< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: احکام رکوع/ صلاه/

 

بحث راجع به حکم تکبیره قبل از رکوع بود.

پنج روایت مطرح شد راجع به وجوب آن: یکی صحیحه حماد بود که جواب دادیم. چهار تا هم صحیحه زراره بود که اولی را گفتیم سیاق مستحبات است و ظهور در وجوب ندارد، دومی را هم گفتیم احتمال نقل به معنای همان صحیحه اولی هست و ظهور در تعدد ندارد و لذا اگر همان صحیحه اولی باشد سیاق مستحبات است. دو صحیحه دیگر زراره هم بود، یکی: اذا کنت اماما أو وحدک فقل سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله ثلاث مرات تکمله تسع تسبیحات ثم تکبّر و ترکع. یکی هم: قلت لابی‌جعفر علیه السلام ما یجزی من القول فی الرکعتین الاخیرین قال ان تقول سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و تکبّر و ترکع.

به نظر ما این دو صحیحه هم ظهور در وجوب تکبیره قبل از رکوع ندارد. سؤال از تسبیحات در رکعت سوم و چهارم است، امام فرمودند کیفیت این تسبیحات این است، این‌ها را بگو نمازت را ادامه بده، نمازت را ادامه بده به این لسان بیان شده: ثم تکبّر و ترکع یا تکبّر و ترکع، در مقام بیان حکم تکبیره قبل از رکوع نبوده، ظهوری ندارد در این مطلب. شبیه این می‌ماند که یک کسی به شما می‌گوید شک داشتم در رکعت اول هستم یا در رکعت دوم نماز، ولی گمانم این است که در رکعت دوم هستم، وسط خواندن سوره توحید بودم شک کردم، ‌گمانم این است که در رکعت دوم باشم، به او می‌گویید تتم سورة التوحید و تقنت و ترکع و تمضی فی صلاتک، ‌این نمی‌خواهد بگوید من در مقام بیان این هستم که واجب است سوره کامله در نماز، واجب است قنوت در نماز، این می‌خواهد بگوید بناء بر رکعت دوم بگذار نمازت را ادامه بده، حالا نماز ادامه دادن طبق روش متعارف این است. این‌جا هم ثم تکبّر و ترکع یعنی خیالت راحت، ‌همین مقدار تسبیحات کافی است، بعد از این ادامه بده نمازت را، ادامه نماز طبق متعارف این است که تکبیره رکوع می‌گویند می‌روند به رکوع، اما آیا واجب است این کار؟ مستحب است این؟ از روایت استفاده نمی‌شود.

[سؤال: ... جواب:] این‌که صیغه امر هم نیست، ‌فعل مضارع است. ... آکد است؟ فاضل نراقی با شما مخالف است، ‌می گوید صیغه امر ظاهر است در وجوب، ولی صیغه مضارع مجمل است، ممکن است اخبار از وقوع باشد از باب این‌که چون مستحب است و مؤمن مستحب را ترک نمی‌کند. البته ما قبول نکردیم ما می‌گوییم فعل مضارع هم اگر به لسان یعید صلاته یا مثلا یکبّر ابتداء‌ به ساکن بگوید ظهور در وجوب دارد اما این‌جا چون سؤال از کیفیت تسبیحات اربعه بود حضرت او را بیان کردند بعد فرمودند ثم تکبّر و ترکع یعنی ثم تمضی فی صلاتک، مضی فی الصلاة طبق متعارف این بود، حالا واجب است یا مستحب است بحث دیگری است.

این‌که قربانی باید روز عید بشود در حج، تقصیر یا حلق باید روز عید باشد، هیچ دلیل ندارد، فقط یک دلیل آقای خوئی برایش آورده، فرموده روایت می‌گوید فلما کان یوم النحر احل من کل شیء الا الطیب و النساء، محرم به حج همه چیز از محرمات احرام بر او حرام است فاذا کان یوم النحر، ‌روز عید قربان‌ که رسید همه چیز بر او حلال می‌شود مگر طیب و نساء، طیب با طواف و سعی حلال می‌شود بعد از تقصیر، نساء هم با طواف نساء. بعد آقای خوئی فرمودند چرا حضرت فرمود فلما کان یوم النحر احل من کل شیء، حتما چون واجب است این را فرمود و فرض کرد مردم به واجب عمل می‌کنند و لذا فرمود فاذا کان یوم النحر احل له من کل شیء. ما عرض کردیم شاید حضرت مفروغ‌عنه گرفت وقوع ذبح و تقصیر را از باب این است که سنت مؤکده است، سنت پیامبر اکرم است و مردم متعارف بود این سنت را روز عید قربان انجام می‌دادند، فلما کان یوم النحر کشف از وجوب ذبح یوم العید یا تقصیر یوم العید نمی‌کند، ممکن است ناشی باشد از متعارف بودن این کار و غالب بودن این کار. ما این‌جا هم شبیه او می‌خواهیم بگوییم. می‌گوییم کبّر و رکع نه از باب وجوب تکبیر بوده، شاید از باب متعارف بودن تکبیر باشد، چون در مقام بیان حکم تکبیر معلوم نیست باشد.

[سؤال: ... جواب:] ما حرف‌مان این است که با این ثم تکبّر و ترکع معلوم نیست اراده‌اش را ابراز کرده باشد نسبت به تکبیر. ... مشابه زیاد در عرف دارد. شما برای این‌که می‌خواهی بگویی به شکت اعتناء نکن ممکن است آن عمل بعدی را بگویی. مثلا می‌گوید سوره خواندم شک کردم حمد را خواندم یا نه در رکعت دوم، ‌می گوید قنوتت را بگیر برو به رکوع رها کن این حرف‌ها را، استفاده نمی‌شود که پس قنوت واجب است، او در مقام بیان این است که به شکت اعتناء نکن، منتها به جای این‌که بگوید امض فی صلاتک گفته اقنت و ارکع و لاتعتن بشکک. من در ذهنم می‌آید از این باب بگوییم ظهور ندارد تکبیر در وجوب تکبیر. ... حالا من که همین بحث امروز به زور یادم است!!، شما می‌گویید در ماهیات مخترعه ما چی گفتیم، هر چی گفتیم ربطش به این‌جا هم معلوم نیست. ... اصلا بحث در ظهور است. اصالةالبیان یعنی ظهور، ما در انعقاد ظهور تصدیقی در ثم تکبّر و ترکع در بیان لزوم تکبیر با بیان امر به تکبیر حرف داریم می‌گوییم معلوم نیست این ظهور داشته باشد در امر به تکبیر تا بعد بگوییم امر ظهور در وجوب دارد، شاید از باب متعارف بودن گفت ثم تکبّر و ترکع یعنی ثم تمضی فی صلاتک.

این راجع به این پنج روایت. حالا اگر کسی گفت این حرف‌های شما شبهةٌ فی قبال البدیهة، هر روایتی که آمد برای این‌که کمرش را بشکنید تا دلیل بر وجوب تکبیرةالرکوع نباشد یک اشکالی از خودتان در آوردید، نه، ظهور منعقد است، صاحب حدائق هم گفت ظهور منعقد است. حالا بیاییم سراغ روایاتی که ادعاء شده دلیل بر عدم وجوب تکبیره رکوع است.

سه تا روایت بود: یکی روایت محمد بن سنان از ابن مسکان از ابی‌بصیر است: ادنی ما یجزی فی الصلاة من التکبیر تکبیرة واحدة. کمترین تکبیری که مجزی است در نماز حضرت فرمود یک تکبیر است، آن هم تکبیرةالاحرام است، بقیه‌اش واجب نیست.

روایت دوم که مطرح کردند صحیحه زراره است: اذا کنت کبّرت فی اول صلاتک بعد الاستفتاح، استفتاح یعنی دعای افتتاح در نماز یعنی همان که در ابتداء نماز می‌خوانند: انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض، اول نماز قبل از تکبیرةالافتتاح چه بسا می‌گویند، بعد روایت دارد اذا کنت کبّرت فی اول صلاتک بعد الاستفتاح باحدی و عشرین تکبیرة، 21 تکبیر، ‌هیچ کجا 21 تکبیر نداریم، 7 تا داریم اول نماز تکبیر بگو اما 21 تکبیر فقط در این روایت است. حالا چه جوری 21 می‌شود باید روی آن فکر کرد. ثم نسیت التکبیر کله، دیگر بعد از 21 تکبیر که نماز را آغاز کردی دیگر تکبیرهای اثناء نماز را فراموش کردی، أو لم تکبّره، این در اکثر نسخ فقیه این‌جور است، أو لم تکبّره گفتند به قرینه مقابله این است أو لم تکبّر لا عن نسیان، ثم نسیت التکبیر کله أو لم تکبّره به قرینه تقابل می‌گوید یا فراموش کنید تکبیرهای وسط نماز را یا تکبیر نگویی یعنی به سببی غیر از نسیان و لو از باب تعمد، ‌اجزأک التکبیر الاول عن تکبیر الصلاة کلها.

حالا یک نکته‌ای بگویم:

چرا در این روایت گفتند 21 تکبیر؟ در روایات دیگر مثل روایت فضل بن شاذان می‌گویند 7 تکبیر. نماز عشاء را حساب کرده یا نماز ظهر و عصر را که چهار رکعتی هستند، ‌هر رکعتی هم غیر از تکبیرةالافتتاح پنج تا تکبیر حساب کرده، تکبیرةالرکوع، تکبیر بعدالرکوع، تکبیرتین بین السجدتین، تکبیر بعد از سجدتین، شد پنج تا، هر رکعتی پنج تا رکعت، چهار تا رکعت هم هست می‌شود 20 تا، اولیش هم تکبیرة الافتتاح، ‌می شود 21. اگر این 21 تکبیر را اول بگویی بعد فراموش کنی آن تکبیرهای نماز را یا عمدا نگویی مشکلی ایجاد نمی‌شود.

[سؤال: ... جواب:] تکبیر قنوت را چون قنوت مستحب است اصلا نگفته.

در روایت فضل بن شاذان وسائل جلد 6 صفحه 22 نماز دو رکعتی حساب کرده، لان اصل الصلاة رکعتان و استفتاحهما بسبع تکبیرات تکبیرةالافتتاح تکبیرةالرکوع تکبیرةالسجدتین در رکعت اول، این شد چهار تا، تکبیرةالافتتاح و سه تا تکبیر در رکعت اول، رکعت دو هم سه تا تکبیر، تکبیره رکوع و تکبیرتی السجدتین، یعنی بین السجدتین دو تا تکبیر می‌گویید، دو تا سه تا با یکی تکبیرةالافتتاح شد هفت تا. آن‌جا همین را دارد فاذا کبّر الانسان فی اول الصلاة سبعة تکبیرات ثم نسی شیئا من تکبیرات الاستفتاح من بعد أو سها عنه لم یدخل علیه نقص فی صلاته.

اگر نسخه فقیه درست باشد، آقایان گفتند این دلالت می‌کند بر این‌که عمدا هم تکبیرات وسط نماز را نگویی عیب ندارد. نفرمایید: این فرض شده اول نماز 21 تکبیر گفته. می‌گوییم: قطعا واجب تخییری که نیست، ‌یا 21 تکبیر اول نماز بگو یا متفرق در اثناء نماز، این‌که محتمل نیست، این معنایش این است که اگر آن 21 تکبیر را اول نماز گفتی دیگر آن مستحب است وسط نماز که تکبیرهای مکرر وسط نماز است نگویی هم آنقدر ضرر نمی‌کنی، و الا محتمل نیست که واجب تخییری باشد که یا 21 تکبیر اول نماز بگو یا متفرق در کل نماز پخش کن این را، ‌این‌که محتمل نیست فقهیا.

[سؤال: ... جواب:] یا مردم قائل شدند به وجوب تکبیرة الرکوع تعیینا یا قائل شدند به استحباب، کسی قائل به وجوب تخییری نشده. اما مشکل این است که صاحب منتقی الجمان صاحب معالم در جلد 2 منتقی الجمان صفحه 71 می‌گوید در نسخه تهذیبی که به خط شیخ طوسی هست پیش من، ‌أو نیست، و لم تکبّر هست. و الان هم نسخ تهذیب و لم تکبّر است. تازه ایشان می‌گوید فی عدة نسخ کتاب من لایحضره الفقیه أو لم تکبّره، آن هم همه نسخ من لایحضره الفقیه را نمی‌گوید، کثیری از نسخ من لایحضره الفقیه أو دارد همه‌اش را نمی‌گوید اما در تهذیب می‌گوید خط شیخ طوسی پیش من است و لم تکبّره هست. خب اگر خط شیخ طوسی و لم تکبّره باشد که هست، دیگر ظهور ندارد این روایت در این‌که شامل فرض عمد هم بشود، می‌شود نسیت التکبیر کله و لم تکبّر، ‌یعنی فراموش کردی تکبیرهای وسط نماز را و بخاطر فراموشی آن‌ها را نگفتی، خب ربطی به فرض علم و التفات دیگر پیدا نمی‌کند. بحث ما در این است که در حال علم و التفات واجب است تکبیرةالرکوع یا واجب نیست.

ما دیروز یک عرضی داشتیم، یک عده‌ای می‌گویند خیلی خلاف ظاهر است، یک عده‌ای گفتند خیلی هم خلاف ظاهر نیست. حالا می‌گوییم (علی الله)، ‌ما دیروز می‌گفتیم أو هم باشد شاید به این معنا باشد، هر دو فرض نسیان است، می‌گوید فراموش کردی تکبیر در اثناء نماز را، همه‌اش را یا تکبیر نگفتی، یعنی چی؟ مثل این مثال: اذا نسیت اکل السمک کله او لم تأکله فکل الارز، اگر فراموش بکنی ماهی را بخوری همه‌اش را یعنی همه‌اش را فراموش کردی و لو بعضش را خوردی، أو لم تأکله یا اصلا نخوردی، کأنه گفته اذا نسیت ان تأکل السمک بتمامه أو لم تأکله اصلا، ممکن است هر دو فرض نسیان باشد اما یک جا نسیان منشأ شد که تمام السمک را نخوری یک جا هم نسیان منشأ که اصلا سمک نخوری، این‌جا هم بگوییم نسیت التکبیر کله، ‌فراموش کردی تکبیر را، کله یعنی تمامه، تمام تکبیر را فراموش کردی بگویی یعنی آن 20 تا تکبیر را کلش و تمامش را فراموش کردی بگویی یعنی بعضش را گفتی و بعضش را فراموش کردی، أو لم تکبّره یا اصلا هیچ‌کدام از آن‌ها را نگفتی از روی فراموشی.

ولی آقایان (جمع معتنابهی) به ما گفتند این احتمال‌ها خلاف ظاهر است. ما هم به احترام این آقایان از اصرار بر این احتمال صرف نظر می‌کنیم. کافی است برای ما این‌که نسخه صدوق در فقیه ثابت نیست، کی گفته أو لم تکبّره باشد؟ شاید و لم تکبّره باشد که خط شیخ طوسی هست و دیگر دلالت بر فرض غیر نسیان نمی‌کند، اذا نسیت التکبیر کله و لم تکبّر یعنی بر اساس فراموشی تکبیر تکبیر نگفتی، ربطی به فرض علم و التفات پیدا نمی‌کند.

پس این روایت دلالت نمی‌کند. روایت سوم را هم بخوانیم، روایت فضل بن شاذان، علل جلد 1 صفحه 264، ان قال، ‌از همین ان قال بگویم، ‌آقای سیستانی گفته: تا آخر خط بخوانید، این کتاب تألیف فضل بن شاذان است، اصلا کتاب حدیث نیست، جا افتاده کتاب حدیث. حالا آخر کتاب علل گفته که راوی پرسید از فضل بن شاذان این‌ها از خودت است؟ گفته ابدا، تمام این‌ها را من از امام رضا شنیدم. این راوی‌ها اعتباری به آن‌ها نیست، ابن عبدوس ابن قتیبه اعتباری به آن‌ها نیست. اصلا فضل بن شاذان نه تاریخش می‌خورد به تاریخ امام رضا، ‌نه متن کتابش می‌خورد به متن کتاب حدیث، ان قال قائل فلم یرفع الیدین فی التکبیر؟ چرا در حال تکبیر رفع یدین می‌کند؟ قیل لان رفع الیدین ضرب من الابتهال و التبتل و التضرع. تا این‌جا می‌رسد که می‌گوید الفرض من الذکر انما هو الاستفتاح، واجب از تکبیره فقط تکبیرةالافتتاح است، و کل سنة، و هر سنتی یعنی رفع الیدین که در این‌جا سنت است، فانها تؤدیٰ علی جهة الفرض فلما ان کان فی الاستفتاح الذی هو الفرض، تکبیرةالافتتاح که فرض و واجب است در نماز، بقیه تکبیرها واجب نیست، این فرض را احب ان تؤدیٰ السنة علی جهة ما یودی الفرض. خدا یا پیامبر دوست داشت که سنت رفع الیدین را در هنگام این فرض رعایت کنند و لذا تکبیرةالافتتاح را با رفع الیدین بگویند، دست‌ها را بالا بیاورند. صریحا می‌گوید غیر از تکبیرةالافتتاح بقیه تکبیرات فرض نیست.

ما قبلا احتمال می‌دادیم که مراد ایشان از فرض ما فرضه الله باشد و سنت ممکن است سنت واجبه باشد مثل این‌که ان الله فرض الرکوع و السجود و القراءة سنة با این‌که قرائت سنه واجبه است. ولی نگاه کردیم دیدیم فضل بن شاذان هر کجا می‌گوید فرض، واجب است نه این‌که مرادش ما فرضه الله فی کتابه باشد. و لذا در همین رساله علل فضل بن شاذان مواردی دارد می‌گوید مثلا فلان چیز فرض است، صدوق می‌گوید این فرض نیست، همین تکبیرةالافتتاح می‌گوید فرض است، صدوق می‌گوید فرض نیست این، سنت واجبه است. [می‌گوییم] مراد فضل بن شاذان از فرض فریضةالله که نیست، مراد ایشان از فرض یعنی واجب، ما نگاه کردیم علل فضل بن شاذان را لفظ فرض را به معنای مطلق واجب می‌آورد نه خصوص ما فرضه الله در مقابل سنت که ممکن است سنت هم به معنای سنت واجبه باشد.

ولی بحث سندی دارد رساله علل فضل بن شاذان از جهت توثیق ابن عبدوس و ابن قتیبه که راوی کتاب فضل بن شاذان هستند. و ما از این جهت سعی کردیم هم توثیق این‌ها را اثبات کنیم و هم گفتیم سه تا سند دارد رساله علل فضل بن شاذان و انسان وثوق پیدا می‌کند سه تا سند همه‌شان تواطئ بر کذب نداشتند، احتمال تواطئ بر کذب احتمالی نیست که انسان متعارف به ذهنش بیاید در خصوص این افراد.

اما اشکال آقای سیستانی اشکال مهمی است که اصلا این کتاب فضل بن شاذان کتاب حدیث نیست کتاب تألیف است، با حدیث‌نگاری نمی‌سازد. قیل لعلل شتی منها ما نعرفه و منها ما لانعرفه، آخه این به امام می‌خورد؟ منها ما نعرفه و منها ما لانعرفه و عند اهله، آیا امام می‌فرمایند بعضی از علل این حکم را ما نمی‌دانیم اهلش می‌دانند، غیر از امام چه کسی اهلش است؟ این‌ها که آقای سیستانی می‌فرمایند درست می‌فرمایند این‌ها یقینا حرف‌های فضل بن شاذان است، اما بحث این است که فضل بن شاذان این مطالب را که از امام رضا علیه السلام شنیده بود به شکل یک کتاب تألیف درآورد با این سبک‌نگاری خودش یا کلا برداشت‌های خودش بود از فلسفه احکام، و اصلا ربطی به امام رضا ندارد، این دیگر بحثی است که ما قبلا کردیم و اگر فرصتی باشد باز بحث می‌کنیم.

[سؤال: ... جواب:] آقای سیستانی هم اشکال به لحاظ سن فضل بن شاذان دارد ‌که اصلا با تاریخ امام رضا جور نمی‌آید. یک بچه‌ای در آن زمان بیاید بگوید سمعتها مرة بعد مرة عن مولای الامام الرضا علیه السلام این باید تناسب داشته باشد. باید یک کسی باشد شأنش باشد که مکرر خدمت امام رضا برسد و این احادیث را بشنود و جمع‌آوری کند. ایشان همین این شواهد را می‌آورند. هم متن را می‌گویند متن تناسب ندارد با این‌که کتاب حدیث باشد.حالا بحثش مفصل است ما وارد نمی‌شویم فعلا.

[سؤال: فقره "و منها نعرفه..." ظاهر است در تعلیم امام علیه السلام به راوی که اگر از تو پرسیدند تو اینطور جواب بده، نه این‌که منِ‌ امام اینطور جواب می‌دهم. جواب:] نمی‌گوید شما این‌جور بگویید، می‌گوید امام رضا این‌جور فرمود. اصلا حالا غیر از این، می‌گوید چرا وقتی دست به مرغ مرده می‌زنیم غسل مس میت بر ما واجب نمی‌شود می‌گوید چون شما دست به پرش می‌زنید، مرغ مرده همه‌اش پر است رویش، دست به بدنش نمی‌زنید، ‌حالا اگر کسی دست به بدنش بزند غسل مس میت دارد؟ می‌گوید چرا غسل میت واجب است چون آدمی که می‌میرد منی از او خارج می‌شود. پیرمرد نود ساله منی از او خارج می‌شود؟ او نیمه دوم عمرش را در حسرت گذراند حالا...!! من عرض کردم متنش یک متن‌هایی است که غرابت دارد، اشکال اشکال قوی است.

[سؤال: ... جواب:] اشکال‌ها به هم ربطی ندارد. الان آقای زنجانی رساله فضل بن شاذان را قبول دارد هم کتاب حدیث می‌داند و هم ابن عبدوس و ابن قتیبه را توثیق کرده. آن وقت این بحث پیش می‌آید این فرضی که این‌جا هست به معنای فریضة الله است؟ منافات ندارد ما بقی تکبیرات سنه واجب باشند. یا نه، فرض به معنای واجب است که بقیه باید مستحب باشند. ما استظهارمان این است که فرض در کتاب فضل بن شاذان ظهور دارد در مطلق واجب و لذا آن بقیه می‌شوند مستحب.

پس مهم روایت اول است، روایت محمد بن سنان است. مرحوم محقق همدانی و همین‌طور آقای خوئی فرمودند ظهور ندارد این روایت محمد بن سنان در سؤال از تکبیرهای در اثناء نماز، ادنی ما یجزی فی الصلاة من التکبیر شاید مرادش تکبیر اول نماز باشد، چرا؟ برای این‌که اگر مراد از سؤال از تکبیرهای در اثناء نماز بود مناسب بود که امام که می‌فرماید تکبیرة واحدة محل آن تکبیرة واحدة را که واجب است ذکر کنند بفرمایند تکبیرة واحدة فی افتتاح الصلاة، معلوم می‌شود سؤال از آن تکبیر واجبی است که محلش معلوم است و آن اول نماز است، از عددش سؤال می‌کند، یکی مجزی است یا بیشتر بگوییم؟ همان تکبیر واجب که اول نماز هست، یکی کافی است یا بیشتر بگوییم؟ و لذا امام محل آن تکبیر واجب را تعیین نکرد چون مشخص بود برای ابوبصیر، سؤال این بود که ادنی ما یجزی فی الصلاة من التاکبیر امام فرمود یک تکبیر کافی است. شاهد بر این‌که ممکن است مراد این باشد همان صحیحه زراره بود که ادنی ما یجزی فی التوجه فی الصلاة، توجه فی الصلاة یعنی افتتاح صلات، آن‌جا هم حضرت فرمود تکبیرة واحدة.

انصاف این است: اگر بخواهیم به حاق لفظ نگاه کنیم اشکال آقای خوئی وارد نیست. چرا؟ برای این‌که سؤال می‌کند ادنی ما یجزی فی الصلاة من التکبیرة کمترین تکبیری که در نماز واجب است که اگر یک تکبیر واجب باشد همه می‌دانند آن تکبیر اول نماز است، حضرت فرمود یک تکبیر بیشتر واجب نیست همه هم می‌فهمند که مراد تکبیر اول نماز است. پس این‌که حضرت نفرمود تکبیرة واحدة فی افتتاح الصلاة برای این است که روشن است اگر یک تکبیر واجب باشد آن تکبیر اول نماز است چون او قدرمتیقن است. اما ما فرمایش محقق همدانی و آقای خوئی را غیر عرفی نمی‌دانیم، احتمال قوی می‌دهیم جو فقهی آن زمان این بوده که تکبیرات افتتاح را دنبالش بودند که چند تا است، ‌یکی است سه تا است پنج تا است هفت تا است آن روایت که می‌گفت 21. و لذا ممکن است اصلا ابوبصیر این‌جور که گفت امام به ظهور عرفی فهمید مراد او چیست، سألته عن ادنی ما یجزی فی الصلاة من التکبیر فهمید مرادش تکبیرةالافتتاح است چون او مورد بحث بوده.

اگر کسی اصرار کند اطلاق دارد، چرا می‌گویید تکبیرةالافتتاح؟ ادنی ما یجزی فی الصلاة من التکبیر امام فرمود تکبیرة واحدة یعنی بیش از یک تکبیر در نماز واجب نیست، می‌گوییم بسیار خوب اگر این‌جور بگویید، دلیلی که می‌گوید تکبیره رکوع واجب است می‌شود مخصص این. مگر شما بیایید بگویید این‌که عام ترخیصی بگویند و مردم را به اشتباه بیندازند بعد یک مخصص الزامی در جای دیگر بگویند این عرفی نیست. مثلا بیایند عام ترخیصی بگویند لایجب اکرام العالم، بعد مخصص الزامی بیایند بگویند اکرم الفقیه این عرفی نیست چون تاخیر بیان از وقت حاجت است و این قبیح است عرفا، این جمع، عرفی نیست‌. و لذا آقای سیستانی فرمودند این منشأ می‌شود اگر تاخیر بیان از وقت حاجت لازم بیاید (در روایات مقام افتاء البته) آن عامی که خطاب می‌شود به عوام، کشف می‌کنیم آن خاص حکم الزامی نیست، اکرم الفقیه یعنی مستحب است اکرام فقیه. این را ممکن است همین‌جا تطببیق کنید که امام عام ترخیصی فرمود به ابوبصیر که بیش از یک تکبیر لازم نیست بعد مخصص منفصل را بعدا بگوید که تکبیر رکوع لازم است، ‌این عرفی نیست. [در پاسخ] می‌گوییم مقام، مقام افتاء نبوده که، ابوبصیر جزء فقهاء اصحاب است، مقام، مقام تعلیم احکام بوده. شاید به ابوبصیر قبلش [یا] بعدش بیان کردند که تکبیر رکوع بگو.

[سؤال: ... جواب:] اطلاق است دیگر، تکبیره واحده به اطلاقش می‌گوید در کل نماز تکبیره واحده کافی است. این اطلاق است. ... بعدش می‌فهمد ابوبصیر که مقصود امام اول نماز بوده. این‌که اشکال ندارد. در مقام بیان اول نماز بوده، منتها ابوبصیر مقامش مقام تعلیم احکام کلیه است، ‌تاخیر بیان نسبت به او استهجان عرفی ندارد. آقای سیستانی هم در روایت مقام تعلیم این را نگفتند، در روایات مقام افتاء گفتند. ... کی گفته از مدت مضروبه تعلیم گذشته بوده بیان تکبیرة الرکوع.

و لذا ما اگر آن پنج تا روایت ظهور در وجوب تکبیرةالرکوع داشته باشد با این سه تا روایت مشکل‌مان حل نمی‌شود و نمی‌توانیم رفع ید کنیم از ظهور آن در وجوب. و لذا صاحب حدائق که مایل به وجوب است می‌گوید لولا الاجماع علی الاستحباب ما قائل به وجوب می‌شدیم. ولی ما اولا خود ظهور آن پنج روایت را نپذیرفتیم، ثانیا: لو لکان لبان دلیل خامس است به قول آقای خوئی، ‌واقعا اگر تکبیره رکوع واجب بود، آیا بر علماء، بر مؤمنین مخفی می‌ماند؟!‌ مخفی نمی‌ماند. و این نشان می‌دهد که این واجب نبوده.

و خود صحیحه ابن أذینه که در کافی نقل می‌کند معراج پیامبر اکرم را، جالب این است: اذان دارد، اقامه ظاهرا دارد، تکبیرات سبع افتتاح دارد، همه مستحبات (یعنی خیلی از مستحبات) را دارد، ‌اما ندارد که پیامبر بعد از قرائت سوره‌ای که خواند خدا به او فرمود کبّر ثم ارکع، بلکه تا گفت کذلک الله ربنا، خدا به او گفت ارکع، این همه مستحبات را گفتید جا نداشتید بگویید پیغمبر مخاطب شد که کبّر ثم ارکع؟ نمی‌گویم نبوده، اما این روایت وقتی ذکر نمی‌کند این نشان دهنده این است که واجب نیست. اگر واجب بود مستحبات را گفتید این واجب را نمی‌گویید؟ این خیلی غیر عرفی است.

[سؤال: ... جواب:] هفت تا تکبیر را گفتید، مستحبات دیگر را گفتید، قرائت هم سنت واجبه است، چرا قرائت را گفتید، القراءة سنة، قرائت هم سنت واجبه است، همه این‌ها را گفتید فقط رسید به تکبیر رکوع و تکبیر بعد از سجدتین تکبیر بعد از قیام عن الرکوع این‌ها را نگفتید با این‌که واجب هست، این خیلی غیر عرفی است. این هم می‌تواند مؤید بلکه دلیل باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo