< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: احکام رکوع/ صلاه/

 

فهرست مطالب:

توضیح کلام سیدخوئی در تقریب عام فوقانی در مقام1

اشکال: احتمال ارتکاز متشرعی در جواز اکتفاء به تسبیحه واحده کبری، مانع از انعقاد عموم است2

تنظیر مقام به موارد شبهه حکمیه در نماز قصر3

تنظیر مقام به بحث شک در مشروعیت نماز جماعت4

کلام سیدخوئی در حل تعارض با تمسک به کبرای استهجان الغاء عنوان، و مناقشه در آن5

حل تعارض با تمسک به ظهور روایت در بیان حکم اختصاصی مریض6

حکم علم به ضیق وقت7

حکم خوف به ضیق وقت9

 

بحث در این بود که مریض آیا می‌تواند با یک سبحان الله ذکر رکوع بگوید یا نه؟

در صحیحه معاویه بن عمار از حضرت سؤال کرد ادنی ما یجزئ المریض من التسبیح امام فرمود تسبیحة واحدة. گفته شد که تسبیحه واحده نص در تسبیحه صغری که نیست، شاید مراد تسبیحه واحده کبری باشد، سبحان ربی العظیم و بحمده، اگر این مراد باشد و لو بر غیر مریض هم این جایز است اکتفاء کردن به تسبیحه کبری واحده ولی یجزئه را حمل می‌کنیم بر اجزاء از مرتبه فضیلت اجزاء از سنت یعنی سنت در دیگران سه بار تسبیحات هست، همان‌طور که پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار سبحان ربی العظیم و بحمده می‌فرمود ولی در مورد مریض مجزی است در عمل به سنت یک بار تسبیحه. پس گفته می‌شود اطلاق این صحیحه اقتضاء می‌کند اکتفاء‌ به تسبیحه واحده صغری را، ‌این اطلاق طرف معارضه است با مثل صحیحه زراره که می‌گوید ادنی ما یجزئ من التسیبح ثلاث تسبیحات أو تسبیحة تامة.

توضیح کلام سیدخوئی در تقریب عام فوقانی در مقام

مرحوم آقای خوئی فرمود اگر این‌ها تعارض بکنند چون در مورد مریض اطلاق صحیحه معاویه بن عمار می‌گوید اکتفاء می‌تواند بکند به تسبیحه واحده صغری، اطلاق صحیحه زراره اعم از مریض و غیر مریض می‌گوید یا سه بار سبحان الله یا یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده واجب است، در مورد مریض اگر تعارض کنند عام فوقانی داریم که می‌گوید در ذکر رکوع سه بار تسبیح باید بگویید که اطلاق این عام فوقانی حتی در حق مختار این است که یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده هم کافی نیست. فرقش با آن صحیحه زراره این است: در صحیحه زراره گفت یا سه بار سبحان الله یا یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده، نسبتش با صحیحه معاویه بن عمار عموم و خصوص من وجه شد. آقای خوئی می‌فرماید اگر این‌ها تعارض کنند در مورد مریض عام فوقانی ما آن روایاتی است که می‌گوید ذکر رکوع کمتر از سه بار تسبیح نمی‌شود که اطلاق این عام فوقانی نفی می‌کند حتی یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده گفتن را.

طبعا این اگر درست باشد و همچون روایاتی داشته باشیم، عام فوقانی می‌شود. ‌چرا؟ برای این‌که یجزئ المریض تسبیحة واحدة و لو مراد تسبیحه کبری باشد، باز اخص است از این عام فوقانی چون این عام فوقانی می‌گفت سه بار تسبیح در رکوع لازم است، چه تسبیحه صغری چه تسبیحه کبری سه بار لازم است، طبیعی است که آن ‌دلیلی که می‌گوید مریض یک بار تسبیح بگوید اخص مطلق است از این و لو مراد تسبیحه کبری باشد. چون اگر عام فوقانی ما (برداشت آقای خوئی درست باشد) که در ذکر رکوع سه بار تسبیح لازم است یعنی یک بار مجزی نیست چه سبحان الله چه سبحان ربی العظیم و بحمده، یک بار مجزی نیست، سه بار لازم است، در مورد مریض صحیحه معاویه بن عمار گفت مریض یک بار تسبیح بگوید کافی است تخصیص می‌زند این عام فوقانی را. اطلاق خاص تخصیص می‌زند عام را. نسبت بین این عام فوقانی با این برداشت آقای خوئی که عام فوقانی در معتبره سماعه یا در روایت ابی‌بصیر می‌گوید ذکر الرکوع ثلاث تسبیحات یعنی می‌گوید چه سبحان الله بگویی چه سبحان ربی العظیم و بحمده بگویی سه بار باید بگویی، اطلاقش این را اقتضاء می‌کند، آن وقت این اطلاق در مورد تسبیحه کبری یک مخصصی دارد که یک بار کافی است، او یک مخصص، یک مخصص دیگر در مریض دارد می‌گوید مریض یک بار تسبیح بگوید کافی است اعم از صغری یا کبری.

صحیحه معاویه بن عمار می‌شود اخص مطلق از این عام فوقانی. چون این عام فوقانی به عمومش گفت سه بار تسبیح بگویید در ذکر رکوع نگفت سه بار تسبیحه صغری یا یک بار تسبیحه کبری مثل صحیحه زراره، نه، گفت سه بار تسبیح بگویید که اطلاقش می‌گوید اگر سبحان ربی العظیم و بحمده هم بگویید باید سه بار بگویید، دو تا مخصص این عام فوقانی دارد:‌ یک مخصص می‌گوید سبحان ربی العظیم و بحمده یک بار برای همه کافی است، مخصص دیگر هم صحیحه معاویه بن عمار است می‌گوید مریض یک تسبیح بگوید کافی است اطلاق دارد این دلیل خاص چه تسبیحه صغری چه تسبیحه کبری. کاملا بیان آقای خوئی درست می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] صحیحه زراره با چی معارض است؟ با این عام فوقانی؟ نه، مخصص این عام فوقانی است. چون صحیحه زراره می‌گوید یا سه بار تسبیحه یا یک بار تسبیحه کبری، این عام فوقانی مطلق می‌گفت سه بار تسبیح، قید خورد، گفت سه بار تسبیح یا یک بار تسبیحه کبری.

پس اگر برداشت ما از عام فوقانی مثل موثقه سماعه که می‌گفت تقول ثلاث تسبیحات یا روایت ابی‌بصیر، اگر برداشت ما این باشد که مفادش این است که سه بار تسبیح لازم است مطلقا چه تسبیحه کبری چه تسبیحه صغری سه بار لازم است، واقعا عام فوقانی می‌شود، حق با آقای خوئی است. پس ما چه اشکالی می‌کردیم که می‌گفتیم نه، این عام فوقانی نیست.

اشکال: احتمال ارتکاز متشرعی در جواز اکتفاء به تسبیحه واحده کبری، مانع از انعقاد عموم است

ما اشکال‌مان به آقای خوئی این بود، می‌گفتیم: این عام فوقانی این‌طور که شما معنا می‌کنید نیست، این عام فوقانی همراه است با یک ارتکاز متشرعی، و آن جواز اکتفاء به تسبیحه واحده کبری است. ظاهرا مسلم بوده نزد متشرعه جواز اکتفاء به تسبیحه تامه واحده که یک بار بگویند سبحان ربی العظیم و بحمده، و این روایات که از آن تعبیر می‌کنید به عام فوقانی، این‌ها می‌گفتند اگر سبحان الله می‌گویی سه بار بگو.

ببینید! روایت سماعه می‌گفت کیف حد الرکوع و السجود فقال اما ما یجزیک من الرکوع فثلاث تسبیحات تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله ثلاثا، این روایت بخاطر همان ارتکاز متشرعی که ما بارها گفتیم احتمالش هم کافی است برای این‌که بشود احتمال قرینه متصله و مانع از انعقاد اطلاق و عموم بشود در روایت. ‌احتمالش هم کافی است فضلا از این‌که ما بعید نمی‌دانیم این ارتکاز بود چون فتوای عامه و خاصه جواز اکتفاء به یک تسبیحه کبری بود. همین باعث می‌شود که این عام فوقانی شما ظهور پیدا نکند در این‌که یک سبحان ربی العظیم و بحمده کافی نیست، نه، ثلاث تسبیحات اگر بخواهی سبحان الله بگویی [باید] سه بار باشد، تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله ثلاثا. یعنی اگر ما بودیم و اطلاق موثقه سماعه نمی‌توانستیم به این اطلاق تمسک کنیم بگوییم یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده کافی نیست به دلیل اطلاق این موثقه سماعه، در حالی که از نظر آقای خوئی ما اگر بودیم و این موثقه سماعه به اطلاقش تمسک می‌کردیم می‌گفتیم یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده کافی نیست. بله اگر واقعا همچون اطلاقی در این موثقه سماعه باشد که یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده کافی نیست واقعا آقای خوئی درست بیان کرده، ‌خیلی فنی گفته که این عام فوقانی است و صحیحه معاویه بن عمار که می‌گوید مریض یک تسبیحه برایش کافی است اخص مطلق از این عام فوقانی است. ولی ما در عام فوقانی بودن این‌که نفی کند جواز اکتفاء به تسبیحه کبری را بگوید حق نداری یک بار بگویی سبحان ربی العظیم و بحمده در همچون ظهوری در این عام فوقانی مناقشه داریم. و همین‌طور در روایت ابی بصیر که می‌گوید سألته عن ادنی ما یجزی من التسبیح فی الرکوع قال ثلاث تسبیحات. عمده بیان ما اعتماد به ارتکاز متشرعه است که ارتکاز متشرعه بر جواز اکتفاء به یک سبحان ربی العظیم و بحمده بود کما علیه فتوی العامة و الخاصة.

تنظیر مقام به موارد شبهه حکمیه در نماز قصر

من یک مشابهی برای این بحث امروز عرض کنم:

در بحث نماز مسافر بحث است که اگر شبهه مفهومیه سفر بود، شبهه حکمیه بود در نماز قصر بر مسافر، چه بکنیم؟ عام فوقانی داریم؟ مشهور گفتند: بله، عام فوقانی ما عموماتی است که می‌گوید خداوند در شبانه‌روز 10 رکعت نماز را واجب کرد، پیامبر 7 رکعت به این‌ها اضافه کرد. یک صحیحه فضیل داریم که ندارد اضاف سبع رکعات لغیر المسافر، نه، مطلق است، و یک روایت دیگر هم داریم که نماز در شبانه‌روز 51 رکعت است، 17 رکعت آن فریضه است. این را به عنوان عام فوقانی گفتند. پس معلوم می‌شود کل مکلف یجب علیه التمام، مخصص منفصل آمد گفت الا المسافر، در شبهه مفهومیه سفر، در شبهات حکمیه تقصیر در سفر که اطلاقی نداشتیم گفتند رجوع می‌کنیم به این عام فوقانی، ‌و اسمش را گذاشتند اصالةالتمام.

ما اشکال کردیم گفتیم: ارتکاز قطعی متشرعه بر جواز قصر در سفر بوده. من نمی‌گویم وجوب قصر در سفر تا اشکال نکنید عامه که قائل به وجوب قصر در سفر نیستند، نه، ارتکاز متشرعه چه عامه چه خاصه بر مشروعیت نماز قصر در سفر بوده، ‌و این ارتکاز متشرعه به مثابه قرینه لبیه متصله است؛ مانع از اطلاق می‌شود در این روایات که می‌گوید نماز واجب 17 رکعت است، از اول آن مقید لبی متصل می‌گوید الا فی السفر. یا در صحیحه فضیل که می‌گوید اضاف الیها رسول الله سبع رکعات، و لو ندارد الا فی السفر اما قید لبی متصل، ارتکاز متشرعه قیدش می‌زند می‌گوید الا فی السفر، ظهور در عموم و اطلاق پیدا نمی‌کند تا ما به او رجوع کنیم.

یک اشکال دیگر هم کردیم گفتیم: در شبهات حکمیه تقصیر در سفر خود اطلاق المسافر یقصر مرجع شما باشد که عام متوسط است، به او رجوع کنید.

آقای خوئی در شک در این‌که مسافت شرعیه چقدر هست، 22 کیلومتر است یا 22 کیلومتر و نیم است یا 20 کیلومتر است که آقای زنجانی می‌گویند، آقای خوئی گفتند ما شک داریم، ما واقعا نمی‌دانیم. اگر بخواهیم توضیح بدهیم فرمایش آقای خوئی را، از 20 کیلومتر تا 22 کیلومتر را ایشان شک دارد، می‌گویند شک که کردیم رجوع می‌کنیم به اصالةالتمام، کل مکلف یتم، قدرمتیقن از المسافر یقصر آنی است که 22 کیلومتر برود. آن دیگر برای آقای خوئی قدرمتیقن است با این‌که بعضی از فقهاء مثل امام می‌گویند 22 کیلومتر و نیم، بعضی‌ها می‌گویند 24 کیلومتر، ایشان می‌گویند 22 کیلومتر خط قرمز ما هست، او را یقین داریم، 44 رفت‌وبرگشت این دیگر مسلم اربعة فراسخ هست. اما بین 20 تا 22 کیلومتر که با رفت و برگشت می‌شود بین 40 تا 44 کیلومتر او مشکوک است برای ما، رجوع می‌کنیم به اصالةالتمام.

می‌گوییم: اولا ما اصالةالتمامی نداشتیم. ثانیا: به المسافر یقصر چرا رجوع نمی‌کنید؟ چون او عام متوسط ما هست شامل این شخصی که 20 کیلومتر می‌رود سفر می‌شود، المسافر یقصر به او رجوع کنید.

[سؤال: ... جواب:] حالا اگر واقعا در المسافر یقصر هم یک ارتکاز متشرعی باشد که یک حد شرعی دارد نه هر سفر عرفی، یک سفری که حد شرعی دارد، او هم ارتکاز متشرعی به آن بدهد علم اجمالی پیدا می‌کنید، بی‌زحمت در این سفرهای 20 کیلومتری جمع کنید بین قصر و تمام، التماس دعا هم داریم از شما!. غیر از این می‌شود که رجوع کنید به اصالةالتمام.

و این مطلبی است که باید همه جا مد نظر باشد. باز حیفم می‌آید مثال سومی نزنم:

تنظیر مقام به بحث شک در مشروعیت نماز جماعت

در نماز جماعت بحث است که آیا اطلاقی داریم در مشروعیت جماعت؟‌ آقای خوئی و بزرگانی مثل ایشان فرمودند: نه، اطلاق نداریم. دیدید دو رکعت اقتداء می‌کنند رکعت دوم امام قنوت می‌گیرد، این دیگر حال ندارد ادامه بدهد سریع فرادی می‌کند، این می‌شود اقتداء فی بعض الصلاة. آقای خوئی می‌گوید ما دلیل بر مشروعیتش نداریم. و بالاتر از این، دلیل بر مشروعیت اقتداء به ذوی‌الاعذار [هم نداریم]. بنده خدا در جبهه چهار تا انگشتش قطع شده، به چه دلیل می‌شود امام جماعت بشود؟ ذوی‌الاعذار است. حالا این را آقای سیستانی برایش اطلاق پیدا کرده که صل خلف من تثق بدینه می‌گوید شامل ذوی‌الاعذار هم می‌شود ولی آقای خوئی او را هم اشکال می‌کند می‌گوید ما اطلاق نداریم، اطلاقی در مشروعیت جماعت نداریم. خب نداشته باشیم، این را می‌پذیریم، اطلاق نداشتیم یعنی در موارد شک در مشروعیت نماز جماعت نمی‌توانیم اثبات کنیم مشروعیت جماعت را، چکار باید بکنیم؟ آقای خوئی فرموده رجوع می‌کنیم به عموم لا صلاة الا بفاتحةالکتاب.

همین اشکال را ما داریم، لا صلاة الا بفاتحةالکتاب را در یک عرفی گفتند که مشروعیت جماعت از مسلمات بوده، و لذا ظهور ندارد لا صلاة الا بفاتحةالکتاب در مباشرت در قرائت فاتحةالکتاب مطلقا که لا صلاة الا بفاتحةالکتاب ینادی باعلی صوته: الجماعة لیست مشروعة که بعد مخصص منفصل بیاید التماس کند به این عام فوقانی که جاهایی که ما امضاء کردیم مشروعیت جماعت را شما کوتاه بیایید. اصلا اطلاق ندارد لا صلاة الا بفاتحةالکتاب با وجود این ارتکاز متشرعه که مشروعیت جماعت از مسلمات بوده و سقوط قرائت از مأموم در نماز جماعت از مسلمات بوده. پس نمی‌شود این را به عنوان عام فوقانی ذکر بکنید.

[سؤال: ... جواب:] فرض این است که آقای خوئی می‌گویند لا صلاة الا بفاتحةالکتاب اقتضاء می‌کند عدم مشروعیت جماعت را، چون باید خودت حمد و سوره بخوانی، دلیل مخصص منفصل باید بیاید بگوید من تخصیص می‌زنم لا صلاة الا بفاتحةالکتاب را. ما اشکال‌مان همین است که این مخصص لبی متصل دارد که ارتکاز متشرعه باشد بر مشروعیت جماعت.

این‌جا هم ما این را به عنوان عام فوقانی نتوانستیم بپذیریم که حد رکوع ثلاث تسبیحات که بخواهد بگوید تسبیحه واحده کبری سبحان ربی العظیم و بحمده کافی نیست تا بعد بشود عام فوقانی.

این مطلبی است که نیاز به توضیح داشت.

کلام سیدخوئی در حل تعارض با تمسک به کبرای استهجان الغاء عنوان، و مناقشه در آن

حالا آقای خوئی خواست تعارض بین صحیحه معاویه بن عمار و صحیحه زراره را حل کند که نوبت به این عام فوقانی نرسد. صحیحه معاویه بن عمار می‌گفت ادنی ما یجزئ المریض من التسبیح قال علیه السلام تسبیحة واحدة، صحیحه زراره می‌گفت ادنی ما یجزئ فی الرکوع ثلاث تسبیحات مترسلا و تسبیحة تامة تجزیک، نسبت به مریض با هم تعارض کردند به عموم من وجه. آقای خوئی فرموده و لکن صحیحه معاویه بن عمار عنوان مریض در آن اخذ شده و اگر ما بخواهیم حمل کنیم این صحیحه را بر اکتفاء به تسبیحه تامه کبری که سبحان ربی العظیم و بحمده مریض می‌تواند یک بار بگوید، عنوان مریض الغاء می‌شود چون غیر مریض هم می‌تواند یک بار بگوید، مریض چه خصوصیتی دارد؟

ما اشکال کردیم که الغاء عنوان موجب استهجان خطاب اگر بشود ما نمی‌توانیم الغاء عنوان بکنیم، همه جا که موجب استهجان خطاب نیست. مثلا گاهی حمل بر فرد متعارف می‌شود این عنوان، [و لذا] استهجان پیدا نمی‌کند. مثلا در روایت داریم لا بأس بالسجدة علی القرطاس، سجود بر کاغذ جایز است، روایت دیگر داریم لاتسجد الا علی الارض أو ما نبت من الارض الا ما یلبس أو یؤکل، نسبت به کاغذ‌هایی که از پنبه گرفته شده تعارض می‌کنند، لا بأس بالسجدة علی القرطاس می‌گوید کاغذ و لو از پنبه گرفته شده باشد اشکال ندارد، از آن طرف آن لاتسجد الا علی الارض أو ما نبت من الارض غیر ما یلبس می‌گوید پنبه یلبس است، شأنیت لبس دارد، از آن لباس تهیه می‌کنند، نسبت به کاغذی که از پنبه گرفته شده تعارض می‌کنند.

بعضی‌ها گفتند الغاء عنوان لازم می‌آید، عنوان قرطاس پس چه خصوصیتی دارد، قرطاس موضوعیت دارد برای جواز سجده، اگر بناء باشد قرطاس هم بگویید باید حتما از چوب گرفته شود این لازم نیست قرطاس باشد، هر چیزی را که از چوب گرفتند می‌شود به آن سجده کرد و لو شانه، شانه‌ای که از چوب تهیه شده می‌شود بر آن سجده کرد.

ما جواب دادیم گفتیم: قرطاس از موضوعیت می‌افتد اما خطاب مستهجن نمی‌شود. چرا؟ برای این‌که شاید خطاب برای این است که بگوید متعارف در قرطاس‌ها این بود که از چوب می‌گرفتند از برگ می‌گرفتند، از پنبه نادر بوده که بیایند کاغذ تهیه کنند، برای این گفتند لا بأس بالسجدة علی القرطاس، مستهجن نمی‌شود. الغاء عنوان اگر موجب استهجان خطاب باشد مشکل ایجاد می‌کند.

وقتی این‌جور شد این‌جا می‌گویید استهجان خطاب پیدا نمی‌شود اگر شارع تصریح می‌کرد می‌گفت یجزی المریض تسبیحة تامة کبری، مستهجن بود خطاب؟ نه، می‌گفتیم مجزی است از سنت، مستهجن نمی‌شد خطاب.

حل تعارض با تمسک به ظهور روایت در بیان حکم اختصاصی مریض

و لذا به نظر ما باید استدلال آقای خوئی را جور دیگری تکمیلش بکند و آن این است که ظاهر این صحیحه معاویه بن عمار این است که این سائل سؤال می‌کند از حکم اختصاصی مریض، سألته عن ادنی ما یجزئ المریض می‌خواهد حکم اختصاصی مریض را بپرسد، این یک ظهور، ظهور دوم: ادنی ما یجزی ظاهرش مجزی از واجب است، حملش بر مجزی از مستحب خلاف ظاهر است. پس ظهور این صحیحه معاویه بن عمار این است که از امام سؤال می‌کند که حکم اختصاصی مریض به لحاظ اجزاء از واجب در ذکر رکوع چیست، ظهور سؤال معاویه بن عمار این است، امام هم ظاهرش این است که جواب همین سؤال را می‌دهند می‌فرمایند یجزیه تسبیحة واحدة. و این نمی‌شود مگر این‌که مراد اکتفاء به تسبیحة صغری باشد، و الا تسبیحه کبری که برای همه مجزی است.

[سؤال: ... جواب:] ظاهر جواب امام این است که قبول کرد حکم اختصاصی دارد، چون سائل گفت حکم اختصاصی مریض در اجزاء از واجب چیست، سألته عما یجزئ المریض من التسبیح، حکم اختصاصی مریض در اجزاء از واجب در تسبیح چیست، حضرت وقتی می‌فرماید تسبیحة واحدة ظاهر این است که جواب این سؤال را می‌دهند. و ما اگر بخواهیم تصرف کنیم در این صحیحه بگوییم تسبیحة کبری، از ظهور این خطاب رفع ید کردیم، از ظهور حکم رفع ید کردیم، ظهور حکم این بود که مجزی از واجب باشد.

و ما در جمع عرفی اگر موضوع یک خطاب اخص بود و لو تعارض‌شان ناشی از ظهور حکم بود، حق نداریم از ظهور حکم رفع ید کنیم. اگر موضوع اخص باشد، اکرم الفقیه، موضوعش نسبت به لابأس بترک اکرام العالم چیست، اخص است، موضوع اخص است، اما تعارض بین این دو خطاب از چی ناشی شده؟ از اطلاق اکرم الفقیه، از ظهور اکرم الفقیه، می‌توانید بگویید اکرم الفقیه یعنی یستحب اکرام الفقیه، تعارض برطرف می‌شود، اما چون موضوع اخص است، اکرم الفقیه موضوعش فقیه است و او اخص از عالم است، در جمع عرفی حق ندارید از ظهور حکم رفع ید کنید.

[سؤال: ... جواب:] حالا تاخیر بیان از وقت حاجت پیش آمد بحث دیگری است که تا حالا چندین سال به ما گفتند لابأس بترک اکرام العالم ما اکرام فقیه را ترک کردیم حالا ناگهان به ما گفتند اکرم الفقیه، آن تاخیر بیان از وقت حاجت لازم بیاید و منشأ بشود حمل بر استحباب کنیم اکرم الفقیه را او بحث دیگری است، آن فرمایش آقای سیستانی است اما فرض کنید تاخیر بیان از وقت حاجت پیش نمی‌آید، امروز گفتند لابأس بترک اکرام العالم چند ساعت بعدش گفتند اکرم الفقیه، تاخیر بیان از وقت حاجت پیش نمی‌آید، ظهور اکرم الفقیه وجوب اکرام فقیه است، و لو منشأ تعارض با خطاب لابأس بترک العالم ظهور اکرام در وجوب است و الا اگر ظهور در وجوب نداشت با هم تعارض نداشتند اما چون موضوع اخص است موضوع اخص مقدم می‌شود.

این‌جا هم ظهور حکم یجزی مجزی از واجب است، بله ما این را حمل بکنیم بر مجزی از سنت، تعارض برطرف می‌شود، تسبیحة کبری هم باشد مشکلی ندارد، اما این خلاف ظاهر حکم است، ظاهر حکم مجزی از واجب است. ظهور سؤال این است که دارد می‌گوید مریض چه خصوصیتی دارد که تسبیح مجزی از واجب در حق او را می‌خواهم بپرسم چیست، امام که می‌فرمایند تسبیحة واحدة ظاهرش این است که می‌خواهند بگویند حکم اختصاصی مریض در تسبیح مجزی از واجب تسبیح واحد هست، این ظهور حکم است و این موضوعش هم مریض است چون موضوع اخص است، مریض اخص است از مطلق مکلف، تخصیص موضوعی می‌زنیم. و لذا ما در مورد مریض قبول داریم که جایز است اکتفاء به یک سبحان الله بکند.

حکم علم به ضیق وقت

اما راجع به ضیق وقت ما اشکال کردیم، مرحوم آقای خوانساری هم فرمودند فیه اشکال. مرحوم حاج آقا حسین قمی هم فرمودند فیه تأمل. حالا مشکل درست می‌شود. چرا؟ یک وقت ضیق وقت از ادراک حتی یک رکعت است، اگر من یک سبحان الله بگویم می‌توانم یک رکعت را درک کنم، سه تا سبحان الله بگویم نمی‌توانم یک رکعت را درک کنم، مشهور می‌گویند یک سبحان الله بگو، ما می‌گوییم چون اطلاق دلیل می‌گوید سه تا سبحان الله بگو دیگر قادر بر ادراک نماز در وقت نیستی، قضاء بخوان، احتیاطش راحت است. اگر در مقام فتوی کسی جرأت کند فتوی بدهد به خلاف مشهور خوشا به حالش، اگر جرأت نداشته باشد بگوید فیه تأمل مثل حاج آقا حسین قمی، مثل آقای خوانساری، این‌جا دو تا نماز می‌خواند این شخص، یا رجوع می‌کند به غیر اگر اجازه به او بدهید رجوع کند در این احتیاط واجب به غیر، رجوع می‌کند به غیر، اکتفاء می‌کند به یک سبحان الله، یا اگر رجوع به غیر هم نکرد احتیاط می‌کند یک نماز با یک سبحان الله در وقت می‌خواند بعدا هم قضائش را می‌خواند.

اما بعضی جاها دوران امر بین محذورین است. مشهور از جمله آقای خوئی تصریح کردند گفتند اگر چهار رکعت در وقت را می‌توانی با یک سبحان الله درک کنی یک سبحان الله بگو تا کل چهار رکعت را در وقت درک کنی. نماز صبح را مثال بزنیم که محل ابتلاء است، بلند شده نماز صبح می‌خواهد بخواند، می‌بیند اگر سه بار سبحان الله بگوید تشهد و سلام نماز صبحش می‌افتد بعد از طلوع آفتاب، مشهور از جمله آقای خوئی می‌گویند: نه، یک سبحان الله بگو تا کل نماز صبح در وقت بشود. اگر احتیاط نمی‌خواست بکند طبق صناعت می‌خواست نظر بدهد می‌گفت: نه، سه تا سبحان الله بگو، یک رکعت را در وقت درک می‌کنی بقیه‌اش را خارج وقت. صناعت هم همین را اقتضاء می‌کند.

اما آنی که جرأت ندارد فتوی بدهد می‌گوید فیه تأمل، این بدبخت این مکلف چکار کند؟ می‌گوید جناب حاج آقا حسین قمی! خدا رحمتت کند!‌ ما چکار کنیم با تو؟ می‌گویی فیه تأمل، جناب آقای خوانساری می‌گویی فیه اشکال، ما الان چکار کنیم؟ دوران امر بین محذورین است دیگر، احتمال دارد حرف مشهور درست باشد و واجب باشد ما یک سبحان الله بگوییم تا کل نماز صبح‌مان را در وقت درک کنیم یا واجب سه تا سبحان الله باشد که یک رکعت خارج وقت می‌شود اشکالی ندارد، شما به ما می‌گویید محل احتیاط است خب چکار کنیم ما؟ هر کاری بکنیم خلاف احتیاط است. بخواهیم یک سبحان الله بگوییم شما نظر صناعی‌تان این است که حق نداری، سه تا سبحان الله بگو و لو یک رکعت را خارج وقت درک می‌کنی، بخواهیم حرف شما را گوش بدهیم سه تا سبحان الله بگوییم مشهور می‌گویند بیخود کردی، شارع به تو اجازه داد یک سبحان الله بگویی تا کل رکعات نماز در وقت باشد و واجب است کل رکعات نماز را در وقت درک کنی عند الامکان.

این‌جا چه باید کرد؟ فرض این است که این مجتهد مخالف مشهور فتوی نمی‌دهد، اگر جرأت داشت فتوی می‌داد مقلدش راحت بود، بر خلاف مشهور عمل می‌کرد و سه تا سبحان الله می‌گفت یک رکعت نماز هم خارج وقت درک می‌کرد کافی بود. اما این مجتهد می‌گوید الاحوط وجوبا، آقای مجتهد!‌ منِ مقلد الان چکار کنم؟ نوع علماء می‌گویند به مرجع فالاعلم رجوع کن، دوران امر بین محذورین است، راه دیگری نیست، رجوع کن به آن مرجعی فالاعلمی که طبق نظر مشهور می‌گوید یک سبحان الله بگو یا اگر مرجع فالاعلمی خیلی با جرأتی باشد که خلاف مشهور فتوی بدهد و بگوید سه تا سبحان الله بگو یک رکعت را داخل وقت درک کن بقیه را خارج وقت، به او رجوع کن.

اما اگر این مرجعی که احتیاط واجب کرده مثل آقای خوانساری باشد، آقای خوانساری می‌گوید اگر احتیاط واجب ناشی از تخطئه ادله غیر باشد حق رجوع ندارید به دیگران. آقای زنجانی هم همین‌جور می‌گویند. می‌گویند ما دو جور احتیاط داریم: یک احتیاط‌هایی که خود مجتهد هنوز به نتیجه قطعی نرسیده که حرف دیگران اشتباه است، نه، شاید هم درست باشد حرف‌شان، برای این واضح نیست. از این تعبیر می‌کنند به احتیاط مطلق. یک چیزهایی است که می‌دانیم این‌ها دلیل‌هایشان درست نیست، یجزی للمریض چکار دارد به ضیق وقت؟ تخطئه می‌کند ادله مشهور را، ولی جرأت ندارد، دستش می‌لرزد در فتوی دادن، می‌گوید فیه تأمل، ‌فیه اشکال، الاحوط وجوبا ترک ذلک، ولی تخطئه می‌کند ادله غیر را، نمی‌شود به غیر رجوع کرد، می‌شود دوران الامر بین المحذورین. کاری نمی‌شود کرد؛ مخیر می‌شود شخص بین این دو راه.

[سؤال: ... جواب:] چه جور منحل بشود؟ ... شبهه حکمیه است، نمی داند الان وظیفه‌اش چیست، وظیفه‌اش این است که یک سبحان الله بگوید کل رکعات را در وقت درک کند یا سه تا سبحان الله بگوید و لو بعض رکعات خارج وقت واقع می‌شود، علم اجمالی دارد یکی از این‌ها وظیفه‌اش است، منتها نمی‌تواند احتیاط تام بکند، احتیاط تام ممکن نیست نمی‌تواند هم به یک فتوای معتبری رجوع کند در اکتفاء به یکی از این دو راه، می‌شود مخیر.

حکم خوف به ضیق وقت

و همین‌طور است در آن جایی که خوف ضیق وقت از ادراک یک رکعت باشد. ما آن فرض اولی گفتیم علم به ضیق وقت از ادراک یک رکعت بود، گفتیم احتیاط کاری ندارد، یک سبحان الله بگو، یک رکعت را در وقت درک کن، نمازت را تمام کن، بعد یک نماز دیگر احتیاطا بخوان. فرض دوم این بود که بحث ضیق وقت از ادراک جمیع رکعات در وقت بود، اما فرض سوم همان ضیق وقت از ادراک یک رکعت در وقت اما علم به ضیق وقت ندارد بلکه خوف ضیق وقت ندارد، آن‌جا هم کار مشکل است. چرا؟ برای این‌که می‌گوید اگر من سه تا سبحان الله بگویم شاید یک رکعت را درک کنم، خوف دارم اما شاید درک کنم، مشهور می‌گویند یکی بگو، چون خوف ضیق وقت داری یک سبحان الله بگو، معمولا هم خوف است، معمولا وقت نماز صبح که یواش‌یواش آفتاب دارد می‌آید بالا طرف خوف دارد که اگر من سه تا سبحان الله بگویم حتی یک رکعت هم درک نکنم، مشهور می‌گویند یک سبحان الله بگو، خلاف مشهور که می‌گوید ضیق وقت مجوز یک سبحان الله نیست، می‌گوید احتمال می‌دهی که با سه تا سبحان الله یک رکعت را درک کنی، من مجوزی ندارم که شما یک سبحان الله بگویی، ان‌شاءالله سه تا سبحان الله بگویی یک رکعت را درک می‌کنی، حتما این کار را بکن، این‌جا هم می‌شود دوران الامر بین المحذورین. یعنی عملا احتیاط تام ممکن نیست و اگر مرجعی مثل مشهور فتوی بدهد که راحت هستید، یک مرجعی به قول مرحوم حاج آقا مرتضی حائری می‌گفت فقیه نرم، یعنی آن فقیه با جرأت بیاید بگوید نظر فقهی من خلاف مشهور است بیاید فتوی بدهد، او هم راحت هستند مقلدینش. اما بیچاره آن مقلدینی که مرجع تقلیدشان مدام می‌گوید فیه تأمل فیه اشکال، این‌جا این موارد می‌شود دوران الامر بین المحذورین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo