درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي
1402/03/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسأله 9: لو انحنی بقصد الرکوع فنسی فی الاثناء
قبل از اینکه وارد بحث از مسأله 9 بشویم، مطلبی از دیروز باقی مانده عرض کنم:
ما عرض کردیم بین صحیحه محمد بن مسلم و صحیحه ابیبصیر تعارض هست، صحیحه محمد بن مسلم میگفت رجل شک بعد ما سجد انه لم یرکع قال یمضی فی صلاته حتی یستیقن انه لم یرکع فان استیقن انه لم یرکع فلیلق السجدتین اللتین لا رکوع لهما و یبنی علی صلاته التی علی التمام فان کان لم یستیقن الا بعد ما فرغ و انصرف فلیقم و لیصل رکعة و سجدتین و لا شیء علیه. بعد از دو سجده اگر یادش آمد متذکر شد که رکوع نکرده، القاء کند این دو سجده را و عملا یک رکعت کم میشود از این نماز، چون رکوع که نکرده، دو سجده را هم که القاء کرد عملا یک رکعت کم میشود بیاید یک رکعت اضافه کند و نمازش صحیح است، اگر بعد از انصراف از نماز ولی قبل از اتیان منافی مثل استدبار قبله هم ملتفت بشود و متذکر بشود آنجا هم همین را میگوییم که عملا این نماز چهار رکعتیاش میشود سه رکعت و لو در یکی از این چهار رکعت دو تا سجده آورده اما آن القاء میشود رکوع هم که نیاورده عملا میشود سه رکعت، یک رکعت اضافه میکند، و لا شیء علیه.
این ذیل که فان کان لم یستیقن الا من بعد ما فرغ و انصرف مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری فرمودند که دیگر هیچکس قائل نشده حتی مرحوم شیخ طوسی چون مرحوم شیخ طوسی در تهذیب داشت: اگر در اثناء نماز ملتفت بشود القاء میکند دو سجده را بر میگردد رکوع را تدارک میکند و دو سجده را هم اعاده میکند، البته فرمود این را من در رکعت سوم و چهارم میگویم چون در رکعت اول و دوم معتقد است که لا سهو فی الاولیین نماز باطل میشود با این سهوها و اشتباهها، و اخذ میکند به آن روایاتی که میگوید الرجل ینسی ان یرکع حتی یسجد و یقوم قال یستقبل، او را حمل میکند بر رکعت اول و دوم نماز، حالا جمع تبرعی میکند کار نداریم. اینکه آقای حائری فرمود که این ذیل را هیچکس حتی شیخ طوسی نگفته، نه، حالا کلام شیخ طوسی که مفهوم ندارد، این ذیل وجهی ندارد ما بگوییم که معرضعنه اصحاب است، ثابت نیست. و در نقل سرائر این ذیل هم نیست. در مستطرفات سرائر که نقل میکند از کتاب حسن بن محبوب از علاء بن رزین از محمد بن مسلم آنجا دارد ان استیقن انه لم یرکع لم یعتد بالسجدتین اللتین لا رکعة معهما و یتم ما بقی علیه من صلاته و لا سهو علیه، دیگر ذیل را ندارد.
حالا اگر این مرجحها را که نام بردیم پذیرفتید که هیچ، اگر نپذیرفتید ما یک عرضی داشتیم، میگفتیم بعد از تعارض صحیحه ابیبصیر و صحیحه محمد بن مسلم و تساقط این دو، نوبت به مقتضای قاعده میرسد، مقتضای قاعده به نظر آقای سیستانی که امام هم در کتاب خلل اشاره کردند به این مطلب صحت نماز است اگر رکوع قابل تدارک باشد به اینکه رکوع را تدارک کند بعد سجدتین را هم تکرار کند چون فوقش میشود زیاده سهویه سجدتین، زیاده سهویه رکن، آقای سیستانی فرمودند السنة لاتنقض الفریضة زیاده سهویه ارکان را شامل میشود چون در قرآن که نهی نشدیم از زیاده، مانعیت زیاده حتی در ارکان ثابت است به سنت یعنی به روایات اهل بیت و اطلاق السنة لاتنقض الفریضة میگوید در فرضی که زیاده مانعیت آن جزء سنت است نه جزء فریضه که در قرآن بیان شده است، اگر از روی سهو عذر زیادهای انجام شد و لو در ارکان، این مبطل فریضه نیست.
ما این را هم که بارها بحث کردیم و نپذیرفتیم و گفتیم السنة لاتنقض الفریضة مربوط به آن ذیل حدیث است که میگوید القراءة سنة و التشهد سنة و السنة لاتنقض الفریضة ظهور ندارد در بحث زیاده، ذات این اجزاء را تقسیم میکند کار به زیاده و نقیصه ندارد ذات قرائت سنت است، ذات رکوع فریضه است، اخلال به ذات قرائت اخلال به سنت میشود، السنة لاتنقض الفریضة، این ذیل این را میخواهد بگوید. و اطلاق صدر هم میگوید لاتعاد الصلاة الا من الرکوع بعید نیست اطلاقش بگوید اخلال به شئون رکوع چه نقیصه رکوع چه زیاده رکوع بعد از اینکه دلیل داریم زیاده رکوع مبطل است مانع است، اخلال به شئون رکوع من نقیصة او زیادة داخل در عقد مستثنای حدیث لاتعاد است. شک هم بکنیم کافی است که دیگر نتوانیم به حدیث لاتعاد تمسک کنیم، رجوع میکنیم به قاعده اولیه که میگوید زیاده در ارکان مانعیت دارد در نماز، من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة، و امثال آن محکم است.
این عرض ما هست.
برخی ممکن است اشکال کنند به ما، بگویند چرا به عام فوقانی رجوع نکردید؟ عام فوقانی صحیحه عبدالله بن سنان است: اذا نسیت شیئا من الصلاة رکوعا او سجودا او تکبیرا ثم ذکرت، در من لایحضره الفقیه دارد فاقض الذی فاتک سهوا، در تهذیب دارد فاصنع الذی فاتک سواءا، بهرحال، چرا این را عام فوقانی تلقی نمیکنید؟ بعد از فرض تعارض و تساقط صحیحه محمد بن مسلم و صحیحه ابیبصیر چرا یک راست رفتید سراغ قاعده اولیه؟ این خلاف ترتیب و آداب قواعد تعارض است. در ترتیب در قواعد تعارض اگر شما بین دو خطاب تعارض برقرار کردید و مرجحی نبود تساقط کردند نباید رجوع کنید به عام اعلا، نگاه کنید شاید یک عام متوسطی داریم به آن عام متوسط باید رجوع کنید.
مثلا آیه میگوید حرم الربا، روایت میگوید لاربا بین الوالد و الولد، دو تا روایت آمده راجع به ربای بین دختر و پدر، یکی میگوید یحرم الربا بین الوالد و البنت، یکی میگوید لا یحرم الربا بین الوالد و البنت، اینها تعارض و تساقط بکنند رجوع نباید بکنید به حرم الربا. بله اگر مرجحیت حرم الربا را قائلید که او هیچ، معنایش مرجح است، ولی اگر مرجحیت آن را قائل نبودید گفتید اطلاق کتاب مرجح نیست یا اطلاق کتابی نبود یک عام دیگری بود حق ندارید به او رجوع کنید باید رجوع کنید به آن عام متوسط که میگفت لا ربا بین الوالد و الولد بگویید او اطلاق دارد اعم از پسر و دختر. سلسله مراتب در باب تعارض را نباید نادیده بگیریم و این بحث مهمی است در فقه، گاهی بر بزرگان هم این مشتبه میشود.
در اینجا هم عام اعلا من زاد فعلیه الاعادة است اما یک عام متوسط داریم که صحیحه عبدالله بن سنان است که میگوید اگر در نماز رکوع رافراموش کردی همان رکوع را تدارک کن یعنی نمازت باطل نیست، این اطلاق دارد اعم از اینکه بعد از سجدتین باشد یا قبل از دخول در سجدتین باشد، اطلاق دارد. عام فوقانی است. صحیحه ابیبصیر در مورد نسیان رکوع و یادآوری نسیان رکوع بعد از سجدتین است، صحیحه محمد بن مسلم هم همینطور، فلیلق السجدتین، اما عام فوقانی صحیحه عبدالله بن سنان اعم است از اینکه بعد از رفتن به سجده دوم یادت بیاید رکوع نکردی یا قبل از آن یادت بیاید رکوع نکردی، عام فوقانی است چرابه این رکوع نمیکنید؟ میگوید نماز صحیح است. یا صحیحه حکم بن حکیم که نجاشی توثیقش میکند میگوید رجل ینسی من صلاته رکعة او سجدة او شیئا، که در یک نسخه خطی که نسخه خطی قابل توجهی هست به خط والد مشهدی، دارد أو اکثر منها، رجل ینسی من صلاته رکعة او سجدة او اکثر منها، ثم یذکر بعد ذلک فقال یقضی ذلک بعینه قلت أیعید الصلاة فقال لا، این هم میتواند عام فوقانی ما باشد. دیگر چرا بعد از تعارض و تساقط صحیحه ابیبصیر و صحیحه محمد بن مسلم رجوع کردید به قاعده اولیه که عام اعلا است، رجوع کنید به این عام متوسط. این اشکالی است که مطرح میشود.
اما أو شیئا منها، اولا گفتیم یک نسخه دارد أو اکثر منها. ولی حالا بر فرض در نسخههای متعددهای دارد أو شیئا منها، بر فرض اینجور باشد باز هم اگر آن ترک رکعة به معنای رکوع باشد این شیئا قطعا غیر از رکوع و سجود است و این ترک رکوعا معارض میشود با معتبره اسحاق بن عمار، اگر ان ترک رکعة به معنای ترک رکوعا باشد. ولی اگر رکعة به معنای رکعت کامله باشد گفتم او ربطی ندارد به بحث ما. ممکن است شما بگویید او ربطی ندارد به بحث ما، اما أو شیئا منها که اطلاق دارد ما به او رجوع میکنیم. این هم قابل التزام نیست که ما بگوییم نسیت شیئا منها شامل نسیان رکوع میشود و ما در نسیان رکوع فقط مجازیم همان رکوع را تدارک کنیم بدون تدارک جزء بعدی، این خلاف تسالم اصحاب است. و لذا این روایت هم عام فوقانی نخواهد بود.
این مطلبی است که راجع به این دو روایت مطرح میشود.
مسأله 9: لو انحنی بقصد الرکوع فنسی فی الاثناء و هوی الی السجود، صاحب عروه در این مسأله فرض کرده که شخصی تا زمان رکوع عرفی قصد رکوع داشت، از زمان رکوع عرفی به بعد ممکن است فراموش کند قصد رکوع را، یعنی رکوع عرفی کرد، قاصد رکوع صلاتی بود، از رکوع عرفی به بعد فراموش کرد و قصد هوی الی السجود کرد، لو انحنی بقصد الرکوع فنسی فی الاثناء، البته نسیان باید به این نحو باشد که حتی از صقع نفسش و ارتکازش هم محو بشود و الا اگر سؤال کنند بگوید من قصد رکوع دارم او کافی است، نسیان کامل اگر پیدا کند، و هوی الی السجود فان کان النسیان قبل الوصول الی حد الرکوع انتصب قائما ثم رکع و ان کان بعد الوصول الی حد الرکوع وجب علیه البقاء مطمئنا و الاتیان بالذکر و ان خرج عن حد الرکوع فالاحوط اعادة الصلاة بعد اتمامها.
این مسأله که در اثناء انحناء به رکوع فراموش میکند که قصد رکوع دارد، قصد هوی الی السجود میکند چند صورت دارد:
صورت اول این است که تا حد رکوع عرفی قاصد رکوع است، اما قبل از وصول به حد رکوع شرعی که امکان وضع الیدین علی الرکبتین است فراموش میکند رکوع را و میرود به سمت سجود.
این فرض اول.
راجع به این فرض اول آقای سیستانی فرمودند به نظر ما این درست نیست که گفتند انتصب قائما ثم رکع، چرا؟ برای اینکه چه این فرض چه فرضهای دیگر یک چیز مفروغعنه است و آن این است که تا زمان رکوع عرفی قصد رکوع دارد، پس رکوع عرفیش عن قصد بوده، از رکوع عرفی تا زمان رکوع شرعی قاصد رکوع نبوده، قاصد هوی الی السجود بوده، این مقوم رکوع که دو چیز است: یک چیزش همین انحناء تا حد رکوع عرفی است به قصد خضوع و به قصد رکوع محقق است، یک رکن دیگر هم فراهم باشد مشکل ندارد این رکوع، چرا میگویید انتصب قائما ثم رکع؟ مقوم رکوع دو چیز است چیه؟ ایشان میفرماید یکی همین است که گفتیم، انحناء الی الرکوع العرفی بقصد الخضوع که هست در این مثال کما اینکه در بقیه مثالهایی که خواهیم زد هست. رکن دوم رکوع این است که یا آناما مکث کند در اثناء رکوع یا رفع رأس بکند از رکوع، نرود به سمت سجود بدون مکث، اگر به سمت سجود برود بدون مکث، ما معتقدیم آنجا رکوع محقق نشده حتی به نظر عرفی، مقوم رکوع به دو چیز است: یک: انحناء تا زمان رکوع عرفی به قصد تعظیم و خضوع و رکوع، دو: یا رفع رأس کند از این رکوع یا آناما مکث کند و بعد برود به سمت سجود. اگر در این فرض اول محقق شده باشد این جهت، چرا میگویید رکوعش محقق نشده؟ نسی بعد ما انحنی من الرکوع یعنی بعد از انحناء به قصد رکوع و تحقق رکوع عرفی فراموش کرد، اگر بعدش که متذکر شد هنوز هوی الی السجود نکرده، هنوز در حد رکوع عرفی باقی است، مکث میکند، یا رفع رأس میکند، رکوع محقق میشود از او، چرا میگویید رکوع محقق نشده؟
فرمایش آقای سیستانی در مقابل صاحب عروه و آقای خوئی است. صاحب عروه و آقای خوئی میگویند بعد از تحقق انحناءبه قصد رکوع و قبل از وصول به حد شرعی رکوع اگر فراموش کند رکوع را قصد هوی الی السجود بکند این رکوعش کان لم یکن است ینتصب قائما ثم یرکع، آقای سیستانی میفرمایند نخیر اگر هنوز از حد رکوع عرفی خارج نشده که به حد هوی الی السجود برسد با آن رکن دوم ایجاد کردن مکث آناما در زمان رکوع عرفی و یا رفع رأس از رکوع مشکل رکوع حل میشود.