بالاخره این رکوع می‌شود در اثناء نماز صبح چون فرض این است که شارع حدیث لاتعاد را الغاء کرد، این را دیروز بحث کردیم، اگر قصد جزئیت نداری نداشته باش، در زیاده رکوع قصد جزئیت معتبر نیست ان السجود زیادة فی المکتوبة سجود تلاوت که قصد جزئیت آدم ندارد به طریق اولی در رکوع هم قصد جزئیت نداشتی زیاده است.

 

سجده

این راجع به بحث رکوع و توابع آن. اما کلام واقع می‌شود در سجود.

صاحب عروه در ابتداء فرموده که حقیقته وضع الجبهة علی الارض بقصد التعظیم و هو اقسام، ابتداء سجود صلاتی را ذکر می‌کند بعد سجود سهو، سجود تلاوت، سجود شکر، سجود التذلل و التعظیم برای خدا، و در انتهاء بحث می‌کند که سجود للغیر حرام است اما ربطی به تقبیل اعتاب مقدسه که خم می‌شوند عتبه مقدسه را به حالت سجده می‌بوسند آن سجده نیست، غرض تقبیل است او اشکال ندارد. این مطالبی است که ایشان در این بحث مطرح کرده.

ما در جهاتی باید بحث کنیم:

اختلاف بین معنای لغوی و معنای شرعی سجده

جهت اول: سجود مثل رکوع حقیقت شرعیه ندارد همان‌طور که مرحوم نائینی دارد، مرحوم آقای خوئی دارد. و لکن ما یک عرضی داریم: سجودی که در آیات و روایات هست با سجود لغوی محض یک فرقی دارد، سجود لغوی محض اصلا قصد تعظیم در او معتبر نیست، شجرة ساجدة، در تاج العروس آمده شجرة ساجدة، از بس این درخت باردار است از راکعه رفته به ساجده، سجد الابل. می‌گویند شتر وقتی می‌خواهد صاحبش سوار بشود چنان می‌خوابد روی زمین ابتداء آن طرف منحرش را می‌چسباند به زمین، گلویش بالاست، که راحت صاحبش سوارش بشود، می‌گویند سجد الابل، او که قصد تعظیم ندارد، او می‌خواهد صاحبش سوارش بشود، این‌جور تعلیمش دادند.

[سؤال: ... جواب:] سجد الابل می‌گویند، سجرة ساجدة می‌گویند، حالا سجد المرغ!! چرا نگویند؟ ... شجره ساجده چه جور می‌گویند؟ البته حالا تاج العروس هم گفته من المجاز، ولی مجاز نیست. معجم مقاییس اللغة جلد 3 صفحه 133 می‌گوید سجد اذا تطامن و ذل. یعنی همان نهایت خم شدن، یعنی خم شدن در حد رکوع انتهاء خم شدن نیست، انتها‌ء خم شدن که انتهاء تذلل هست می‌شود سجود، انشدنی اعرابی و قلن له اسجد للیلی فاسجدا یعنی به شتر گفتند خم بشو تا لیلی سوار تو بشود فاسجدا.

[سؤال: ... جواب:] من خودم گفتم که تاج العروس هم گفته و من المجاز شجر ساجد و سواجد و نخلة ساجدة. می‌گوید و النجم و الشجر یسجدان، یعنی یسجدان لله؟ می‌گوید نه، ‌یستقبلان الشمس ویمیلان معها، یعنی تابع محض خورشید هستند. حالا بهرحال سجود از جهت عرفی در عرف متشرعی مقید است به انحناء تام به قصد التذلل و التعظیم. ... مدهامتان دو برگ سبز، فبای آلاء ربکما تکذبان چه ربطی دارد؟ نعم الهی را ذکر می‌کند. نجم و شجر هم نعمت‌های الهی هستند. شجر هم تابع خورشید است چون ظل و فیء که درخت دارد تابع خورشید است، ‌خورشید آن طرف است ظل، این طرف می‌آید فیء. یعنی آن طرف درخت به او می‌گویند ظل خورشید، بعدازظهر رفت آن طرف آنی که طرف شرق درخت است می‌شود فیء، این‌ها تابع خورشید است می‌گوید النجم و الشجر یسجدان. ... و لله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض من دابة، آن سجود شاید سجود معنوی باشد و الا سجود مادی که نیست.

پس ما قبول کردیم سجود متقوم است به قصد تعظیم عرفا و لو لغتا به این معنا نباشد، شجره ساجده را بگویید حقیقت است اما دیگر عرف متشرعی در کتاب و سنت اسجدوا را به همین معنای اسجدوا للتعظیم می‌بیند کما این‌که ارکعوا هم ارکعوا للتعظیم بود. این مقدار اختلاف را ما می‌پذیریم بین عرف دینی و اصل لغت.

نقد و بررسی وجوب عرفی وضع یکی از اعضاء صورت بر زمین

اما بحث دوم این است که سجود در عرف و لو به قصد تعظیم هست اما آیا لازم است که بعض اعضاء وجهش روی زمین قرار بگیرد؟ دو نظر ما دیدیم: یک نظر نظر آقای خوئی است می‌گوید تا ممکن است پیشانی شما (جبهه نه جبین نه دو طرف جبهه، نه، وسط پیشانی) روی زمین قرار بگیرد، اگر شما چانه‌تان را روی زمین قرار بدهید خدّتان را روی زمین قرار بدهید نمی‌گویند سجد بله آنی که ناتوان هست از وضع الجبهة علی الارض ذقنش روی زمین قرار بدهد به او می‌گویند سجد، یخرون للاذقان سجدا.

ایشان ثمره هم می‌خواهد بار کند، فکر نکنید این‌ها بی‌ثمره است که اگر کسی وضع الجبهة علی الارض نکند این زیاده سجود نیست ولی اگر وضع الجبهة‌ علی الارض بکند بیش از مقدار ماموربه یعنی بار سوم این می‌شود زیاده سجود. ولی اگر وضع الجبهة علی الارض نکند خم بشود ذقنش را بمالد روی زمین به قصد تعظیم هم هست در نماز این سجود نکرده.

نظر دوم نظر مرحوم نائینی و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری است و همین‌طور آقای سیستانی که سجود اختصاص ندارد به وضع الجبهة علی الارض، وضع الخد علی الارض وضع الذقن علی الارض همه این‌ها عرفا سجود است. بله شارع تحدید کرده سجود را به وضع الجبهة علی الارض منتها این تحدید شرعی است معنای عرفی سجود که این نیست.

جالب این است: مرحوم نائینی همین را فرموده ولی فرموده فرق است بین این تحدید و تحدید‌های دیگر سجود، ‌انما السجود علی الارض او ما انبت من الارض، اگر کسی سجود بکند بر فرش این سجود هست، زیاده آن هم مبطل نماز است. یا در روایت داریم باید مسجَد شما موضع جبهه شما بیش از چهار بند انگشت (لَبِنَة) به اندازه یک خشت بیشتر بلندتر نباشد اگر بیشتر بود سجود صدق می‌کند. ولی اگر وضع الجبهة علی الارض نکنی وضع الذقن علی الارض بکنی این نفی حقیقت شده. خب چه فرق می‌کند؟ خود ایشان هم مانده در این‌که فرق این‌ها چیست. اگر بنا است سجود عرفی متقوم نباشد به وضع الجبهة علی الارض و کافی باشد وضع الذقن علی الارض و وضع الخد علی الارض، چه فرق است بین این دو تحدید شرعی: یکی این‌که ضع جبهتک علی الارض یکی دیگر این‌که ضع جبهتک علی ما یصح السجود علیه. فرق بین این دو تا چیست؟ ایشان می‌خواهد فرق بگذارد ما نفهمیدیم فرقی که می‌خواهد بگذارد چیست. نگاه کنید کتاب الصلاة جلد 2 صفحه 151، ببینید ایشان چی فرمودند.

[سؤال: ... جواب:] آن بحث دیگری است که وضع اعتماد است یا مجرد مماسه است، این‌ها بحث بعد است، ‌عجله نکنید.

مرحوم آقای حائری فرمودند ما دچار تردیدیم که آیا وضع الجبهة علی الارض مقوم سجود عرفی است یعنی قول اول درست است یا مطلق وضع شیء من الوجه و لو وضع الخد و لو وضع الذقن کافی است در صدق سجود. ما برای‌مان اجمال مفهومی دارد. بعد فرمودند: چون شبهه مفهومیه است اصل برائت در این‌جا در سجود واجب می‌گوید شرط نیست. نه در نماز، در نماز که دلیل داریم که ضع جبهتک علی الارض، [بلکه مقصود] در آن سجودهای واجبی که حد شرعی برایش ذکر نشده مثل سجده تلاوت که نظر مشهور این است که هیچ حد شرعی ندارد، سجود عرفی و لذا می‌گویند روی فرش هم می‌توانی سجده عرفی بکنی بعد از شنیدن آیه سجده، اصل برائت می‌گوید لازم نیست در سجده تلاوت ما پیشانی‌مان را روی زمین بگذاریم می‌توانیم ذقن‌مان را بگذاریم روی زمین می‌توانیم خد‌مان را بگذاریم روی زمین.

این اصل برائت با اصل برائتی که در حرمت سجود لغیر الله جاری می‌شود که شک می‌کنیم که آیا اگر وضع خد بکنیم وضع ذقن بکنیم برای غیر خدا به حالت سجده، آیا او عرفا سجود لغیر الله هست تا حرام باشد یا نه، ‌آن‌جا برائت می‌گوید ان‌شاءالله حرام نیست، این دو تا برائت‌ها با هم تعارض می‌کنند باید احتیاط کرد چرا؟ برای این‌که علم اجمالی داریم یا در سجود وضع الجبهة معتبر است علی الارض پس آن برائتی که در سجده تلاوت جاری کردیم و ذقن‌مان را گذاشتیم روی زمین خد‌مان را گذاشتیم روی زمین یا جبین‌مان را احد الجبینین را گذاشتیم روی زمین نادرست بود یا مقوم سجود نیست وضع الجبهة علی الارض پس برائتی که جاری کردیم از حرمت این فعل که برای غیر خدا داشتیم انجام می‌دادیم خلاف واقع است. این اصل برائت‌ها چون محل ابتلاء‌ مکلف واحد هم هست تعارض و تساقط می‌کند باید احتیاط کرد.

بله، اگر بگوییم این شبهه مفهومیه نیست، احتمال می‌دهم ایشان هم در ذهن‌شان همان عرائض ما بوده که شبهه مفهومیه آنی است که نسبت مولی و عبد به او علی حد سواء نیست یعنی مولی نمی‌شود بگوید من نمی‌دانم اما سجود مقومش چیست مولی بما هو مولی لا بما هو عالم الغیب می‌گوید نمی‌دانم. الان شما به فرزندت می‌گویی برو سجد کن آیه سجده خواندی می‌گویی برو سجده کن، حالا او بالغ نیست اما امر مولوی می‌کنی که عادت کند به این کار، بزرگ شد پشت گوش نیندازد، امر عرفی می‌کنید، سجده روی فرش هم بکند خیلی برایت مهم نیست می‌خواهی عادت کند، در واقع سجده تأدیبی مثل صلات تأدیبیه، بپسرت یک سالی است آمده درس باهوش است می‌گوید آیا کافی است چانه‌ام را بگذارم روی زمین خدّم را بگذارم روی زمین؟ می‌گویی نمی‌دانم من گفتم سجده کن نمی‌دانم این‌ها را سجده می‌دانند یا نه. می‌گوید تو دیگر کی هستی؟ تو خودت می‌گویی سجده کنی خودت نمی‌فهمی مقصودت چیست؟ می‌گویی من مقصودم این است که سجده عرفی بکن. مثل آنی که می‌گوید آب بریز در گلدان بعد بیایی برای من بگویی این آبی که دو قاشق نمک در او است آب است یا آب‌نمک است من چه می‌دانم.

و لذا آقای حائری فرموده آن وقت در امتثال واجب، دیگر این شبهه مفهومیه این نیست که به برائت بشود رجوع کرد چون مولی فرموده افعل ما یصدق علیه السجود عرفا، قاعده اشتغال جاری می‌شود. اما در محرمات چون انحلالی است شک می‌کنیم در حرمت این کاری که می‌کنی که خم می‌شوی پیشانی‌ات را روی زمین نمی‌گذاری خدت را روی زمین می‌گذاری فوقش شبهه مصداقیه است در شبهه مصداقیه محرمات هم برائت جاری است. انحلالی است هر فردی از افراد سجود لغیر الله حرام است.

[سؤال: ... جواب:] بحث این است که وضع الجبهه لازم است یا مخیری بین وضع الجبهة یا وضع الذقن یا وضع الخد.

یک قول ثالثی هم هست هیچ‌کس نگفته، از اول به شما بگویم بعد دیگر نخندید. هیچ‌کس نگفته ولی ما احتمال می‌دهیم ما می‌گوییم مقوم سجود عرفی اصلا وضع هیچ موضعی از مواضع وجه روی زمین نیست، این‌هایی که بودایی هستند، خم می‌شوند به حد انحناء کامل در مقابل مجسمه بودا پیشانی‌شان را روی زمین نمی‌گذارند نزدیک می‌شود یک چند سانت می‌مانده تا زمین این‌ها کارشان اسم دارد یا ندارد؟ به این رکوع که نمی‌گویند، من به نظرم می‌گویند سجده کرد. اصلا نهایت تعظیم همین است که نزدیک زمین می‌شود صورتت اما آیا حتما باید به زمین بچسبد؟ ما البته نه به عنوان قول ثالث، به عنوان احتمال مطرح می‌کنیم که واقعا ممکن است عرف به این بگوید سجده.

عرف متشرعی مسلمین چون سجده‌های نماز را دیدند این‌ها متاثر از کتاب و سنت است، وقتی که قرآن می‌گفت اسجدوا یا وقتی می‌گفت که فخروا لهم سجدا، حضرت یعقوب و برادران یوسف آمدند نزد یوسف فخروا له سجدا، بعد حضرت یوسف هم در ابتداء کودکی خطاب به پدر عرض کرد که یا ابت انی رأیت احدعشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین، حالا واقعا حضرت یوسف دیده بود که پیشانی‌شان را روی زمین گذاشتند؟ واضح است؟ من خیلی برایم واضح نیست که حتی هیچ موضعی از وجه‌ات را روی زمین نگذاری اما آنقدر خم بشوی که به حالت سجده بیفتی؟ این عرفا ممکن است به سجده افتاد یعنی این حالت. آیا حتما باید این‌هایی که در مقابل ملوک سجده می‌کردند پیشانی را می‌گذاشتند روی زمین؟ حالا طرف پیشانی‌اش زخم است تاول زده، ‌این یک سانت تا زمین فاصله پیدا می‌کرد آیا آن ندیم شاه می‌آمد می‌گفت ‌ای کذا و کذا چرا سجده‌نمایی می‌کنی؟‌ ممکن بود همان را سجده بدانند.

و الحمد لله رب العالمین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo